سيد جمال الدين اسدآبادي

يکي از اشخاص معروف و مهم عهد اخير در مشرق زمين سيد جمال الدين معروف به افغاني بود که در نهضت سياسي ملل مسلمان تأثير عمده داشت. مشاراليه بلاشک يک مرد فوق العاده و صاحب ملکات و خصايص عاليه بوده،
شنبه، 29 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سيد جمال الدين اسدآبادي
 سيد جمال الدين اسدآبادي

 

نويسنده: سيد حسن تقي زاده




 

يکي از اشخاص معروف و مهم عهد اخير در مشرق زمين سيد جمال الدين معروف به افغاني بود که در نهضت سياسي ملل مسلمان تأثير عمده داشت. مشاراليه بلاشک يک مرد فوق العاده و صاحب ملکات و خصايص عاليه بوده، مخصوصاً استعداد فطري خطابت و نفود در نفوس و قلوب داشته است.
تاريخ زندگاني او در اوايل عمرش روش نيست، دو روايت مختلف که هر دو دلايل و قراين قوي دارد، در وطن و مولد و منشأ او هست. يکي روايت افغاني بودن و در هند بودن و مناصب بزرگ افغاني را طي کردن، و ديگري بودن اوست از اهل اسدآباد همدان و تحصيل او در همدان و قزوين و اصفهان و مشهد. آنها که در باب تاريخ زندگي او چيزي نوشته اند، در بين اين دو روايت مردد بوده اند. به هر حال،اين را بايد گفت که منشأ روايت اول يعني افغاني بودن، خود سيد جمال الدين اسدآبادي بوده و اغلب اشخاص غير ايراني که او را ديده اند، از او اين طور روايت نموده اند.
اقرب احتمالات به حقيقت، چنان به نظر مي آيد که وي اصلاً ايراني بوده از اهل اسدآباد و پسر سيد صفدر نامي از اهل آن ولايت. ولي ظاهراً در اوايل جواني خود به کابل هجرت کرده و پس از آن، به واسطه ي جودت ذهن و تندي هوش و استعداد فوق العاده و ترقيات علمي خود، در افغانستان به مقامات مهمه رسيده.
مشاراليه در حدود سنه ي 1254 متولد شده و در طوفليت خود بسرعت در علوم اسلامي (1) متبحر گشته و در علم حکمت و رياضي و نجوم و غير دستي پيدا کرد، و مخصوصاً در علم تاريخ احاطه و وسعت اطلاعي داشت و حافظه ي فوق العاده ي او باعث ترقي سريع وي شد.
در هجده سالگي به هندوستان سفر کرد و يک سال و چند ماهي در آنجا اقامت کرد و قدري از علوم اروپايي فراگرفت و ظاهراً از اينجاست که مشاراليه به خط ترقي و تمدن و سياست افتاد. پس از آن سفر مکه نمود. اين مسافرت وي طول کشيد، يعني در ممالک عرض راه، مدتي اقامت و سياحت مي کرد. در خود حجاز هم چندي ماند و گويا قريب يک سال در سفر بوده، از آنجا به افغانستان برگشت. (2)
***
وصول سيد جمال الدين اسدآبادي به مکه در سنه ي 1273 بود. پس از ورودش به کابل، مشاراليه ظاهراً در خدمت اميرافغان، دوست محمدخان، داخل شده در جنگي که امير مزبور با عموزاده و داماد خود، سلطان احمدشاه (3)، در هرات کرد - سنه ي 1279 - سيد جمال الدين همراه امير بود.
دوست محمدخان در سنه ي 1279، 21 ذي الحجه مرد و پسرش، شير علي خان، به جاي او بنشست و وي به تحريک وزير خود، محمد رفيق خان، به صدد گرفتاري برادران خود محمد افضل خان و محمداسلم خان و محمدامين خان برآمد. سه نفر آخري مطلع شده فرار کردند و جنگ داخلي در گرفت و بالاخره محمد اعظم خان و برادزاده ي او عبدالرحمن خان پسر محمد افضل ( که بعدها امير عبدالرحمن شد ) کابل را فتح کرد و محمد افضل را از محبس خود در غزنه بيرون آورده او را امير افغانستان کردند (4). وي قريب يک سال بعد مرد (5) و برادرش محمداعظم جانشينش شد. امير تازه، سيد جمال الدين را مقرب دربار خود نموده و به مشورت او کار مي کرد. (6)
شيرعلي خان امير سابق هنوز در قندهار بود و يک قسمت از افغانستان را در تصرف خود داشت.
در سنه ي 1285، شيرعلي خان به کابل هجوم آورد و پس از جنگها، در حدود ماه جمادي الاخر از آن سال، کابل را گرفته، دوباره به تخت سلطنت نشست و محمداعظم خان به نيشابور و برادزاده اش عبدالرحمن خان به بخارا فرار کردند. سيد جمال الدين در کابل ماند و به واسطه ي سيادتش مورد انتقام اميرشير علي نشد. لکن اندکي بعد، صلاح خود را در حرکت ديده و به عنوان حج، اجازه ي سفر مکه را گرفته و از افغانستان خارج شد.
در اجازه ي مسافرت مکه به او شرط شده بود که از ايران عبور نکند ( براي جلوگيري از ملاقات او با محمداعظم خان ). مشاراليه در سنه ي 1285 از راه هند عازم حج شد و پس از يک ماه اقامت در هند که در آن مدت از طرف حکومت از مراودات ممنوع بود، با کشتي به مصر عازم شد و در مصر 40 روز ماند و به مدرسه ي معروف الجامع الازهر تردد داشت و با علماي آنجا مذاکرات مي کرد. بعدها از مسافرت به مکه صرف نظر کرده به اسلامبول رفت، در آنجا از طرف رجال دولت عثماني و مخصوصاً عالي پاشا صدراعظم، از وي خيلي خوب پذيرايي شد.

برخورد با شيخ الاسلام عثماني

پس از شش ماه اقامت در آنجا به عضويت « انجمن دانش » عثماني انتخاب شد. مشاراليه از اول ورودش به اسلامبول، حسد شيخ الاسلام عثماني، حسن فهمي را تحريک کرده بود.
سيد جوان بود ولي خيلي عالم، و شيخ الاسلام معلوم است که فوق العاده پير است و جاهل و نمي توانست ببيند که جوان ايراني يا افغاني، در ميان طبقه ي تربيت شده و اعيان مملکت شهرت گرفته و طرف احترام بزرگ بشود.
خود سيد جمال الدين اسدآبادي نيز به يکي از رفقاي نگارنده ي اين سطور، در پطرسبورغ نقل کرده بود که در ورودش به اسلامبول به مجلس شيخ الاسلام رفته و با کمال بي اعتنايي، به صدر مجلس نشسته، باعث غيظ و حسد شيخ الاسلام شده بود.
شيخ الاسلام پي فرصت مي گشت که حربه ي مخصوص خود را که از هزار سال به اين طرف زهر مخصوص اين گونه حشرات سامه و آلت مدافعه آنها بر ضد علماي حقيقي و دانشمندان بوده، استعمال کند؛ يعني با تکفير حريف خود را از ميدان در کند!

کنفرانس در دارالفنون اسلامبول

اين فرصت در ماه رمضان سنه ي 1287 پيش آمد:
سيد جمال الدين به واسطه ي خواهش تحسين افندي مدير دارالفنون و تصويب صفوت پاشا وزير علوم و منيف پاشا وزير علوم سابق و سفير قديم در تهران و شيرواني زاده، وزير نظميه، خطابه اي به محصلين دارالفنون خواند. (7)
شيخ الاسلام يک جمله ي نطق را سوء تفسير کرده (8) و غوغا بلند کرد و اين فقره مدتي در محافل و جرايد عثماني از طرفين موجب قيل و قال شد و به قدري شدت گرفت که بالاخره در اواخر سنه ي 1287 اراده ي سلطاني صادر شد که سيد جمال الدين اسدآبادي از اسلامبول مدتي بيرون برود. سيد جمال الدين از آنجا به مصر رفت و در آخرين روز سال عربي، يعني آخر ذي الحجه و اولين روز سال ايراني، يعني روز نوروز به مصر رسيد.

آغاز شهرت سياسي و علمي

در واقع، فعاليت سياسي و شهرت علمي و بزرگي مقام سيد جمال الدين از اين تاريخ شروع مي شود. وي ابتدا قصد اقامت در مصر نداشت، ولي رياض پاشا وزير مصر او را ديد و خيلي مجذوب لياقت و کمالات او شده از حکومت مصر براي او يک مستمري به قدر هزار قروش مصري در ماه مقرر کرد و سيد جمال الدين اسدآبادي در مصر ماند.
طلاب دور سيد جمال الدين اسدآبادي را گرفتند و او ابتدا در خانه ي خودش و بعدها در الازهر در علوم مختلفه ي اسلامي تدريس مي کرد و روز به روز نفوذ و شهرتش زيادت گرفت و به واسطه ي بلاغت فوق العاده اش در تحرير عربي، به شاگردان خود چيزنويسي را در مقالات و مقولات مختلف تلقين نمود.

تاريخ رفتن سيد جمال الدين اسدآبادي از مصر

در مصر نيز حسد فقهاي کهنه مشرب به حرکت آمده و به تدريس فلسفه از طرف او ايراد گرفتند. (9) ويويان نماينده ي سياسي انگليس در مصر، هم از فعاليت سياسي جمال الدين در غيظ شده بالاخره توفيق پاشا را که تازه خديو شده بود، بر آن داشت حکم به اخراج سيد جمال الدين اسدآبادي از مصر بدهد و وي در حدود ماه شوال سنه ي 1269 با خادم و شاگرد خود ابوتراب از مصر خارج شد.

سيد جمال الدين اسدآبادي در لژ بنايان آزاد

در اين خصوص از مآخذ متفرقه روايات مختلفه شنيده شده، خود سيد جمال الدين اسدآبادي روايت به کسي کرده که وي در فتنه ي معروف قشون مصري بر ضد اسماعيل پاشا دست داشته و هم در مصر شنيده شد که وي در آنجا در محفل فراماسونري داخل بوده و در آنجا برضد انگليس حرف زده بود. در بعضي جرايد عربي به نظر رسيد که او خود باني و مؤسس محفل فراماسوني بود که سيصد نفر عضو داشت. (10)
اغلب جوانان مصري که در خط حريت و استقلال و ترقي قدم مي زدند و نويسندگان معروف، از وي استفاضه کرده بودند. شيخ محمد عبده، مفتي معروف، شاگرد سيد جمال الدين اسدآبادي بود و همچنين اديب اسحق، نويسنده ي معروف، و چنان مشهور است که عرابي پاشا، رئيس شورشيان مصر، نيز از وي بهره مند شده بود. در مکتوبي که خود سيد جمال الدين اسدآبادي به زبان فرانسوي به « بلنت » نوشته (11) ادعا کرده که خيلي از اصحاب متمهدي سوداني از تلامذه ي او هستند.
نگارنده در يکي از شماره هاي جريده ي مصر که در آن زمان در القاهره طبع مي شد، مقاله ي مشروحي به قلم اديب اسحق خواندم در خصوص احوال بابيه و مذهب آنها که در آخر آن نوشته بود که اين تفصيلات از سيد جمال الدين اخذ شده.
***
جمال الدين از مصر باز به هند رفت و در حيدرآباد دکن مسکن گزيد (12) و در آنجا رساله ي رد نيچريه (13) را در سنه ي 1297 به فارسي نوشت.

سيد جمال الدين اسدآبادي در آمريکا

در سنه ي 1299 پيش از قشون کشي انگليس به مصر، که در شعبان آن سال واقع شد، حکومت هند سيد جمال الدين اسدآبادي را از دکن به کلکته احضار کرد و در آنجا نگاه داشت تا وقتي که غايله ي مصر ختم شد، آن وقت او را مرخص کرده و حکم کردند از هند بيرون برود. از هند ظاهراً به آمريکا رفت يا ابتدا به لندن رفته، پس از چند روز اقامت، رهسپار آمريکا شده بود.
در آمريکا چند ماه ماند و قصدش اين بود که تابعيت امريکا را تحصيل کند! پس به لندن رفت و در حدود جمادي الاخر يا رجب سنه ي 1300 به انگلستان نزول کرد. پس از آن اندکي به پاريس رفت و در ماه ذي القعده ي آن سال در آنجا بود. در غره اين ماه وليفريد بلنت سياسي و نويسنده ي معروف انگليسي او را در پاريس در منزل خود پذيرفته و مي نويسد چند ماه پيش که وي در لندن بود هنوز لباس شيخي خود را داشت، ولي حالا لباس اسلامبولي پوشيده و به او خوب مي آيد و چند کلمه فرانسه هم ياد گرفته با فراريان سياسي مصري محشور و همقدم است.

