مؤلفه های کارآمدی حکومت از دیدگاه امام کاظم (ع)

در بررسی حیات پر بار امام هفتم حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) یکی از عمده ترین موضوعاتی که کمتر به آن پرداخته شده، تحلیل زوایای مختلف مخالفت امام (ع) با حاکمیت جور و نیز تلاش ایشان برای تحقق حکومت اسلامی است؛ امری که توانست برخورد شدید با آن حضرت را برای حاکمان ظالم بنی عباس، توجیه سازد.
سه‌شنبه، 8 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مؤلفه های کارآمدی حکومت از دیدگاه امام کاظم (ع)
مؤلفه های کارآمدی حکومت از دیدگاه امام کاظم(علیه السلام)
 

نویسنده:حامد گیلانی
 
 
 
 

اشاره:

در بررسی حیات پر بار امام هفتم- حضرت موسی بن جعفر (علیه ا لسلام) - یکی از عمده ترین موضوعاتی که کمتر به آن پرداخته شده، تحلیل زوایای مختلف مخالفت امام(ع) با حاکمیت جور و نیز تلاش ایشان برای تحقق حکومت اسلامی است؛ امری که توانست برخورد شدید با آن حضرت را برای حاکمان ظالم بنی عباس، توجیه سازد.
در مورد اقدامهای سیاسی و سلطنت ستیزی امام کاظم(ع)، اگر هیچ دلیل و مدرک و نیز شواهد و قراینی نداشته باشیم، زندانی شدنهای پیاپی و شهادت آن حضرت توسط دستگاه حاکم، می تواند محکم ترین دلیل بر این حقیقت تاریخی قرار گیرد که امام(ع)، برای تحقق یک حکومت عدل اسلامی، تلاش می کرده اند. می توان گفت، اصولاً امام کاظم(ع) و سایر امامان معصوم(ع)، اگر فقط به امر تبلیغ فردی، عبادت شخصی و یا به تدریس و تربیت شاگردان بسنده می کردند، چنین برخوردهایی با آنان صورت نمی گرفت و پیوسته مورد احترام خلفای زمان خود واقع می شدند؛ ولی واقعیتهای تاریخی و نوع برخوردی که با ائمه(ع) صورت می گرفت، تماماً گواه آن است که آن بزرگواران هرگز چنین نکرده و برای تحقق حکومت دینی، از هیچ اقدامی فروگذار نکرده اند.
روزنامه قدس در آستانه میلاد پرفروغ آن امام عظیم الشأن، بر آن شد تا در گفتگویی با عبدالرحیم اباذری، یکی از محققان و نویسندگان کشورمان، ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در اندیشه های امام موسی کاظم(ع) را مورد بحث و بررسی قرار دهد که در ادامه می خوانید:
اباذری که خود از پژوهشگران حوزه تاریخ اسلامی است، تاکنون دهها کتاب و مقاله را به رشته تحریر در آورده است. وی هم اینک با کمک و همراهی چند نفر از محققان و نویسندگان، مجله "آیینه رشد" را که ویژه مدیران کشوری است، منتشر می سازد.
اگر مایل باشید، بحث را با ضرورت تشکیل حکومت دینی در اسلام و تأثیر آن بر حاکمیت ارزشهای الهی در جامعه آغاز کنیم.
