0
مسیر جاری :
واژه‌ی لسان در قرآن مفردات قرآن

واژه‌ی لسان در قرآن

«لسان» در لغت به معناي عضو خاص، لغت و زبان گفتگو، سخن گفتن، استعداد و قوه تکلم است.
واژه‌ی لباس در قرآن مفردات قرآن

واژه‌ی لباس در قرآن

«لَبِس» به کسر با - از باب «تَعِبَ» - در جمله «لَبستُ الثّوب» به معناي پوشيدن جامه است، مصدر آن «لُبس» به ضم لام و «لِبس» به کسر لام است. فعل «لبس» به فتح «با» به معناي مشتبه است، چنان‌که در قرآن
واژه‌ی کلمه در قرآن مفردات قرآن

واژه‌ی کلمه در قرآن

«کلمه» در لغت بر معناي مختلفي اطلاق شده است: 1. يکي از حروف الفبا؛ 2. لفظ ترکيب يافته از حروف مختلف؛ 3. قصيده کامل؛ 4. خطبه کامل.
واژه‌ی کفر در قرآن مفردات قرآن

واژه‌ی کفر در قرآن

«کفر» به معناي انکار است. زماني که گفته مي‌شود «کفر بالله و کفر بالنعمة» يعني او خدا و نعمت را انکار کرد. اين واژه همچنين به معناي پوشاندن است. به زارع، کافر گفته مي‌شود؛ زيرا بذر را در خاک مي‌پوشاند....
واژه‌ی کريم در قرآن مفردات قرآن

واژه‌ی کريم در قرآن

«کريم» از ماده «کرُم» به معناي گرانبها و جمع آن «کرام» و «کُرَما» و مؤنثش «کريمة» است. «کرائم» به اموال گرانبها و برگزيده گويند و بر عفو و چشم‌پوشي نيز «کَرْم» اطلاق مي‌شود. «کَرم» به سکون «را» به
واژه‌ی کتاب در قرآن مفردات قرآن

واژه‌ی کتاب در قرآن

«کتاب» در لغت به معناي نگاشته شده، حکم کردن، واجب قرار دادن، نامه، مقدر کردن و نيز به معناي اراده بر انجام کار آمده است؛ البته با اين مناسبت که انسان در آغاز؛ کاري را اراده مي‌کند و سپس آن را بازگو
واژه‌ی کبير در قرآن مفردات قرآن

واژه‌ی کبير در قرآن

ابن فارس مي‌نويسد: «کبير» از ماده «کبر» ضد صِغر، به معناي بزرگ است و گفته مي‌شود «کبير، کبار و کبّار». خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَمَكَرُوا مَكْراً كُبَّاراً».
واژه‌ی قانت در قرآن مفردات قرآن

واژه‌ی قانت در قرآن

«قانت» برگرفته از «قنت» به معناي اطاعت است، همچنين به معناي دعا کردن در حالت ايستاده به ويژه دعاي بعد از نماز وتر آمده است.
واژه‌ی قلب در قرآن مفردات قرآن

واژه‌ی قلب در قرآن

«قلب» در معناي معروفش عضو خاصي است که در سمت چپ سينه انسان قرار دارد. گاه از عقل نيز به قلب تعبير شده است، چنان‌که به معناي واژگون شدن و زير و رو شدن نيز آمده است
واژه‌ی قضي در قرآن مفردات قرآن

واژه‌ی قضي در قرآن

«قضا» در لغت به معناي حکم، فارغ شدن و کشتن است، چنان‌که وقتي گفته مي‌شود «ضربه فقضي عليه» يعني او را کشت. اين واژه همچنين به معناي انجام دادن و به پايان رساندن و آفريدن و تقدير و به حد و اندازه‌ي