0
مسیر جاری :
سه خواهر داستان

سه خواهر

پدر و مادرشان آنان را مافوکلی، فونی کلی و فوتسی کلی نام نهاده بودند و معنای این واژه‌ها «سرخ کوچک» و «زمرد کوچک» و «سفید کوچک» است.
عروسی ریالی داستان

عروسی ریالی

ریالی جوانی بسیار زیبا و برازنده بود. پدر و مادرش آرزو داشتند که او هر چه زودتر زنی بگیرد، لیکن ریالی بسیار مشکل پسند بود و هر دختری را نمی پسندید. درباره‌ی یکی می‌گفت: «چشمانش درخشندگی ندارد.» درباره‌ی...
رامیکیلوک شاه داستان

رامیکیلوک شاه

چند روز بود که زورق بر رود بزرگ می‌لغزید و مردان به آهنگ پاروهایی که بر آب می‌خوردند آواز می‌خواندند:
دختر آب‌ها و ماهیگیر بینوا داستان

دختر آب‌ها و ماهیگیر بینوا

مدت‌ها پیش ماهیگیری رنسوا نام در دهکده‌ی «سه انبه» به سر می‌برد. این دهکده عبارت از چند کلبه‌ی فالفا یی بود که سه درخت کهن سال و عظیم انبه با برگ‌های تیره‌ی خود بر آنها سایه انداخته بودند.
رانورو داستان

رانورو

می‌گویند زازاواویندرانو ها، یعنی دختران آب، صدها سال پیش در عهد قوم افسانه‌ای وازیمبا ها، که اجداد مالگاشیان بوده‌اند، زندگی می‌کردند.
مار هفت سر و سرسیمین داستان

مار هفت سر و سرسیمین

اما گوش کنید تا به شما بگویم که مار هفت سر مدتی پس از بلعیدن ثروت‌های آندریامباهواکا چگونه مرد. روزی رنیتسیمامانگا با این مار هراس انگیز اختلافی پیدا کرد. در قصه فراموش کرده‌اند سبب این اختلاف را بگویند...
دو آندریامبا هواکا داستان

دو آندریامبا هواکا

هر دو به یک نام خوانده می‌شدند و با هم برادر بودند. برادر بزرگ‌تر ثروت بسیار داشت، گاوهایش از شماره بیرون بودند و برنجزارهایش تا چشم کار می‌کرد گسترده شده بودند. برادر کوچک‌تر به توانگری او نبود زیرا او...
فانی بزرگ داستان

فانی بزرگ

ایکلی و ‌ایکوتو در دهکده‌ای از سرزمین «ساکالاو» زاده بودند. آن جا دهکده‌ی کوچک و ساده‌ای بود که از پانزده کلبه‌ی همانند و میدانی بزرگ تشکیل شده بود. درختان انبه، که بر آن میدان سایه می‌افکندند،
دیو دمدار داستان

دیو دمدار

زاتوف جوانی دیرپسند بود و در برگزیدن دختری برای همسری خود سختگیری بسیار می‌کرد. دختران جوان دهکده‌اش در نظر او همه‌ی خصال و صفات مورد علاقه‌ی او را نداشتند، از این روی بر آن شد که برای انتخاب همسر
بئاندریاک دریانورد داستان

بئاندریاک دریانورد

بئاندریاک از کودکی دریانورد بود. پدرش لاهیندرانو او را با کشتی بادبانی خود به دریا می‌برد. او اقیانوس هند را چون ملک خود می‌پیمود و در آن اقیانوس جزیره‌ای نبود که نشناسد و کرانه‌ای نبود که در آن لنگر نینداخته...