تجليات حكمت معنوي در هنر اسلامي

نگارنده پس از ذكر مباحثي چون "حكمت هنر اسلامي"، "تاريخ هنر اسلامي"، "حقيقت هنر در فرهنگ و تمدن اسلامي" و "صور مختلف هنر اسلامي"، "خاطرنشان مي‌سازد: "تفكر ديني سير از ظاهر به باطن و سير از باطل به سوي حق است. هنگامي كه تفكر، اين سير را از دست داد و از رفتن از ظاهر به سوي باطن بازماند و در ميان پندارها حيران شد، آن‌گاه هنر ديني نيز به فروپاشي روي مي‌كند. از اين‌جا حكمت ديني جوهر هنر ديني است و هنگامي كه هنر، حكمت خويش را از دست داد، به
شنبه، 9 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تجليات حكمت معنوي در هنر اسلامي
تجليات حكمت معنوي در هنر اسلامي
تجليات حكمت معنوي در هنر اسلامي

نويسنده: محمد مددپور

موضوعات :

هنر اسلامي ، فلسفه، معنويت در هنر
ناشر : شركت چاپ و نشر بين‌الملل وابسته به موسسه انتشارات امير‌كبير

آشنایی با کتاب:

نگارنده پس از ذكر مباحثي چون "حكمت هنر اسلامي"، "تاريخ هنر اسلامي"، "حقيقت هنر در فرهنگ و تمدن اسلامي" و "صور مختلف هنر اسلامي"، "خاطرنشان مي‌سازد: "تفكر ديني سير از ظاهر به باطن و سير از باطل به سوي حق است. هنگامي كه تفكر، اين سير را از دست داد و از رفتن از ظاهر به سوي باطن بازماند و در ميان پندارها حيران شد، آن‌گاه هنر ديني نيز به فروپاشي روي مي‌كند. از اين‌جا حكمت ديني جوهر هنر ديني است و هنگامي كه هنر، حكمت خويش را از دست داد، به صورت صرف تبديل مي‌شود و از عناصر بيگانه متاثر شده و به تدريج راه انحطاط را مي‌پيمايد، چنان كه اين امر در سبك مينياتور رضا عباسي يا سبك پرتكلف معماري باروك عثماني جلوه‌گر است و از اين بدتر و نابودكننده‌تر، نفوذ تكنولوژي
امروزي است كه هنر اسلامي را به تباهي مي‌كشد و حكمت معنوي در آن را محجوب كرده يا به فراموشي سوق مي‌دهد".

گوشه ای از متن کتاب:

به بیان قرآن زبان و خط ودایعی‏اند الهی در انسان که آدمی با آن از اسماء الله حکایت‏می‏کند و به معرفت الله نائل می‏گردد (1).آیات متعددی در قرآن ناظر بر مراتب فوق است:
الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان (2)
اقرء و ربک الاکرم الذی علم بالقلم،علم الانسان ما لم یعلم (3)
ن و القلم و ما یسطرون (4)
قال علم آدم الاسماء کلها یا آدم انبئهم‏باسمائهم فلما نباهم باسمائهم (5).
