تجليات حكمت معنوي در هنر اسلامي
موضوعات :
ناشر : شركت چاپ و نشر بينالملل وابسته به موسسه انتشارات اميركبير
آشنایی با کتاب:
امروزي است كه هنر اسلامي را به تباهي ميكشد و حكمت معنوي در آن را محجوب كرده يا به فراموشي سوق ميدهد".
گوشه ای از متن کتاب:
الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان (2)
اقرء و ربک الاکرم الذی علم بالقلم،علم الانسان ما لم یعلم (3)
ن و القلم و ما یسطرون (4)
قال علم آدم الاسماء کلها یا آدم انبئهمباسمائهم فلما نباهم باسمائهم (5).
قاضی احمد قمی در گلستان هنر در باب قلم پس از ذکر حدیث«اول خلق الله القلم»ابیاتی چنین میآورد:
هستی ز قلم رقم پذیرست
زو شمع قلم فروغ گیرست
سروی است قلم به باغ ادراک
سایه ز رقم فکنده بر خاک
او مینویسد قلم یا نباتی استیا حیوانی.قلم حیوانی همان قلم موی نقاشان است کهسپرسازان مانی فرهنگ و جادو طرازان ختای و فرنگ به دستیاری آن اورنگ نشینکشور هنر و نقشبندان کارخانه قضا و قدرگشتهاند،اما قلم کتابت نباتی استحسب الاشارهکثیر البشارة منتخب جریده موجودات و منتخب حضرت واجب بالذات نبی عربیمحمد الابطحی علیه و آله افضل الصلوات و اکمل التحیات که فرموده«من کتببحسن الخط بسم الله الرحمن الرحیم داخل الجنة به غیر الحساب».قاضی در ادامه از قولحضرت مولا علی(ع)مینویسد که غرض از حسن خط-نه هیمن لفظ بود و حرف و نقط:
بل اصول صفا و خوبی بود
زان اشارت به حسن خط فرمود
باز در شرح حسن خط قاضی اشاره به قول علی(ع)دارد که فرمود نیکویی خط زباندست است و روشنی درون(حسن الخط لسان الید و بهجة الضمیر).بدینسان قاضیمقدمات کلام را فراهم میکند تا بگوید:«الخط اصل فی الروح و ان ظهرت به جوارحالجسد» (6) و لازمه حسن خط ترک منهیات و محافظه صلوات است.پس باید روح ازکدورت پاک افتاده شود تا خط نیز نیکو و صاف و پاک گردد.از قول او افلاطون نیز خطرا«هندسه روحانی»میدانسته که با اعضای بدن ظاهر میشود:«الخط هندسة روحانیةظهرت بالة الجسمانیه».از این جهت افلاطون خط را مخصوص دست نکرده و به دستمقید نساخته که اعضاء را شامل است (7).
پیدایی خط نیز چونان شعر و موسیقی در وجهه نظر اسلامی هنرمندان مسلمان بنیادیمیتولوژیک و الهامی و ازلی یافته است و در قصص مقدس درباره پیدایی خط روایاتمختلفی است.
ابن ندیم عقلی مذهب در الفهرستبا کراهت این قول را که«حضرت آدم اول کسیبود که خطوط اسلامی را وضع کرد»روایت میکند.به اعتقاد معاصران او که به قصصدینی تعلق خاطری داشتهاند آدم علیه السلام سیصد سال قبل از مرگش خطوط را در گلنوشت و به آتش پخت و وقتی که زمین را طوفان زد،آن خطوط سالم ماند و هر دسته وگروهی خط خود را یافتند و به همان گونه نوشتند» (8).
قاضی همین قصص را به صورتی دیگر بیان میکند.به اعتقاد او حضرت آدم اول کسیاست که خط عربی را نگاشت و قلم به دست گرفت.پس از آن شیثبن آدم به کار نگارشخط ادامه داد و در زمان حضرت ابراهیم(ع)خط عبری نوشته شد.به اعتقاد بعضی اینخط از ادریس نبی(ع)بوده است.او به روایت ایرانیان منشا خط را«تهمورث»میداند (9).برخی نیز آن را به هود پیامبر(ع)منسوب داشتهاند و او را مبدع خط دانستهاند.
