0
مسیر جاری :
باغ دامن سایر اشعار عاشورایی

باغ دامن

چنان خون می‌چکد از رنگ و روی دامن بانو! که گل شرمش می‌آید از گل پیراهنت بانو! بگو بر چهره‌ات خون کدامین لاله پاشیده؟ چه پاییزی گذر کرده ز باغ دامنت بانو؟ نگو خون گریه‌های عاشوراست...می‌دانم،
باران در باد سایر اشعار عاشورایی

باران در باد

می‌دود اسبی با یال پریشان در باد پشت زین خشم دگر داد توفان در باد مرد اگر داد زند صاعقه آسا اینک از تب حنجره‌اش سوز میدان در باد تیغ اگر در کف این کوه نباشد اینک
باد سایر اشعار عاشورایی

باد

باد ته مانده‌ی لبخندها را جارو می‌زند و ترک می‌پاشد بر بستر لب‌هایی که تا خدا امتداد دارند فصل بارش کلاغ‌هاست و عنکبوت‌هایی که پروانه‌ها را
باب الحوائج سایر اشعار عاشورایی

باب الحوائج

ای آبروی عالم جان خاک پای تو ای کرده جان به دوست فدا، جان فدای تو عقل بشر چگونه به گرد رهت رسد ای ماورای خلوت افلاک، جای تو کونین نیست قیمت یک تار موی تو
با کاروان نیزه سایر اشعار عاشورایی

با کاروان نیزه

می‌آیم از رهی که خطرها در او گم است از هفت منزلی که سفرها در او گم است از لابه لای آتش و خون جمع کرده‌‎ام اوراق مقتلی که خبرها در او گم است
این بار آسمان آن‌قدر نبارید سایر اشعار عاشورایی

این بار آسمان آن‌قدر نبارید

این بار آسمان آن‌قدر نبارید تا کشتی بالا بگیرد حتماً آن‌قدر هم نه که عطش فرو بنشیند این نوح که پسر کافری هم نداشت خدا برایش گوسفندی نفرستاد
مردهای موسمی امام حسن علیه‌السلام

مردهای موسمی

ماه روزه بود و ماه پاره‌ای از ورای ابرها پدید شد آفریگار عشق و عقل نیز شادمان از آنچه آفرید شد آسمانیان فراز آمدند، روزهای رفته بازآمدند دست‌ها به اهتزاز آمدند، خانه علی پر از امید شد
داغ شگفت امام حسن علیه‌السلام

داغ شگفت

سوز غمی است شعله ور از غم غریب تر مثل حضور از آن هم غریب تر در کارزار عشق که میدان حیرت است زخمم غریب آمد و مرهم غریب تر ای دومین امام که داغ شگفت توست
آینه از فرط تجلی شکست امام حسن علیه‌السلام

آینه از فرط تجلی شکست

دفتر ایجاد، چو روز ازل رفت به توشیح حق لم یزل در کف قدرت، قلم نور داشت دیده، به دیباچه منشور داشت نام تو را، دیده و ممهور کرد
بهار نامریی اربعین حسینی

بهار نامریی

چهل طلوع، چهل صبح زرد بی خورشید زمین! به دور مدارت نگرد بی خورشید چهل غروب، چهل شط خون سرگردان که از مدار جهان گشته طرد بی خورشید