قاضی احمد قمی در گلستان هنر در باب قلم پس از ذکر حدیث‏«اول خلق الله القلم‏»ابیاتی چنین می‏آورد:
هستی ز قلم رقم پذیرست
زو شمع قلم فروغ گیرست
سروی است قلم به باغ ادراک
سایه ز رقم فکنده بر خاک
او می‏نویسد قلم یا نباتی است‏یا حیوانی.قلم حیوانی همان قلم موی نقاشان است که‏سپرسازان مانی فرهنگ و جادو طرازان ختای و فرنگ به دستیاری آن اورنگ نشین‏کشور هنر و نقشبندان کارخانه قضا و قدرگشته‏اند،اما قلم کتابت نباتی است‏حسب الاشاره‏کثیر البشارة منتخب جریده موجودات و منتخب حضرت واجب بالذات نبی عربی‏محمد الابطحی علیه و آله افضل الصلوات و اکمل التحیات که فرموده‏«من کتب‏بحسن الخط بسم الله الرحمن الرحیم داخل الجنة به غیر الحساب‏».قاضی در ادامه از قول‏حضرت مولا علی(ع)می‏نویسد که غرض از حسن خط-نه هیمن لفظ بود و حرف و نقط:
بل اصول صفا و خوبی بود
زان اشارت به حسن خط فرمود
باز در شرح حسن خط قاضی اشاره به قول علی(ع)دارد که فرمود نیکویی خط زبان‏دست است و روشنی درون(حسن الخط لسان الید و بهجة الضمیر).بدینسان قاضی‏مقدمات کلام را فراهم می‏کند تا بگوید:«الخط اصل فی الروح و ان ظهرت به جوارح‏الجسد» (6) و لازمه حسن خط ترک منهیات و محافظه صلوات است.پس باید روح ازکدورت پاک افتاده شود تا خط نیز نیکو و صاف و پاک گردد.از قول او افلاطون نیز خطرا«هندسه روحانی‏»می‏دانسته که با اعضای بدن ظاهر می‏شود:«الخط هندسة روحانیة‏ظهرت بالة الجسمانیه‏».از این جهت افلاطون خط را مخصوص دست نکرده و به دست‏مقید نساخته که اعضاء را شامل است (7).
پیدایی خط نیز چونان شعر و موسیقی در وجهه نظر اسلامی هنرمندان مسلمان بنیادی‏میتولوژیک و الهامی و ازلی یافته است و در قصص مقدس درباره پیدایی خط روایات‏مختلفی است.
ابن ندیم عقلی مذهب در الفهرست‏با کراهت این قول را که‏«حضرت آدم اول کسی‏بود که خطوط اسلامی را وضع کرد»روایت می‏کند.به اعتقاد معاصران او که به قصص‏دینی تعلق خاطری داشته‏اند آدم علیه السلام سیصد سال قبل از مرگش خطوط را در گل‏نوشت و به آتش پخت و وقتی که زمین را طوفان زد،آن خطوط سالم ماند و هر دسته وگروهی خط خود را یافتند و به همان گونه نوشتند» (8).
قاضی همین قصص را به صورتی دیگر بیان می‏کند.به اعتقاد او حضرت آدم اول کسی‏است که خط عربی را نگاشت و قلم به دست گرفت.پس از آن شیث‏بن آدم به کار نگارش‏خط ادامه داد و در زمان حضرت ابراهیم(ع)خط عبری نوشته شد.به اعتقاد بعضی این‏خط از ادریس نبی(ع)بوده است.او به روایت ایرانیان منشا خط را«تهمورث‏»می‏داند (9).برخی نیز آن را به هود پیامبر(ع)منسوب داشته‏اند و او را مبدع خط دانسته‏اند.
از نظر خطاطان اسلامی نخستین خط کامل از آن حضرت علی(ع)است:«خطی که‏دیده اولو الابصار را سرمه‏وار به وحی الهی و اوامر و نواهی حضرت رسالت پناهی‏صلی الله علیه و آله و سلم روشنایی می‏بخشید خط کوفی بود و ارقام اقلام معجز نظام‏حضرت شاه ولایت پناه سلام الله علیه در میان است که چشم جان را ضیاء و لوح ضمیر راجلاء کرامت می‏فرماید و خوشتر از آن حضرت صلوات الله علیه کس دیگر ننوشته وبهترین خطهای کوفی آن است که آن حضرت سلام الله علیه نوشته است (10).
سند علم خط به حسن عمل
بس بود مرتضی علی ز اول
بعد از علی،ائمه اطهار یکی پس از دیگری در خوشنویسی به کمال بوده‏اند و استادان‏خط هم از شاگردان ائمه محسوب یا ملهم از ائمه تلقی شده‏اند.
