خوشا چشمي که بيند روي ترکان خوشا چشمي که بيند روي ترکانشاعر : خواجوي کرماني خنک بادي که آرد بوي ترکانخوشا چشمي که بيند روي ترکاندر اردو هاياهوي ترکانمي نوشين و نوشا نوش مستانز روبه بازي آهوي ترکاندل شيرافکنان افتاده در دامغلام سنبل هندوي ترکانشب شامي لباس زنگي آساکمان حسن بر بازوي ترکانز ترکان گوشه چون گيرم که بينمدو تا پيوسته چون ابروي ترکانبود هندوي چشم مي پرستانببين روشن درآب روي ترکاندر آب روشن ار آتش نديدينظر کن در خم گيسوي ترکانو گر گفتي که چين در شام نبودبياد نرگس جادوي ترکانبود پيرسته خواجو مست و مخمور