0
مسیر جاری :
کرشمه ای کن و بازار ساحری بشکن شرح دیوان حافظ

کرشمه ای کن و بازار ساحری بشکن

ای معشوق! ناز و غمزه ای کن و بازار سحر و جادوگری را از رونق بینداز و با عشوه و دلبری خود، شهرت سامری را بی اعتبار کن.
خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم شرح دیوان حافظ

خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم

اگر چه در جستجوی تو همراه با نسیم صبا این پیک عاشقان در تکاپو و حرکت شدم تا شاید به کویت برسم، اما تو رفته بودی و من حتی به گرد آن قامت رعنای مانند سرو تو نرسیدم.
هر چند پیرو خسته دل و ناتوان شدم شرح دیوان حافظ

هر چند پیرو خسته دل و ناتوان شدم

ای معشوق!هر چند که انسانی پیر و آزرده خاطر و ناتوان شده ام، ولی هر گاه که به یاد چهره ی زیبا و دلنشین تو می افتم، جوان می شوم.
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم شرح دیوان حافظ

دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم

دیشب با اشک بی امان و مداوم، خواب را از خود دور می ساختم و تصویری از تو به یاد چهره ی زیبایت بر اشک چشم می کشیدم که به سرعت محو می شد و این کار عبث و بیهوده ای بود.
سال ها پیروی مذهب رندان کردم شرح دیوان حافظ

سال ها پیروی مذهب رندان کردم

سال ها از مذهب رندان که راستی و آزادگی است، پیروی کردم تا اینکه به حکم عقل کمال طلب، طمع و دنیا دوستی را به زندان افکندم و بر آن غالب شدم.
مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم شرح دیوان حافظ

مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم

ای معشوق!مرا می بینی، ولی نه از روی مهر و محبت و هر لحظه درد عشق مرا افزون می کنی و تو را می بینم و پیوسته اشتیاقم نسبت به دیدارت بیشتر می گردد.
فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم شرح دیوان حافظ

فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم

آشکارا و روشن می گویم که من مطیع و بنده ی عشقم و از دلبستگی به جلوه و جاه و جلال هر دو جهان آزاد و رها هستم و از این سخن خود شاد و خرسندم.
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم شرح دیوان حافظ

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم

ای معشوق!برای اینکه هستی مرا نابود نکنی، گیسوی تابدار و زیبایت را پریشان مساز و برای اینکه بنیاد وجودم از عشوه های دلفریب تو تباه و نابود نگردد، ناز و عشوه را بنیاد مکن.
به غیر از آنکه بشد دین و دانش از دستم شرح دیوان حافظ

به غیر از آنکه بشد دین و دانش از دستم

ای معشوق!اگر چه غم عشق تو حاصل سال های عبادت و تحصیل علم مرا به باد فنا داد و از بین برد، ولی سوگند به خاک پای تو که هرگز نسبت به تو بی وفایی نکردم و عهد و پیمان خود را نشکستم.
دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم شرح دیوان حافظ

دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم

ای یار!دیشب حالت مستانه و خمار آلود چشمانت چنان ناز و دلربایی به همراه داشت که مرا بی قرار و مدهوش کرد، ولی لطف بوسه ای شیرین از لبان نوشین تو به من زندگی تازه ای داد.