تکریم و اسکان سالمندان

در اطرافمان هر روز آدم‏های بسیاری را می‏بینیم که ورق تقویم‏ها، حسابی از سروصورتشان رد شده است. گویا چهره خسته‏شان را با خط ‏هایی عمیق نقاشی کرده‏اند. اینان که از زمستان‏های زندگی، برفی همیشگی بر سر دارند، نمایندگان کهن‏سال یک نسلند؛ نسلی که از روزها و سال‏ها، خاطرات زیادی را در کوله‏بار عمرشان انبار کرده‏اند. ما به این نسل و به سپیدی‏ها و تجربه‏هایشان سخت محتاجیم و وظیفه داریم
پنجشنبه، 18 مهر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تکریم و اسکان سالمندان
تکریم و اسکان سالمندان
تکریم و اسکان سالمندان

نويسنده: اصغر عرفان

اشاره

در اطرافمان هر روز آدم‏های بسیاری را می‏بینیم که ورق تقویم‏ها، حسابی از سروصورتشان رد شده است. گویا چهره خسته‏شان را با خط ‏هایی عمیق نقاشی کرده‏اند. اینان که از زمستان‏های زندگی، برفی همیشگی بر سر دارند، نمایندگان کهن‏سال یک نسلند؛ نسلی که از روزها و سال‏ها، خاطرات زیادی را در کوله‏بار عمرشان انبار کرده‏اند. ما به این نسل و به سپیدی‏ها و تجربه‏هایشان سخت محتاجیم و وظیفه داریم حرمتشان را حفظ کنیم. ما به آنها که این‏طور ما را به این زندگی و زندگی را این‏گونه به ما تحویل داده‏اند، مدیونیم.
در این نوشته، فقط حرف‏هایی از این احتیاج، دِیْن و وظیفه، آمده است، آن هم ناقص و نارسا. پیران ما نیز مثل عادت همیشه‏شان در گذشت، این کوتاهی ما را می‏بخشایند.

مرز سالمندی

چو آمد به نزدیک سر تیغ شصت 
مده می که از سال شد مرد، مست
اینکه سالمندی از چه سنی آغاز می‏شود و به چه کسی کهن‏سال می‏گویند، پرسشی است که درباره آن سخن‏های بسیار گفته‏اند. نویسنده کتاب کهن ذخیره خوارزمشاهی در این باره این‏گونه آورده است:«عمر بر چهار بخش است: یک بخش، روزگار پروردن و بالیدن و فزودن است، و این تا کما بیش پانزده سال و شانزده سال باشد و دوم، روزگار رسیدگی و تازگی است و این تا مدت سی سال باشد و در این مدت، فزودن و بالیدن تمام شود. پس از آن، روزگاری اندک است... که تا مدت سی و پنج سال باشد و بعضی را تا چهل سال و تا این روزگار، هنوز روزگار جوانی باشد و سوم، روزگار کَهْلی است و کَهْل را به پارسی «دوموی» خوانند و در این روزگار، بهری از قوّت جوانی با وی باشد و این تا مدت شصت سال باشد. پس از این، روزگار پیری باشد.» فردوسی، شاعر شاهنامه نیز در اشارتی، شصت سالگی را مرز سالمندی می‏شمارد:
هر آن‏گه که سال اندر آمد به شصت
 بباید کشیدن ز بیشیش دست

روزگار ضعف و قوّت

در آیه54 سوره روم، سیر عمر آدمی و سال‏های سالمندی او این‏گونه ترسیم شده است: «خدا همان کسی است که شما را آفرید، در حالی که ضعیف بودید. سپس بعد از ناتوانی، قوّت بخشید و باز بعد از قوت، ضعف و پیری قرار داد. او هر چه بخواهد، می‏آفریند و دانا و تواناست».
کتاب کهن قابوس‏نامه نیز تصویری گویا از ضعف و سستی سالمندی ترسیم می‏کند: «مردی، تا سی و چهار سال هر روزی بر زیادت بود؛ به قوّت و ترکیب. پس از سی و چهار، تا چهل سال همچنان بود؛ زیادت و نقصان نگیرد... و از چهل تا پنجاه سال، هر سال در خود نقصانی ببیند که پار ندیده باشد و از پنجاه تا به شصت، در هر ماهی در خود نقصانی بیند که در ماه دیگر ندیده باشد. از شصت تا به هفتاد، در هر هفته در خود نقصانی بیند که در دیگر هفته ندیده باشد، و از هفتاد تا به هشتاد، هر روز در خود نقصانی بیند که دی ندیده باشد و اگر از هشتاد درگذرد، هر ساعت در خود نقصانی و دردی و رنجی که در دیگر ساعت ندیده باشد».

احساس پیری

پیری بیش از آنکه تابع مرزهای خط‏کشی شده طبیعت باشد، در اندیشه آدمی ریشه دارد و سالمند بیش از آنکه با سن تقویمی مشخص شود، با نیرو، نشاط و توانمندی‏اش شناخته می‏شود. چه‏بسا جوانی که از سر ضعف جسم یا نبود انگیزه، از شادابی، تهی و از فعالیت ناتوان باشد و کهن‏سالی که با رمز میانه‏روی و سلامت زیستن با انگیزه ساختن و آگاهی دادن، سرشار از نیروی جوانی باشد. از سوی دیگر، پیر شدن و خود را پیر احساس کردن، همیشه هم‏زمان نیستند. برخی در میان‏سالی، ابتدا ذهن و سپس جسم را تسلیم ضعف‏ها می‏کنند و خود را از خیل سالخوردگان می‏شمارند. بعضی نیز حتی در سن پیری، تن به ضعف‏ها نمی‏دهند و دل به باور سستی نمی‏سپارند. از این رو، می‏توان گفت خود را پیر احساس کردن، اندیشه‏ای همیشه زیان‏بار برای همه و در همه زمان‏هاست.

احترام به سالمندان در فرهنگ اسلام

تکریم سالمندان و احترام ویژه آنان، از آموزه‏های روشن فرهنگ اسلامی است. قرآن مجید که دفتری گشوده از نور و هدایت است، در آیه23 سوره اسراء می‏فرماید: «به پدر و مادر نیکی کنید. هرگاه یکی از آن دو، یا هر دو آنها نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار و بر آنها فریاد مزن و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو.» پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم نیز در سخنی گران‏قدر، والایی سالمندان را این‏گونه ترسیم می‏کند: «احترام به پیران امت من، گرامی‏داشت من است.» امام علی علیه‏السلام ، بزرگداشت سالمندان را زمینه‏ساز احترام خود انسان می‏داند و می‏فرماید: «به بزرگانتان احترام کنید تا کوچک‏ترها شما را محترم شمارند.» امام صادق علیه‏السلام نیز در این باره فرموده است: «پیران خویش را تکریم کنید».

سنت‏گرایی و نوجویی

سالمندان، در روزگاری دیگر و در شرایط و آدابی متفاوت پرورش یافته‏اند و دل‏بسته سنت‏های خود هستند و بدین دلیل، نمی‏توانند بی‏مهری نسل جدید را به سنت‏های قدیم بپذیرند. جوانان نیز در محیط‏هایی نو و تحت تأثیر عوامل جدیدی رشد کرده‏اند. از این رو، باگرایش‏های تازه و نوجویی‏های گاه افراطی، با سنت‏ها به ستیز برمی‏خیزند. این سنت‏گرایی از یک‏سو و نوگرایی از سوی دیگر، بستر مناسبی برای پدید آمدن بحرانی در درون خانواده و اجتماع است.
برای زدودن فاصله‏های میان دو نسل، هم جوانان و هم سالمندان، نیازمند نقد حکیمانه هستند. جوانان باید بدانند هر کهنه‏ای، بی‏ارزش و کم‏اهمیت نیست و هر تازه‏ای، مطلوب و مشروع و پذیرفتنی. کهن‏سالان نیز باید بپذیرند که هر کهنه‏ای، ارزشمند و مقبول و هر نویی، بی‏قدر و منفور نیست.
با این همه، باید این ارزش در میان جامعه اسلامی ما نهادینه شود که با وجود هر اختلاف و تفاوت سلیقه، سالمندان از هر نو و تازه‏ای، گرامی‏تر، مهم‏تر و شایسته‏تر به احترامند.

پیر غربی

در ویرانستان تمدن جدید غرب که همه چیز و همه کس فقط در چرخه تولید و توزیع و مصرف و لذت تعریف می‏شود، سالمندان که دیگر سهمی در تولید محصول ندارند، چون مهمان ناخوانده‏ای به گوشه تنهایی تبعید می‏شوند. در آن سرزمین که آزادی‏خواهی‏های لذت‏جویانه، ارتباط‏های بی‏مرز جنسی و نگاه‏های تهی از ارزش‏های الهی، فروپاشی بنیان خانواده‏ها را در پی داشته است، زندگی هر کس وابسته به کار و حرفه اوست و بدین شیوه است که مورد توجه و اعتنای دیگران قرار می‏گیرد. از این رو، پس از بازنشستگی، ارتباط فرد با دیگران کاهش می‏یابد و او که از محبت خانواده بهره‏ای ندارد، از محور توجه و اعتنای دیگران هم دور می‏شود. کهن‏سال غربی محکوم به خاموشی است و باید سال‏های پایان عمر را در اقامت‏گاه سالمندان در غربتی ناخواسته سپری کند. فرجام پیر غربی پیش روی ماست تا راه رفته آنان را در فراموش کردن ارزش‏های الهی و انسانی پی نگیریم.

پند پیران

پیران سخن به تجربه گویند، گفتمت
هان ای پسر که پیر شوی، پند گوش کن
پند پیران، گران‏بهاست؛ چرا که با خاطره تجربه‏ها درآمیخته و در گذر روزگار به مرز پختگی و گران‏باری رسیده است. گویا پیر در پنهان هر رخداد، نکته‏ها می‏بیند که دیده دیگران به دیدن آن نابیناست.
آنچه اندر آینه بیند جوان پیر اندر خشت بیند بیش از آن
در فرهنگ ایرانی، هم‏نشینی با پیران، وارد شدن در وادی صلاح و هدایت است:
جوان را صحبت پیران حصار عافیت باشد به خاک و خون نشیند تیر، چون دور از کمان گردد
از این رو، جوانان به پند آموختن از پیران توصیه شده‏اند:
جوانا سر متاب از پند پیران که رأی پیر از بخت جوان به

مدال لیاقت خد

نشان لیاقت خدا، مدالی نیست که بر گردنت بیاویزی. نشان لیاقت خدا، تنها چند خط ساده است؛ خط‏های ساده‏ای که بر پیشانی‏ات می‏کشد. هر تقویم که تمام می‏شود، خطی بر خطوط پیشانی‏ات اضافه می‏گردد و روزی می‏رسد که پیشانی‏ات پر از دست‏خط خدا می‏شود. آیینه‏ها می‏گویند آن کس زیباتر است که خطی بر چهره ندارد؛ آیینه‏ها اما دروغ می‏گویند. دست‏خط خدا بر هر صفحه‏ای که بنشیند، زیبایش می‏کند. جوانی، بهایی است که در ازای دست‏خط خدا می‏دهیم. دست‏خط خدا اما پیش از اینها می‏ارزد. کیست که جوانی‏اش را به دست‏خط خدا نفروشد؟

اندوه پیری در اشعار صائب

روزهای سالمندی به ویژه اگر با تنهایی و غربت همراه باشد، با حسرتی بی‏دریغ از گذشت زودهنگام کاروان عمر و کوچ پر شتاب طراوت جوانی، ورق می‏خورد. آن دسته از شاعران ادب فارسی که خود مرز کهن‏سالی را گذرانده و اندوه پیری را تجربه کرده‏اند، مرثیه‏هایی غمناک بر روزگار سپیدمویی دارند. در میان شاعران، صائب تبریزی، پندنامه‏هایی تأمل‏برانگیز در ابیاتی ماندگار به یادگار گذاشته است:
باران بی‏محل ندهد نفع، کشت را
در وقت پیری، اشک ندامت چه می‏کند
در فکر سفر باش که هر موی سپیدی
از غیب، رسولی است برای طلب تو
این سطرهای چین که ز پیری به روی ماست
هر یک جدا جدا خط معزولی قواست
ز روزگار جوانی، خبر چه می‏پرسی؟
چو برق آمد و چون ابر نوبهار گذشت
مخند ای نوجوان زنهار بر موی سپید من
که این برف پریشان بر سر هر بام می‏بارد
گرفتم سال را پنهان کنی، با مو چه می‏سازی؟
گرفتم موی را کردی سیه، با رو چه می‏سازی؟

چند داستانک

می‏خواهد، ولی نمی‏تواند
یادش آمد بچه که بود، چه‏قدر خوب ادای راه رفتن پدربزرگ را درمی‏آورد؛ دست به عصا، کمر خمیده، قدم‏های لزران و آهسته، درست مثل پدربزرگ. حالا دیگر سال‏ها از آن زمان گذشته، دیگر نمی‏خواهد ادای پدربزرگ را در بیاورد، اما نمی‏تواند.
بازی روزگار
بچه که بودم، یه بار از طرف مدرسه به دیدن خانه سالمندان رفتم. اون روز کنار اون همه پدربزرگ و مادربزرگ مهربون خیلی بهم خوش گذشت، اما حالا که پیر شده‏ام و بچه‏هام منو آوردن اینجا، نمی‏دونم چرا اصلاً بهم خوش نمی‏گذره.
جای خالی او
پیرمرد هر روز صبح زود در حالی که یک بسته کوچک گندم در دست داشت، خودش را به پارک نزدیک خانه‏اش می‏رساند و در چند نقطه از پارک، گندم‏ها را خالی می‏کرد و بعد روی نیمکت همیشگی می‏نشست. تا ظهر با دوستانش از گذشته و جوانی و روزگار می‏گفت. اما آن روز، کبوترها گرسنه ماندند. جای او در نیمکت خالی بود و دوستان سیاه‏پوشش هیچ حرفی نمی‏زدند.
چراغ‏ها خاموش شد
هر دو پیرزن، خسته و غم زده مثل عادت شب‏های گذشته از پنجره اتاق به مردم و خیابان نگاه می‏کردند. یکی از آنها گفت: اون خانومی که با تلفن همراهش صحبت می‏کنه، چه‏قدر شبیه دختر منه. سه ساله ندیدمش. دلم خیلی براش تنگ شده. دومی گفت: اون آقایی که کنار ماشین سفید ایستاده، درست مثل سیبیه که با پسر من نصف کردند. اولی گفت: تو هم که هر روز قیافه‏های جدیدی را به جای پسرت نشان می‏دی. به نظرم از بس که به دیدنت نیومده، چهره‏شو کاملاً فراموش کردی!
مستخدم خانه سالمندان رو به آنها کرد و گفت: برای امشب کافیه، وقت خوابه.
چراغ‏ها خاموش شد.
شرمنده
مادربزرگ، نای راه رفتن نداشت.همه با او دعوا می‏کردند و مادربزرگ خجالت می‏کشید. آن روز که نوه‏اش او را به پارک برد، مادربزرگ موقع برگشتن دوباره پایش درد گرفت و نمی‏توانست راه بیاید. نوه، شرمنده نگاهش می‏کرد. وقتی او بچه بود و پاهایش خسته می‏شد، مادربزرگ او را بغل می‏کرد، اما الآن نوه نمی‏دانست چه باید بکند.
نگاه نگران
بچه که بود، با دیدن مادربزرگ که همیشه موقع نشستن یا برخاستن از زمین، آه و ناله می‏کرد و هنگام راه رفتن، پاهایش را کج می‏گذاشت یا با کمر خمیده راه می‏رفت، حرص می‏خورد و در دلش می‏گفت: نمی‏دانم چرا این پیرزن‏ها، این‏قدر خودشان را لوس می‏کنند و درست راه نمی‏روند.
حالا که خودش در مرز هفتاد سالگی است، وقتی می‏خواهد از جایش برخیزد و به اتاقش برود، با نگرانی، نگاه‏های نوه هفت ساله‏اش را دنبال می‏کند.

نکته ها

  • پیامبر گرامی اسلام می‏فرماید: «تکریم پیران مسلمان، تعظیم خداوند است».
  • حضرت علی علیه‏السلام می‏فرماید:«اندیشه پیر نزد من، از تلاش جوان خوش‏آیندتر است».
  • امام صادق علیه‏السلام فرموده‏اند:«از ما نیست کسی که به سالمندان احترام نگذارد و بر کودکان شفقت نورزد».
  • ای سالمند! موی سپید تو، کتاب پربهای تجربه‏هاست. تو گنج رنج‏های روزگاری و تقویم نانوشته عبرت‏ها، روزت گرامی باد.
  • ای سالمند! گفته‏های تو، روشنی‏بخش راه زیستنمان و چشمان کم‏سوی تو، ستاره‏های شبستان زندگی ماست.
  • بیا نگذاریم پدربزرگ‏ها و مادربزرگ‏ها، تنهایی‏شان را بین عکس‏های قدیمی تقسیم کنند.
  • ای پیر! نگاهت پرمعناست، سخنت پربهاست و رفتارت گنج تجربه‏هاست.
  • ای کاش جوان می‏دانست و پیر می‏توانست!
  • از آنان که از خاطرات روزها تقویم‏های بیشتری را به یاد دارند، درس زندگی بیاموزیم.
  • می‏دانم که این موها را در آسیاب زندگی سپید کرده‏ای. پس روشنی‏های روزگار را نشانمان ده تا تاریک نمانیم.
    منبع: ماهنامه گلبرگ




  • نظرات کاربران
    ارسال نظر
    با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
    متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
    مقالات مرتبط