آینه جادو جلد دوم
بهترین آنچه را که درباره فیلم هامون می توان گفت بعدها از قول یک فرنگی به اسم«سرژ دنی» سر دبیر سابق مجله «کایه دو سینما»، در مجله سروش خواندم، و دیدم انچه که من نوشته ام فی الواقع می تواند شرحی باشد و حاشیه ای بر سخن این فرنگی صاحب نظر در باب سینما. مطلبی که در مجله مذکور آمده بود این بود: در نظر داشتیم عقیده سرژ دنی (سر دبیر سابق مجله کایه دو سینما و یکی از بهترین منتقدان فرانسه در حال حاضر) را پس از اینکه وی فیلم سنگین هامون را دید جویا شویم. بیست دقیقه از فیلم نگذشته بود که وی از سالن خارج شد مثل اینکه نتوانست سنگینی فیلم را تحمل کن. با کمال تعجب علت را جویا شدیم: به نظرم تمام جهان سومی ها یک هامون دارند و برای من هم که در اطراف و اکناف دنیا زیاد فیلم می بینم، دیگر دیدن اینگونه کارها کسالت آور شده است. من تا امروز هامون ترکی، هندی، پاکستانی، تایلندی، تایوانی و ... دیده ام و بالاخره امروز هم چشمم به هامون ایرانی روشن شد. شرط می بندم این یکی هم مانند سایر هم قطارانش با آب تمام می شود. آب هم که سمبل پاک شدن است. مگر نه؟!
این آقا حق مطلب را ادا کرده است و کاش قبل از آنکه این دسته گل به آب داده شود و«هامون» به اعتبار آنچه که اصلا نداشت جایزه بگیرد، آقای سرژ دنی با داوران محترم جشنواره هشتم نیز جلسه ای می گذاشت و مفاهیم بسیار سنگین! فیلم را برای آنها تفسیر می کرد... خوب، حالا که دیگر کار از کار گذشته است. اما چرا جهان سومی ها «هامون» می سازند؟ باید درباره این سوال خوب فکر کرد، چرا که سرنوشت ما به این جواب بستگی مستقیم دارد.
جواب را باید در گذشته تاریخی ملتهای این طرف کره زمین جستجو کرد و وضع کنونی انها در برابر این تمدن اروپایی که می خواهد فرهنگ و تاریخ همه ی ملتهای دیگر را مثل مربای هویج روی کره پاستوریزه و نان تست شده بمالد و بخورد... و خوب، در خیلی جاها، مثل ترکیه و ژاپن، موفق هم شده است. فرهنگ و نظام اجتماعی این ملتها یا مثل چین و ژاپن گرایش به یک« باطن- گرایی محض» داشته و یا مثل غالب ملتهای شرق میانه بر ادیان توحیدی بنا شده است و در هر دو صورت، تمدن اروپایی برای مصادره فرهنگ و تاریخ این ملتها می بایست راهی را در پیش می گرفت که کار به مقابله هایی جدی، از آن نوع که ما در این سال ها با آنها داشته ایم، نیانجامد. «کپسول عرفان» - و بهتر بگوییم «کپسول تصوف»- راه حل خیلی خوبی است، چرا که ظاهر و باطن و صورت و معنا را در یک کپسول واحد جمع می کند که کاملا « بی خطر» است، نه مثل کبریت های ایرانی! از همینجاست که انواع و اقسام عرفان ها منشاء گرفته اند، مناسب برای همه انواع سلیقه ها. و برای ما هم عرفان «درویش جاویدان» که مریدانی خوش آبو رنگ مثل خانم گوگوش داشت و یا عرفان آن خانم پریسا که خیلی از دیندارها را هم دچار شک کرده بود که: « نکند دنیا و آخرت را می شود جمع کرد و ما غافلیم!» عرفانهای متنوع دیگری هم در شعر نو و سپید و نقاشی مدرن و موسیقی اصیل و سینما و غیره ظهور کرده بودند که حتی شاه و شهبانو و ولیعهد هم از آن بی نصیب نمانده بودند.
