مسیر جاری :
#اشعارخواجوی کرمانی در راسخون
#اشعارخواجوی کرمانی در مقالات
#اشعارخواجوی کرمانی در فیلم و صوت
#اشعارخواجوی کرمانی پرسش و پاسخ
#اشعارخواجوی کرمانی در مشاوره
#اشعارخواجوی کرمانی در خبر
#اشعارخواجوی کرمانی در سبک زندگی
#اشعارخواجوی کرمانی در مشاهیر
#اشعارخواجوی کرمانی در احادیث
#اشعارخواجوی کرمانی در ویژه نامه
مائيم آن گداي که سلطان گداي ماست
مائيم آن گداي که سلطان گداي ماست شاعر : خواجوي کرماني ما زير دست مهر و فلک زير پاي ماست مائيم آن گداي که سلطان گداي ماست اقبال بندهي در دولتسراي ماست تا بر در سراي شما...
کاف ونون جزوي از اوراق کتب خانه ماست
کاف ونون جزوي از اوراق کتب خانه ماست شاعر : خواجوي کرماني قاف تا قاف جهان حرفي از افسانهي ماست کاف ونون جزوي از اوراق کتب خانه ماست کمترين زاويهئي بر در کاشانهي ماست...
عقل مرغي ز آشيانهي ماست
عقل مرغي ز آشيانهي ماست شاعر : خواجوي کرماني چرخ گردي ز آستانهي ماست عقل مرغي ز آشيانهي ماست شمسهي طاق تا بخانهي ماست شمس مشرق فروز عالمتاب جرعههاي مي شبانه...
کفر سر زلف تو ايمان ماست
کفر سر زلف تو ايمان ماست شاعر : خواجوي کرماني درد غم عشق تو درمان ماست کفر سر زلف تو ايمان ماست زانکه رخت شمع شبستان ماست مجلس ما بيتو ندارد فروغ آيت سوداي تو در شان...
طائر طوريم و خاک آستانت طور ماست
طائر طوريم و خاک آستانت طور ماست شاعر : خواجوي کرماني پرتو نور تجلي در دل پر نور ماست طائر طوريم و خاک آستانت طور ماست زانک مجلس روضهي رضوان و شاهد حور ماست ما بحور...
با تو نقشي که در تصور ماست
با تو نقشي که در تصور ماست شاعر : خواجوي کرماني بزبان قلم نيايد راست با تو نقشي که در تصور ماست حاجتي به ز دوست نتوان خواست حاجت ما توئي چرا که ز دوست اثر مهر در رخش...
با منت کينه و با جمله صفاست
با منت کينه و با جمله صفاست شاعر : خواجوي کرماني اينهم از طالع شوريدهي ماست با منت کينه و با جمله صفاست کار ما هيچ نميآيد راست راستي را صنما بي قد تو از سر تربت...
کار ما بي قد زيبات نمي آيد راست
کار ما بي قد زيبات نمي آيد راست شاعر : خواجوي کرماني راستي را چه بلائيست که کارت بالاست کار ما بي قد زيبات نمي آيد راست در چمن سرو ببالاي تو ميماند راست چون قد سرو خرام...
روز و شب معتکف گوشه محراب چراست
روز و شب معتکف گوشه محراب چراست شاعر : خواجوي کرماني نرگس مست تو چون فتنه ازو بيدارست روز و شب معتکف گوشه محراب چراست مگر از خط سياه تو غباري دارد همچو بخت من دل سوخته...
گر نه مرغ چمن از همنفس خويش جداست
گر نه مرغ چمن از همنفس خويش جداست شاعر : خواجوي کرماني همچو من خسته و نالنده و دل ريش چراست گر نه مرغ چمن از همنفس خويش جداست وين چه شورست که از مجلس مستان برخاست آن...