موقعيت سيد جمال الدين اسدآبادي در هند

به نويسنده ي مشاراليه هم که عازم سياحت هند بود، به خواهش خود او، جمال الدين کاغذهاي سفارش و توصيه به پيشروان مسلمين در هند داد که به او اعتماد کنند و بلنت گويد که اين کاغذها تأثير زياد داشت و خيلي به درد او خورد. نيز وي گويد: سيد جمال الدين اسدآبادي در همه ي هند مقام بزرگ و عالي دارد. جمال الدين در مجلسي که با بلنت در پاريس در 12 ذي القعده ي سنه ي 1300 حرف زد از خانواده ي خود در افغانستان حکايات و قصه هايي گفت.

همکاري سيد جمال الدين اسدآبادي و محمد عبده در انتشار العروة الوثقي

جمال الدين قريب سه سال در پاريس ماند و در اوايل رجب سنه ي 1301 به ايتالي براي ديدن بازارگاه ( اکسپوزيسيون ) تورن رفته و قريب يک هفته آنجا بود و به پاريس برگشت. بلنت مشاراليه در بهار سنه ي 1301 باز او را در پاريس ملاقات کرد که با شيخ محمد عبده در يک اتاق خيلي کوچک دو ذرع و نيم طول و همان قدر عرض، در آخرين طبقه ي فوقاني يک خانه (14)، اداره ي روزنامه ي العروة الوثقي را داشتند. در آن وقت مسئله ي متمهدي سوداني افکار انگلستان را مشغول داشته بود و سيد جمال الدين اسدآبادي در مرابطه و مخابره با مهدي بود و مذاکره آن شد که سيد جمال الدين واسطه ي صلح مابين متمهدي و انگلستان باشد و هيئتي پيش مهدي بفرستد و ظاهراً گلادستون، صدراعظم انگليس، هم به اين کار حاضر شد، ولي بالاخره وزارت خارجه ي انگليس آن را رد کرد.

تاريخ انتشار روزنامه ي العروة الوثقي

روزنامه ي العروه الوثقي را در سنه ي 1301 در پاريس بنا کردند (15) و شماره ي اول آن به تاريخ 15 جمادي الاولي از آن سال منتشر گرديد. اين روزنامه تا شماره ي 18 نشر شد و شماره ي 17 آن مورخه ي ذي القعده و شماره ي آخري [18] مورخه ي 26 ذي الحجه ي آن سال بود. دولت انگليس از تزايد نفوذ اين جريده ي هفتگي به تشويش افتاده و به وسايل مختلفه، از آن جمله منع دخول آن به هند، اسباب تعطيل آن را فراهم آورد.

مقالات سيد جمال الدين اسدآبادي در مطبوعات فرانسه و انگليس

موقعي که در پاريس بود در روزنامه هاي فرانسه مقالاتي در خصوص سياست مشرق زمين انتشار مي داد و جرايد انگليس اغلب از مطالب آن اقتطاف مي کردند. مخصوصاً مباحثه اش در جرايد با ارنست رنان (16) عالم معروف فرانسوي درباره ي موضوع اسلام و علم اهميت داشت.

سيد جمال الدين اسدآبادي در لندن

پس از استعفاي گلادستون از وزارت انگلستان در 25 شعبان سنه ي 1302 و وزير هندوستان شدن چرچيل، بلنت سابق الذکر جمال الدين را به لندن دعوت کرد تا با چرچيل در باب اتحادي ميان عالم اسلامي و انگليس، مذاکره کند و وي در 10 شوال وارد لندن شده و در خانه ي بلنت منزل کرد و بيش از سه ماه مهمان مشاراليه بود. در خانه ي او با چرچيل و سر دروموندولف (17) مذاکراتي نمودند و در ماه ذي القعده ي آن سال قرار شد که سيد جمال الدين همراه دروموندولف سابق الذکر به اسلامبول برود. ولف مزبور به سمت نمايندگي انگليس در مصر مأمور شده بود و پيش از رفتنش به مصر، مأمور بود به اسلامبول برود و با سلطان عثماني قراري در باب مصر بدهد که خاطر دولت عثماني را راضي و کار مصر را که ميان اين دو دولت مايه ي نزاع بود تصفيه کند.

زمينه ي اتحاد انگليس با ايران، افغان، عثماني

... ضمناً گفت و گوي آن بود که مشاراليه تخليه ي مصر را از قشون انگليس وعده داده و اسباب اتحاد ميان دول اسلامي عثماني و ايران و افغانستان با دولت انگليس و براي جلوگيري روس فراهم آورد. لهذا وجود سيد جمال الدين اسدآبادي را به واسطه ي نفوذش در درباريان سلطان، که طرفدار اتحاد اسلام بودند، مفيد ديده و مصمم شد او را با خود به اسلامبول ببرد.
ولي در دم آخر ولف از بردن سيد جمال الدين اسدآبادي صرف نظر کرد، و تنها راه افتاد در صورتي که بليت راه گرفته شده و خرج راه هم به او داده شده بود!
سيد جمال الدين از اين فقره بسيار به غيظ آمد و پس از قدري اقامت در لندن، ظاهراً اوايل ماه صفر 1303 از لندن بيرون رفت. (18)

انديشه ي خلافت اسلامي در نجد و يمن

ظاهر آن است که سيد جمال الدين از انگلستان رهسپار مشرق شد (19) و گويا خيالش آن بوده که به عربستان برود و در آنجا خلافت اسلامي برپا کند و امام يمن را به خلافت تشويق و خود او را ترويج کند، يا عزيمت نجد داشته که در آنجا سلطنت اسلامي متمدني به وجود آورد. (20)
به هر حال در اين سفر او به خليج فارس رسيد ( ظاهراً به بوشهر ) و چون خبر ورود او تلگرافاً به تهران رسيد، اعتمادالسلطنه ( محمد حسن خان ) برحسب حکم ناصرالدين شاه او را دعوت به تهران نمود و وي از راه شيراز و اصفهان (21) به تهران آمد و در خانه ي حاجي محمد حسن امين الضرب منزل نمود. ورود او به تهران ظاهراً در حدود ماه ربيع الثاني يا جمادي الاولي سنه ي 1304 بود و مدت اقامت او در تهران ظاهراً بيش از چهارماه طول نکشيد و شاه بر وي متغير شده حکم کرد از ايران بيرون برود. (22)
وقتي که سيد جمال الدين اسدآبادي در تهران بود شاه سفر گيلان کرد، ولي به واسطه ي شدت سرما مجبور شد از قزوين برگردد. سيد جمال الدين اسدآبادي در تهران نيز مثل همه جا بجرئت از لزوم اصلاحات و ترقي و تمدن، و بر ضد استبداد حرف مي زد.