خدمت رسانی واقعی و هدایت مطلوب مردم، تنها از طریق تشکیل حکومت اسلامی، بر پایه سازماندهی اساسی و گسترده و بر محور تعلیم و تربیت اسلامی امکان پذیر است. تجربه های تاریخی به خوبی نشان می دهد که بدون تشکیل حکومتی بر اساس تعالیم اسلامی، خدمت و هدایت مردم - که هدف از آفرینش نیز همین است- یا اصلاً متصور نیست و یا خیلی صوری، مقطعی و ناقص می باشد و در نهایت، آرمانهای پیامبران و امامان معصوم(ع)، چنان که باید و شاید، تحقق نمی یابد. بنابراین، تبلیغ و ارشاد و هدایت مردم، قطع نظر از تشکیل حکومت دینی و یا در زیر سایه حاکمیتهای جائر و ظالم، به منزله "آب در هاون کوبیدن" است. تلاشهای مذهبی، فرهنگی و تشکیل جلسات دینی در کشورها و مناطقی که از حاکمیت صحیح اسلامی بهره مند نیستند، به چشمه های زلال، پاک و گوارایی می ماند که در مسیر رودخانه خروشان و آلوده به خار و خاشاک، قرار گرفته باشند. طبیعی است، این چشمه ها هر چند زلال و پاک باشند، در برابر آن سیل آلوده و بنیان کن رودخانه، تاب مقاومت نداشته و سرانجام، آلوده و در آن هضم خواهند شد. بنابراین، چون حرکت کلی نظام و سردمداران در حکومتهای غیر الهی، همواره به سوی تباهی و سیاهی است، تلاشهای دینی و مذهبی هر قدر هم گسترده و چشمگیر باشد، بالاخره آن طور که انتظار می رود، نمی تواند کارآمد و مفید باشد. اگر چه در جای خود بی تأثیر نیست، ولی چنانکه در رژیم های ستمشاهی گذشته هم به اثبات رسید، این فعالیتها و تلاشها بتدریج در حرکت کلی نظام طاغوتی، هضم می شدند.

دیدگاه و نظر امامان شیعه(ع) در این رابطه چیست؟

تردیدی نیست که آن بزرگواران، این مهم را به طور پیوسته در اولویت برنامه های خود داشتند تا بدین ترتیب، حرکت کلی جامعه را از تباهی باز داشته و به سمت رستگاری و تکامل سوق دهند، زیرا "الناس فی دین ملوکهم" یک اصل مسلم و انکارناپذیر است. یعنی تا رهبران جامعه اصلاح نشوند، اصلاح مردم ممکن نیست؛ چنانکه سیره عملی پیامبران و امامان(ع) نیز بر این موضوع تأکید دارد. در این راه پرفراز و نشیب، بعضی از پیامبران و امامان(ع)، همچون رسول عظیم الشأن اسلام(ص) و امام علی(ع)، موفق به تشکیل حکومت شدند و از این رهگذر خدمات شایانی در راستای هدایت و تکامل بشر ارائه دادند، ولی با کمال تأسف باید گفت که اغلب آنان به دلایل مختلف، نتوانستند به این مهم عینیت بخشند. بناچار به اولویتهای بعدی و ثانوی از قبیل تعلیم و تربیت شاگردان به صورت فردی و مقطعی پرداختند و بدین وسیله هدایت جامعه اسلامی را بر عهده گرفتند. در عین حال، هرگز از این موضوع مهم یعنی تشکیل حکومت اسلامی غافل نبودند و همواره در جهت زمینه سازی برای تحقق یک حکومت عدل الهی در تلاش و تکاپو به سر می بردند. حتی در مورد امام سجاد(ع) هم که بیشتر به دعا و عبادت شهرت یافته اند، باید گفت که ایشان نیز در لابلای صحیفه سجادیه و با زبان دعا، به ضرورت حکومت الهی تأکید دارند.