ابن خلدون نظری خلاف عقاید هنرمندان و خوشنویسان دارد و با وجه نظری عقلانی‏نسبت‏به قصص نقش ازلی و کمال هنر خط صحابه،متعرض آن شده است.به اعتقاد اوصحابه با خطوطی نا استوار-از لحاظ زیبایی و اصول-«قرآن‏»را نوشته‏اند به طوری که‏با اصول صنعت‏خط مخالف است.با این وجود تابعان همین رسم الخط را تقلید کرده‏اند،چنانکه برخی نیز از خط ولی یا عالمی از لحاظ تبرک پیروی نموده‏اند.اما به هر حال‏راه و رسم صنعت‏خط متفاوت است.دیگر اینکه برخی از بیخبران در جهت اثبات کمال‏هنر خط صحابه می‏کوشند و آن را توجیه می‏کنند که بی‏وجه است زیرا آنان تصورمی‏کنند که با اینگونه توجیهات صحابه را از توهم نقص عدم مهارت در خط تبرئه و منزه‏می‏کنند،و می‏پندارند که این خط کمال است،در حالی که خط از کمالات نیست.
در حقیقت‏خط از صنایع مدنی و وسیله کسب معاش است و کمال در صنایع از امور نسبی‏است و کمال مطلق نمی‏باشد،زیرا نقصان در آن به ماهیت دین یا خصال انسان‏باز نمی‏گردد،بلکه نقصان صنعت مربوط به وسایل معاش آدمی است و بر حسب عمران وتعاون در راه آن پیشرفت می‏کند.زیرا عمران استعدادهای نهفته انسان را نشان می‏دهد (11).
با این تلقی از خط،جلوه‏ای از آن در تمدن اسلام پیدا می‏شود که در دیگر هنرهاکمتر ملاحظه شده است و شاید تنها شعر حکمی و معماری در مرتبه‏ای ورای آن قرارگیرند. روحانیت‏خاص خط و نسبت‏بیواسطه آن با کلام مکتوب الهی بر این حقیقت‏تاکید می‏کند،علی الخصوص بنیاد خط عربی که بنابر روایات تاریخی-اسلامی به خطمسند می‏رسد که به قول نخستین خطاطان عصر اسلامی هود پیامبر علیه السلام آن را ابداع‏کرده است.
با ظهور اسلام نه تنها خط قدیم عربی نسخ نشد بلکه صورت تمامتری پیدا کرده وبه تدریج تنوع یافت.این خط در آغاز در حجاز به دو صورت رایج‏بود که بدان قرآن رامی‏نوشتند.در مراحل بعد در مناطق مختلف گسترش یافت و محکمترین و زیباترین آن‏عبارت بود از خط کوفی.
به عقیده بعضی از محققین در خطوط اسلامی،خط کوفی در حقیقت از خط مبسوط که‏دارای زوایای مستقیم بود نشات گرفت،و از خط دیگر یعنی خط نسخی حجازی که نسخ‏ناقص ست‏به وجود آمد (12) که انحنای بیشتری دارد.این دو خط به تدریج کمال و زیبایی‏خاصی پیدا کردند.در آغاز آنچه غلبه داشت عبارت بود از خط کوفی که هر چه بیشتر درآثاری هنری مختلف به کار می‏رفت و به تدریج اقسام ساده و تزیینی آن پدیدار آمد.
نوع تزیینی این خط در کتابت،صفحه آرایی،گچ‏بری،حجاری و کتیبه‏ها و تزیینات‏به کار رفت و به تدریج‏با نقوش اسلیمی ترکیب گردید و به نهایت زیبایی و کمال رسید.
یکی از زیباترین و در ضمن رازورانه‏ترین خطوط کوفی عبارت است از خطوط تزیینی‏موشح،که در حقیقت نوعی نقاشی-خط یا مبتنی بر طرح هندسی با حالتی روحانی بود.