سيد جمال الدين اسدآبادي در روسيه

سيد جمال الدين از ايران به روسيه رفت و در شهر ولادي قفقاز مهمان محمدعلي خان کاشي بود و در آنجا ماند تا امين الضرب نيز از تهران رسيد و به اتفاق هم به مسکو رفتند و در آنجا دو هفته در خانه آقا ميرزا نعمت الله اصفهاني - که بعدها قونسول ايران در آن شهر گرديد - مهمان بودند. بعد امين الضرب به پاريس رفت و سيد جمال الدين اسدآبادي نيز بعدها به پطرسبورغ عازم شد. مشاراليه در « مسکو » با کاتکوف، مدير « جريده ي مسکوي » ملاقات کرده و براي اتحاد روس و دول اسلامي بر ضد انگليس و تحريک روس، به هجوم « هند » کار مي کرد. (23) کمي بعد از ورود سيد جمال الدين اسدآبادي به مسکو، کاتکوف وفات کرد ( 11 ذي القعده ي سنه ي 1304 ) پس از وفات کاتکوف، سيد جمال الدين اسدآبادي به پترسبورغ رفت و قريب دو سال در آنجا بود، در آنجا با بعضي رجال سياسي آشنا شد و ظاهراً پذيرايي خوبي از او به عمل آمد.

سيد جمال الدين اسدآبادي در مونيخ

در ماه ذي القعده ي سنه ي 1306 او را در مونيخ از بلاد آلمان مي بينم که با ناصرالدين شاه ( که در 21 و 22 آن ماه در آن شهر بود ) ملاقات کرده و در آنجا امين السلطان، که براي جلب توجه روس به خود و استرضاي خاطر آن دولت که به واسطه ي فقره ي امتياز بانک شاهنشاهي و معادن و افتتاح رود کارون به کشتيهاي انگليسي بر وي برآشفته بود همه گونه وسايل مي انگيخت (24)، چنان انديشيد که سيد جمال الدين اسدآبادي را که کم و بيش نفوذي در پيش درباريان روس داشت، به پطرسبورغ براي اصلاح ميانه ي خود و دولت روس بفرستد. سيد جمال الدين اسدآبادي نيز که دشمن انگليس بود و به هر صدمه اي که به نفوذ انگليس مي توانست برساند خشنود بود به روسيه رفت و به قول خود آنجا با دوگيرس رئيس الوزرا و وزير امور خارجه و زينويف مستشار وزارت خارجه و اغناتيف و مادام نوويکوف و ژنرال ريختر و ژنرال ابروچف ملاقات و مذاکره کرد.
و باز به قول خود، بيست مرتبه با صدراعظم روس و مستشارهاي او گفت و گو نمود و به خيال خود مقضي المرام و کامياب پس از دو ماه اقامت در پطرسبورغ ( ظاهراً در اواسط سنه ي 1307 و مدت کمي بعد از عودت شاه از سفر فرنگستان ) به تهران آمد (25) و باز در خانه ي حاجي محمد حسن امين الضرب منزل کرد. پس از اقامت قريب سه ماه در تهران چون بي پرده بر ضد استبداد حرف مي زد، شاه حکم داد که وي از تهران بيرون رفته و در قم بنشيند. وي ناچار در شاه عبدالعظيم متحصن شد و قريب هفت ماه يا کمي بيشتر در آنجا بود تا در حدود ماه جمادي الاخر يا رجب سنه ي 1308 او را در شاه عبدالعظيم به حکم شاه گرفتار کرده و تحت الحفظ به انواع سختيها و افتضاح، تا خانقين تبعيد کرده و با والي بغداد نيز مخابره و از وي تقاضا کردند که او را يکسره تا بصره بفرستند و اجازه ي رفتن به مشاهد عراق عرب و ملاقات با علماي آنجا ندهند.

سيد علي اکبر شيرازي واسطه به نزد ميرزا حسن شيرازي شد

مشاراليه به بصره رسيد و در آنجا با حاجي سيد علي اکبر شيرازي، که از علماي ايران بود و ظاهراً وي نيز تبعيد شده بود، ملاقات کرده به واسطه ي او نامه اي به زبان عربي به حاجي ميرزا حسن شيرازي، مجتهد معروف مقيم سامرا، نوشته که معروف است و بعدها خود او صورت اين نامه را در لندن به طبع رسانيد.

سيد جمال الدين اسدآبادي در لندن

مشاراليه از بصره پس از چندي اقامت، براي بهبود حالش که عليل المزاج شده بود، به لندن رفت. در اوايل سنه ي 1309 در لندن بوده است و در مسئله ي امتياز انحصار دخانيات نيز بر ضد آن کار کرد و علاوه بر اين، در مجالس و محافل عمومي چندين نطق و خطابه در اوضاع ايران داده و مقالاتي در جرايد انگليس نوشت و با ميرزا ملکم خان که آن وقت از سفارت معزول شده بود، اغلب ملاقات مي کرد. در ماه رجب سنه ي 1309 يک روزنامه ي عربي و انگليسي موسوم به ضياء الخافقين در لندن بنا کرد ( ظاهراً به همدستي بعضي اشخاص ديگر ) و در هر شماره از اين روزنامه، وي يک مقاله مي نوشت در خصوص اوضاع ممالک اسلامي.
مقاله ي شماره ي اول راجع به خرابي اوضاع ايران بود و شماره ي دو مورخه ي غره شيعيان، صورت مکتوبي را که خود سيد، خطاب به همه ي علماي بزرگ ايران، با اسم آنها نوشته و آنها را به خلع ناصرالدين شاه تحريک کرده بود نشر کرد.

دعوت سلطان عثماني از سيد

دولت انگليس به وسايل عجيبي براي تعطيل اين جريده متوسل شد و بالاخره وزارت خارجه ي انگليس به آن مطبعه که حروفات عربي داشت و آن جريده را چاپ مي کرد ( در قصبه اي در حوالي لندن ) گفت که اگر روزنامه ي ضياء الخافقين مداومت کند، دولت انگليس سفارشهاي خود را که مبلغ کلي در سال مي شد، از آن مطبعه قطع خواهد کرد و به چاپخانه ي ديگر خواهد داد. با اين تهديد، روزنامه خوابيد و سيد جمال الدين اسدآبادي ظاهراً در اواخر آن سال يا اوايل سال 1310 به دعوت سلطان عثماني به اسلامبول رفت (26). سلطان که در خيال اتحاد اسلام ساعي بود، به اميد استفاده از فعاليت سيد جمال الدين اسدآبادي و نفوذ او در ممالک اسلامي، او را در جوار خود جا داد و خانه اي در نشانطاش ( در اسلامبول ) نزديک به قصر سلطاني به وي داد و 75 ليره ي عثماني ماهانه (27) براي او مقرر کرد.
در اوايل امر، پيش سلطان عبدالحميد خيلي مقرب و محترم بود (28) و وقتي که بلنت سابق الذکر او را در اواخر سنه ي 1310 در اسلامبول ديد وي در مسافرخانه يعني مهمانخانه ي سلطان بوده بسيار تقرب به سلطان داشته. بعدها ساير آخوندها و مرشدها و دراويش لاشخوار دربار سلطان، که کارشان فالگيري و رؤيا ديدن و غيبگويي بود و اطراف سلطان عبدالحميد از آنها پر بود، بخصوص ابوالهدي معروف به دسايس، در پيش سلطان از قدر سيد جمال الدين اسدآبادي کاستند و مشاراليه تحت نظر بوده چندان حال خوشي نداشت. از بيشتر از چهار سال اقامت در اسلامبول، حالت سيد جمال الدين سخت شد؛ چه، پس از قتل ناصرالدين شاه در سنه ي 1313 به دست ميرزا رضا کرماني که از مريدان شيفته ي سيد جمال الدين اسدآبادي بود و اقرار او بر اينکه سيد جمال الدين اسدآبادي او را به قبول ظلم ملامت کرده، دولت ايران سيد جمال الدين اسدآبادي را به اصرار از دولت عثماني مطالبه کرد و سلطان، با وجود اصرار ايران، اين مطالبه را رد کرده و سيد جمال الدين اسدآبادي را تسليم نکرد.

تاريخ وفات سيد جمال الدين اسدآبادي

لکن در حدود رجب سنه ي 1314 سيد جمال الدين اسدآبادي مبتلا به مرض سرطان در فک خود شده، در پنجم ماه شوال همان سال وفات کرد. جنازه ي او را با شکوه و احترامي بسيار در قبرستان « شيخلر مزارلقي » نزديک خانه اش به خاک سپردند.

نقش سيد جمال الدين اسدآبادي در جهان اسلامي

سيد جمال الدين که در مصر و اروپا به شيخ جمال الدين معروف بود، چنانکه گفته شد از دهات و اشخاص فوق العاده بود و در عصر خود منشأ نهضت مهمي در اغلب ممالک اسلامي شد.
در افغانستان، ايراون، هندوستان، مصر و عثماني کار کرده و در لندن و پاريس و پطرسبورغ مشغول سياست بود. وي يک شخصيت پرزور و روح قوي و با هيمنت و جذاب و نفس بزرگ و با تسلط داشت. چشمهاي او قوه ي مغناطيسي داشته بزرگترين صفت کمال او پس از شور و ايمان مشتعل، همانا قوه ي خطابت او بود. در هر مباحثه و مذاکره نظر او به اعماق قلب مخاطب نفوذ کرده و به قوت بيان و بلاغت هميشه غالب بود. در تحرير عربي بسيار زبردست بود و واقعاً نوشته هاي او خطب صدر اسلام را به خاطر مي آورد. در فارسي، چه در نوشتن و چه در حرف زدن، لهجه و شيوه ي عربي و شايد افغاني داشت و مخصوصاً نوشتن فارسي او نزديک است انسان را در ايراني گري او به شبهه بيندازد. (29)
بزرگترين خيال و آمال او همانا نهضت اسلامي و اتحاد اسلام براساس ترقي و احياي عظمت اسلام و نجات از تسلط اروپا بود.
مشاراليه به تمام معني يک انقلابي خيلي پرشور و جذاب و خوش صحبت بود ولي خيلي هم پرادعا و بزرگ منش و زود خشم و کينه جو بود. حرف حق را ( به عقيده ي خود ) واضح و صريح و علني و بي محابا مي گفت و بدون واهمه حرف مي زد و با هيچ چيز از ميدان در نمي رفت و اهل مجامله و تدبير نبود. لهذا در هر مملکتي حسد مردم را به تحريک آورده و دشمن تراشيد، خيلي بر خود مي باليد و مخصوصاً تمام آنچه در جرايد فرنگ و مشرق در حق او نوشته بودند، همراه مي داشت. اصحاب و مريدهاي او مجذوب و عاشق او بودند و او را پرستش مي کردند.

بزرگترين کار علمي سيد جمال الدين اسدآبادي در مصر

تبعيد او از ايران با زجرهاي وحشيانه و سوار قاطر کردن و بستن پاهاي او و بردنش تا خانقين در فصل زمستان، تا آخر عمر در دل او اثر بد گذاشت و با آنکه پيش از آن تاريخ چاق و تنومند بود، وقتي که پس از آن واقعه به لندن رسيد، لاغر و عليل شده بود. بزرگترين کار عمر او در مصر بود که قريب 9 سال در آنجا افاضه کرد و شيخ محمد عبده، مفتي معروف مصر، و خيلي از بزرگان علما و ادباي مصر و اصحاب متمهدي سوداني شاگرد او بودند.
زبان عربي و فارسي و ترکي همداني و ترکي اسلامبولي را خوب مي دانست، فرانسه را هم به قدر کفايت حرف مي زد و مي خواند، از انگليسي و روسي اگر چند کلمه مي دانسته، فقط به واسطه ي اقامتش در لندن و پطرسبورغ بوده، شايد افغاني و هندي را هم همين طور مي دانست، کتب عربي و فارسي خيلي مي خواند و کتب فرانسوي هم تا اندازه اي مطالعه مي کرد.
در کتاب تاريخ الافغان خودش از لنورمان، عالم فرانسوي، نقل مي کند، دو کتاب فقط از او مانده رد نيچريه (30) به فارسي و تاريخ الافغان به عربي (31). مقالات او در روزنامه ي العروة الوثقي و ضياءالخافقين نيز از آثار باقيه ي اوست.
مشاراليه به زندگي اعتنايي نداشت و مال جمع نمي کرد. در تهران وقتي ناصرالدين شاه هزار تومان و يک انگشتر الماس براي او فرستاد، پول را رد کرد و انگشتر را به اصرار ميزبان نگاه داشت و آن را نيز به پسر ميزبان خود داد. سيد جمال الدين يک مسلمان مترقي و تجدد طلب و نسبت به اسلام بسيار پرشور بود. مشاراليه اگرچه متعصب نبود ولي پيرو انحرافي در دين هم نبود. مقاله ي او که در دايرة المعارف پطرس بستاني راجع به مذهب بابيه نوشته دليل آن است که وي احساسات خوبي نسبت به آن مذهب نداشته. مؤلفان فرنگي که از سيد جمال الدين اسدآبادي ذکري کرده اند، همه او را از دهات و نوابغ دانسته و کم يا بيش اطناب در علو مقام او کرده اند.

