مسیر جاری :
![اول بستني داد بعد... اول بستني داد بعد...](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/03669.jpg)
اول بستني داد بعد...
منزل ما نزديک خانه ي آقا ابراهيم بود. آن زمان من شانزده سال داشتم. هر روز با بچه ها داخل کوچه واليبال بازي مي کرديم. بعد هم روي پشت بام مشغول کفتر بازي بودم!
![تذکر غيرمستقيم تذکر غيرمستقيم](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/0366811.jpg)
تذکر غيرمستقيم
توي تاريکي آتش سيگارش عصباني ام کرد. قدم ها را بلند برداشتم و از توي ستون کشيدمش بيرون. با لحني تند گفتم:
![تذکر غيرمستقيم تذکر غيرمستقيم](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/036681.jpg)
تذکر غيرمستقيم
توي تاريکي آتش سيگارش عصباني ام کرد. قدم ها را بلند برداشتم و از توي ستون کشيدمش بيرون. با لحني تند گفتم:
![تذکر غيرمستقيم تذکر غيرمستقيم](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/03668.jpg)
تذکر غيرمستقيم
توي تاريکي آتش سيگارش عصباني ام کرد. قدم ها را بلند برداشتم و از توي ستون کشيدمش بيرون. با لحني تند گفتم:
![هديه ي کتاب براي اوقات فراغت هديه ي کتاب براي اوقات فراغت](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/03667.jpg)
هديه ي کتاب براي اوقات فراغت
حسين، سر به آسمان بلند کرد و با دست به کربلا اشاره کرد و گفت: خدا خودش مي داند به همين راه عزيزي که راه قدس از کربلايش مي گذرد، قسم مي خورم از اول انقلاب که مسؤوليت تربيت بدني سپاه لنگرود را به من داده...
![نمي دانم چرا او را دوست دارم! نمي دانم چرا او را دوست دارم!](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/03666.jpg)
نمي دانم چرا او را دوست دارم!
پدرم تعريف کرد: «روزي در خيابان با هم پياده مي رفتيم. من عمداً سرعت گام هايم را کم کردم، متوجه شدم سيد حسين نيز سرعتش را کم کرد تا از من جلوتر حرکت نکند. يعني او حتّي در قدم زدن با بزرگترها نيز احترام...
![پرهيز از تک روي، مشورت با ديگران پرهيز از تک روي، مشورت با ديگران](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/03665.jpg)
پرهيز از تک روي، مشورت با ديگران
يکي ديگر از کارهاي خوب «شهيد کلهري» اين بود که افراد گردان را به خط مي کرد و يکايک آنها را نزد برادران طلبه مي فرستاد تا نماز خود را در نزد آنان بخوانند و مشکلات احتمالي خود را در قرائت و تجويد، برطرف...
![چوب را به ديوار مي زد! چوب را به ديوار مي زد!](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/03664.jpg)
چوب را به ديوار مي زد!
«به علت اختلافي که با يکي از همسايگان برايمان پيش آمده بود نزاعي بين ما در گرفته بود و من را کتک زده بودند، لذا بسيار چشم انتظار بودم تا او از منطقه به مرخصي بيايد و موضوع را به او بگويم تا انتقام مرا...
![کار فرهنگي هنگام بنّايي کار فرهنگي هنگام بنّايي](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/03663.jpg)
کار فرهنگي هنگام بنّايي
با برادرم - حسن - خدمت آقا محمود رسيديم. خسته نباشيدي گفت بابت فعاليتمان در مدرسه. نمي دانستم چه بگويم؟ او محمود بود و من، نوجوان حيران و غرق در وادي بحران هويت. متوجه حال و هوايم شده بود. با چند شوخي...
![استفاده از موقعيت براي تعليم استفاده از موقعيت براي تعليم](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/03662.jpg)
استفاده از موقعيت براي تعليم
کمي پايين تر، انواع و اقسام گناهان را رديف کرده و جلوي هر کدام را خالي گذاشته بود. اين برگه را تکثير کرده و به هر کدام از مربيان يک برگه داده بود و مي گفت: «شب که رسيد، بنشينيد و همه ي کارهايتان را بررسي...