مسیر جاری :
سیمای چهار مادر آسمانی: آمنه، فاطمه بنت اسد، خدیجه و فاطمه زهرا (علیهمالسلام)
هر آنچه باید درباره قدیمی ترین کلیسای جهان بدانید
مقاوم ترین گل های آپارتمانی
خوشمزه ترین روش پخت ماهی
والدین آگاه با عیدی بچه ها چه کارهایی میتوانند انجام دهند؟
راه های مودبانه برای «متوقف کردن» افراد پرحرف
عجیب ترین قوانین مدارس دنیا
تحول نظام وقف و امور خیریه در قطر؛ از محاکم شرعی تا رویکردهای نوین توسعه اسلامی
گلدیکا یا ملی گلد | بررسی دو سایت خرید آنلاین طلای آب شده
معرفی انواع ورق فولادی؛ مقایسه روش تولید، کاربرد و قیمت
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
چهار زن برگزیده عالم
بهترین دعاها برای ختم به خیر شدن معامله کداماند؟
نحوه خواندن نماز والدین
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
کاربردهای انرژی هسته ای
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
مولوی
قصه هاي مثنوي به نثر
نقاشان چيني با نقاشان رومي در حضور پادشاهي، از هنر و مهارت خود سخن مي گفتند و هر گروه ادعا داشتند که در هنر نقاشي بر ديگري برتري دارند. شاه گفت: ما شما را امتحان مي کنيم تا ببينيم کدامتان برتر و هنرمندتر...
مولوی
دست بگشاد و کنارانش گرفت
همچو عشق اندر دل و جانش گرفت دست بگشاد و کنارانش گرفت
وز مقام و راه پرسيدن گرفت دست و پيشانيش بوسيدن گرفت
گفت گنجي يافتم آخر بصبر پرس پرسان ميکشيدش تا بصدر
مولوی
از خدا جوييم توفيق ادب
بيادب محروم گشت از لطف رب از خدا جوييم توفيق ادب
بلک آتش در همه آفاق زد بيادب تنها نه خود را داشت بد
بيشري و بيع و بيگفت و شنيد مايده از آسمان در ميرسيد
مولوی
صد هزاران مرد ترسا سوي او
اندکاندک جمع شد در کوي او صد هزاران مرد ترسا سوي او
سر انگليون و زنار و نماز او بيان ميکرد با ايشان براز
ليک در باطن صفير و دام بود او به ظاهر واعظ احکام بود
مولوی
پس بگويم من بسر نصرانيم
اي خداي رازدان ميدانيم پس بگويم من بسر نصرانيم
وز تعصب کرد قصد جان من شاه واقف گشت از ايمان من
آنک دين اوست ظاهر آن کنم خواستم تا دين ز شه پنهان کنم
مولوی
او وزيري داشت گبر و عشوه ده
کو بر آب از مکر بر بستي گره او وزيري داشت گبر و عشوه ده
دين خود را از ملک پنهان کنند گفت ترسايان پناه جان کنند
دين ندارد بوي مشک و عود نيست کم کش ايشان را که کشتن سود نيست
مولوی
بود شاهي در جهودان ظلمساز
دشمن عيسي و نصراني گداز بود شاهي در جهودان ظلمساز
جان موسي او و موسي جان او عهد عيسي بود و نوبت آن او
آن دو دمساز خدايي را جدا شاه احول کرد در راه خدا
مولوی
گرچه هر دو بر سر يک بازياند
هر دو با هم مروزي و رازياند گرچه هر دو بر سر يک بازياند
هر يکي بر وفق نام خود رود هر يکي سوي مقام خود رود
ور منافق تيز و پر آتش شود ممنش خوانند جانش خوش شود
مولوی
کشتن آن مرد بر دست حکيم
نه پي اوميد بود و نه ز بيم کشتن آن مرد بر دست حکيم
تا نيامد امر و الهام اله او نکشتش از براي طبع شاه
سر آن را در نيابد عام خلق آن پسر را کش خضر ببريد حلق
مولوی
شه فرستاد آن طرف يک دو رسول
حاذقان و کافيان بس عدول شه فرستاد آن طرف يک دو رسول
پيش آن زرگر ز شاهنشه بشير تا سمرقند آمدند آن دو امير
فاش اندر شهرها از تو صفت کاي لطيف استاد کامل معرفت