آیا می توان هراس خلفای عباسی از اقدامهای امام کاظم(ع) و نوع مواجهه و برخوردی را که با ایشان داشتند، از همین منظر جستجو کرد؟
بله، کاملاً! وقتی زندگی امام هفتم(ع) را از این جهت مورد بررسی و دقت قرار می دهیم، به خوبی در می یابیم که خلفای عباسی (مهدی، هادی و هارون) که معاصر آن حضرت بودند، به شدت از حرکتهای سیاسی امام در اضطراب به سر می بردند. بعضی شواهد تاریخی از جمله حمایت ضمنی امام(ع) از قیام حسین شهید نشان می دهد که نگرانی عباسیان، چندان هم بی ربط نبوده است. پس از این واقعه است که مشاهده می کنیم، هادی عباسی آن حضرت را تهدید به مرگ می کند. از لابلای کتابهای تاریخی می توان دریافت که این حرکتهای امام(ع)، برای خلفای عباسی چنان نگران کننده بود که آنان حضرت را بیش از ده بار جهت بازجویی و توضیح به قصر دارالعماره فرا خواندند. البته این تنها گوشه ای از مواردی است که مورخان، موفق به ثبت آن شده اند. به یقین، احضارها و بازجویی ها، بیش از این بوده است. حتی نوشته اند که در یکی از موارد، وقتی فعالیتهای سیاسی امام برای مهدی عباسی غیر قابل تحمل می شود، به "حمید بن قحبطه" دستور می دهد فردا امام(ع) را به قتل برساند، اما خود وی شب در عالم خواب، با تهدید امام علی(ع) مواجه گشته و از ترس، دستور خود را پس می گیرد. در زمان هارون الرشید هم، کنترل و تعقیب امام(ع) در ابعاد مختلف به اوج می رسد. وقتی هارون از تمایل توده مردم به امام(ع) باخبر می شود و اینکه آنها وجوه شرعیه و مالیات اسلامی را مخفیانه به آن حضرت ارسال می دارند، احساس خطر کرده و آن حضرت را به دارالعماره احضار می نماید و در این مورد، امام را بازخواست می کند و می گوید: این تو هستی که مردم در پشت پرده با تو میثاق می بندند و حاکمیت تو را می پذیرند؟! حضرت شجاعانه در برابر هارون می ایستد و در جواب می فرماید: تو فقط در ظاهر به جسم مردم حکومت می کنی، ولی من در اعماق جان و دل آنان جای دارم.
یکی از ترفندهای مهم خلفای بنی عباس، استفاده ابزاری از خویشاوندی با رسول ا...(ص) بود. امری که با توسل به آن، حتی از برخورد با ائمه(ع) هم دریغ نداشتند. درباره این اقدام و دلایل آن، چه تحلیل روشنی وجود دارد؟
اصولاً عباسیان با همین شعار - یعنی با شعار خویشاوندی پیامبر(ص)- بود که علیه امویان قیام کردند و بر سر کار آمدند. آنها پس از حاکمیت نیز بارها و بارها از این شعار بهره برداری می کردند و نمونه های متعدد تاریخی می توان در مورد این موضوع سراغ گرفت. بنی عباس از نسل "عباس بن عبدالمطلب" بودند و از این رو پسرعموی پیامبر(ص) شمرده می شدند. آنان به خاطر حکومت و تحقق اهداف شوم، حتی امامان شیعه(ع) را جزو فرزندان پیامبر(ص) نمی دانستند و به شدت تبلیغ می کردند که فرزندی از طریق دختر (حضرت زهرا"س") حاصل نمی شود و در فرزندی ملاک، جد پدری است نه جد مادری. در واقع از این طریق تلاش داشتند تا حاکمیت خود را تثبیت و ولایت و امامت ائمه(ع) را نفی نمایند.
نکته جالب توجه اینکه امام کاظم(ع) هم در مقابل این تبلیغ انحرافی عباسیان ساکت نمی نشست. روزی هارون الرشید، امام(ع) را به دربار طلبید و در جمع سردمداران حکومت، در این مورد از حضرت توضیح خواست. امام کاظم(ع) با استناد به آیه 84 از سوره انعام، که خداوند حضرت عیسی(ع) را از طریق مریم(س)، فرزند ابراهیم معرفی می کند، خود را از طریق حضرت فاطمه(س)، فرزند پیامبر خواند. در فراز دیگری از تاریخ آمده است که روزی هارون وارد مدینه شد و به زیارت قبر پیامبر(ص) رفت. وی در حالی که مردم زیادی در اطرافش بودند، رو به مرقد شریف پیامبر(ص) گفت: "السلام علیک یا بن عم؛ سلام بر تو ای پسر عمو!" منظورش این بود که به مردم بفهماند که او به عنوان خویشاوند پیامبر(ص)، بر آنها حق حاکمیت دارد. در این میان امام کاظم(ع)، از میان جمعیت برخاست و خطاب به قبر پیامبر(ص) عرض کرد: "السلام علیک یا رسول ا...، السلام علیک یا ابتاه" در روایت آمده است که در این هنگام، رنگ هارون از شدت خشم و عصبانیت، به شدت تغییر یافت. شبیه این ماجرا یک بار دیگر هم تکرار شد و امام کاظم(ع)، این بار هم خیلی صریح موضع گرفتند و امکان دفاع از هارون سلب شد. وی با شرمندگی خطاب به یکی از نزدیکانش به نام عیسی بن جعفر می گوید: دیدی چگونه حق حاکمیت پدرش را به اثبات رساند؟!
این نمونه ها نشان می دهد که حکام بنی عباس با سوء استفاده از خویشاوندی پیامبر(ص) نه تنها در جهت تثبیت حکومت غیرمشروع خود قدم برمی داشتند، بلکه جسارت را به حدی رسانده بودند که در مقابل ائمه معصومین(ع) موضع گرفته و آنان را فرزندان رسول ا...(ص)، نمی دانستند.
گفتید که امامان شیعه(ع)، حتی در اوج محدودیت هم از اندیشه تشکیل حکومت دینی عدول نکرده اند. تاریخ درباره موضعگیری امام کاظم(ع) در این زمینه، چه نظری دارد؟
برای تبیین و اثبات این هدف محوری امام(ع)، ناگزیر به طرح چند نمونه از موضعگیری های سیاسی و صریح ایشان در این زمینه هستیم. به عنوان مثال، در یکی از مواردی که امام کاظم(ع) را به قصر خلیفه عباسی احضار کرده بودند، هارون الرشید با غرور و تکبر از امام پرسید: این قصر از آن کیست؟ وی با این سؤال می خواست جاه و جلال ظاهری خود را به رخ حضرت بکشد. حضرت کاظم(ع) هم خیلی صریح در جواب فرمود: این منزل، منزل فاسقان است. پس از آن ادامه دادند که: "این خانه در حال آبادی از صاحب اصلی گرفته شد و هر وقت زمینه باز پس گیری و عمران و آبادی آن فراهم شد، بیدرنگ آن را پس خواهد گرفت."
از همین جمله امام(ع) می توان استفاده کرد که آن حضرت، به دنبال زمینه سازی برای باز پس گیری حکومت از دست ظالمان و تشکیل حکومت عدل اسلامی در میان مردم بوده اند. در نمونه دیگری از این احضارها داریم که هارون الرشید خطاب به امام کاظم(ع) اظهار داشت، می خواهد فدک را به آن حضرت باز گرداند. شاید منظورش این بود که امام(ع) را از هدف اصلی باز بدارد. امام(ع) نخست جواب ندادند و هارون دوباره اصرار کرد. امام(ع) فرمودند: در صورتی حاضرم فدک را تحویل بگیرم که آن را با تمام حدودش به من باز پس دهی. هارون گفت: حدود آن را مشخص کن. امام فرمود: اگر حدود را بگویم، فدک را تحویل نخواهی داد. هارون قسم یاد کرد که چنین خواهد کرد. امام کاظم(ع)، حد اول را منطقه "عدن" معرفی کرد. حد دوم را سمرقند و بخارا خواند، حد سوم را سرزمین آفریقا ذکر کرد و حد چهارم را دریای خزر و منطقه ارمنیه قلمداد نمود که در واقع شامل تمام قلمرو حکومت اسلامی تحت سلطه عباسیان می شد. آنگاه چهره هارون برافروخته و خشمناک شد و رو به امام گفت: پس برای ما چیزی باقی نمی ماند و مجلس هم در این لحظه به هم خورد و متشنج شد. حضرت کاظم(ع) با این بیان، در واقع به هارون و دیگران فهماند که ماجرای فدک، یک امر فردی و خانوادگی نیست، بلکه غصب فدک، سمبل تصرف عدوانی حق حاکمیت اهل بیت(ع) نسبت به اداره امور مسلمانان و جامعه اسلامی است. امری که به دست بنی امیه و بنی عباس، مورد غصب و تجاوز قرار گرفته است.
آیا احساس نمی کنید که موضوع تلاش های امام(ع) برای تشکیل حکومت در تبیین زندگانی پربرکت ایشان تا حدودی مورد غفلت قرار گرفته است؟
همین طور است! اصولاً عمده مخالفتها و برخورد بنی عباس با امام کاظم(ع) از اندیشه های ناب ایشان برای تحقق حکومت اسلامی و نیز از فعالیتهای سیاسی فراگیر و گسترده امام(ع) بر ضد خلفای جور حکایت دارد. امری که تحمل عباسیان را به سر آورده و احساس خطر جدی آنان را موجب شده بود؛ لذا بنا به منطق همیشگی خویش، به زندان و تبعید امام(ع) روی آوردند. آن حضرت مدتی در زندان مهدی عباسی بود. بعد اندکی در عصر خلافت هادی و بیشتر هم در زمان هارون الرشید زندانی شد. مدت زندانی شدن آن بزرگوار را، چهار سال، هفت سال، ده سال و تا چهارده سال هم نوشته اند. به نوشته مرحوم شیخ عباس قمی، به دستور هارون، امام هفتم به مدت یک سال در بصره زندانی بود. بعد از آن به بغداد منتقل شد و به مدت بیش از ده سال، در زندان هارون به سر برد. آنچه که مسلم است، اینکه اغلب عمر شریف آن امام همام، در زندانها سپری شده که طبق شواهد تاریخی، در همین ایام حضور امام در زندان نیز، بارها هارون قصد جان ایشان را کرده است.
در مورد فعالیتهای سیاسی امام(ع) و مخالفت او با حکومت عباسیان، چه دلیلی را محکم تر از زندانهای پی در پی و در نهایت شهادت ایشان می توان ذکر کرد؟
ایشان همواره در خط مقدم مبارزه و پیکار با جبهه کفر، شرک و نفاق به سرکردگی خاندان عباسی قرار داشت. آنان برای موجودیت و حاکمیت غیر مشروع خود، از ناحیه امام(ع)، احساس خطر جدی می کردند و همین امر کافی بود که چنین برخورد خصمانه و ناجوانمردانه ای را در حق آن حضرت روا دارند.
سؤالی که مطرح می شود این است که برای تحقق این مهم، چه شیوه هایی مد نظر امام(ع) قرار داشت؟
به نظر می رسد امام کاظم(ع)، اگر چه در واقع و در مقام ثبوت از جانب خداوند برای امامت و رهبری امت برگزیده شده بود، ولی در مقام اثبات و اجرا، در تلاش بود تا مردم را به رشد و آگاهی لازم و کافی برساند و آنها با علم و آگاهی و با علاقه، شعور و اختیار کامل خویش، آن حضرت را به امامت و رهبری خویش انتخاب نمایند و به حاکمیت او تن دهند. این همان سیره عملی پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) بود. پیامبر اولین شخصیتی بود که به رأی مردم اعتنا کرد و مردمسالاری دینی را در حاکمیتهای اسلامی نهادینه نمود.