این خط با ایجاد گره‏های متنوع و مختلف چنین حالتی را بیشتر القاء می‏کند،خطی مصورو مزین که ظهور و بطون را با هم دارد،از جهتی به ظاهر آمده و از جهتی به باطن‏برمی‏گردد و خواننده و بیننده را به طریقی از عالم طبیعت‏برمی‏کند.به هر حال شایدبتوانیم خط کوفی را با این ممیزات نزدیکترین خطوط به زبان و تفکر حقیقت اسلام‏بدانیم تا آنجا که توانسته این حقیقت را در صورت زیبای خویش به ظهور برساند و عمق وسادگی را چون اسلام به همراه داشته باشد. خط معقلی خطی شبه کوفی است که به اعتقاد مولا سلطانعلی مشهدی در کتاب‏صراط السطور از نخستین خطوط کتابت‏بوده است:
بیشتر از زمان شاه رسل
خلق را رهنما نشانه قل
سر به خطی که خامه فرسودی
خط عبری و معقلی بودی
میر علی هروی(تبریزی)نیز می‏گوید به اعتقاد پیشینیان جناب ادریس علی نبینا وعلیه السلام وضع آن را نهاده(خط عربی را)و مردمان با فراست و کیاست در هر روزگاردر آن تصرف کرده‏اند و تغییر داده تا«خط معقلی‏»بیرون آوردند و در قدیم خط معقلی‏معمول بوده است (13).
علی رغم آرای این استادان از خط معقلی تزیینی فقط در عمارت و ابنیه متبرک ومکانهای مقدس مانند مساجد،مشاهد و مزارات اولیاء آثاری مشاهده شده است،چنانکه‏آن را«خط بنایی‏»نیز می‏گویند.از نظر فنی با چیدن آجر می‏توان مجموعه‏ای از خطوطمعقلی را جهت تزئین به کار گرفت.این کار منشا گسترش به کارگیری خط معقلی بوده‏است.به تعبیر اساتید این هنر،خط معقلی سواد و بیاض آن هردو خوانده می‏شود.یعنی‏سیاهی آن چیزی خوانده می‏شود و سفیدی آن چیزی دیگر و هنر این خط در آن است.
از خطوطی که در دوره عباسی ترویج‏یافت‏خط‏«محقق‏»بود که از خط کوفی نشات‏گرفت. خط‏«ریحان‏»تابع قلم محقق است.خط‏«ثلث‏»خطی دیگر بود که در این زمان‏پدید آمدو خط محقق را بی‏رونق ساخت،و فروعی چون‏«توقیع‏»و«رقاع‏»پیدا کرد که‏مشهورترین خطوط ثلث‏اند (14). ابداع همه این خطوط از سوی ابن مقله به الهام از علی(ع)تلقی شده است.ابداع خط توقیع را برخی به محمد بن خازن ایرانی نسبت می‏دهند.
خطوط غبار و مسلسل از خطوط تفننی اقلام سته محسوب می‏شوند.
خط نسخ به صورت ناقص با امکانات بالقوه در کنار خط کوفی به تدریج‏شکل گرفت‏اما تحت الشعاع آن بود و از این رو برای تزیینات و ابداع آثار هنری از آن کمتر بهره‏می‏جستند و فقط در نامه‏ها و مکاتبات فوری به کار می‏رفت.خط نسخ کامل در دوره‏ای‏توانست‏با تحولاتی از خط محقق و ثلث‏به صورت کامل پدید آید.اما وجه تسمیه نسخ‏در عصر متاخر یعنی دوره کمال مربوط به‏«نسخی‏»است که این خط به همراه داشته است‏و تقریبا همه خطوط را تحت الشعاع خود قرار می‏دهد به طوری که موجب شد کتب ادعیه‏و قرآن مجید بیشتر به آن نوشته شود.
