مسیر جاری :
معرفی کوتاه بانوان قرآن نویس
تحلیل شبهه هدر رفتن خون شهدا و پاسخ به آن
پنج گوهر درخشان میراث فاطمی
لیفت سینه: جراحی جوانسازی و رفع افتادگی سینهها برای ظاهری جذاب
ترفند افزایش سرعت اینترنت تا 100 برابر
رزرو هتل پارس شیراز برای سفر خانوادگی
هتل بینالمللی کیش یا پارمیدا مشهد: مقایسه اقامت در دونقطه متفاوت
قیمت ایمپلنت کامل فک بالا و پایین
چطور بلیط های چارتر لحظه آخری را با بهترین قیمت پیدا کنیم؟
گیتار بیس یا گیتار الکتریک؛ یادگیری کدامیک آسانتر است؟
نحوه خواندن نماز والدین
چهار زن برگزیده عالم
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
داستان انار خواستن حضرت زهرا(س) از امام علی(ع)
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
پیش شماره شهر های استان تهران
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
لیست کاملی از خدایان و الهههای یونانی
کرشمه ای کن و بازار ساحری بشکن
ای معشوق! ناز و غمزه ای کن و بازار سحر و جادوگری را از رونق بینداز و با عشوه و دلبری خود، شهرت سامری را بی اعتبار کن.
خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
اگر چه در جستجوی تو همراه با نسیم صبا این پیک عاشقان در تکاپو و حرکت شدم تا شاید به کویت برسم، اما تو رفته بودی و من حتی به گرد آن قامت رعنای مانند سرو تو نرسیدم.
هر چند پیرو خسته دل و ناتوان شدم
ای معشوق!هر چند که انسانی پیر و آزرده خاطر و ناتوان شده ام، ولی هر گاه که به یاد چهره ی زیبا و دلنشین تو می افتم، جوان می شوم.
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم
دیشب با اشک بی امان و مداوم، خواب را از خود دور می ساختم و تصویری از تو به یاد چهره ی زیبایت بر اشک چشم می کشیدم که به سرعت محو می شد و این کار عبث و بیهوده ای بود.
سال ها پیروی مذهب رندان کردم
سال ها از مذهب رندان که راستی و آزادگی است، پیروی کردم تا اینکه به حکم عقل کمال طلب، طمع و دنیا دوستی را به زندان افکندم و بر آن غالب شدم.
مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم
ای معشوق!مرا می بینی، ولی نه از روی مهر و محبت و هر لحظه درد عشق مرا افزون می کنی و تو را می بینم و پیوسته اشتیاقم نسبت به دیدارت بیشتر می گردد.
فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم
آشکارا و روشن می گویم که من مطیع و بنده ی عشقم و از دلبستگی به جلوه و جاه و جلال هر دو جهان آزاد و رها هستم و از این سخن خود شاد و خرسندم.
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ای معشوق!برای اینکه هستی مرا نابود نکنی، گیسوی تابدار و زیبایت را پریشان مساز و برای اینکه بنیاد وجودم از عشوه های دلفریب تو تباه و نابود نگردد، ناز و عشوه را بنیاد مکن.
به غیر از آنکه بشد دین و دانش از دستم
ای معشوق!اگر چه غم عشق تو حاصل سال های عبادت و تحصیل علم مرا به باد فنا داد و از بین برد، ولی سوگند به خاک پای تو که هرگز نسبت به تو بی وفایی نکردم و عهد و پیمان خود را نشکستم.
دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم
ای یار!دیشب حالت مستانه و خمار آلود چشمانت چنان ناز و دلربایی به همراه داشت که مرا بی قرار و مدهوش کرد، ولی لطف بوسه ای شیرین از لبان نوشین تو به من زندگی تازه ای داد.