مسیر جاری :
نرگسين چشما به گرد نرگس تو تير چيست
نرگسين چشما به گرد نرگس تو تير چيست شاعر : سنايي غزنوي وان سياهي اندرو پيوسته همچون قير چيست نرگسين چشما به گرد نرگس تو تير چيست آن سيه مژگان زهرآلود همچون تير چيست گر...
سبب عاشقان نه نيکوييست
سبب عاشقان نه نيکوييست شاعر : سنايي غزنوي آفت دلبران نه مه روييست سبب عاشقان نه نيکوييست بت پرستيدن از سيه روييست عشق ذات و صفات شرکت نيست عشق دو رويه نيست يکروييست...
اي ساقي مي بيار پيوست
اي ساقي مي بيار پيوست شاعر : سنايي غزنوي کان يار عزيز توبه بشکست اي ساقي مي بيار پيوست در ميکده با نگار بنشست برخاست ز جاي زهد و دعوي از صومعه ناگهان برون جست بنهاد...
کار تو پيوسته آزارست گويي نيست هست
کار تو پيوسته آزارست گويي نيست هست شاعر : سنايي غزنوي زين سبب کار دلم زارست گويي نيست هست کار تو پيوسته آزارست گويي نيست هست مر ترا پيوسته بازارست گويي نيست هست خصم تو...
گر تو پنداري ترا لطف خدايي نيست هست
گر تو پنداري ترا لطف خدايي نيست هست شاعر : سنايي غزنوي بر سر خوبان عالم پادشاهي نيست هست گر تو پنداري ترا لطف خدايي نيست هست با جمال خاکپايت آشنايي نيست هست ور چنان داني...
گر تو پنداري که جز تو غمگسارم نيست هست
گر تو پنداري که جز تو غمگسارم نيست هست شاعر : سنايي غزنوي ور چنان داني که جز تو خواستگارم نيست هست گر تو پنداري که جز تو غمگسارم نيست هست يا قدم در عشق تو سخت استوارم نيست...
روي تو اي دلفروز گر نه چو ماهست
روي تو اي دلفروز گر نه چو ماهست شاعر : سنايي غزنوي زلف سيه زو چرا بدر دو تا هست روي تو اي دلفروز گر نه چو ماهست موي سياه تو گر چه اصل گناهست روي چو ماه تو گر چه مايهي...
دارم سر خاک پايت اي دوست
دارم سر خاک پايت اي دوست شاعر : سنايي غزنوي آيم به در سرايت اي دوست دارم سر خاک پايت اي دوست نازند به خاکپايت اي دوست آنها که به حسن سرفرازند راضي شدهام برايت اي...
اي پيک عاشقان گذري کن به بام دوست
اي پيک عاشقان گذري کن به بام دوست شاعر : سنايي غزنوي بر گرد بندهوار به گرد مقام دوست اي پيک عاشقان گذري کن به بام دوست آن بار و بارنامه و آن احتشام دوست گرد سراي دوست...
اي جان جهان کبر تو هر روز فزونست
اي جان جهان کبر تو هر روز فزونست شاعر : سنايي غزنوي ليکن چه توان کرد که وقت تو کنونست اي جان جهان کبر تو هر روز فزونست چون خوبي ديدار تو هر روز فزونست نشگفت اگر کبر تو...