از دیگر خطوطی که در مناطق مختلف تمدن اسلامی ظهور کرد،خط تعلیق (15) است.
این خط در عصر تیموری ابداع گردید.هر چند از خط توقیع رنگ گرفته مع ذلک تابع‏نسخ است و چون تعلق به نسخ دارد آن را تعلیق نامیده‏اند.اغلب مراسلات و مکاتبات‏دولتی را با آن خط می‏نوشتند.
خط دیوانی پس از تغییراتی در خط تعلیق از سوی منشیان عثمانی تکوین یافت.
احتمالا خط‏«رقعه‏»نیز از سوی عثمانیها از خط دیوانی استخراج شده است.
یکی از خطوط مهمی که موجب نسخ خط‏«تعلیق‏»گردید،چنانچه از نامش پیدا است‏«نستعلیق‏»نام گرفت (16) که در نیمه دوم قرن هشتم خط تعلیق را نسخ کرد.این دو خط هر دواز سوی ایرانیان ابداع شده بودند.نستعلیق در حقیقت‏خطی بین نسخ و تعلیق بود وبه عبارتی دور از افراط و تفریط.مبدع آن‏«میر علی تبریزی‏»خطاط عصر صفوی،این‏خط را ملهم از علی بن ابیطالب(ع)می‏دانست که در خواب بر او ظاهر شد،و خط نستعلیق‏را به او آموخته بود.
از خط نستعلیق،خط شکسته نستعلیق نشات گرفت که در بسیاری از امور رواج یافت‏و بسیاری از نویسندگان و منشیان از آن بهره جستند و خوشنویسان به آن پرداختند (17). مبدع‏خط شکسته میرزا فصیح انصاری هروی است و میرزا شفیع شاگرد اوست.این خط درهرات ابداع شد.
همزمان با پیدایش و تنوع خطوط اسلامی نوعی از خطوط تالیفی و تفننی که باطرحهای هندسی توام بود،تکوین یافت که نوعی خط و نقاشی است.مشهورترین این‏خطوط طغرا و شبه طغرا توامان،گلزار،مثنی،معما،تفننی،سیاه مشق،قطعات جامع وارقام بود.
خط،جلوه باطن و روح آدمی است،بنابر این از قواعد روح تبعیت می‏کند.دل آگاهی‏بر روح آدمی مسلط است و از اینجا تجلیات بی‏واسطه روح از مرز خود آگاهی بیرون‏می‏شود.حرکت قلم از چپ به راست و از راست‏به چپ و از بالا به پایین بی‏تردید بادل آگاهی روحانی بشر و باطنیترین تمایلات آدمی پیوند می‏خورد.از اینجا بی‏وجه‏نخواهد بود که نگارش خط چینی از بالا به پایین چونان سیر آدمی میان زمین و آسمان یاگشت انسان از آسمان به طبیعت درون تلقی گردد و سیر خط اسلامی از چپ به راست راسیر میان دو فرشته گوش و چشم دل تلقی نماییم.سیری از بیرون به سوی درون و قلب که‏در سمت چپ سینه جای دارد.اما سیر خطوط غربی همواره از درون به سوی بیرون است.
از همین وجه نظر است که برخی از نویسندگان خط را دارای وجهی سمبولیک می‏دانند وخط افقی را به مثابه وجود و جوهر ثابت و حرکت روی آن را به معرفت ضرورت وتکوین تلقی می‏کنند.و هر خط به مانند مدارات فلکی عالم تصور می‏شود.خطوط یک‏صفحه چونان تار و پود یک تکه پارچه می‏توانند جلوه صورتی از وجود ثابت و وجودمتغیر، وحدت و کثرت باشند.خط عمودی پنداری وجود ثابت و خط افقی مایه کثرت می‏شود (18). بدینسان خط نیز گرایشی باطنی و روحانی پیدا می‏کند.«نقطه‏»چونان مبدایی‏است‏برای بیان وحدت حقیقت متکثر خط.همین وحدت هنگامی که در نقشهای اسلیمی‏به نهایت کثرت می‏رسد،گویی مجدا با تکرار نقوش واحد به یک مبدا باز می‏گردد.