اگر مگس بهترین ناقل میکروب است، توریست ها بهترین ناقل عرفان زدگی بودند؛ آن ها چهره ای مسخ شده از باطن گرایی شرقی ها را به اروپا و امریکا می بردند و هر روز پیغمبری را از یک گوشه ای مبعوث می کردند و مذاهبی چون « اکسیم » می آوردند که سالاد رنگارنگی است از بودیسم و ذِن و هندوییسم و آیین کنفوسیوس و ... منتها از نوع وسترن – یعنی غربی – که از یک طرف ظاهراً « نیاز به معنویت » را که در همه انسان ها هست ارضا می کند، اما از طرف دیگر، کاملا بی خطر است و معارضه ای جدید با غرب ندارد ... و باز هم این مذاهب عرفانی جدید توسط «مگس توریسم» و «پشه آنوفل انتشارات» به همان کشور ها وارد می شد و جوانان سرگردان از همه جا بی خبر را که از همان آغاز زیر سرپوش نامرئی فرهنگ غربی – که توسط شبکه های جهانی ارتباطات و تبلیغات ایجاد شده اند – به دنیا می آیند و در زیر همان سرپوش به بلوغ می رسند، می فریفت. عرفان سرخپوستی آقای «کارلوس کاستاندا» هم از همان مرض هاست که توسط پشه های آنوفل انتقال می یابد. در این انواع عرفان ها همیشه یک اصل مشترک است و آن اینست که تقدس به نفع دنیا، و به عبارت بهتر، به نفع سلطه جهانی غرب مصادره می شود و از آن پس برای رسیدن به تقدس، آدم لازم نیست که حتما ملتزم به دین و احکام آن باشد. این نوع تقدس و عرفان را باید در واقع وارونه تقدس دانست؛ یک معنویت وارونه که با هر نوع زندگی جمع می شود. در غرب، دین یک امر کاملا وجدانی و شخصی است و به تعداد انسان ها می تواند خدای شخصی وجود داشته باشد و این نوع اعتقاد به خدا، از آنجا که با هیچ التزام و تعهدی هم همراه نیست، طرفداران بسیاری دارد. تمدن اروپایی در این دو قرن اخیر، با همین شیوه ای که عرض شد، همه ادیان و مذاهب را به نفع خود صادر کرده است و اسلام امریکایی هم به همین معنا، ظاهر و پوسته ای بی مغز از اسلام است که دست بیعت به امریکا داده است. اسلامی این چنین، اهل نفی و انکار و مخالفت و مبارزه نیست و اگر هم دست بر قضا گرفتار دشمنانی شود که او را به حال خویش رها نکنند، برای مقابله با آنها روی به مبارزه منفی می آورد...
آنچه خواندید گوشه ای بود از یکی از مقالات جلد دوم کتاب آیینه جادو نوشته شهید سید مرتضی آوینی با عنوان « چرا جهان سومی ها هامون می سازند؟» که در ادامه نقد سینمایی فیلم های اکران شده در چند دوره جشنواره های فیلم فجر در این کتاب آمده است.
این کتاب از مجموعه سه جلدی آینه جادوست که نقدهای سینمایی شهید اهل قلم سید مرتضی آوینی را طی سال های 71-1367 در بر می گیرد. بخش عمده مقالات این کتاب به نقد و بررسی فیلم های ایرانی در طول پنج دوره جشنواره فیلم فجر (71-1367) و ارزیابی سیاست گذاری سینمای ایران در این سال ها اختصاص یافته. نویسنده در چند مورد به آثار سینماگران خارجی که جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمده یا در ایران اکران عمومی گرفته اند نیز پرداخته است، اما تنها در یک مورد، در مقاله «هبوط به روایت آقای ویم وندرس»، به دلایلی که در آغاز همان مقاله بدان اشاره شده، یک فیلم خارجی را که در ایران نمایش داده نشده مورد نقد و بررسی قرار داده است. در خصوص مقاله بلند «عالم هیچکاک» که مولف، آن را در نیمه دوم سال 1371 برای درج در کتاب «هیچکاک همیشه استاد» نوشته نیز باید گفت این مقاله که به قصد معرفی یکی از فیلمسازان بزرگ تاریخ سینما (به تعبیر نویسنده «استاد مطلق سینما») و شرح و بیان دلایل بزرگی او از خلال تجزیه و تحلیل آثارش نگاشته شده، متفاوت با سایر مقالات این کتاب است.
در این کتاب می خوانیم:
1. خسته نباشید برادران ( نقد داوری جشنواره هفتم فیلم فجر)
2. فرزندان انقلاب در برابر عرصه های تجربه نشده سینما (نقد چند فیلم به نمایش در آمده در جشنواره هفتم فیلم فجر)
3. فیلمهایی که من دیدم (نقد فیلم های مادر به کارگردانی علی حاتمی، دندان مار به کارگردانی مسعود کیمیایی، کلوز آپ به کارگردانی عباس کیارستمی، ای ایران به کارگردانی تقوایی، مشق شب به کارگردانی عباس کیارستمی، ریحانه به کارگردانی علیرضا رئیسیان، پنجاه و سه نفر به کارگردانی یوسف سید مهدی، شنا در زمستان به کارگردانی محمد کاسبی، قوز بالای قوز به کارگردانی محسن مخملباف، بچه های طلاق به کارگردانی تهمینه میلانی، به نمایش در آمده در جشنواره هشتم فیلم فجر)
4. ای بلبل عاشق، جز برای شقایقها مخوان! (نگاهی به فیلم مهاجر اثر ابراهیم حاتمی کیا به نمایش در آمده در جشنواره هشتم فیلم فجر)
5. چرا جهان سومی ها« هامون» می سازند؟ (نقد فیلم هامون به کارگردانی داریوش مهرجویی به نمایش در آمده در جشنواره هشتم فیلم فجر)
6. ایمان، یا نیهیلیسم هامونی؟ (نقد مقاله چاپ شده در فصلنامه سینمای فارابی که می خواهد تلاش فیلم هامون را ورود به حوزه دین قلمداد کند به مناسبت حضوز این فیلم در جشنواره هشتم فیلم فجر)
7. یادداشت های یک تماشاگر حرفه ای! (نقد فیلم های آپارتمان شماره 13 به کارگردانی یدالله صمدی، ابلیس به کارگردانی احمد رضا درویش، فرماندار به کارگردانی مرتضی مسائلی، سفر جادویی به کارگردانی ابوالحسن داوودی، عشق و مرگ به کارگردانی محمد رضا اعلامی، گروهبان به کارگردانی مسعود کیمیایی، در کوچه های عشق به کارگردانی خسرو سینایی، تعقیب سایه ها به کارگردانی علی شاه حاتمی، عروس به کارگردانی بهروز افخمی، «نوبت عاشقی» و «شب های زاینده رود» به کارگردانی محسن مخملباف به نمایش در آمده در جشنواره نهم فیلم فجر)
8. مضمون عشق در جشنواره نهم
9. یادداشت های سانسور شده!