از نظر خطاطان اسلامی نخستین خط کامل از آن حضرت علی(ع)است:«خطی کهدیده اولو الابصار را سرمهوار به وحی الهی و اوامر و نواهی حضرت رسالت پناهیصلی الله علیه و آله و سلم روشنایی میبخشید خط کوفی بود و ارقام اقلام معجز نظامحضرت شاه ولایت پناه سلام الله علیه در میان است که چشم جان را ضیاء و لوح ضمیر راجلاء کرامت میفرماید و خوشتر از آن حضرت صلوات الله علیه کس دیگر ننوشته وبهترین خطهای کوفی آن است که آن حضرت سلام الله علیه نوشته است (10).
سند علم خط به حسن عمل
بس بود مرتضی علی ز اول
بعد از علی،ائمه اطهار یکی پس از دیگری در خوشنویسی به کمال بودهاند و استادانخط هم از شاگردان ائمه محسوب یا ملهم از ائمه تلقی شدهاند.
ابن خلدون نظری خلاف عقاید هنرمندان و خوشنویسان دارد و با وجه نظری عقلانینسبتبه قصص نقش ازلی و کمال هنر خط صحابه،متعرض آن شده است.به اعتقاد اوصحابه با خطوطی نا استوار-از لحاظ زیبایی و اصول-«قرآن»را نوشتهاند به طوری کهبا اصول صنعتخط مخالف است.با این وجود تابعان همین رسم الخط را تقلید کردهاند،چنانکه برخی نیز از خط ولی یا عالمی از لحاظ تبرک پیروی نمودهاند.اما به هر حالراه و رسم صنعتخط متفاوت است.دیگر اینکه برخی از بیخبران در جهت اثبات کمالهنر خط صحابه میکوشند و آن را توجیه میکنند که بیوجه است زیرا آنان تصورمیکنند که با اینگونه توجیهات صحابه را از توهم نقص عدم مهارت در خط تبرئه و منزهمیکنند،و میپندارند که این خط کمال است،در حالی که خط از کمالات نیست.
در حقیقتخط از صنایع مدنی و وسیله کسب معاش است و کمال در صنایع از امور نسبیاست و کمال مطلق نمیباشد،زیرا نقصان در آن به ماهیت دین یا خصال انسانباز نمیگردد،بلکه نقصان صنعت مربوط به وسایل معاش آدمی است و بر حسب عمران وتعاون در راه آن پیشرفت میکند.زیرا عمران استعدادهای نهفته انسان را نشان میدهد (11).
با این تلقی از خط،جلوهای از آن در تمدن اسلام پیدا میشود که در دیگر هنرهاکمتر ملاحظه شده است و شاید تنها شعر حکمی و معماری در مرتبهای ورای آن قرارگیرند. روحانیتخاص خط و نسبتبیواسطه آن با کلام مکتوب الهی بر این حقیقتتاکید میکند،علی الخصوص بنیاد خط عربی که بنابر روایات تاریخی-اسلامی به خطمسند میرسد که به قول نخستین خطاطان عصر اسلامی هود پیامبر علیه السلام آن را ابداعکرده است.
با ظهور اسلام نه تنها خط قدیم عربی نسخ نشد بلکه صورت تمامتری پیدا کرده وبه تدریج تنوع یافت.این خط در آغاز در حجاز به دو صورت رایجبود که بدان قرآن رامینوشتند.در مراحل بعد در مناطق مختلف گسترش یافت و محکمترین و زیباترین آنعبارت بود از خط کوفی.
