0
مسیر جاری :
پرچمدار داستان

پرچمدار

آن روز یک هنگ از سپاهیان در روی خاکریزهای راه‌آهن مستقر شده و از نزدیک یعنی از جنگل مجاور آماج تیرهای دشمن واقع شده بود. سربازان از هشتادمتری یکدیگر را گلوله‌باران می‌کردند. افسران فریاد می‌زدند: «به روی...
کشتی داستان

کشتی

قبل از جنگ، بر روی رودخانه‌ی «سن» پل زیبای معلقی وجود داشت. این پل از دو ستون سنگی سفید ساخته شده بود که به وسیله‌ی طناب‌های قیراندود به یکدیگر متصل شده بودند. این طناب‌ها، بر روی آب‌های سن در افق دوردست...
ساعت شهر بوژیوال داستان

ساعت شهر بوژیوال

ساعت مورد گفت‌وگوی ما ساخت دوره‌ی امپراتوری دوم بود. و این گونه ساعت‌ها، که از عقیق مخصوص الجزایر ساخته می‌شد، نقوشی زیبا و جالب داشت و معمولاً کلیدش با نوار باریک صورتی رنگی از پشتش آویزان بود و
سرباز وظیفه ناشناس داستان

سرباز وظیفه ناشناس

آن شب «لوری»، استاد آهنگر شهر «سنت ماری اومین»، چندان راضی و خشنود به نظر نمی‌رسید.
محاصره‌ی برلن داستان

محاصره‌ی برلن

با دکتر و... در خیابان شانزلیزه قدم می‌زدیم... فرورفتگی‌های پیاده‌رو و سوراخ‌هایی که بر روی دیوارها دیده می‌شد، یادگار توپ‌ها و گلوله‌های دوران محاصره بود و خاطرات تلخ آن زمان را در ما بیدار می‌ساخت.
مادران از خاطرات محاصره‌ی پاریس داستان

مادران از خاطرات محاصره‌ی پاریس

آن روز صبح، به قصد دیدار دوست نقاشم، که با درجه‌ی ستوانی در گروهان «سن» خدمت می‌کرد، به تپه‌ی «والرین» رفته بودم. اتفاقاً روز کشیک آن جوان شریف و مهربان بود و نمی‌توانست آنی از محل خدمت خود دور شود. ناچار...
بچه جاسوس داستان

بچه جاسوس

این بچه پاریسی آن قدر لاغر و مردنی بود که سنش را بآسانی نمی‌شد حدس زد. به هر صورت، سنش بین ده تا پانزده سال بود. مادر نداشت و پدرش، که سابقاً جزو سربازان نیروی دریایی بود، اکنون در محله‌ی «تامپل» تصدی...
آخرین درس داستان

آخرین درس

آن روز برای رفتن به مدرسه خیلی تأخیر کرده بودم و می‌ترسیدم مورد مؤاخذه و توبیخ قرار گیرم. بخصوص که می‌دانستم آموزگار ما آقای «هامل» درباره‌ی اسم فاعل و اسم مفعول از ما سؤالاتی خواهد کرد و من حتی یک کلمه...
چشمه‌ی جوانی داستان

چشمه‌ی جوانی

هیزم شکنی بود بسیار پیر و فرسوده. زنش نیز چون او پیر بود. پیرمرد یوشیدا نام داشت و پیرزن فومی.
ابتکار مردی می‌خواره داستان

ابتکار مردی می‌خواره

پزشک شیگا به همسر تاکاماتسو گفت: «هرگاه شوهر شما از نوشیدن ساکی خودداری نکند، بی‌گمان عمرش چندان دوامی نخواهد داشت!»