پیچکهای درهم شونده خطوط کوفی نخستین جلوه متکثر و بیرونی نقطه است.سیر نقطه‏از صورت خط به صورت نقش در می‏آید و نهایتا چون‏«کتاب جهانی‏»و«درخت جهانی‏»بیانگر کتاب تدوین و کتاب تکوین می‏گردد که چونان درخت طیبه‏ای اصلش ثابت وفرعش در آسمانهاست.قلم نیز تقدیر آدمیان را در لوح محفوظ رقم زده است که به تعبیرصدر المتالهین در اسفار همان جوهر قدسی است که به اعتبار آنکه واسطه فیضان صورعلمیه بر موجودات و موجب وجود آنها است‏به آن قلم گویند (19).این قلم است که از واحد،کثیر و از اجمال،تفصیل را بیرون می‏آورد.سید شریف جرجانی قلم را علم تفصیل‏می‏داند زیرا حروف که مظاهر تفصیل قلمند به طور اجمال در مداد موجود است و مادام‏که در مداد است مجمل است و موقعی که به قلم منتقل شد به واسطه آن تفصیل می‏یابد (20).
آنچه در روح آدمی منطوی است و آنچه از عالم بالا به روح او نزول می‏یابد با قلم برلوح (21) آشکار می‏گردد و مظهر اراده و واسطه ظهور و ابداع است.

پي نوشت :

1) به عبارتی این معرفت الله و اسماء است که مبدا بیان است.یعنی خداوند آدم را اسماء آموخت وتعلیم اسماء خود،مبدا و منشا پیدایی زبان گردید و چون هیچیک از مخلوقات الهی کل اسماء رانیاموخته‏اند زبانی چون زبان معنوی و مفهومی انسانی ندارند و زبانشان محدود به تعلیم یک اسم ووجودشان باقی به یک اسم است در حالی که انسان سیر در اسماء مختلف می‏کند و به اختلاف وکشمکش در عمل و نظر می‏رسد و هر یک به نحوی دیگر موجودات را می‏نامند.
2) الرحمن،آیه 2.
3) علق،آیه‏3-5.
4) قلم،آیه 1.
5) بقره،آیه‏33.
6) اصل خط در روح آدمی است و آن با اعضای بدن(دست)ظهور می‏کند.به تعبیر قاضی اگر روح‏از کدورات پاک افتاده است آنچه در درون است‏به اعضای جسد و جوارح مثل دست و زبان ظاهرمی‏گردد.
7) گلستان هنر،قاضی احمد قمی،با تجدید نظر و اضافات و تصحیح احمد سهیل خوانساری، تهران،منوچهری،بی‏تا،ص 10-12.
8) الفهرست،ابن ندیم،ترجمه م.رضا تجدد،تهران،چاپخانه بانک بازرگانی ایران، 1346،ص 8.
9) گلستان هنر،ص 12.
10) همان،ص‏13-14.
11) به اعتقاد ابن خلدون پیامبر(ص)که امی بود،این صفت درباره او و نسبت‏به مقام وی از کمالات‏به شمار می‏رود،زیرا او از فرا گرفتن صنایع عملی که کلیه آنها از وسائل معاش به شمار می‏رود،منزه‏بود،اما امی بودن یا بیسوادی درباره ما کمال نیست چه پیامبر تنها متوجه پروردگار خویش است و مادر راه زندگانی دنیا با یکدیگر همکاری می‏کنیم-مانند کلیه صنایع و حتی علوم اصطلاحی.