به عقیده بعضی از محققین در خطوط اسلامی،خط کوفی در حقیقت از خط مبسوط کهدارای زوایای مستقیم بود نشات گرفت،و از خط دیگر یعنی خط نسخی حجازی که نسخناقص ستبه وجود آمد (12) که انحنای بیشتری دارد.این دو خط به تدریج کمال و زیباییخاصی پیدا کردند.در آغاز آنچه غلبه داشت عبارت بود از خط کوفی که هر چه بیشتر درآثاری هنری مختلف به کار میرفت و به تدریج اقسام ساده و تزیینی آن پدیدار آمد.
نوع تزیینی این خط در کتابت،صفحه آرایی،گچبری،حجاری و کتیبهها و تزییناتبه کار رفت و به تدریجبا نقوش اسلیمی ترکیب گردید و به نهایت زیبایی و کمال رسید.
یکی از زیباترین و در ضمن رازورانهترین خطوط کوفی عبارت است از خطوط تزیینیموشح،که در حقیقت نوعی نقاشی-خط یا مبتنی بر طرح هندسی با حالتی روحانی بود.
این خط با ایجاد گرههای متنوع و مختلف چنین حالتی را بیشتر القاء میکند،خطی مصورو مزین که ظهور و بطون را با هم دارد،از جهتی به ظاهر آمده و از جهتی به باطنبرمیگردد و خواننده و بیننده را به طریقی از عالم طبیعتبرمیکند.به هر حال شایدبتوانیم خط کوفی را با این ممیزات نزدیکترین خطوط به زبان و تفکر حقیقت اسلامبدانیم تا آنجا که توانسته این حقیقت را در صورت زیبای خویش به ظهور برساند و عمق وسادگی را چون اسلام به همراه داشته باشد. خط معقلی خطی شبه کوفی است که به اعتقاد مولا سلطانعلی مشهدی در کتابصراط السطور از نخستین خطوط کتابتبوده است:
بیشتر از زمان شاه رسل
خلق را رهنما نشانه قل
سر به خطی که خامه فرسودی
خط عبری و معقلی بودی
میر علی هروی(تبریزی)نیز میگوید به اعتقاد پیشینیان جناب ادریس علی نبینا وعلیه السلام وضع آن را نهاده(خط عربی را)و مردمان با فراست و کیاست در هر روزگاردر آن تصرف کردهاند و تغییر داده تا«خط معقلی»بیرون آوردند و در قدیم خط معقلیمعمول بوده است (13).
علی رغم آرای این استادان از خط معقلی تزیینی فقط در عمارت و ابنیه متبرک ومکانهای مقدس مانند مساجد،مشاهد و مزارات اولیاء آثاری مشاهده شده است،چنانکهآن را«خط بنایی»نیز میگویند.از نظر فنی با چیدن آجر میتوان مجموعهای از خطوطمعقلی را جهت تزئین به کار گرفت.این کار منشا گسترش به کارگیری خط معقلی بودهاست.به تعبیر اساتید این هنر،خط معقلی سواد و بیاض آن هردو خوانده میشود.یعنیسیاهی آن چیزی خوانده میشود و سفیدی آن چیزی دیگر و هنر این خط در آن است.
از خطوطی که در دوره عباسی ترویجیافتخط«محقق»بود که از خط کوفی نشاتگرفت. خط«ریحان»تابع قلم محقق است.خط«ثلث»خطی دیگر بود که در این زمانپدید آمدو خط محقق را بیرونق ساخت،و فروعی چون«توقیع»و«رقاع»پیدا کرد کهمشهورترین خطوط ثلثاند (14). ابداع همه این خطوط از سوی ابن مقله به الهام از علی(ع)تلقی شده است.ابداع خط توقیع را برخی به محمد بن خازن ایرانی نسبت میدهند.
خطوط غبار و مسلسل از خطوط تفننی اقلام سته محسوب میشوند.
