مسیر جاری :
داستان های فیه ما فیه (2)
سبب نزول این آیت، آن بود که مصطفی(ص) کافران را شکسته بود و کُشش و غارت کرده، اسیرانِ بسیار گرفته، بند در دست و پای کرده. و در میان آن اسیران یکی عمِّ او بود _عباس، (رضی الله عنه).
داستان های فیه ما فیه (1)
دنیای مولوی دنیایی آمیخته به قصه و حکایت است. مولوی عارف و شاعری قصه پرداز است. دلبستگی او به قصه و آمیختگی آن به کلام اش تا به حدی است که هیچ یک از آثارش را نمی توان بر کنار از وجه داستانی و قصه پردازانه
زاویهی دید در داستان (1)
قبل از شروع مبحث "زاویهی دید" به لحاظ اهمیت وافری که این مقوله دارد، بهتر است ابتدا به معانی چند واژه، دقت کنیم:
شخصیت پردازی در داستان
هر داستان دست کم دارای یک کاراکتر اصلی، و یک یا چند کاراکتر فرعی (جانبی) میباشد که هر یک نقشی به عهده دارند و سلسله وقایع و حوادث داستان منبعث از اعمال و رفتار این آدمهاست.
پِیرنگ در داستان
طرح در واقع استخوانبندی و هستهی اولیهی بوجود آمدن داستان است. در یک طرح آنچه مدّ نظر قرار میگیرد اصول ثابتی است که نویسنده برای وصول به آنها از اتفاقات و ماجراهای مختلف در سطح داستان بهره میگیرد.
داستان هایی از عشق دلدادگان
جناب عارف کامل «شیخ رجبعلی خیاط»(ره)معتقد بود که:اگر انسان حقیقتاً خدا را بخواهد و به غیر قناعت نکند، سرانجام خداوند متعال دست او را می گیرد و به مقصد می رساند و در این باره مثال جالبی داشت و می فرمود:
داستان های عاشقانه روایی
از این رهگذر خوانندگان جوان نیز می توانند جنبه های اعتقادی و معنوی خویش را به منظور حفظ دست آوردهای الهی و انسانی قوی تر ساخته و با افزایش آگاهی ها و باورهای دینی، خود را برای دفاع از حریم فرهنگی غنی اسلام...
داستان های عاشقانه از پیامبران
هدف از بیان این حکایات آن است که خواننده محترم با مطالعه و تفکر پیرامون آنها؛ لطف خدا و به دنبال آن عشق به ذات حضرت احدیت را -که پایه و اساس دین و سرچشمه ناب عرفان الهی است-دروجود خویش کشف کرده و تقویت...
همسایه ها با نگاه احمد محمود
«احمدمحمود» که نام اصلی اش «احمد اعطا» است در چهارم دی ماه 1310 شمسی در شهر اهواز چشم به جهان هستی گشود و در دوازده مهرماه 1381 در تهران بارِ سفر آخرت را بست. هشتمین سال درگذشت محمود، باعث ذکر خیری
ساقی
پسرک سیزده یا چهارده ساله به نظر می رسید، با چشمانی درشت، قامتی رسا و موهایی آشفته، که قسمتی از آن روی پیشانیش ریخته بود و جلوی چشمانش را می گرفت. گونه هایش گود افتاده، و چهره اش زرد و پریده رنگ بود و...