نظر مؤلفان فرنگي درباره ي سيد

استاد براون که احساسات او نسبت به شرق و ايران معلوم است و خودش سيد جمال الدين اسدآبادي را در خانه ي ميرزا ملکم خان در لندن در پاييز سنه ي 1309 ديده، در کتاب تاريخ انقلاب ايران پس از شرح بسيار مبسوطي در تاريخ حيات جمال الدين، از وي بسيار با تمجيد و ستايش و محبت حرف مي زند و گويد: « اين شخص مهم يک عالم سياحي بود که بدون داشتن سرمايه اي از مال دنيا بجز زبان و قلم فصيح و علم وسيع و عميق، به علاوه ي نظر و فهم سياسي قابل و اطلاع و وقوف بر اوضاع و يک عشق خالصانه و پرشور براي اسلام، که انحطاط حال آن را خود حس کرده بود، تحت اللفظ و بدون مبالغه پادشاهان را روي تخت خودشان به لرزه درآورد و نقشه هاي رجال دولت اروپايي را که خوب تهيه شده بودند به هم زد و قوتهاي غير معلومي را به کار انداخت که کسي از سياسيون مغرب و مشرق، ملتفت اهميت آنها و امکان استفاده از آنها نشده بودند و او عمده عامل مؤسس نهضت ملي و حزب وطني مصري بوده...
ويلفريد بلنت سياسي معروف سابق الذکر انگليسي در کتاب خود گوردون در خرطوم درباره ي سيد جمال الدين پس از شرح زياد چنين گويد: « جمال الدين از دهات بود که تعليمات او اثر و نفوذ ايجاد کرد که در سي سال اخير (32) در نهضت اصلاحي عالم اسلامي بالاتر از آن ديده نشده و من خود را به درجه ي عالي مفتخر و مشرف مي دانم از اينکه وي سه ماه در زير سقف خانه ي من در انگلستان زندگي کرد. ولي او يک مرد بدوي و زمختي بود کاملاً آسيايي که به آساني به آداب و رسوم و تربيت اروپايي مأنوس نمي شد... ».
***
شمايل و حالات شخصي مشاراليه بدين قرار بود: چارشانه و تنومند و قوي و تيره رنگ شبيه به عرب حجاز، با چشمان فروزان نزديک بين ولي عينک استعمال نمي کرد و کتاب و کاغذ را به نزديک چشم مي گرفت تا بخواند، موهاي سرش بلند بود و محاسن هم داشت و اغلب لباس علماي اسلامبول را مي پوشيد. غذا کم و اغلب روزي يک بار مي خورد، ولي چايي زياد مي خورد و سيگار برگي مي کشيد ( در اروپا و عثماني ). کم مي خوابيد و بسيار با جرئت و رک گو بود. حافظه و هوش زياد داشت و زبان فرانسه را در سه ماه بدون معلم به قدر کفايت ياد گرفت.

برخورد سيد جمال الدين اسدآبادي با ميرزا باقر بواناتي

پس از اتمام سخن درباره ي شرح حال سيد جمال الدين بايد بگوييم که با وجود تحقيقات فوق، در گزارش ايام او باز بعضي نقاط تاريک مي ماند که براي نگارنده واضح نيست. از جمله به روايت ميرزا باقر بواناتي معروف ( که با سيد جمال الدين اسدآبادي در لندن محشور بود و حکايت ذيل را به يکي از دوستان نگارنده نقل کرده بود ) وقتي که ميرزا باقر را در جواني در شيراز تکفير کردند و از آنجا به سوي بوشهر فرار کرده و او را دنبال کردند در بين راه ( ظاهراً در برازجان ) به او رسيدند و او را گرفتند و مي خواستند پيش يکي از علما برده حکم قتل او را گرفته و بکشند.
در اين بين سيد جمال الدين اسدآبادي جواني از علما، که از طرف بوشهر آمده و به شيراز مي رفت، به مهمانخانه وارد شده بود و مردم ميرزا باقر را پيش او بردند. وي بدون تأمل يک سيلي سختي به صورت ميرزا باقر زده و به او عبارت ملعون و کافر و غيره خطابات سخت نمود و به مردم گفت که اين ملعون بايد پيش من بماند تا او را درست استنطاق کنم و فردا صبح حکم قتل او را بدهم. مردم متفرق شدند و ميرزا باقر را در منزل سيد جمال الدين اسدآبادي محبوس کردند. نصف شب سيد جمال الدين اسدآبادي خود آهسته به اتاق محبس ميرزا باقر آمده و او را بيدار کرده، گفت برخيز و فرار کن، و بدين طريق اسباب نجات او را فراهم ساخته بود.

سيد جمال الدين اسدآبادي چند بار به ايران آمد

بعدها که ميرزا باقر سيد جمال الدين را ديده بود، شناخته بود که اين همان سيد جمال الدين اسدآبادي است که او را خلاصي داده است. در صورت صحت اين روايت معلوم مي شود سيد جمال الدين علاوه بر دو بار سفر خود به ايران يکم مرتبه ي ديگر نيز در آن اوقات که در اول جواني او ( مثلاً 25 سالگي ) مي افتد، باز از راه بوشهر به طرف تهران يا اصفهان آمده بوده.
علاوه بر اين اعتمادالسلطنه نيز در کتاب المآثر و الآثار نسبت مي دهد که سيد جمال الدين اسدآبادي در اول جواني پس از تحصيلات علوم شرعيه در قزوين به تهران رفته بوده و اصلاً محل تحصيل او درست معلوم نيست آيا در همدان، قزوين، مشهد، اصفهان يا کابل بوده است.
يکي از آشنايان که در تهران با او در سفر اولش، هم منزل بوده و در روسيه هم او را مکرراً ديده، روايت مي کند که در سفر اول به تهران، جواني ايراني که بعد معلوم شد همشيره زاده ي سيد جمال الدين اسدآبادي بوده، همراه سيد جمال الدين اسدآبادي بود و سيد جمال الدين اسدآبادي دو سه صندوق کتب عربي همراه داشت که به توسط آن جوان به همدان فرستاد و نيز وي روايت کرد که سيد جمال الدين اسدآبادي در روسيه يک بار در موقع حاجت، به حاجي سياح در ايران وجه مختصري حواله داد و بعدها چند بار باز از خود راوي قرض گرفت و عيناً پس داد. به قول اين روايت کننده که موثق است، سيد جمال الدين اسدآبادي بلاشک ايراني بوده و خودش به وي نقل کرده بود که جواني اش را در ميان افغان ها به سر برده و آنها را خيلي دوست مي داشت.