خط نسخ به صورت ناقص با امکانات بالقوه در کنار خط کوفی به تدریجشکل گرفتاما تحت الشعاع آن بود و از این رو برای تزیینات و ابداع آثار هنری از آن کمتر بهرهمیجستند و فقط در نامهها و مکاتبات فوری به کار میرفت.خط نسخ کامل در دورهایتوانستبا تحولاتی از خط محقق و ثلثبه صورت کامل پدید آید.اما وجه تسمیه نسخدر عصر متاخر یعنی دوره کمال مربوط به«نسخی»است که این خط به همراه داشته استو تقریبا همه خطوط را تحت الشعاع خود قرار میدهد به طوری که موجب شد کتب ادعیهو قرآن مجید بیشتر به آن نوشته شود.
از دیگر خطوطی که در مناطق مختلف تمدن اسلامی ظهور کرد،خط تعلیق (15) است.
این خط در عصر تیموری ابداع گردید.هر چند از خط توقیع رنگ گرفته مع ذلک تابعنسخ است و چون تعلق به نسخ دارد آن را تعلیق نامیدهاند.اغلب مراسلات و مکاتباتدولتی را با آن خط مینوشتند.
خط دیوانی پس از تغییراتی در خط تعلیق از سوی منشیان عثمانی تکوین یافت.
احتمالا خط«رقعه»نیز از سوی عثمانیها از خط دیوانی استخراج شده است.
یکی از خطوط مهمی که موجب نسخ خط«تعلیق»گردید،چنانچه از نامش پیدا است«نستعلیق»نام گرفت (16) که در نیمه دوم قرن هشتم خط تعلیق را نسخ کرد.این دو خط هر دواز سوی ایرانیان ابداع شده بودند.نستعلیق در حقیقتخطی بین نسخ و تعلیق بود وبه عبارتی دور از افراط و تفریط.مبدع آن«میر علی تبریزی»خطاط عصر صفوی،اینخط را ملهم از علی بن ابیطالب(ع)میدانست که در خواب بر او ظاهر شد،و خط نستعلیقرا به او آموخته بود.
از خط نستعلیق،خط شکسته نستعلیق نشات گرفت که در بسیاری از امور رواج یافتو بسیاری از نویسندگان و منشیان از آن بهره جستند و خوشنویسان به آن پرداختند (17). مبدعخط شکسته میرزا فصیح انصاری هروی است و میرزا شفیع شاگرد اوست.این خط درهرات ابداع شد.
همزمان با پیدایش و تنوع خطوط اسلامی نوعی از خطوط تالیفی و تفننی که باطرحهای هندسی توام بود،تکوین یافت که نوعی خط و نقاشی است.مشهورترین اینخطوط طغرا و شبه طغرا توامان،گلزار،مثنی،معما،تفننی،سیاه مشق،قطعات جامع وارقام بود.
خط،جلوه باطن و روح آدمی است،بنابر این از قواعد روح تبعیت میکند.دل آگاهیبر روح آدمی مسلط است و از اینجا تجلیات بیواسطه روح از مرز خود آگاهی بیرونمیشود.حرکت قلم از چپ به راست و از راستبه چپ و از بالا به پایین بیتردید بادل آگاهی روحانی بشر و باطنیترین تمایلات آدمی پیوند میخورد.از اینجا بیوجهنخواهد بود که نگارش خط چینی از بالا به پایین چونان سیر آدمی میان زمین و آسمان یاگشت انسان از آسمان به طبیعت درون تلقی گردد و سیر خط اسلامی از چپ به راست راسیر میان دو فرشته گوش و چشم دل تلقی نماییم.سیری از بیرون به سوی درون و قلب کهدر سمت چپ سینه جای دارد.اما سیر خطوط غربی همواره از درون به سوی بیرون است.