بنابر این کمال درباره پیامبر منزه بودن از کلیه اینهاست ولی بر عکس درباره ما چنین نیست.رک به:
مقدمه تاریخ العبر،ابن خلدون،ترجمه پروین گنابادی،تهران،بنگاه ترجمه و نشر، 1359،ص‏832-833
12) اطلس خط،حبیب الله فضائلی،اصفهان،ارغوان،1362،ص‏113.
13) تذکره خوشنویسان،پیدایش و سیر تحول هنر خط،خطوط مختلفه نستعلیق،ثلث،نسخ،شکسته نستعلیق،به کوشش جواد یساولی ثانی،تهران،یساولی‏«فرهنگسرا»،1363،ص 65.
14) آنچه در اینجا آمده نقل قول مشترک و جمع میان اقوال مورخان خوشنویسی اسلامی است.
نویسندگان قدیم مانند قاضی احمد منشی در گلستان هنر و برخی که به اقول پیشینیان مقیدند اعتقاددارند که خط ثلث‏«ام الخطوط‏»است و علی بن مقله(272-328)سیاستمدار و خوشنویس نامدارعصر المقتدر بالله خلیفه عباسی واضع خطوط ششگانه(اقلام سته)بوده است.قبل از ابداعات او،خطوط گوناگون و متنوعی بوده بدون قاعده که تا کنون نمونه‏هایی از آنها به دست نیامده است(رشدخوشنویسی در دوران خلفای عباسی به ویژه مامون آغاز شده است).«ابن مقله‏»مدار خط را بر«دایره‏»نهاد و از طریق کوفی گردانید(تغییر داد)شش خط ابداعی او عبارت بودند از:محقق،ریحان،ثلث،نسخ،توقیع،و رقاع(رک به:گلستان هنر،ص‏16-17،و تاریخ مختصر خط و سیرخوشنویسی در ایران،تحقیق و نگارش علی راهجیری،تهران،کتابخانه مرکزی،بی‏تا،ص 68-69).
در قرن پنجم‏«ابن بواب‏»خطوط ششگانه را به شیوه خود کمال بخشید و«خط ریحانی‏»را ابداع‏نمود.«یاقوت مستعصمی‏»در قرن هفتم بنا به روایاتی از میان شش نوع خط جز لث‏بقیه را برگزیدو آنها را به کمال رساند.نوعی خط ثلث نیز به نام خط ثلث‏یاقوتی مشهور شده است که ظاهرا ازقلم اوست.میرزا احمد تبریزی از خوشنویسانی بود که در قرن دهم و یازدهم شیوه ایرانی خط نسخ‏را ابداع کرد.سه خط ایرانی یعنی تعلیق و نستعلیق و شکسته نستعلیق نیز در قرون هشتم و نهم ابداع‏گردید.
15) این خط که در عصر تیمور گورکانی در هرات ابداع گردید،مظهر روح ایرانی-اسلامی تلقی شده‏است.استادان مسلم آن خواجه تاج اصفهانی(مبدع اول)، خواجه ابو العال(مبدع دوم)،امیر علی‏شیرنوایی و خواجه اختیار منشی گنابادی بوده‏اند.
16) بزرگترین استادان این خط میر علی تبریزی،جعفر بایسنغری،میر عماد قزوینی، کلهر،عماد الکتاب‏بوده‏اند.
17) بزرگترین استادان این خط مرتضی قلی‏خان شاملو،و درویش عبد المجید طالقانی بوده‏اند.
18) هنر اسلامی،بورکهارت،ص‏57-60.
19) اسفار العقلیه الاربعه فی حکمت المتالهیه،صدر الدین محمد شیرازی،ج‏3،ص 62.
20) تعریفات،سید شریف جرجانی،تهران،ناصر خسرو،بی‏تا،ص 20.
21) لوح به معنی آشکار شدن است.قاموس قرآن،سید علی اکبر قرشی،تهران،دار الکتب اسلامیه،1354،ج‏6،ص 215.

منبع: کتاب تجلیات حکمت معنوی در هنر اسلامی نوشته محمد مدد پور

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.