کتابهاي که درباره ي سيد جمال الدين اسدآبادي نوشته اند

مأخذ تاريخ زندگي سيد جمال الدين، علاوه بر روايات شفاهي از آشنايان، که او را ديده و با وي معاشرت داشته اند ( مخصوصاً دو نفر از دوستان ايراني نگارنده که با او در روسيه بوده و يک نفر که در تهران با او هم منزل بوده و يکي ديگر که او را در لندن پيش از سفرش به ايران و بعد از عودتش از ايران ديده و دو نفر از مقيمان مصر که او را در آنجا ديده اند که يکي هندي و ديگري ايراني است و يک نفر قفقازي که او را در روسيه ديده، دو نفر ايراني ديگر که يکي او را در تهران و يکي در اسلامبول ديده و با او معاشرت داشته اند ) تاريخ حياتي است که شيخ محمد عبده در مقدمه ي خودش به رساله ي الردعلي الدهريين که ترجمه ي عربي رساله ي نيچريه خود سيد جمال الدين اسدآبادي است، مشروحاً نوشته و ديگري تاريخ زندگي مشروحي است که جناب استاد براون در کتاب تاريخ انقلاب ايران نوشته اند.
با شرحي که در ذيل آن کتاب از بلنت سابق الذکر نوشته شده، ديگر مطالب زيادي است که خود بلنت در کتاب خود موسوم به گوردون در خرطوم از احوال جمال الدين که در تمام مدت بودنش در لندن در خانه ي وي مهمان بوده، در سرگذشت روزانه ي خود روز به روز درج کرده.
ديگر شرحي است که گولدزيهر در دائرة المعارف اسلامي در ماده ي جمال الدين نوشته. علاوه بر اين مآخذ، در کتاب تاريخ بيداري ايرانيان ناظم الاسلام کرماني و مشاهير الشرق جرجي زيدان و کتاب المآثر و آلآثار اعتمادالسلطنه مطالب زيادي در باب سيد جمال الدين اسدآبادي مندرج است.
اگرچه خيلي سهوها و اشتباهات در آنها موجود است، ولي فوايد کثيري را متضمن هستند و همين مقاله لب تحقيقي و تنقيدي همه ي اين مآخذ را جامع است. در ضمن از استنطاقات ميرزارضا کرماني نيز جسته جسته مقداري از احوالات سيد جمال الدين اسدآبادي در اسلامبول به دست مي آيد.
براي روشن شدن کامل تاريخ زندگي اين مرد بزرگ که افتخار ايران مي باشد ( و پس از تتبعات لازمه در موقع اتمام اين مقاله به نگارنده قريب بيقين شده که وي ايراني بوده است ). تمناي مخصوص از خوانندگان مي شود که هر کس از طالبان حقيقت و خدمت به تاريخ ملي که چيزي درباره ي اين ايراني بزرگ بي لقب مي داند، لطف فرموده به اداره ي کاوه بنويسد که موجب بسي امتنان خواهد شد.

پي‌نوشت‌ها:

1. به قول اعتمادالسلطنه در کتاب المآثر و الآثار علوم شرعيه را در قزوين تحصيل کرد و به تهران آمد.
2. بعيد نيست که اين رفتن سيد جمال الدين اسدآبادي به افغانستان اولين سفر او بدانجا باشد، يعني از ايران به هندوستان رفته و در مدت اقامت در آنجا با بعضي بزرگان افغاني آشنايي پيدا کرده باشد و پس از سفر حج که در سن 19 يا 20 سالگي او بود مصمم توطن در افغانستان شده باشد. ترکي دانستن سيد جمال الدين اسدآبادي و حرف زدن او به آن زبان، که حرف زدن او را شنيده اند، ترکي عجيبي غير از عثماني و شبيه به آذربايجاني بوده و مؤيد آن است که هجرتش از اسدآباد همدان در صغر سن مثلاً در هفت هشت سالگي نبوده، زيرا در آن صورت شايد ترکي اسدآباد را فراموش مي کرد؛ در خود کابل يا حوالي آن، ترکي معمول نيست.
3. اين احمدخان معروف به جان را دولت ايران در موقع مجبور شدن به تخليه ي هرات به واسطه ي جنگ با انگليس، در هرات برقرار کرده و اسلحه و توپ داده او را فرمانفرما و امير هرات کرد. وي سکه به اسم شاه ايران مي زد و مستقل از افغانستان حکومت مي راند.
4. 6 محرم 1283.
5. جمادي الاخر سنه ي 1284.
6. در اصل روايت چنين است که سيد، وزير محمداعظم خان شد، ولي احتمال مبالغه در آن مي رود.
7. در بعضي مآخذ گفته شده که در موقع امتحان، اين نطق را کرد که در آن صورت شايد آخر شعبان بوده؛ چه در عثماني در رمضان دارالفنون را تعطيل مي کنند.
8. تفصيل مضمون اين نطق و ايراد شيخ الاسلام مفصلاً در مآخذ مختلفه و از آن جمله مقدمه ي عربي کتاب الرد علي الدهريين درج است.
9. در دايرة المعارف بريتاني در ماده ي « سني » گويد که سيد جمال الدين فلسفه ي ابن سينا را در جامع الازهر داخل کرده تدريس مي کرد و براي نشان دادن شکل زمين يک کره به مسجد آورد و بدين سبب غوغاي علما بلند شد و او را از الازهر اخراج کردند!
10. طبق سند چاپ شده در کتاب اسناد و مدارک چاپ نشده درباره ي سيد جمال الدين او باني فراماسوني نبوده، و بلکه تقاضاي عضويت در آن محفل نموده، و بعد از آن خارج شده است. ( خسرو شاهي ).
11. اين مکتوب که به تاريخ 24 جمادي الآخر سنه ي 1301 از پاريس به لندن نوشته شده با چندين فقره مکاتبات ديگر او در ذيل کتاب بلنت مزبور موسوم به گوردون در خرطوم نشر شده است.
12. احتمال قوي دارد که خيال اتحاد اسلام در اثناي اقامت او در هند قوت گرفته باشد، چه اين خيال زاييده ي مسلمانان هند است و در آنجا شدت دارد.
13. يعني رد دهريان. فارسي اين رساله در بمبئي در سال 1298 در هند به چاپ رسيد و ترجمه ي هندي آن در سنه ي 1300 در کلکته و ترجمه ي عربي آن به قلم شيخ محمد عبده الرد علي الدهريين در سنه ي 1303 در بيروت به طبع رسيد.
14. اين خانه در کوچه ي سيز واقع بود. از شماره ي 6 روزنامه به اين طرف گويا محل اداره عوض شده و در کوچه ي مارتل واقع بوده.
15. سيد جمال الدين و محمد عبده.
16. رنان در 20 جمادي الاولي سنه ي 1300 در دارالفنون سوربن در پاريس خطابه اي داد درباره ي « اسلام و علم » که در آن خواسته، منافي بودن اسلام را با علم و تمدن اثبات کند و جمال الدين جوابي بر آن در ژورنال دو دبا نوشت و رنان باز جواب داد. اين خطابه و جواب رنان در جزوه ي مجموعه ي خطابه هاي رنان، جداگانه چاپ شده.
17. مشاراليه در سنه ي 1306 وزير مختار انگليس در تهران بود.
18. سيد جمال الدين در خانه ي بلنت سابق الذکر در لندن مهمان بود. در 19 محرم 1303 دو نفر اصحاب او ( يک هندي و يک عرب ) در سر يک موضوع مذهبي يا سياسي مباحثه و بالاخره منازعه و کتک کاري کردند. صاحبخانه مجبور شد عذر آنها را از خانه ي خود بخواهد و سيد جمال الدين نيز با آنها رفت و دو سه روز ديگر باز آمد. بلنت از او خواهش کرد جاي ديگري منزل کند که سيد جمال الدين اسدآبادي خيلي متغير شد و از آنجا نقل مکان کرده چند روز ديگر از لندن بيرون رفت.
19. اين فقره براي نگارنده کاملاً روشن نيست که سيد جمال الدين اسدآبادي در مدت فاصله ي ميان حرکت او از لندن و رسيدنش به تهران که بيش از يک سال طول کشيده در کجاها بوده است. احتمال هم دارد که قسمتي از اين مدت را در روسيه بوده باشد و در آن زمان با کاتکوف آشنا شده و به همدستي او کار مي کرده.
20. دو سه هفته پيش از حرکتش از لندن با بلنت در باب رفتنشان با هم به يمن و بلند کردن علم خلافت عربي براي امام يمن گفت و گو کردند.
21. در اصفهان ظل السلطان را ديد و وي به طمع وليعهد شدن و به سلطنت رسيدن به سيد جمال الدين اسدآبادي احترام کرده و حتي از قرار مسموع بعدها که سيد جمال الدين اسدآبادي به روسيه رفت براي او پول مي فرستاد، بدان اميد که وي خاطر اولياي دولت روس را به وي متمايل گرداند.
22. سيد جمال الدين، ناصرالدين شاه را چند بار ملاقات کرد و در يکي از ملاقاتها با کمال جرئت و صراحت از خرابي اوضاع مملکت و لزوم اصلاحات و ترقي صريحاً حرف زد و شاه باطناً متغير شد.
23. به روايت ديگر که به يک واسطه از خود سيد جمال الدين اسدآبادي به نگارنده رسيده، حرکت سيد جمال الدين اسدآبادي به روسيه به موجب دعوت تلگرافي کاتکوف بود.
24. پس از چندين مدت شک و شبهه دولت روس از انگليس دوستي امين السلطان و سعي او در رفع اين گمان و اظهار خدمت به روسيه بالاخره در دهم رجب سنه ي 1309 مشاراليه شخصاً به سفارت روس در تهران پيش « بوتزوف » وزير مختار روس رفته و در ضمن سه ساعت تمام صحبت، قول قطعي داد که از آن روز به بعد کاملاً جان نثاري و وفاداري خود را به روس نشان بدهد!
25. سيد جمال الدين اسدآبادي در پطرسبورغ به نيژني « مکاره » رفت و از آنجا دو هفته با ميرزا جعفر خان تبريزي، عموزاده ي ميرزا سيد حسين خان عدالت که قونسول ايران بود، مانده و عازم ايران شد.
26. از روايت يکي از دوستان که سيد جمال الدين اسدآبادي را در اواسط يا اواخر سال 1892 م. در لندن ديده ( در صورت صحت تاريخ ) معلوم مي شود سيد جمال الدين اسدآبادي تا در اواسط سنه ي 1310 هنوز در لندن بوده است، ولي از آن طرف مي دانيم که وي در ماه شوال از سال مزبور و پيش از آن نيز در اسلامبول بوده است، و بلنت وي را در آن سال ديده و حکايتي از پذيرايي او پيش سلطان در عيد فطر يا اضحي مي کند.
27. به روايت ميرزا رضا کرماني در استنطاق نامه ي او مبلغ ماهانه 200 ليره بوده.
28. تفصيلات شنيدني از مذاکرات محرمانه ي او با سلطان و تقربش در پيش وي در ضمن استنطاق ميرزا رضا کرماني آمده.
29. کاغذي از او به زبان فارسي خطاب به ناصرالدين شاه در کتاب بيداري ايرانيان، تأليف ناظم الاسلام کرماني درج است که شاهد ادعاي ماست.
يک کاغذ ديگر از او خطاب به يکي از دوستان نيز در همان کتاب درج است که به نظر اصلي نمي آيد و شايد مجعول باشد!
يکي از دوستان خيلي موثق که با وي دو سال در روسيه محشور بود به نگارنده نقل کرد که سيد جمال الدين اسدآبادي وقتي خواست به حسنعلي خان اميرنظام کاغذ بنويسد اول قدري به فارسي نوشت بعد چون به دلخواهش نشد پاره کرد و به عربي نوشت؛ چه، در فارسي مسلط نبود.
30. نيچر ( Nature ) به زبان انگليسي طبيعت را گويند و نيچريه يعني طبيعيون.
31. اين کتاب مفيد به طبع رسيد، کتاب ام القري که در مصر به طبع رسيده و به شکل قصه و رمان خيالي است که تمام علماي بلاد مختلفه ي عالم اسلامي را در مجلس مشورت بين المللي عمومي در مکه جمع کرده و از قول هر يک از آنها نطقي ساخته و مانند صورت مجلس مذاکرات آنها را درج مي کند پرداخته شده، يک کتاب خيالي است از مرحوم سيد عبدالرحمن کواکبي حلبي نه از جمال الدين. نسبت اين کتاب به جمال الدين براي بعضي باعث اين گمان شده که سيد جمال الدين اسدآبادي واقعاً در مکه انجمني ساخته بود.
32. کتاب مزبور در سنه ي 1329 نوشته شده.

منبع مقاله :
کاوه، سال دوم، دوره ي جديد، شماره ي 9 ( چاپ برلين، مورخ غره ي رجب سال 1339 ه‍.ق./ 1921 م. ). ص 5-11



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.