از همین وجه نظر است که برخی از نویسندگان خط را دارای وجهی سمبولیک میدانند وخط افقی را به مثابه وجود و جوهر ثابت و حرکت روی آن را به معرفت ضرورت وتکوین تلقی میکنند.و هر خط به مانند مدارات فلکی عالم تصور میشود.خطوط یکصفحه چونان تار و پود یک تکه پارچه میتوانند جلوه صورتی از وجود ثابت و وجودمتغیر، وحدت و کثرت باشند.خط عمودی پنداری وجود ثابت و خط افقی مایه کثرت میشود (18). بدینسان خط نیز گرایشی باطنی و روحانی پیدا میکند.«نقطه»چونان مبداییاستبرای بیان وحدت حقیقت متکثر خط.همین وحدت هنگامی که در نقشهای اسلیمیبه نهایت کثرت میرسد،گویی مجدا با تکرار نقوش واحد به یک مبدا باز میگردد.
پیچکهای درهم شونده خطوط کوفی نخستین جلوه متکثر و بیرونی نقطه است.سیر نقطهاز صورت خط به صورت نقش در میآید و نهایتا چون«کتاب جهانی»و«درخت جهانی»بیانگر کتاب تدوین و کتاب تکوین میگردد که چونان درخت طیبهای اصلش ثابت وفرعش در آسمانهاست.قلم نیز تقدیر آدمیان را در لوح محفوظ رقم زده است که به تعبیرصدر المتالهین در اسفار همان جوهر قدسی است که به اعتبار آنکه واسطه فیضان صورعلمیه بر موجودات و موجب وجود آنها استبه آن قلم گویند (19).این قلم است که از واحد،کثیر و از اجمال،تفصیل را بیرون میآورد.سید شریف جرجانی قلم را علم تفصیلمیداند زیرا حروف که مظاهر تفصیل قلمند به طور اجمال در مداد موجود است و مادامکه در مداد است مجمل است و موقعی که به قلم منتقل شد به واسطه آن تفصیل مییابد (20).
آنچه در روح آدمی منطوی است و آنچه از عالم بالا به روح او نزول مییابد با قلم برلوح (21) آشکار میگردد و مظهر اراده و واسطه ظهور و ابداع است.
پي نوشت :
1) به عبارتی این معرفت الله و اسماء است که مبدا بیان است.یعنی خداوند آدم را اسماء آموخت وتعلیم اسماء خود،مبدا و منشا پیدایی زبان گردید و چون هیچیک از مخلوقات الهی کل اسماء رانیاموختهاند زبانی چون زبان معنوی و مفهومی انسانی ندارند و زبانشان محدود به تعلیم یک اسم ووجودشان باقی به یک اسم است در حالی که انسان سیر در اسماء مختلف میکند و به اختلاف وکشمکش در عمل و نظر میرسد و هر یک به نحوی دیگر موجودات را مینامند.
2) الرحمن،آیه 2.
3) علق،آیه3-5.
4) قلم،آیه 1.
5) بقره،آیه33.
6) اصل خط در روح آدمی است و آن با اعضای بدن(دست)ظهور میکند.به تعبیر قاضی اگر روحاز کدورات پاک افتاده است آنچه در درون استبه اعضای جسد و جوارح مثل دست و زبان ظاهرمیگردد.
7) گلستان هنر،قاضی احمد قمی،با تجدید نظر و اضافات و تصحیح احمد سهیل خوانساری، تهران،منوچهری،بیتا،ص 10-12.
8) الفهرست،ابن ندیم،ترجمه م.رضا تجدد،تهران،چاپخانه بانک بازرگانی ایران، 1346،ص 8.
9) گلستان هنر،ص 12.
10) همان،ص13-14.
11) به اعتقاد ابن خلدون پیامبر(ص)که امی بود،این صفت درباره او و نسبتبه مقام وی از کمالاتبه شمار میرود،زیرا او از فرا گرفتن صنایع عملی که کلیه آنها از وسائل معاش به شمار میرود،منزهبود،اما امی بودن یا بیسوادی درباره ما کمال نیست چه پیامبر تنها متوجه پروردگار خویش است و مادر راه زندگانی دنیا با یکدیگر همکاری میکنیم-مانند کلیه صنایع و حتی علوم اصطلاحی.
