0
مسیر جاری :
ني نگر با اهل دل هر دم بمعني در سخن خواجوی کرمانی

ني نگر با اهل دل هر دم بمعني در سخن

ني نگر با اهل دل هر دم بمعني در سخن شاعر : خواجوي کرماني بشنو از وي ماجراي خويشتن بيخويشتن ني نگر با اهل دل هر دم بمعني در سخن و او چون من دستان زن بستانسراي انجمن بلبل...
نه درد عشق مي‌يارم نهفتن خواجوی کرمانی

نه درد عشق مي‌يارم نهفتن

نه درد عشق مي‌يارم نهفتن شاعر : خواجوي کرماني نه ترک عشق مي‌يارم گرفتن نه درد عشق مي‌يارم نهفتن بگل خورشيد چون شايد نهفتن نگردد مهر دل در سينه پنهان حديث خويش با بيگانه...
سخن عشق نشايد بر هر کس گفتن خواجوی کرمانی

سخن عشق نشايد بر هر کس گفتن

سخن عشق نشايد بر هر کس گفتن شاعر : خواجوي کرماني مهر را گرچه محالست بگل بنهفتن سخن عشق نشايد بر هر کس گفتن نتوان گفتن و با غير نيايد گفتن مشکل آنست که احوال گدا با سلطان...
اي زلف تو زنجير دل حلقه ربايان خواجوی کرمانی

اي زلف تو زنجير دل حلقه ربايان

اي زلف تو زنجير دل حلقه ربايان شاعر : خواجوي کرماني در بند کمند تو دل حلقه گشايان اي زلف تو زنجير دل حلقه ربايان ز آئينه رخسار تو آئينه زدايان وي برده بدندان سر انگشت...
زهي روي تو صبح شب نشينان خواجوی کرمانی

زهي روي تو صبح شب نشينان

زهي روي تو صبح شب نشينان شاعر : خواجوي کرماني خيالت مونس عزلت گزينان زهي روي تو صبح شب نشينان ميانت نکته باريک بينان دهانت آرزوي تنگدستان جمالت قبله‌ي خلوت نشينان...
دلا از جان زبان درکش که جانان خواجوی کرمانی

دلا از جان زبان درکش که جانان

دلا از جان زبان درکش که جانان شاعر : خواجوي کرماني نکو داند زبان بي زبانان دلا از جان زبان درکش که جانان مترس از خار خار باغبانان اگر برگ گلت باشد چو بلبل چه غم باشد...
اي کفر سر زلف تو غارتگر ايمان خواجوی کرمانی

اي کفر سر زلف تو غارتگر ايمان

اي کفر سر زلف تو غارتگر ايمان شاعر : خواجوي کرماني جان داده بر نرگس مست تو حکيمان اي کفر سر زلف تو غارتگر ايمان کوته نشود دست فقيران ز کريمان دست ازطلبت باز نگيرم که...
خوشا صبح و صبوحي با همالان خواجوی کرمانی

خوشا صبح و صبوحي با همالان

خوشا صبح و صبوحي با همالان شاعر : خواجوي کرماني نظر بر طلعت فرخنده فالان خوشا صبح و صبوحي با همالان که مي‌نشکيبم از صاحب جمالان خداوندا بده صبري جميلم چو درويش از...
خوشا چشمي که بيند روي ترکان خواجوی کرمانی

خوشا چشمي که بيند روي ترکان

خوشا چشمي که بيند روي ترکان شاعر : خواجوي کرماني خنک بادي که آرد بوي ترکان خوشا چشمي که بيند روي ترکان در اردو هاياهوي ترکان مي نوشين و نوشا نوش مستان ز روبه بازي...
در تابم از دو هندوي آتش پرستشان خواجوی کرمانی

در تابم از دو هندوي آتش پرستشان

در تابم از دو هندوي آتش پرستشان شاعر : خواجوي کرماني کز دست رفت دنيي و دينم ز دستشان در تابم از دو هندوي آتش پرستشان زانرو که آفتاب بود زير دستشان ز مشک سوده سلسله بر...