0
مسیر جاری :
در نسيه‌ي آن جهان کجا بندد دل سنایی غزنوی

در نسيه‌ي آن جهان کجا بندد دل

در نسيه‌ي آن جهان کجا بندد دل شاعر : سنايي غزنوي آنرا که به نقد اين جهانيش تويي در نسيه‌ي آن جهان کجا بندد دل کم شو ز ستاره کاسمان تو تويي بيزار شو از خود که زيان تو...
جز من به جهان نبود کس در خور عشق سنایی غزنوی

جز من به جهان نبود کس در خور عشق

جز من به جهان نبود کس در خور عشق شاعر : سنايي غزنوي زان بر سر من نهاد چرخ افسر عشق جز من به جهان نبود کس در خور عشق دارم سر آنکه سر کنم در سر عشق يک بار به طبع خوش شدم...
هجر تو خوشست اگر چه زارم دارد سنایی غزنوی

هجر تو خوشست اگر چه زارم دارد

هجر تو خوشست اگر چه زارم دارد شاعر : سنايي غزنوي وصل تو بتر که بي‌قرارم دارد هجر تو خوشست اگر چه زارم دارد اين نيز مزاج روزگارم دارد هجر تو عزيز و وصل خوارم دارد وز...
عشقست مرا بهينه‌تر کيش بتا سنایی غزنوی

عشقست مرا بهينه‌تر کيش بتا

عشقست مرا بهينه‌تر کيش بتا شاعر : سنايي غزنوي نوشست مرا ز عشق تو نيش بتا عشقست مرا بهينه‌تر کيش بتا نه پاي تو گيرم نه سر خويش بتا من مي‌باشم ز عشق تو ريش بتا و آنجا...
المستغات اي ساربان چون کار من آمد به جان سنایی غزنوی

المستغات اي ساربان چون کار من آمد به جان

المستغات اي ساربان چون کار من آمد به جان شاعر : سنايي غزنوي تعجيل کم کن يک زمان در رفتن آن دلستان المستغات اي ساربان چون کار من آمد به جان از من جدا شد ناگهان بر من جهان...
حادثه‌ي چرخ بين فايده‌ي روزگار سنایی غزنوی

حادثه‌ي چرخ بين فايده‌ي روزگار

حادثه‌ي چرخ بين فايده‌ي روزگار شاعر : سنايي غزنوي سير ز انجم شناس حکم ز پروردگار حادثه‌ي چرخ بين فايده‌ي روزگار حسرت امشب چو دوش محنت فردا چو دي نيز نباشد مدام هست چو...
اي کودک زيبا سلب سيمين بر و بيجاده لب سنایی غزنوی

اي کودک زيبا سلب سيمين بر و بيجاده لب

اي کودک زيبا سلب سيمين بر و بيجاده لب شاعر : سنايي غزنوي سرمايه‌ي ناز و طرب حوران ز رشکت در تعب اي کودک زيبا سلب سيمين بر و بيجاده لب افگنده در شور و شغب جان و دل عشاق را...
اي دل ار جانانت بايد منزل اندر جان مکن سنایی غزنوی

اي دل ار جانانت بايد منزل اندر جان مکن

اي دل ار جانانت بايد منزل اندر جان مکن شاعر : سنايي غزنوي ديده در گبري مدار و تکيه بر ايمان مکن اي دل ار جانانت بايد منزل اندر جان مکن جاي اين مردان مگير و راي اين ميدان...
آنکه مر صدر عرب را اوست اکنون کدخداي سنایی غزنوی

آنکه مر صدر عرب را اوست اکنون کدخداي

آنکه مر صدر عرب را اوست اکنون کدخداي شاعر : سنايي غزنوي آنکه مر اهل عجم را اوست حالي رهنماي آنکه مر صدر عرب را اوست اکنون کدخداي هست هم نام کسي کز بهر او دارد به پاي ...
گر شاخ بدسگال آرايش بستان شود سنایی غزنوی

گر شاخ بدسگال آرايش بستان شود

گر شاخ بدسگال آرايش بستان شود شاعر : سنايي غزنوي هم وي اصل چشم زخم ملک تابستان شود گر شاخ بدسگال آرايش بستان شود زان که کامل بهر آن شد چيز تا نقصان شود از کمال هيچ چيزي...