بنابر این کمال درباره پیامبر منزه بودن از کلیه اینهاست ولی بر عکس درباره ما چنین نیست.رک به:
مقدمه تاریخ العبر،ابن خلدون،ترجمه پروین گنابادی،تهران،بنگاه ترجمه و نشر، 1359،ص832-833
12) اطلس خط،حبیب الله فضائلی،اصفهان،ارغوان،1362،ص113.
13) تذکره خوشنویسان،پیدایش و سیر تحول هنر خط،خطوط مختلفه نستعلیق،ثلث،نسخ،شکسته نستعلیق،به کوشش جواد یساولی ثانی،تهران،یساولی«فرهنگسرا»،1363،ص 65.
14) آنچه در اینجا آمده نقل قول مشترک و جمع میان اقوال مورخان خوشنویسی اسلامی است.
نویسندگان قدیم مانند قاضی احمد منشی در گلستان هنر و برخی که به اقول پیشینیان مقیدند اعتقاددارند که خط ثلث«ام الخطوط»است و علی بن مقله(272-328)سیاستمدار و خوشنویس نامدارعصر المقتدر بالله خلیفه عباسی واضع خطوط ششگانه(اقلام سته)بوده است.قبل از ابداعات او،خطوط گوناگون و متنوعی بوده بدون قاعده که تا کنون نمونههایی از آنها به دست نیامده است(رشدخوشنویسی در دوران خلفای عباسی به ویژه مامون آغاز شده است).«ابن مقله»مدار خط را بر«دایره»نهاد و از طریق کوفی گردانید(تغییر داد)شش خط ابداعی او عبارت بودند از:محقق،ریحان،ثلث،نسخ،توقیع،و رقاع(رک به:گلستان هنر،ص16-17،و تاریخ مختصر خط و سیرخوشنویسی در ایران،تحقیق و نگارش علی راهجیری،تهران،کتابخانه مرکزی،بیتا،ص 68-69).
در قرن پنجم«ابن بواب»خطوط ششگانه را به شیوه خود کمال بخشید و«خط ریحانی»را ابداعنمود.«یاقوت مستعصمی»در قرن هفتم بنا به روایاتی از میان شش نوع خط جز لثبقیه را برگزیدو آنها را به کمال رساند.نوعی خط ثلث نیز به نام خط ثلثیاقوتی مشهور شده است که ظاهرا ازقلم اوست.میرزا احمد تبریزی از خوشنویسانی بود که در قرن دهم و یازدهم شیوه ایرانی خط نسخرا ابداع کرد.سه خط ایرانی یعنی تعلیق و نستعلیق و شکسته نستعلیق نیز در قرون هشتم و نهم ابداعگردید.
15) این خط که در عصر تیمور گورکانی در هرات ابداع گردید،مظهر روح ایرانی-اسلامی تلقی شدهاست.استادان مسلم آن خواجه تاج اصفهانی(مبدع اول)، خواجه ابو العال(مبدع دوم)،امیر علیشیرنوایی و خواجه اختیار منشی گنابادی بودهاند.
16) بزرگترین استادان این خط میر علی تبریزی،جعفر بایسنغری،میر عماد قزوینی، کلهر،عماد الکتاببودهاند.
17) بزرگترین استادان این خط مرتضی قلیخان شاملو،و درویش عبد المجید طالقانی بودهاند.
18) هنر اسلامی،بورکهارت،ص57-60.
19) اسفار العقلیه الاربعه فی حکمت المتالهیه،صدر الدین محمد شیرازی،ج3،ص 62.
20) تعریفات،سید شریف جرجانی،تهران،ناصر خسرو،بیتا،ص 20.
21) لوح به معنی آشکار شدن است.قاموس قرآن،سید علی اکبر قرشی،تهران،دار الکتب اسلامیه،1354،ج6،ص 215.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله