0
مسیر جاری :
چشمت دل پر ز تاب خواهد خواجوی کرمانی

چشمت دل پر ز تاب خواهد

چشمت دل پر ز تاب خواهد شاعر : خواجوي کرماني مستست از آن کباب خواهد چشمت دل پر ز تاب خواهد سرمست شراب ناب خواهد کام دل من بجز لبت نيست آخر که زر از خراب خواهد! از...
مهره‌ي مهر چو از حقه مينا بنمود خواجوی کرمانی

مهره‌ي مهر چو از حقه مينا بنمود

مهره‌ي مهر چو از حقه مينا بنمود شاعر : خواجوي کرماني ماه من طلعت صبح از شب يلدا بنمود مهره‌ي مهر چو از حقه مينا بنمود گوئي از جرم قمر زهره‌ي زهرا بنمود گوشوار زرش از...
زهي لعل تو در درج منضود خواجوی کرمانی

زهي لعل تو در درج منضود

زهي لعل تو در درج منضود شاعر : خواجوي کرماني عذارت آتش و زلف سيه دود زهي لعل تو در درج منضود دهانت چون دلم معدوم موجود ميانت چون تنم پيداي پنهان اسير شوق را قصد تو...
عجب از قافله دارم که بدر مي‌نشود خواجوی کرمانی

عجب از قافله دارم که بدر مي‌نشود

عجب از قافله دارم که بدر مي‌نشود شاعر : خواجوي کرماني تا ز خون دل من مرحله تر مي‌نشود عجب از قافله دارم که بدر مي‌نشود گر چه از خاطر من هيچ بدر مي‌نشود خاطرم در پي او...
گرمي خسرو و شيرين بشکر کم نشود خواجوی کرمانی

گرمي خسرو و شيرين بشکر کم نشود

گرمي خسرو و شيرين بشکر کم نشود شاعر : خواجوي کرماني شعف ليلي‌و مجنون بنظر کم نشود گرمي خسرو و شيرين بشکر کم نشود ذره دلشده را آتش خور کم نشود مهر چندانکه کشد تيغ و نمايد...
گر مرا بخت درين واقعه ياور نشود خواجوی کرمانی

گر مرا بخت درين واقعه ياور نشود

گر مرا بخت درين واقعه ياور نشود شاعر : خواجوي کرماني چکنم صبر کنم گر چه ميسر نشود گر مرا بخت درين واقعه ياور نشود گر ترا از من دلسوخته باور نشود صورت حال من از زلف دلاويز...
بيا که بي سر زلفت مرا بسر نشود خواجوی کرمانی

بيا که بي سر زلفت مرا بسر نشود

بيا که بي سر زلفت مرا بسر نشود شاعر : خواجوي کرماني خيالت از سر پر شور من بدر نشود بيا که بي سر زلفت مرا بسر نشود معينست که آن مور را خبر نشود اگر بديده موري فرو روم...
هر کو نظر کند بتو صاحب‌نظر شود خواجوی کرمانی

هر کو نظر کند بتو صاحب‌نظر شود

هر کو نظر کند بتو صاحب‌نظر شود شاعر : خواجوي کرماني وانکش خبر شود ز غمت بيخبر شود هر کو نظر کند بتو صاحب‌نظر شود هر چند بيشتر شکند تيزتر شود چون آبگينه اين دل مجروح نازکم...
گر در مسجد نبندي سگ بمسجد در شود خواجوی کرمانی

گر در مسجد نبندي سگ بمسجد در شود

گر در مسجد نبندي سگ بمسجد در شود شاعر : خواجوي کرماني از دو عالم دست کوته کن چو سرو آزاده‌وار گر در مسجد نبندي سگ بمسجد در شود نور نبود هر دروني را که در وي مهر نيست ...
باش تا روي تو خورشيد جهانتاب شود خواجوی کرمانی

باش تا روي تو خورشيد جهانتاب شود

باش تا روي تو خورشيد جهانتاب شود شاعر : خواجوي کرماني بشکر خنده عقيقت شکر ناب شود باش تا روي تو خورشيد جهانتاب شود مجلس افروز سراپرده‌ي اصحاب شود باش تا شمع جمال تو بهنگام...