درآمد
کشف ترابط يا تعارض « علم » و « دين »، در بالندگي معرفت ديني و علمي و در نهايت، کشف حقيقت، مؤثر است. امروزه از اين کشف با عناوين هم سنخي علم و دين، تعاون علم و دين، ديالوگ علم و دين، تعارض علم و دين، علمِ ديني و...ياد مي شود.بسياري از نزاع هاي ميان علم و دين، دامن گير مسيحيّت و عهدين است؛ ولي پاره اي از دستاوردهاي علمي، باورهاي مشترک اديان را به چالش مي کشد. حال جاي اين پرسش هاي مهم است که آيا علم و دين، با يکديگر رابطه دوستي و تفاهم دارند يا رابطه غيريّت و تقابل و تضاد؟ آيا علم ودين مي توانند مکمّل يکديگر شوند؟ آيا معرفت علمي و معرفت ايماني با هم سازگارند؟ آيا اسلام رويکرد مثبتي به علم دارد؟ در صورت تعارض، چه راه حل هايي پيشنهاد مي شود؟
چيستي دين
در تعريف « دين »، مطالب و تعاريف فراواني گفته شده است.(1) چنان که پيش تر گذشت. مقصود از دين در اين نوشتار، مجموعه آموزه هايي است که از منبع وحي الهي جهت هدايت انسان ها به پيامبران نازل شده و به صورت گزاره هاي توصيفي و ارزشي در منابع ديني ثبت گرديده است.چيستي علم
ديدگاه هاي مختلفي در تعريف « علم » مطرح است؛ چنان که گاهي با مراتب و درجات گوناگون تعريف شده است: اين اصطلاح به معناي آگاهي و دانستن؛ در مقابل جهل و ناداني؛ اعتقاد يقيني مطابق با واقع، در برابر جهل و بسيط و مرکّب؛ مجموعه قضايايي که مناسبتي بين آنها در نظر گرفته شده، هر چند قضاياي شخصي و خاص باشند؛ مجموعه قضاياي کلّي، اعمّ از حقيقي واعتباري؛ مجموعه قضاياي کلّي حقيقي ومجموعه قضاياي کلّي و حقيقي حسّي و تجربي (2) به کار رفته است.(3)در عرصه « رابطه علم و دين »، علم به معناي علوم تجربي، اعمّ از طبيعي و انساني، در نظر گرفته مي شود. علوم طبيعي مانند « زيست شناسي »، « فيزيک »، « شيمي »، « زمين شناسي » و... و علوم انساني، مانند « روان شناسي »، « جامعه شناسي »، « مديريت »، « اقتصاد » و.... درنگرش اسلامي، « علم » به معناي نورانيّت و هدايت است که دانشمندان را به فضيلت، شرافت و تقويت ايمان و اعتقاد به يگانگي خداوند و تشديد در خضوع و خشوع مي کشاند؛ هم چنان که « قرآن کريم » در اين باره مي فرمايد:
(شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلاَئِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ)؛(4) خداوند شهادت مي دهد که معبودي جز خداي يگانه نيست و ملائکه و دانشمندان نيز گواهند.
(إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّداً....يَبْکُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعاً)؛(5) به درستي، کساني که پيش از اين از علم بهره مند شدند، آن گاه که آيات الهي بر آنان خوانده شود، با چانه هاي خويش بر زمين فرو افتند و گريستن را آغاز کنند و خواندن قرآن، برخشوع آنها بيافزايد.(6)
« علم » به معناي سروکار داشتن با پديده هاي آزمايشگاهي و امور تکنولوژي براي دست يافتن به تبيين پديدارها، کشف قوانين و شرح چگونگي ها،(7) از خصلت ها و اوصافي چون « مشاهده پذيري » يا عينّيت، (8) « آزمون پذيري » و« پيش بيني رخدادهاي آينده »، « گزينشي و انتخابي بودن و « فرضيه سازي » برخوردار است.(9)
کارل همپل؛ (10) فيلسوف آلماني قرن بيستم، درباره « پيش بيني » رنگين کمان مي نويسد:
تبيين فيزيکي رنگين کمان را در نظر بگيريد؛ اين تبيين ثابت مي کند وقوع پديده رنگين کمان نتيجه بازتاب و شکست نور خورشيد در قطره هاي کروي آب است و از راه توسّل به قوانين نور شناختي، نشان مي دهد که هر جا افشانه يا گردي از آب وجود داشته باشد و نوري از پشت سر ناظر بتابد و آن را روشن کند، بايد انتظار داشت که پديده رنگين کمان رخ دهد.(11)
برخي از نويسندگان، منشأ « پيش بيني » را در رياضي کردن علوم تجربي دانسته اند؛ از جمله الياده در اين باره مي گويد:
علم با تکيه هر چه بيشتر به رياضيات، معرفت وسيع تري به روندهاي تجربي و تکنولوژي با همان تکيه و کنترل تام و تمام ترين نسبت به آن روندها پيدا کرده است. همين تکيه، نيرويي به علم بخشيده است که پديدارهايي را پيش بيني کند که گاه گاه بداعت انقلابي داشته است.(12)
کارل همپل، در تأکيد بر « فرضيه سازي » در علم مي گويد:
معرفت علمي، بدين طريق حاصل نمي شود که دستور العملي به نام دستور العمل استقرايي داشته باشيم و آن را در مورد داده هايي که در دست داريم به کار بريم، بلکه راه رسيدن به آن، « روش فرضيه سازي » است؛ يعني به عنوان پاسخ هايي موقّتي به مسئله اي که در دست داريم فرضيه هايي ابداع مي کنيم و آنگاه ما آن فرضيه ها را محک آزمون مي زنيم. يکي ازمراحل آزمون اين است که ببينيم که داده هايي که پيش از تنظيم آن فرضيه گردآوري شده اند، آن را تأييد مي کنند يا نه؟ فرضيه اي پذيرفتني است که با داده هايي که در دست داريم، سازگار باشد.(13)انواع ارتباط علم و دين
« ترابط علم و دين »، از ديرباز، موضوع انديشه ورزي عالمان، حکيمان و متکلّمان بوده است. اين مسئله از منظرهاي مختلف در کلام و فلسفه علوم اجتماعي و فلسفه علم مطرح مي گردد. اصل وجود رابطه متقابل علم و دين و نوع و اقسام اين ارتباط، دو مسئله مهم اين مبحث است؛ برخي به ترابط اين دو اعتقادي ندارند و برخي، آنها را با هم مرتبط مي دانند. به هر حال، ترابط علم و دين به لحاظ هاي گوناگون، تقسيماتي دارد و به لحاظ ساحت هاي مختلفي قابل تقسيم است. يکي از اين تقسيمات، به لحاظ همکاري و همراهي يا عدم همراهي و هماهنگي بين اين دو، تقسيم ذيل است:- رابطه تعاون با تعارض ميان پيش فرض هاي علمي با پيش فرض هاي ديني؛
- رابطه [تعاون يا تعارض] ميان معرفت علمي با معرفت ديني؛
رابطه [تعاون يا تعارض] گزاره هاي علمي با روحيه ديني؛
- رابطه [تعاون يا تعارض] گزاره هاي علمي با گزاره هاي ديني؛
- رابطه [تعاون يا تعارض] قلمرو علم با زبان دين؛
- تأثيرپذيري معرفت ديني از علم؛
- تأثيرپذيري تئوري ها، اهداف و روش هاي علمي از دين و معرفت ديني.(14)
ترابط علم و دين، به لحاظ نوع ارتباط آنها با همديگر، يکي ديگر از تقسيمات ترابط، ميان آن دو است؛ با اين لحاظ، رابطه علم و دين، داراي اقسام ديگري است که در ادامه بيان مي شود:
الف) تداخل علم و دين
مسيحيان قرون وسطي، نيازمندي « علم » به « دين » را پذيرفته اند؛ دين در واقع يک زمينه متافيزيکي براي علم فراهم مي کند. آن اين عقيده را که « علم » يک محصول قابلِ اعتمادِ عقل بشري است توجيه مي کند. به قول هنري مارگنو (فيزيک دانِ فيلسوف): « علم به دين نياز دارد تا منشأ و توفيقات آن را توجيه کند » و به قول آرتور شالو (فيزيک دان برنده جايزه نوبل)، « زمينه دين يک زمينه بزرگ کار علمي است ». به زبان مرموز 19، آسمان ها عظمت خدا را اعلام مي کنند و آسمان، صنع او را نشان مي دهد. پس پژوهش علمي، يک عبادت است؛ زيرا عجايب بيشتري از خلقت را ظاهر مي کند. » (15)برخي از متفکّران اسلامي نيز، از آن رو که « دين » را از طرف خداوند دانسته اند، همه علوم را جزء دين معرفي نموده و علم را داخل در قلمرو دين شمرده اند. حتّي پاره اي از انديشمندان اسلامي، بر اين باورند که همه علوم بشري از ظواهر آيات قرآن به دست مي آيد. براي نمونه مي توان به امام محمد غزالي در فرهنگ ديني « اهل سنّت » اشاره کرد.(16)
برخي مؤلّفان، اين ديدگاه را در برابر ديدگاه تعارض علم و دين مطرح کرده اند و آن را تلاقي علم و دين نام نهاده اند. اين رويکرد، تمايلي ندارد که جهان را به دو حوزه که به وسيله موضع تمايز تعريف مي شود، تقسيم کند و از طرف ديگر، پذيراي آن نيست که به هماهنگي مصنوعي تلفيق متوسّل شود. اين رويکرد، مي پذيرد که علم ودين از لحاظ منطقي و زباني متمايزند؛ اما در ضمن، واقف است که آنها در دنياي واقعي نمي توانند به آن سهولتي که رويکرد تمايز فرض مي کند از يکديگر جدا شوند. بايد به خاطر داشت که دين در غرب در شکل بخشيدن به تاريخ علم مؤثر بوده است و در مقابل، کيهان شناسي علمي به نوبه خود بر الهيّات اثر گذاشته است. امکان آن نيست که اين دو را به طور کامل ازهم جدا کنيم؛ هر چند مي توانيم در تعاريف خود از آنها به تمايزات منطقي قائل شويم.
واژه « تلاقي » مستلزم آن است که علم و دين در کنار هم جمع شوند، بدون آن که ضرورتاً ادغامي صورت گيرد. اين رويکرد اجازه تعامل، گفت وگو و تأثير متقابل را مي دهد؛ ولي هم تلفيق را منع مي کند و هم جدايي را. رويکرد تلاقي بر آن است که « دانشِ علمي » مي تواند افق ايمان ديني را وسعت بخشد و ديدگاه « ايمان ديني » مي تواند شناخت ما را از جهان عميق تر سازد.(17)
ب) تعارض علم و دين
پاره اي از انديشمندان مانند ماديّون و نص گرايان افراطي، علم و دين را کاملاً متعارض دانسته اند و در پي دانشي مبتني بر پايه محکم هستند؛ گروهي، منطق و داده هاي تجربي را مأخذ قرار مي دهند و گروه ديگر، ظاهر کتاب مقدّس را؛ هر دو طايفه، حدود علم را ناديده مي گيرند؛ اعمّ از اين که تعارض بين گزاره هاي ديني يا گزاره هاي علمي باشد - مانند مسئله هفت آسمان در قرآن و يک آسماني در علم - يا اين که تعارض بين پيش فرض هاي علم با پيش فرض هاي ديني واقع شود. براي نمونه علم داراي پيش فرض هاي ذيل است:- طبيعت مادّي، واقعيّت عيني و مستقل از ماست؛
- طبيعت، قابل فهم است؛
- طبيعت، يکنواخت است و نظمِ داده هايي که در يک مقياس محدود کشف مي شوند بر کلّ جهان حاکم است.
- هر پديده اي، يک علّت مادي دارد.
گر چه اين پيش فرض ها در فلسفه علم مورد بحث قرار مي گيرند؛ ولي پيش فرض اخير با پيش فرض ديني که مبتني بر وجود علّت هاي مادّي و مجرّد در تحقّق عالم طبيعت است تعارض دارد. البته گاهي تعارض، بين لوازم پيامدهاي روان شناختي يا منطقي علم و دين - مانند تأثير منفي تکنولوژي و کارکرد منفي آن بر جامعه و مخالفت دين با آن - و روحيه علمي و روحيه ديني، پديد مي آيد. اعم از اين که تعارض بين علم و دين، تعارض واقعي باشد يا ظاهري.
اين گروه معتقد به تعارض جدّي ميان علم و دين هستند.(18)
تعارض داده هاي علم جديد با متن کتاب مقدّس در جهان غرب، مشکلات فراواني به وجود آورده که تاکنون نيز برخي از آن مسائل پا برجاست.
برخي از متفکّران مسيحي معتقدند: هرگز نمي توان ميان علم ودين آشتي داد؛ تصوّر اين امر دشوار است که کسي دانشمند باشد و در عين حال، ديندارِ صادقي هم باشد. دليل طرفدارانِ تعارض، اين است که ظاهراً « دين » نمي تواند حقيقت باورهايش را صراحتاً نشان دهد در حالي که « علم » مي تواند. « دين »، سعي مي کند رازگونه عمل کند، بدون آن که هيچ دليل ملموسي بر وجود خدا ارائه نمايد. از سوي ديگر، « علم » تمايل دارد همه فرضيّات و نظريّاتش را از لحاظ تجربي بيازمايد. شکّاکان مدّعي اند که دين نمي تواند اين کار را به طريقي که براي يک شاهد بي طرف رضايت بخش باشد انجام دهد و بنابراين بايد يک تعارض، بين راه هاي شناخت علمي و شناخت ديني وجود داشته باشد.
مجازات گاليله توسّط کليسا در قرن هفدهم ومخالفت گسترده ديني با نظريّه تکامل داروين در سده نوزده و بيست ميلادي مي تواند نمونه هايي از اين تعارض باشد. آهنگ کُندِ آشتي انديشه ديني با چنين عقايد علمي و اين حقيقت که بعضي از خدا باوران، هنوز نسبت به اين عقايد به نوعي بي ميل اند، باعث شده تا برخي چنين بپندارند که « دين » هرگز با « علم » کنار نخواهد آمد.
هم چنين با توجّه به اين که تعداد زيادي از خداباوران درمقابل يافته هاي اخترشناسي، فيزيک و زيست شناسي مقاومت کرده اند، آيا شگفت آور است که « دين » ذاتاً دشمن « علم » تلقّي گردد؟
علاوه بر طرفداران اصالت نص کتب مقدّس، منتقدان ديگري نيز هستند که فکر مي کنند علم، دشمن دين است؛ آنها استدلال مي کنندکه آمدن علم بود که عمدتاً باعث خلأ و بي معنايي زندگي و فرهنگ عصر جديد گرديد. وقتي علم، تجربه واقعيّت ها را از نياز انساني ما به ارزش هاي ابدي جدا کرد، جهان فاقد معناي حقيقي شد. هم چنين از آن جا که کار اصلي دين، آموزش معناي اشياء به ماست، نمي تواند با علم آشتي داده شود. اگر انقلاب علمي رخ نداده بود، ما در وضعيت بهتري به سر مي برديم.(19)
ج) تمايز و جدايي علم و دين
برخي از متفکّران مغرب زمين، « علم » و « دين » را دو مقوله کاملاً متمايز و داراي قلمرو جداگانه دانسته اند؛ مانند « فيلسوفان تحليل زباني »، « اگزيستانسياليست ها »، « نوارتودکس ها »، « پوزيتيويست ها » و « نظريّه کانت ».(20) بنابر اين که « علم » و « دين » را مستقل از هم بدانيم، هر يک از اين دو، حوزه، روش، هدف و زبان خاص خود را دارد؛ موضوع دين خداست؛ خدا از طريق وحي شناخته مي شود و طبيعت از طريق حواسّ و عقل؛ هدف دين، نزديکي به خداست و هدف علم، فهميدن طرح جهان آفرينش؛ زبان علم، زبان پيش بيني و کنترل است و زبان دين، زبان نيايش و عبادت.(21)معتقدان به « تمايز »، استدلال مي کنند که هر يک از « علم » و « دين » در حوزه کاملاً تعريف شده پژوهشِ خود معتبرند. ما نبايد دين را با معيار علم بسنجيم و بالعکس؛ زيرا سؤالاتي که هر يک مي پرسند، چنان متفاوت و محتواي جواب هاي آنها آن قدر متمايز است که مقايسه آنها با يکديگر بي معناست. اگر دين و علم هر دو سعي مي کردند يک کار انجام دهند، ممکن بود ناسازگار باشند؛ اما آنها وظايف کاملاً نامشابه دارند و اگر آنها را به درستي در حوزه قضاوت هاي جداگانه خود نگاه داريم و از وارد شدن به حوزه ديگري جلوگيري کنيم، هرگز هيچ معضل واقعي در رابطه ميان علم و دين وجود نخواهد داشت. پس براي دوري از تعارض، « رويکرد تمايز » اصرار دارد که نخست بايد از تلفيق علم و باور ديني به صورت يک موضوع مبهم وغير قابل تشخيص اجتناب کنيم.
بايد به خاطر داشته باشيم که ناتواني الهيّات قرون وسطي در تمايز دين از علم بود که عقايد گاليله را به نظر مؤمنان قرن هفدهم، تا آن اندازه خصمانه ساخت. ناتواني کليسا در اذعان به تمايز حوزه هاي علم و دين، اصحاب کليسا را بر آن داشت که عقايد بديع گاليله را محکوم کنند؛ چنانکه گويي عقايد او به قلمرو آنان تجاوز کرده است. اين يکي از ناميمون ترين سوء تفاهم ها بود که بخش عمده اي از خصومتي که هنوز دانشمندان نسبت به دين احساس کنند از آن ناشي شده است.(22)
د) سازگاري و توافق علم و دين
اين ديدگاه، علاوه بر ابطال نظريّه تداخل علم ودين، تعارض و انواع تعارض علم و دين را رد مي کند و بر « سازگاري » اين دو حقيقت تأکيد مي ورزد و حتّي، برخي بر اين باورند که علم و دين، مکمّل يکديگرند؛ مانند ديدگاه جورج شلزنيگر(23) که مدعي است: مدلولات مدّعيات کلامي در خصوص جهان خارج را بايد استخراج کنيم و سپس آنها را به کمک مشاهده، مورد ارزيابي قرار دهيم.فلسفه پويشي وايتهد (24) و فيلسوفاني چون دونالد مک کي،(25) چارلز کولسون(26) و کارل هايم (27)، نيز مکمّل بودن علم ودين را دنبال کرده است.(28)
چنان که برخي از مؤلّفين معاصر گفته اند: اگر بخواهيم تعبيري سازگار از تمامي تجارت خود داشته باشيم، بايد به دنبال يک جهان بيني وحدت بخش برويم. ما زندگي را نه به صورت بخش هاي مستقل، بلکه به صورت يک کلّ تجربه مي کنيم. علم و دين هر دو در مقام تبيين يک جهان هستند.
در همين رابطه، جان اف هات، ديدگاهي را با نام « تأييد » ذکر کرده و در بيان آن مي نويسد:
با آن که رويکرد تلاقي، مفيد و راضي کننده است؛ اما رابطه اي نزديک تر به نظر مي رسد که « تأييد » ناميده مي شود. دين، عميقاً مؤيّد همه فعاليت هاي علمي است. البتّه از دين، نبايد خواست روش هاي خطرناکي را که دانشِ علمي غالباً در عمل پيش مي گيرد تقويت کند. سخن صرفاً در اين است که دين، اساساً تمايل متواضعانه با دانستن را تقويت مي کند؛ يعني: دين، آن انگيزه اي را که در درجه اوّل به دانش منتهي مي شود تأييد مي کند.(29)
**توضيح تصوير
نمودار نسبت علم و دين
پينوشتها:
1. عبدالحسين خسروپناه، کلام جديد، چيستي دين.
2- Science.
3. آموزش فلسفه، ج1، ص61؛ عبدالکريم سروش، علم چيست، فلسفه چيست؛ ص 912.
4. آل عمران، 16.
5. بني اسرائيل، 107- 109.
6. شهيد ثاني، منية المريد
7. رودلف کارناپ، مقدمه بر فلسفه علم، ترجمه يوسف عفيفي، ص 20.
8. Objectivity.
9. علم چيست، فلسفه چيست، ص 21.
10. Carl Gustav Hempel (1905).
11. کارل همپل، فلسفه علوم طبيعي، ترجمه حسين معصومي همداني، ص 59.
12. ميرچا الياده، فرهنگ دين، هيئت مترجمان، ص 201.
13. فلسفه ي علوم طبيعي، ص 21.
14. مصطفي ملکيان، گونه هاي تعارض بين علم و دين، فصل نامه مصباح، ش 10، ص 63.
15. مهدي گلشني، از علم سکولار تا علم ديني، ص 53.
16. ر. ک: عبدالحسين خسرو پناه، انتظارات بشر از دين، بخش سوم.
17. جان. اف هات، علم و دين از تعارض تا گفت وگو، ترجمه بتول نجفي، ص 44- 46.
18. از علم سکولار تا علم ديني، ص 49.
19. علم و دين از تعارض تا گفت وگو، ص 32- 35.
20. از علم ديني تا علم سکولار، ص 50.
21. همان.
22. علم و دين از تعارض تا گفت وگو، ص 36- 38.
23. George schelesinger (1946).
24. Alfred North Whitehead (1861- 1947).
25. Donald Mackay. (1922- 1987)
26. Charles Coulson (1910- 1974).
27. Karl Haime (1959- 1874).
28. عقل و اعتقاد ديني، ص 365- 370.
29. علم ودين از تعارض تا گفت و گو، ص 50.
خسرو پناه، عبدالحسين؛ (1388)، مسائل جديد کلامي و فلسفه دين (3)، قم: مرکز بين المللي ترجمه و نشر المصطفي ( صَلَّي الله عليه و آله )، چاپ اول