10. سینمای ایران در دهمین جشنواره فجر (نقد فیلم های نیاز به کارگردانی علیرضا داوود نژاد، هور در آتش به کارگردانی عزیزالله حمید نژاد، بدوک به کارگردانی مجید مجیدی، وصل نیکان به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا، زندگی و دیگر هیچ به کارگردانی عباس کیارستمی، مسافران به کارگردانی بهرام بیضایی، ناصرالدین شاه، آکتور سینما به کارگردانی محسن مخملباف به نمایش در آمده در جشنواره دهم فیلم فجر)
11. سفر به کجا؟ (نقد دو فیلم تئو آنجلوپولوس («چشم انداز در مه 1988» و «سفر به سیترا 1984») نمایش داده شده در جشنواره دهم فیلم فجر)
12. یادداشتی نا تمام درباره جشنواره یازدهم
13. نامه ای به دوست زمان جنگ (نامه ای به ابراهیم حاتمی کیا به مناسبت حضور وی در جشنواره یازدهم فیلم فجر)
14. دوستت دارم، ایران! (نقد مجموعه تلویزیونی «قصه های مجید» به کارگردانی کیومرث پوراحمد که از میان آن فیلم های «شرم» و «صبح روز بعد» به صورت فیلم سینمایی درجشنواره یازدهم فیلم فجر حضور یافت)
15.هبوط به روایت آقای ویم وندرس
16 رقصنده با سرخپوستان (یادداشتی کوتاه بر فیلم «رقصنده با گرگ» به کارگردانی کوین کاستنر محصول 1990 آمریکا)
17. عالم هیچکاک
18. نمایه ها
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
این آقا حق مطلب را ادا کرده است و کاش قبل از آنکه این دسته گل به آب داده شود و«هامون» به اعتبار آنچه که اصلا نداشت جایزه بگیرد، آقای سرژ دنی با داوران محترم جشنواره هشتم نیز جلسه ای می گذاشت و مفاهیم بسیار سنگین! فیلم را برای آنها تفسیر می کرد... خوب، حالا که دیگر کار از کار گذشته است. اما چرا جهان سومی ها «هامون» می سازند؟ باید درباره این سوال خوب فکر کرد، چرا که سرنوشت ما به این جواب بستگی مستقیم دارد.
جواب را باید در گذشته تاریخی ملتهای این طرف کره زمین جستجو کرد و وضع کنونی انها در برابر این تمدن اروپایی که می خواهد فرهنگ و تاریخ همه ی ملتهای دیگر را مثل مربای هویج روی کره پاستوریزه و نان تست شده بمالد و بخورد... و خوب، در خیلی جاها، مثل ترکیه و ژاپن، موفق هم شده است. فرهنگ و نظام اجتماعی این ملتها یا مثل چین و ژاپن گرایش به یک« باطن- گرایی محض» داشته و یا مثل غالب ملتهای شرق میانه بر ادیان توحیدی بنا شده است و در هر دو صورت، تمدن اروپایی برای مصادره فرهنگ و تاریخ این ملتها می بایست راهی را در پیش می گرفت که کار به مقابله هایی جدی، از آن نوع که ما در این سال ها با آنها داشته ایم، نیانجامد. «کپسول عرفان» - و بهتر بگوییم «کپسول تصوف»- راه حل خیلی خوبی است، چرا که ظاهر و باطن و صورت و معنا را در یک کپسول واحد جمع می کند که کاملا « بی خطر» است، نه مثل کبریت های ایرانی! از همینجاست که انواع و اقسام عرفان ها منشاء گرفته اند، مناسب برای همه انواع سلیقه ها. و برای ما هم عرفان «درویش جاویدان» که مریدانی خوش آبو رنگ مثل خانم گوگوش داشت و یا عرفان آن خانم پریسا که خیلی از دیندارها را هم دچار شک کرده بود که: « نکند دنیا و آخرت را می شود جمع کرد و ما غافلیم!» عرفانهای متنوع دیگری هم در شعر نو و سپید و نقاشی مدرن و موسیقی اصیل و سینما و غیره ظهور کرده بودند که حتی شاه و شهبانو و ولیعهد هم از آن بی نصیب نمانده بودند.
اگر مگس بهترین ناقل میکروب است، توریست ها بهترین ناقل عرفان زدگی بودند؛ آن ها چهره ای مسخ شده از باطن گرایی شرقی ها را به اروپا و امریکا می بردند و هر روز پیغمبری را از یک گوشه ای مبعوث می کردند و مذاهبی چون « اکسیم » می آوردند که سالاد رنگارنگی است از بودیسم و ذِن و هندوییسم و آیین کنفوسیوس و ... منتها از نوع وسترن – یعنی غربی – که از یک طرف ظاهراً « نیاز به معنویت » را که در همه انسان ها هست ارضا می کند، اما از طرف دیگر، کاملا بی خطر است و معارضه ای جدید با غرب ندارد ... و باز هم این مذاهب عرفانی جدید توسط «مگس توریسم» و «پشه آنوفل انتشارات» به همان کشور ها وارد می شد و جوانان سرگردان از همه جا بی خبر را که از همان آغاز زیر سرپوش نامرئی فرهنگ غربی – که توسط شبکه های جهانی ارتباطات و تبلیغات ایجاد شده اند – به دنیا می آیند و در زیر همان سرپوش به بلوغ می رسند، می فریفت. عرفان سرخپوستی آقای «کارلوس کاستاندا» هم از همان مرض هاست که توسط پشه های آنوفل انتقال می یابد. در این انواع عرفان ها همیشه یک اصل مشترک است و آن اینست که تقدس به نفع دنیا، و به عبارت بهتر، به نفع سلطه جهانی غرب مصادره می شود و از آن پس برای رسیدن به تقدس، آدم لازم نیست که حتما ملتزم به دین و احکام آن باشد. این نوع تقدس و عرفان را باید در واقع وارونه تقدس دانست؛ یک معنویت وارونه که با هر نوع زندگی جمع می شود. در غرب، دین یک امر کاملا وجدانی و شخصی است و به تعداد انسان ها می تواند خدای شخصی وجود داشته باشد و این نوع اعتقاد به خدا، از آنجا که با هیچ التزام و تعهدی هم همراه نیست، طرفداران بسیاری دارد. تمدن اروپایی در این دو قرن اخیر، با همین شیوه ای که عرض شد، همه ادیان و مذاهب را به نفع خود صادر کرده است و اسلام امریکایی هم به همین معنا، ظاهر و پوسته ای بی مغز از اسلام است که دست بیعت به امریکا داده است. اسلامی این چنین، اهل نفی و انکار و مخالفت و مبارزه نیست و اگر هم دست بر قضا گرفتار دشمنانی شود که او را به حال خویش رها نکنند، برای مقابله با آنها روی به مبارزه منفی می آورد...
آنچه خواندید گوشه ای بود از یکی از مقالات جلد دوم کتاب آیینه جادو نوشته شهید سید مرتضی آوینی با عنوان « چرا جهان سومی ها هامون می سازند؟» که در ادامه نقد سینمایی فیلم های اکران شده در چند دوره جشنواره های فیلم فجر در این کتاب آمده است.
این کتاب از مجموعه سه جلدی آینه جادوست که نقدهای سینمایی شهید اهل قلم سید مرتضی آوینی را طی سال های 71-1367 در بر می گیرد. بخش عمده مقالات این کتاب به نقد و بررسی فیلم های ایرانی در طول پنج دوره جشنواره فیلم فجر (71-1367) و ارزیابی سیاست گذاری سینمای ایران در این سال ها اختصاص یافته. نویسنده در چند مورد به آثار سینماگران خارجی که جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمده یا در ایران اکران عمومی گرفته اند نیز پرداخته است، اما تنها در یک مورد، در مقاله «هبوط به روایت آقای ویم وندرس»، به دلایلی که در آغاز همان مقاله بدان اشاره شده، یک فیلم خارجی را که در ایران نمایش داده نشده مورد نقد و بررسی قرار داده است. در خصوص مقاله بلند «عالم هیچکاک» که مولف، آن را در نیمه دوم سال 1371 برای درج در کتاب «هیچکاک همیشه استاد» نوشته نیز باید گفت این مقاله که به قصد معرفی یکی از فیلمسازان بزرگ تاریخ سینما (به تعبیر نویسنده «استاد مطلق سینما») و شرح و بیان دلایل بزرگی او از خلال تجزیه و تحلیل آثارش نگاشته شده، متفاوت با سایر مقالات این کتاب است.
در این کتاب می خوانیم:
1. خسته نباشید برادران ( نقد داوری جشنواره هفتم فیلم فجر)
2. فرزندان انقلاب در برابر عرصه های تجربه نشده سینما (نقد چند فیلم به نمایش در آمده در جشنواره هفتم فیلم فجر)
3. فیلمهایی که من دیدم (نقد فیلم های مادر به کارگردانی علی حاتمی، دندان مار به کارگردانی مسعود کیمیایی، کلوز آپ به کارگردانی عباس کیارستمی، ای ایران به کارگردانی تقوایی، مشق شب به کارگردانی عباس کیارستمی، ریحانه به کارگردانی علیرضا رئیسیان، پنجاه و سه نفر به کارگردانی یوسف سید مهدی، شنا در زمستان به کارگردانی محمد کاسبی، قوز بالای قوز به کارگردانی محسن مخملباف، بچه های طلاق به کارگردانی تهمینه میلانی، به نمایش در آمده در جشنواره هشتم فیلم فجر)
4. ای بلبل عاشق، جز برای شقایقها مخوان! (نگاهی به فیلم مهاجر اثر ابراهیم حاتمی کیا به نمایش در آمده در جشنواره هشتم فیلم فجر)
5. چرا جهان سومی ها« هامون» می سازند؟ (نقد فیلم هامون به کارگردانی داریوش مهرجویی به نمایش در آمده در جشنواره هشتم فیلم فجر)
6. ایمان، یا نیهیلیسم هامونی؟ (نقد مقاله چاپ شده در فصلنامه سینمای فارابی که می خواهد تلاش فیلم هامون را ورود به حوزه دین قلمداد کند به مناسبت حضوز این فیلم در جشنواره هشتم فیلم فجر)
7. یادداشت های یک تماشاگر حرفه ای! (نقد فیلم های آپارتمان شماره 13 به کارگردانی یدالله صمدی، ابلیس به کارگردانی احمد رضا درویش، فرماندار به کارگردانی مرتضی مسائلی، سفر جادویی به کارگردانی ابوالحسن داوودی، عشق و مرگ به کارگردانی محمد رضا اعلامی، گروهبان به کارگردانی مسعود کیمیایی، در کوچه های عشق به کارگردانی خسرو سینایی، تعقیب سایه ها به کارگردانی علی شاه حاتمی، عروس به کارگردانی بهروز افخمی، «نوبت عاشقی» و «شب های زاینده رود» به کارگردانی محسن مخملباف به نمایش در آمده در جشنواره نهم فیلم فجر)
8. مضمون عشق در جشنواره نهم
9. یادداشت های سانسور شده!
10. سینمای ایران در دهمین جشنواره فجر (نقد فیلم های نیاز به کارگردانی علیرضا داوود نژاد، هور در آتش به کارگردانی عزیزالله حمید نژاد، بدوک به کارگردانی مجید مجیدی، وصل نیکان به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا، زندگی و دیگر هیچ به کارگردانی عباس کیارستمی، مسافران به کارگردانی بهرام بیضایی، ناصرالدین شاه، آکتور سینما به کارگردانی محسن مخملباف به نمایش در آمده در جشنواره دهم فیلم فجر)
11. سفر به کجا؟ (نقد دو فیلم تئو آنجلوپولوس («چشم انداز در مه 1988» و «سفر به سیترا 1984») نمایش داده شده در جشنواره دهم فیلم فجر)
12. یادداشتی نا تمام درباره جشنواره یازدهم
13. نامه ای به دوست زمان جنگ (نامه ای به ابراهیم حاتمی کیا به مناسبت حضور وی در جشنواره یازدهم فیلم فجر)
14. دوستت دارم، ایران! (نقد مجموعه تلویزیونی «قصه های مجید» به کارگردانی کیومرث پوراحمد که از میان آن فیلم های «شرم» و «صبح روز بعد» به صورت فیلم سینمایی درجشنواره یازدهم فیلم فجر حضور یافت)
15.هبوط به روایت آقای ویم وندرس
16 رقصنده با سرخپوستان (یادداشتی کوتاه بر فیلم «رقصنده با گرگ» به کارگردانی کوین کاستنر محصول 1990 آمریکا)
17. عالم هیچکاک
18. نمایه ها
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله