0
مسیر جاری :
باز تاب انديشه سياسى عاشورا در شعر معاصر (2) شعر

باز تاب انديشه سياسى عاشورا در شعر معاصر (2)

شايد اين عنوان، هم‏مضمون با آزادگى باشد، ولى به هر حال به صورت جداگانه «زير بارظلم نرفتن» و «پذيراى ذلت نشدن» كه فلسفه شهادت اباعبدالله بود و در جمله معروف «هيهات منّا الذلة» تجلّى يافته، در سروده‏هاى...
باز تاب انديشه سياسى عاشورا در شعر معاصر (1) شعر

باز تاب انديشه سياسى عاشورا در شعر معاصر (1)

از آنجا كه جوهره حركت عاشورا، حركتى سياسى بود، نگاه سياسى، مبارزاتى و اصلاح‏طلبانه بداناز ديرباز در بين صاحبان انديشه و قلم رواج داشته است. شاعران بسيارى نيز به بعد اجتماعى - سياسىعاشورا توجه كرده در كنار...
نامه نبشتن پيغمبر به خسرو شعر

نامه نبشتن پيغمبر به خسرو

اين حکيم بي بديل و اين افتخار پارسي زبانان همه جاي جهان، جدا از قصه ها و افسانه هايي که دارد، واقعياتي را نيز در «پنج گنج» خود آورده و چنان آن ها را با شيريني و فريبندگي شعر آراسته که گويي اين واقعيات...
مکتب عشق شعر

مکتب عشق

شايد عشق بيش از هر موضوع ديگري در ادبيات جهان، درطول تاريخ مطرح شده باشد. اين در ذات آدمي است که دوست بدارد، دوستش بدارند، عاشق شود و عاشقي داشته باشد. عشق تنها نبايد عشق به مکمل باشد، بلکه عشق به خدا،...
شعر و اشعار در مورد وقف شعر

شعر و اشعار در مورد وقف

شعر و اشعار در مورد وقف این سرمایه جاویدان توسط شعرای کشورمان سروده شده است که بعضی را در این مطلب اشاره می کنیم.
آن دست‌ها شعر

آن دست‌ها

از جنس كدام حرف است، آن پينه‌ها روي دستان تو دست‌هايي كه زماني آب را و بابا را و نان را خوب نوشت؟ از جنس كدام كتاب است آن دست‌ها كه برگ‌هاي كاهي‌اش تُردتر از برگ درختان است ولي در پاييز هم‌چنان...
دلتنگ هستم شعر

دلتنگ هستم

خسته شدم من از دود ماشين از بوي سيگار از بوي بنزين خسته شدم از بوق و ترافيك كارخانه‌هاي آلوده و شيك از فاضلاب و
من زمين نيستم شعر

من زمين نيستم

زمين آن‌جاست كه روزي من و تو حرف اول ناممان را با شاخه درختي نوشتيم زمين آن‌جاست كه من و تو از درخت بلندش بالا رفتيم و به خورشيد خنديديم زمين آن‌جاست پشت آن پنجره
بهشت روي زمين شعر

بهشت روي زمين

هماره تا به جهان خاندان آدم بود وجود نابغه، تاريخ‌ساز عالم بود ظهور نادره‌مردان روزگار، به دهر هماره مظهر بس كارهاي معظم بود
عشق تا اوج دقايق هاي سرخ شعر

عشق تا اوج دقايق هاي سرخ

نوجواني جبهه ها را درک کرد بازي پس کوچه ها را ترک کرد رفت تا خط مقدم تا خدا رفت تا معنا کند آيينه را آن بسيجي نبض فردا را گرفت نبض فردايي فريبا را گرفت رفت تا در جبهه ها زيبا شود نيمه ي گم گشته...