مسیر جاری :
غیرت الهی در نگاه مثنوی
اگر عاشقِ حق به جز حق توجه کند، حق را میرنجاند و خشم و غیرت حق میتواند همه رشتههای او را پنبه کند. مولانا میگوید: بر سر اغیار مانند شمشیر باش تا غیرت حق، یاران خدایی را از تو جدا نکند. «خاران»، همان...
شرح اشتیاق دیدار حق در مثنوی
یکی از تعلیمات عارفانه مولانا، مسئله چشیدن درد فراق و اشتیاق مردِ راه خدا و سالک حریم قدس الهی است. در داستان طوطی و بازرگان، طوطی در حقیقت انسانی است که از خواسته و جلوه خویشتن گذشته و پای بر آرزوهای...
شرح فسون الهی در مثنوی
«بالا» مقام قدس و پیشگاه پروردگار است. «مرغ بیاندازه»، روح در مرتبهای است که به جسم خاکی نزول نکرده است. قفس به همین جسم خاکی میگویند. سالک میپرسد: این روح نامحدود چگونه در قفسِ محدود تن جای میگیرد؟...
استدراج، شراب قهر الهی
مولانا اشارهای به قصه موسی و عبور او و یارانش از رود نیل و غرق شدن سپاه فرعون دارد. ثقیل، یعنی سپاه انبوه. وی سپس اشارهای به قصه نمرود پادشاه بابل دارد، که مطابق روایات، ابراهیم را به آتش افکند و به...
شرح امتحان الهی در بیان مثنوی
مولانا به مدعیان میگوید: اگر چیزی از معرفت حق نیز به تو رسیده است، باز حرف نزن. مردان حق مانند سنگ محک، آن را در تو مییابند، زیرا آنها نیز از چنین آزمایشهایی گذشتهاند. اشاره دارد به آیهی 126 سوره...
استدراج و مکر الهی در مثنوی
مولانا میگوید: غیر حق، مایهی هلاکت تدریجی تو است؛ گرچه آن چیز تخت و سلطنت و تاج شاهانه باشد. «دگرها»، عوامل این جهانیاند که ما به آنها دل خوش میکنیم. استدراج، کارهای خارقالعاده است که از مدعیان سر...
قبض و بسط دل در مثنوی
دیده و دل ما در میان در انگشت خداست. این کلام برگرفته از این حدیث نبوی است: «انّ قلوب بنیآدم کلها بین اصبعین من اصابع الرحمن کقلب واحد یصرّفه کیف یشاء؛ دیده و دل ما در میان دو انگشت خدا و در دست قدرت...
سببسوزی در بیان مثنوی
مولانا بارها در مثنوی به این نکته اشاره کرده است که خوردن مانع جوششهای ذهن و فکر است: «وقت لقمان استای لقمه برو». در این ابیات به همان معنا باز میگردد. اما آن را افسانه میشمارد و میگوید: همهی این...
چشش، کشش، کوشش
همیشه اصل، فرع خود را میجوید. این سنت الهی است؛ مثلاً از بازگشت اجزاء به اصل خود، وضع ذرات آب است. باد میوزد و این ذرات را به صورت بخار و بعد به صورت ابر در میآورد. ابر، باران میشود و باران به دریا...
سببسازی و سببسوزی حق در مثنوی
پادشاه جهود، آتشی بر پا کرده و بتی در کنار آتش نهاده بود و میگفت: هر کس به این بت سجده نکند به آتش انداخته میشود. زنی را با فرزندش آورد و فرزند را از او بستاند و در آتش نهاد. مادر از ترس، خواست بت را...