قبل از اسلام، حکومتهای پادشاهی و سلطنتی، هیچ ارزش و اهمیتی به آرای مردم نمی داد و این اسلام و پیامبر(ص) بود که مشورت با مردم و بیعت و رضایت آنها را به رسمیت شناخت. در ماجرای غدیر، وقتی پیامبر(ص)، امام علی(ع) را به جانشینی خویش برگزید، بلافاصله رأی و بیعت مردم را خواستار شد و مردم با اختیار کامل، به جانشینی آن حضرت رضایت دادند. خود آن حضرت پس از 25 سال خانه نشینی، بالاخره با آرای قاطع مردم، به رهبری آنان دست یافت، اگر چه در واقع در آن 25 سال هم، امام و رهبر آنان بود. امام کاظم(ع) نیز بیشتر به دنبال آن بود که مقبولیت و گرایش مردمی در سایه رشد و آگاهی آنان عینیت یابد، اگر چه بنا به دلایل و موانع مختلف، در این راه موفق نشد، ولی همانند پدران و جد بزرگوارش، به خوبی می دانست که مقبولیت مردمی، شرط اثباتی امامت و رهبری است و اگر این شرط تحقق یابد، در مرحله اجرا و مدیریت، مشکلی نخواهد بود. آن حضرت به توده مردم، به دیده احترام می نگریست.
روزی هارون الرشید از آن حضرت پرسید: به من خبر آوردند که شما می گویید: مسلمانان و مردم، نوکران و کنیزان شمایند و شما بر آنها مالک هستید، آیا این حرف درست است و شما چنین اعتقادی دارید؟ امام(ع) فوراً برآشفت و در جواب فرمود: این دروغ محض است که به ما نسبت می دهند. در حالی که ما بردگان و کنیزان را می خریم و بعد در راه خدا آزاد می کنیم. اگر مالک بودیم، نیازی به این کار نبود. علاوه بر این، ما با آنها بر سر یک سفره می نشینیم، با هم غذا می خوریم، دختران و پسران آنها را دختران و پسران خود خطاب می کنیم و با جمیع مردم، چنین رفتاری داریم. اما ادعای ما این است که اهلبیت و امامان شیعه(ع)، بر جمیع خلایق، ولایت دینی و حق امامت و رهبری دارند و این، غیر از سلطنت و پادشاهی است که برخی جاهلان این دو را با هم خلط می کنند و قدرت تفکیک آن دو را از هم ندارند. اگرچه امام کاظم(ع) در آن عصر آشفته نتوانست به تشکیل حکومت دلخواه خویش دست یابد، ولی پس از 14 قرن، یکی از فرزندان آن امام همام، با الهام از همان شیوه مبارزاتی امام هفتم(ع)، قد علم کرد و پس از سالها تلاش، مقاومت و خون دل خوردن، توانست مقبولیت عامه مردم را در سطح گسترده به سوی خود جلب نماید. یک رژیم دو هزار و پانصد ساله را از بیخ و بن برکند و حکومت جمهوری اسلامی ایران را به جای آن بنیان نهد. امام(ره) در فروردین سال 58 طی همه پرسی تاریخی، حکومت جمهوری اسلامی را به آرای ملت ایران گذاشت. معظم له با الهام از سیره امامان معصوم و حضرت کاظم(ع)، خواست به بیعت، رضایت و مقبولیت مردمی ارج گذارد و مردم را در سرنوشت خودشان سهیم و فهیم نگهدارد. چنانکه در حکومت جهانی منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج) نیز این سیره، عملی خواهد شد. زیرا مقبولیت و گرایش مردم در سطح جهانی، شرط اساسی برای به وجود آمدن این حکومت است و ما اگر آرزوی تحقق و تشکیل چنین حکومتی را داریم باید از همین امروز با الهام از مکتب امام کاظم(ع)، تلاش کنیم تا زمینه گرایش مردمی و مقبولیت عمومی برای پذیرش چنین حکومتی در سطح جهانی، عینیت یابد و مردم، با عشق و علاقه و شور و اختیار کامل، به دنبال آن باشند. آن وقت است که ظهور و حضور آن امام بزرگ، در میان امت، حتمی خواهد شد.
منبع: روزنامه قدس




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط