دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم *** لیکن از لطف لبت صورت جان می بستم
عشق من با خط مشکین تو امروزی نیست *** دیرگاه است کزین جام هلالی مستم
از ثبات خودم این نکته خوش آمد که به جور *** در سر کوی تو از پای طلب ننشستم
عافیت چشم مدار از من میخانه نشین *** که دم از خدمت رندان زده ام تا هستم
در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر است *** تا نگویی که چو عمرم به سر آمد رستم
بعد از نیم چه غم از تیر کج انداز حسود *** چون به محبوب کمان ابروی خود پیوستم
بوسه بر دُرج عقیق تو حلال است مرا *** که به افسوس و جفا مُهر وفا نشکستم
صنمی لشکریم غارت دل کرد و برفت *** آه اگر عاطفت شاه نگیرد دستم
رتبت دانش حافظ به فلک بر شده بود *** کرد غمخواری شمشاد بلندت پستم
تفسیر عرفانی
1.ای یار!دیشب حالت مستانه و خمار آلود چشمانت چنان ناز و دلربایی به همراه داشت که مرا بی قرار و مدهوش کرد، ولی لطف بوسه ای شیرین از لبان نوشین تو به من زندگی تازه ای داد.
2.ای معشوق!عشق من به خاطر خطّ سیاه و خوشبوی چهره ی زیبا و دلربای تو تازه و امروزی نیست، بلکه از ازل از جام هلالی خطّ چهره ات مست و مدهوش هستم.
3.ای یار!در راه رسیدن به کوی تو و دیدارت با وجود همه ی دردها و سختی ها پایداری کردم و در آن ثابت قدم بودم و با آن همه ناز و عشوه ی تو دست از طلب نکشیدم و این در نظرم نکته ای دلپذیر است.
4.از من گوشه نشین میخانه و عاشق رند، انتظار سلامت و صلاح و تقوی نداشته باش که تا زنده ام و جان در بدن دارم از خدمت به رندان عاشق پیشه سخن می گویم و از من انتظار دیگری نباید داشته باشی.
5.در طریق عشق، حتی پس از مرگ و فنای تمام هستی صد گونه خطر و بلا وجود دارد.هوشیار باش تا نگویی که چون عمرم به پایان آمد، رها شدم.
6.هنگامی که به وصال معشوق کمان ابروی زیبای خود رسیدم، بعد از این دیگر چه غمی از تحقیر و سرزنش حسودان و رقیبان دارم؟ بگذار هر چه می خواهند بگویند.
7.ای یار!بوسیدن لب های سرخ رنگ تو برای من حلال است، زیرا با وجود همه ی ستم ها و سرزنش هایی که دیدم، مهر وفاداری خود را نشکستم.من به عنوان عاشقی وفادار حق دارم لب لعل گون تو را ببوسم.
8.دلبری غارتگر، دل مرا برده و مرا عاشق و شیفته خود کرده است.آه و فغان اگر لطف و عنایت شاه شامل من نگردد و مرا از غصّه آزاد نکند.
9.ای معشوق!قد و بالای زیبا و شمشادگون تو زهد و پرهیز و مقام و مرتبه ی دانش حافظ را که تا اوج آسمان رفته بود، بر باد داده و او را از بهره های این دنیا بیزار کرده است.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول