حضور ايرانيان در خليج فارس و شبه جزيره ي عربستان

علاوه بر شواهد فراوان تاريخي و مستندات جغرافيايي در مورد نام خليج فارس، يکي از دلايل پيوند عميق ايرانيان با اين آبراه و سرزمين هاي پيرامون آن، حاکميت قدرتمند و بي منازع ساسانيان تا اعماق سرزمين هاي عربي...
چهارشنبه، 17 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حضور ايرانيان در خليج فارس و شبه جزيره ي عربستان
حضور ايرانيان در خليج فارس و شبه جزيره ي عربستان

 

نويسنده: دکتر تورج دريايي (1)
مترجم: دکتر احمد فضلي نژاد (2)



 

چکيده:

علاوه بر شواهد فراوان تاريخي و مستندات جغرافيايي در مورد نام خليج فارس، يکي از دلايل پيوند عميق ايرانيان با اين آبراه و سرزمين هاي پيرامون آن، حاکميت قدرتمند و بي منازع ساسانيان تا اعماق سرزمين هاي عربي است. دولت ساساني هم به دلايل اقتصادي و سياسي و هم به واسطه ي سلطه بر مرزهاي پهناور سواحل شمالي خليج فارس، ضرورت نفوذ و حضور جدّي خود را در اين منطقه احساس کرده بود. بنابراين در سراسر دوره ي ساساني، همواره يکي از مهم ترين برنامه هاي سياسي اين دولت تداوم حاکميت بر سواحل شمالي و جنوبي خليج فارس و گسترش نفوذ خود در درون سرزمين هاي عربي و در پي آن چگونگي برخورد با ناآرامي هاي داخلي شبه جزيره ي عرب بوده است. همچنين توسعهـ.قلمرو روميان به سرزمين هاي پيرامون ايران، ضرورت کنترل راه هاي دريايي و گسترش تجارت از طريق خليج فارس را براي ساسانيان افزايش داد.

واژگان کليدي:

خليج فارس، ساسانيان، تجارت دريايي، سرزمين هاي عربي.

درآمد

در مورد « عربي سازي » نام خليج فارس مجادلات زيادي در جريان بوده است. سوال اين است که عرب ها از چه زماني توانستند بر بخش جنوبي خليج فارس تسلط يابند؟ متأسفانه برخي از مجادلات صورت گرفته بيش از آنکه مبتني بر پژوهش هاي عالمانه باشد، در پي ستايش هاي قوم گرايانه و جعل نام اين آبراه بوده است. اين مقاله بر آن است تا نشان دهد در همان زمان که اعراب در کرانه ي جنوبي خليج فارس زندگي مي کردند، ايرانيان عصر ساساني در اواخر دوره ي باستان بر آن ناحيه تسلط يافتند. انگيزه ي اصلي ساسانيان براي کنترل بر نواحي ساخلي، ملاحظات اقتصادي نظير در اختيار داشتن جاده ي ابريشم و استخراج فلزات گران بها و همچنين زمين هاي حاصلخيز آن بوده است.
با آغاز دوره ي ساساني فصل تازه اي در تاريخ خليج فارس گشوده شد. آنها تلاش کردند تا نه تنها ساحل شمالي بلکه کرانه ي جنوبي خليج فارس را زير کنترل خود درآورند. حمزه اصفهاني مي نويسد: اردشير اول ( 224-240 م. ) چندين شهر بنا نمود (3) و به محاصره ي بحرين پرداخت (4) ( 240 م. ) و طبري نقل مي کند که او شهر جديدي به نام « الخط » ( Al- Hatt ) بنا کرد که به « پيروز اردشير » نيز معروف شد (5). اردشير در امتداد ساحل جنوبي و شمالي خليج فارس شهرها و بنادري تأسيس کرد. متن فارسي ميانه ي کارنامه اردشير بابکان، ساختن يکي از اين بنادر را اينگونه نقل مي کند ( KAPV. 10 ):
هنگامي که او ( اردشير ) دريا را به چشم خود ديد، يزدان را سپاس گفته و در آنجا روستايي را « بوخت اردشير » ( Boxt- ardaxšir ) ( بوشهره ) نام نهاد (6).
بوشهر تا اين اواخر بندر مهمي به شمار مي رفت و به نظر مي رسد پايه گذاري آن به دوره ي ساسانيان باز مي گردد. به هر حال شواهدي از فعاليت هاي سازندگي ساسانيان هم در ساحل شمالي و هم جنوبي خليج فارس وجود دارد. پرسشي که در اينجا مطرح شود اين است که دليلي براي اين فعاليت ها در بخشي از دوره ي ساسانيان وجود داشته است؟ استدلال دان پوتس ( Dan Potts ) در مورد علت تسلط اردشير بر ساحل جنوبي خليج فارس تضمين امنيت آن منطقه از تهاجمات ديگران مي باشد (7). چنان که روشن خواهد شد دلايل اقتصادي براي اينگونه اقدامات طي قرن سوم تا هفتم ميلادي وجود داشته است. در دوره ي حکومت شاپور اول ( 240-270 م ) دورنمايي سلطنتي که ساحل جنوبي خليج فارس را بخشي از امپراتوري ساساني تلقي مي کند، در دست داريم. در سنگ نوشته ي او در « کعبه زرتشت »، محدوده ي « ايرانشهر »- اصطلاحي که او به کار برد- اينگونه است: ( SKZ.3 )
« من فرمانرواي ايرانشهر بر اين شهرها حاکميت دارم: پارس، پارت، خوزستان، ميشان، آسور، آديابن، عربستان، آذربايجان، ارمنستان، گرجستان، سگان، آلبانيا، بلاسگان تا کوه هاي قفقاز و دروازه هاي آلبانيا و تمامي رشته کوه پارشوار، ماد، گرگان، مرو، هرات و سراسر ابرشهر، کرمان، سيتان، توران، مکران، پارادنه، هند، کوشان شهر تا پيشاور و تا کاشغر، سغد و تا کوه هاي تاشکند، و بر جانب ديگر دريا، عمان (8 ) ».
در سطر آخر سنگ نوشته، منظور از دريا همان خليج فارس است و مزون شهر ( Mazunsahr ) را براي عمان به کار مي برد (9).
در کارنامه اردشير بابکان نيز رويارويي اردشير با ساکنان عمان اينگونه نشان داده شده است KAP: VII. 12 ): « در آن زمان پسر ( کرم هفتواد ) که در اروستان (10) ( Erhestan ) بود، با نيروهاي زيادي از اعراب و عماني ها که بر ساحل دريا بودند، آمد و با اردشير به نبرد پرداخت ».
در قرن چهارم ميلادي، در دوره ي حکومت شاپور دوم اعراب از طريق بحرين به سواحل شمالي خليج فارس هجوم آوردند. طبري نقل مي کند که آنها در کناره هاي ايالت فارس سکونت يافتند (11) دولت ساساني نه تنها مهاجمان را شکست داد، بلکه براي مسأله ي پيش روي طوايف عرب نظير « عبدالقيس » و ديگراني که در داخل نجد عربستان زندگي مي کردند و جلوگيري از تهاجمات بيشتر آنها راه حلّي پيدا کرد. شاپور دوم طوايف مشخصي از اعراب را در نواحي مختلف تحت حکومت ايران سکونت داد. براي مثال طايفه ي « تغلب » که در بحرين بودند، در مناطق دارين ( Darin )، السماهيج ( Al- Samahij ) و الخط ( Al- Hutt ) استقرار يافتند (12).
بدين ترتيب او تهاجمات اعراب را از سمت بيابان کاهش داد و ضمن تحت کنترل درآوردن اهالي حاشيه ي جنوبي خليج فارس، اتحاديه هاي جديدي در منطقه ايجاد کرد. طايفه ي عبدالقيس نيز براي برقراري امنيت بيشتر در منطقه در « قطيف » و بحرين سکونت داده شدند. آگاهي هاي ما از مناسبات ايرانيان و عرب ها در قرن پنجم ميلادي اندک است و به نظر مي رسد در اين زمان نوعي همکاري صلح آميز ميان دو قوم برقرار بوده است. طي قرن ششم ميلادي در حکومت قباد اول و فرزندش خسرو اول و اصلاحات آنهاست که بار ديگر اخباري از سواحل جنوبي خليج فارس به ما مي رسد.
در تقسيم بندي اداري اواخر دوره ي ساساني که به وسيله ي قباد اول و خسرو اول ايجاد گرديد، خليج فارس تحت اداره ي يک ياز چهار ناحيه ( کست ) قرار گرفت (13). اين ناحيه « کست خوروران » ( Kust i Xwarwaran ) يا « بخش جنوبي غربي » ناميده شد و مطابق با متني از فارسي ميانه( شهرستان هاي ايرانشهر ) از دو جا حفاظت مي شد:
« شهر حيره به دست شاپور پسر اردشير ساخته شد و او مهرزاد را مرزبان حيره در پشت ديوار عرب ها منصوب کرد (13) ».
و: « شهر آشور و شهر ويه اردشير به دست اردشير پسر اسپندياد ساخته شدند، و او اوشاگ ( Osag ) اهل هجر ( Hagar ) را به عنوان مرزباني دوسار ( Do- sar ) و بورگيل ( Bor- gil ) در پشت ديوار عرب ها منصوب کرد (15) ».
اين دو متن نشان مي دهد که ساسانيان از اوايل قرن سوم ميلادي علاقه ي ويژه اي به حوزه ي خليج فارس داشته و تا زمان غلبه ي اعراب مسلمان در قرن ششم در آنجا مرزبانان و نيروهاي نظامي مستقر کرده بودند . در متن نخست نام مرزبان، مهرزاد آمده که در قرن سوم ميلادي در آن ناحيه حکومت مي کرد، اما موضوع متن دوم ممکن است بهـ.قرن ششم ميلادي مربوط باشد. زيرا نام اوشاگ همراه با هجر ذکر شده که هجر نامي سرياني براي منطقه ي بحرين مي باشد. اکنون نيز روشن شده که دوسار و بورگيل نام دو سپاه اعزامي ساساني بوده که به دوسار ( Do- sar ) و شهبا ( Sahba ) معروف شدند (16). اين دو سپاه همراه يک نيروي سوم از جنگجويان ويژه اي بودند که ساسانيان براي کنترل آن منطقه فرستادند (17).
در رساله ي جغرافيايي ساساني يعني شهرستان هاي ايرانشهر، يمن و شبه جزيره ي عربستان به عنوان بخشي از جنوبي ترين ناحيه ذکر شده که اگر واقعيت هاي تاريخي مبنا قرار گيرد، مي تواند به اواخر قرن پنجم و اوايل قرن ششم ميلادي مربوط باشد.
يک منبع عربي نشان مي دهد که ايرانيان تا اوايل حکومت قباد اول در قرن پنجم ميلادي در امور شهر مکه درگير بوده و انديشه هاي مزدکي در ميان اعراب « نجد » و « تهامه » نفوذ يافته است. بر اساس اين متن هنگامي که تعدادي از مردم مکه از تغيير کيش خود استنکاف ورزيدند، قباد به يکي از فرمانداران عرب خود دستور ويراني کعبه را داد که او نپذيرفت (18). در قرن ششم ميلادي عربستان صحنه ي عمده ي کشمکش ها بود. در سال 575 م. ساسانيان يمن را فتح کرده و حکومت آنجا را به باذان سپردند که از « صنعا » آن را اداره مي کرد. از يمن مأموراني به دستور حاکم ايراني براي گردآوري ماليات به مدينه فرستاده شدند (19) که وظيفه ي تحقيق و تفحص در مورد قدرت فزاينده ي پيامبر اسلام را نيز بر عهده داشتند. عمان نيز در حاشيه ي شمالي مناطق عربي تحت حکومت ايرانيان قرار گرفت (20).
همچنين نام حاکم بحرين در دوره ي حکومت خسرو اول، آزاد پيروز پسر گشنسب بوده که ظاهراً رفتار بسيار سختگيرانه اي با مردم داشته است. او مثله کننده ( al- Mukabir ) لقب گرفت و براي نبرد با طوايف بني تميم فرستاده شد (20). در اين زمان نفوذ ايران بر شبه جزيره ي عربستان مشخص و محرز بود. به نقل از تاريخ طبري هنگامي که ساسانيان در قرن هفتم ميلادي روميان را شکست دادند، اهالي مکه به ويژهـ.قريش خوشحال بودند (22).
به هر حال بر اساس سنگ نوشته هاي اوايل دوره ي ساساني ( شاپور اول )، شهرستان هاي ايرانشهر و تاريخ طبري، خليج فارس و شبه جزيره ي عربستان بخشي از امپراتوري ساساني به شمار مي رفت. با توجه به ايدئولوژي سلطنتي پادشاهان ساساني پيامدهاي اين امر دوره ي تازه اي را در تاريخ خليج فارس ايجاد نمود.
به عقيده ي نگارنده يکي از دلايل نفوذ ساسانيان بر هر دو ساحل خليج فارس، علايق اقتصادي بوده است. خليج فارس نه تنها خود داراي اهميت بود، بلکه امپراتوري ساساني را نيز به جهان بزرگتر ارتباط مي داد. هنگامي که يک امپراتوري بزرگ [ روم ] به اطراف آنها راه يافت و ارتباط و تجارت را دشوار نمود، خليج فارس راهي بود که ايرانيان را به آب ها، سرزمين ها و اقوامي در آن سوي همسايگانشان پيوند داد.
وجود منابع طبيعي نظير مس در همان و استخراج معادن نقره و همچنين صنايع پارچه بافي و چرم در يمن عامل مهمي در توجه ساسانيان به اين منطقه بوده است (23). علاوه بر اين، زمين هاي کشاورزي بحرين و عمان در اختيار ايرانيان قرار گرفت (24). اهميت بيشتر اين موضوع از آن جهت است که توجه داشته باشيم روميان در قرن ششم ميلادي فروش مس و آهن را به ايران ممنوع کردند (25) و بنابراين منابع و معادن طبيعي سرزمين هاي عربي اهميت زيادي يافت. در مورد مشغله ي ايرانيان در بخش جنوبي خليج فارس شواهد متعدد باستان شناسي وجود دارد که مکمل نوشته هاي طبري و ديگر گواهي هاي مکتوب مي باشد.
در « قطيف » قنات هايي وجود دارد که از نفوذ ايران در آن منطقه خبر مي دهد (26). اهميت قطيف به اين دليل است که يک بندر وارداتي ابريشم در اواخر دوره ي ساساني به شمار مي رفت(27).
در تاروت ( Tarut ) نشانه هايي از نفوذ فرهنگ مادي ساسانيان از جمله بناهاي گچ کاري و مُهر و نشان ها يافت شده (28)؛ در دمّام ( Dammam ) نيز آثاري از فرهنگ مادي ساساني موجود است (29)؛ در « الخُبر » سيستم آبياري و قنات ايراني و همچنين سکه هاي ساساني مربوط بهـ.قرن هاي ششم و هفتم ميلادي يافت شده (30) و در جبل کنزان ( Jabal Kenzan ) کشف سکه هاي ساساني قرن هاي چهارم و هفتم ميلادي بر حضور مداوم آنها در منطقه دلالت دارد (31).
در بخش شمالي- شرقي شبه جزيره ي عربستان و در امتداد خليج فارس نفوذ ايران بهتر مشخص شده است. در آنجا انجمن هاي ايراني مسيحي سکونت داشته و به زبان فارسي تکلم مي کرده اند (32).
در بخش جنوبي- شرقي شبه جزيره، شواهدي از حضور ساسانيان در صُحار ( Sohar ) به دست آمده، اما مهم تر از آن در جزيره الغنم ( Jazirat al- Ghanam ) و قُب عالي ( Ghubb Ali ) است که ظاهراً سکونتگاه ساسانيان بوده است (33).
در صُحار، در دهانه ي خليج فارس در درياي عمان و همچنين در دما ( Dama ) و جرفار ( Jurrafar ) دژي ساساني برقرار بوده که در امر تجارت فعاليت داشته اند (34).
در غنم ( Ghanam ) در تنگه ي هرمز يک پادگان ايراني وجود داشته که احتمالاً وظيفه ي نظارت برک شتيراني را بر عهده داشته است (35). همان برنامه برابر بمبهور ( Bambhore ) در سند، در کيلوا ( Kilva ) صادق بوده چنان که کالاهايي از دوره ي ساساني- اسلامي در آنجا يافت شده اين اجناس ساساني- اسلامي در عراق توليد شده و به شکل انبوه در دوره ي اسلامي به سيراف صادر مي شدند (37) در منطقه ي ام المع ( Umm al- Ma ) نيز شواهدي از حضور ساسانيان وجود دارد؛ در آنجا جام هاي لعابي سبز رنگ ساخت عراق يافت شده است (38). همچنين شواهدي از ابزارهاي ساساني در صالحيه نزديک خوران ( Khawran ) در رأس الخيمه وجود دارد (39).
اين موضوع در مورد دُبي نيز صادق است؛ در آنجا کاوش هايي که توسط برمکي ( D. C. Barmaki ) در دهه ي 1970 م. صورت گرفت، بناهايي نظير يک کاروانسرا، يک اقامتگاه حکومتي و يک مکان تجاري و يک شکارگاه از دوره ي ساساني شناسايي شد (40). در دوره ي خسرو اول نواحي ديگري نظير مسقط در عمان تحت کنترل ساسانيان قرار گرفت (41). اهميت مسقط براي تاجران ايراني تا دوره ي اسلامي تداوم يافت، زيرا کشتي هاي اعزامي از هند به مقصد عدم در اين بندر توقف مي کردند (42). ملاحظات اقتصادي فراتر از مناطق ساحلي را در بر مي گرفت. در منابع از استخراج معادن نقره و مس در شمام ( Samam ) در نجد سخن رفته و گفته شده حدود يک هزار زرتشتي در کنار دو آتشکده خود در آنجا زندگي مي کردند (43).
به نظر مي رسد معادن طلا و نقره در فارس کمياب بوده، بنابراين کنترل بر معادن نقره و مس در يمن و عمان براي ساسانيان امري ضروري به شمار مي رفت. هر چند ايالت فارس در دوره ي ساساني در مراکز عمده ي خود سکه هاي نقره ( درهم ) فاروان و دايمي توليد مي کرد، اما روشن است که لازمه ي آن وجود معادن مي باشد. مقدار زيادي از درهم هاي ضرب شده در فارس در اواخر دوره ي ساساني از پنج مرکز عمده ي ضرب سکه بودند (44): 1) اردشيرخوره، 2) بيشاپور، 3) دارابگرد، 4) استخر و در انتهاي دوره ي ساساني 5) وه ازآمد قباد (45). با وجود تمام اين ضرابخانه ها حدود العالم تنها به يک معدن در استخر (46) و معدني ديگر در شرق فارس در نايين اشاره مي کند (47). استخري مي نويسد فارس نقره ي اندکي داشت (48). نه مسالک و ممالک و نه فارسنامه ي ابن بلخي هيچ معدن مهم نقره اي را در فارس گزارش نکرده اند. هر چند اغلب تصور شده که دليل چنين توليد عمده ي سکه در فارس به خاطر لشکر کشي هاي نظامي خسرو دوم بوده، اما استنباط نگارنده اين است که بخشي از اين ميزان ضرب سکه به دليل حجم زياد تجارت بوده که عمان و يمن محصول آن را فراهم مي ساختند. در اين رابطه تجزيه و تحليل جنيش سکه هاي ساساني مي تواند ارزشمند باشد.
مي توان نتيجه گيري کرد که ساسانيان از قرن سوم ميلادي عمليات نظامي براي تسلط بر خليج فارس و سرزمين هاي اطراف آن را آغاز کردند. اين اقدام نظامي به سلطه ي اقتصادي و پيروزي در مقابل روميان بر درياها تبديل گرديد. منابع مکتوب و کشفيات باستان شناسي و همچنين بقاياي مادي از دوره ي ساساني بر آغاز فصل جديدي در تاريخ خليج فارس دلالت دارد. به نظر مي رسد اين نفوذ مبتني بر ملاحظات سوق الجيشي و اقتصادي بوده است. هنگامي که رقابت با روميان دسترسي به منابع طبيعي را دشوار ساخت، ايرانيان با کشف سرزمين هاي عربي بر شهرهاي آن استيلا يافته و يا شهرها و بندرهاي جديدي در آن مناطق تأسيس کردند. از اين روست که اعراب خود اذعان نموده اند که در اواخر دوره ي ساساني در حالي که آنها در کوه ها و بيابان ها زندگي مي کردند، ايرانيان بر سواحل و کناره هاي خليج فارس تسلط داشتند (49). شبه جزيره ي عربستان و سواحل جنوبي خليج فارس ارزشمندتر از آن بود که مورد غفلت ساسانيان قرار گيرد.

پي‌نوشت‌ها:

1. University of California, Irvine.
2. عضو هيأت علمي مجتمع آموزشي پيامبر اعظم ( ص )، مرکز تربيت معلم امام جعفر صادق ( ع ) بهبهان
3. H. al- Isfahani: Kitab ta "rikh sini muluk al- arz- wa "l- anbiya", ed. S. H. Taqizadeh Berlin, 1921, p. 44.
4. در مورد تاريخ بحرين تحت حکومت ساسانيان رجوع کنيد به:
R,N. Frye: " Bahrain under the Sasanians, " eds. H. J. Nissen and J. Renger: Mesopotamien und seine Nachbarn, Berliner Beitrage zur Vorden Orient, Berlin, vol. 2, 1983.
5. D. T. potts: The [ A... ]
Gulfe in Antiquity, vol. 2, Oxford, 1990, p. 233.
6. Karnamag i Ardaxsir i Pabagan, ed, by B. Farahwashi, University of Tehran Press, 1354, p. 46;
براي ملاحظات کلي درباره ي ايران نگاه کنيد به:
Vol. 9-10, 1972, pp. 97-109; M. Kervan, "Forteresses, entrepots et commerce: une histoire a suivre depuis les rois sassanides jusqu " auxprinces d " ormuz, " Itinéraires d " orient, hommages à claude cahen, eds. R. Curiel et R. Gyselen, Res Orientales, Vol. VI, 1994, pp. 325-350.
I, Ra"in: Darya nawardi- ye iranian ( The Seamanship of Iranians ), Vol. I, 1350, Tehran, pp. 251-255.
Karnamag i Ardaxšir i Pabagan, ed. by B. Farahwashi; the Persian Gulf for Ardaxšir I see, V. F. piacentini, " Ardaxsir I Papakan ";
و در مورد جنگ هاي ساسانيان با اعراب: "Working hypothesis on the Sasanian hold of the Gulf", Proseedings of the Seminar for Arabian Studies, Vol. 15, Londonm 1985, pp. 57-78.
7. Potts, op. cit., p. 233.
8. Ph. Huyse, Die dreisprachige Inschrift šabuhrs I. an der ká ba- i Zardušt, vol. I, Copus Inscriptionum Iranicarum, London, 1999, pp. 22-24. An identical list is supplied at Naqš- e Rustam, see M. Back, Die Sassanidischen Staatsinschriften, Acta Iranica, 18, Leiden, 1978, pp. 285-288; R. N. Frye, The History of Ancient Iran, Munchen, 1983, Appendix 4, p. 371.
9- براي شواهد حضور ساسانيان رجوع کنيد به:
B. de Cardi, " A Sassanian Outpost in Northern Oman, " Antiquity, Vol. XL VI, No. 184, Dec. 1972, p. 308; also D. T. Potts, " A Sassanian Lead Horse from North Eastern Arabia, " Iranica Antiqua, Vol. XX VIII, 1993, p. 197.
10. اَرَوستان يا عربستان که منظور بخش عمان و سواحل جنوبي خليج فارس مي باشد ( مترجم ).
11. The History of Tabari, The Sasanids, the Byzantines, the Lakmids, and Yemen, translated by C. E. Bosworth, New York, 1999, p. 51.
12. Tabari, p. 55.
13. اصطلاحات اداري با خسرو اول در قرن ششم ارتباط داشته است. گويا اصلاحات طي حکومت قباد و در پي پيروزي هاي هپتال ها در زمان پدرش و به عنوان نتيجه ي تلاش ساسانيان در مواجهه با چندين جبهه در يک زمان آغاز گرديد. Ph. Gignoux ترديد دارد که چنين امري روي داده باشد:
" Les quatre régionsadministratives de I"Iran sasanide et la symboliques des nombres trois et quatre," Annalidell" Istituto Universitario Orientale di Napoli, vol. 44, 1984, pp. 555-572.
اما نه تنها متون فارسي ميانه و اسلامي، بلکه همچنين شواهد سکه شناسي بر اين امر دلالت دارند. رجوع کنيد به گزارشات G. Gnoli:
" The Quadripartition of the Sassanian Empire," East and West, vol. 35, 1985, pp. 270"
و براي شواهد سکه شناسي:
F. Gerent, Duxe notes a propos du minnayage du Xusro II," Revue belge de Numismatique, vol. 140 , 1994, p. 37
همچنين در جغرافياي موسي خورني:
J. Marquart, Eransahr nach der Geographie des Ps. MosesXorenac i, Berlin, 1901 "
از جام هاي سه گانه يافت شده در تخت جمشيد که مربوط به زمان داريوش اول است، حدود امپراتوري هخامنشي نشان داده شده است. نکته ي جالب توجه اين است که سمت و سوي اطراف امپراتوري به همان شيوه نظم و ترتيب يافته است؛ از شمال شرق تا جنوب غرب، از جنوب غرب تا جنوب شرق و از جنوب شرق تا شمال غرب. آيا اين مجموعهـ.قواعدي بود که در امپراتوري ساساني باقي ماند؟ براي امکان راه هاي انتقال از طريق سنت شفاهي رجوع کنيد به:
P. O. Skjaervo, " Thematic and Linguistic Parallels in the Achaemenid and Sassanian Inscriotions," Papers in Honor of Professor Mary Boyce, Acta ranica 25, E. J. Brill, Leiden, 1985. 593-604; P. Huyse, " Noch einmal zu Parallelen zwischen Achaemeniden- und Sassanideninschriftn, "Archaeologische Mitteilungen aus Iran, vol. 23, 1990, pp. 173-183.
14. T. Daryaee, šahrestaniha i Eranšahr, A Middle Persian Text on Late Antique Geography, Epic and History, Mazda Publishers, Costa Mesa, 2002, pp. 18-19.
15. ibid., p. 20.
16. G. Rothstein, Die Dynastie de Lahmiden in al- Hira. Ein Persischen Geschichte zur Zeit der Sasaniden, Berlin, 1899, pp. 134-138.
17. M. J. Kister, " Al- Hira, Some Notes on its Relations with Arabia, Arabica ", vol. xi, fasc. 2, 1968, p. 168, p. 167.
18. براي مطالعه ي منابع ديگر در مورد سرزمين هاي عربي رجوع کنيد به:
R. N. Frye, The History of Ancient Iran, C. H. Beck"sche Verlagsbuchhandlung, Munchen, 1984, pp. 324-328.
19. M. J. Kister, op. cit., p. 145.
20. J. C. Wilkinson, " The Julanda of Oman, " The Journal of Oman Studies, vol. 1, 1975, p. 98.
21. Tabari, p. 290.
22. Tabari, p. 327.
23. M. J. Morony, " The Late Sasanian Economic Impact on the Arabian Peninsula, " Name- ye Irane Bastan, The International Journal of Ancient Iranian Studies, vol. 1, no. 2, 2002, p. 37.
24. Ibid., p. 30.
25. V. Lukonin, "Administrative Institutions During the Parthian and the Sasanian Period, " The Cambridge History of Iran. ed. E. Yarshater, Vol. 3( 2 ), Cambridge University Press, Cambridge, 1984, p. 744.
26. H. St. J. B. Philby, " southern Najd, " The Geographical Journal, vol. 55, 1920, p. 168, potts, op., p. 208.
27. M. Ibrahim, Merchant Capital and Islam, Austin, 1990, p. 48.
28. Potts, op. cit., pp. 215-216.
29. Potts, op. cit., p. 216.
30. Potts, op. cit., pp. 216-217.
31. Potts, op. cit., p. 218.
32. Potts, op. cit., p. 245.
33. Potts, op. cit., pp. 296-297.
34. J. C. Wilkinson, " Suhar in the Early Islamic Period: The Written Evidence," South Asian Archaeology, 1973, ed. E. Taeddi, Vol. 2, p. 888.
35. B. de Cardi, " A sasanian outpost in Nothern oman ", Antiquity, vol. LX. XL VI, No 184, Dec. 1972, p. 308,
به علاوه A.A. Ezzah بر اين باور است که ساسانيان به جز علايق تجاري، نفوذ کمي در عمان داشتند، اما سپس اظهار مي دارد که عرب ها در منطقه مي خواستند خود را از يوغ ايرانيان آزاد سازند. اينکه ساسانيان چقدر درگير امور عمان بودند، تا زماني که شواهد باستان شناسي بيشتري معلوم شود، گفتن آن دشوار است.
Proceedings of the seminar for Arabian Studies, Vol. 9. 1979, p. 56 & 61;
احتمالاً بيشتر از آنچه تاکنون معروف شده، بين آنها روابط متقابل حکمفرما بوده است؛ رجوع کنيد به:
D. T. Potts: " A Sasanian Lead Horse from North Eastern Arabia, " Iranica Antiqua, Vol. XXVIII, 1993, p. 197.
36. D. Whitehouse, " Matime Trade in the Arabian sea: The 9th and 10th centuries AD, " south Asian Archaeology, 1977, ed. M. Taddei, vol. 2, p. 874-879.
37. Ibid., p. 881.
38. B. de. Cardi, " The British Archaeological Expedition to Qatar 1973-1974," Antiquity, Vol. XL VIII, No. 191, Sept. 1974, p. 199.
39. B. de cardi, " Archaelogical survey in N. Trucial states, " East and west IsMEo, vol. 21, No. 3-4, sept.- Dec. 1971, p. 260 & 268.
40. D. C. Barmaki, "An Ancient Caravan Station in Dubai, " Illustrated London News, vol. 29031975; Potts, op. cit., p. 298.
41. H. M. al- Naboodah," The Commercial acitivity of Bahrain and oman in The early Middle Ages," Proceedings of the Seminar For Arabian Studies, Vol. 22, london, 1992, p. 81.
42. B. Spuler, " Trade in the Eastern Islamic Countries in the Early Centuries," Islam and the Trade in Asia, 1970, p. 14.
z. Morony, op. cit., p. 29.
44. براي شناسايي ضرابخانه ها رجوع کنيد به:
R. Gyselen, " Ateliers minetaires et cachets sasanides, " Studia Iraninca, Tome 8, Fasc. 2 , 1979, p.210.
45. تعيين محل اين ضرابخانه مورد مناقشه است و چندين ضرابخانه اسناد داده شده است. Mitchner محل اين ضرابخانه را تيسفون در ايالت آسورستان مي داند:
" Mint organization in the sassanian E,pire, " The Numismatic circular, vol. LXXXVI, No. 9, september 1978, spink & son LTD, London, p. 473.
Gyselen محل آن را « وه از آمد- قباد » يا « ارّجان » دوره ي اسلامي مشخص مي کند:
ibid., p. 210.
خوانش او مبتني بر مُهري است با سه شهري که ذکر شده » استخر، بيشاپور، و « وه از آمد- قباد »، که بنابراين در فارس قرار دارد:
ibid., La géographie administrative de l"empire Sassanide, Res orientales, Peeters, Leuven, 1993, for the discussion see p. 62, for the seal see p. 112.
Mochiri ان را « ويسپشاد خسرو » در ماد مي داند:
Etudes de numidsmatique iranienne sous les Sassanides et Arabe- Sassanides, Vol. II, Tehran, revised edition, Leiden, 1982, p. 454;
Mordtmann و Sellwood نيشابور در خراسان را پيشنهاد داده اند:
An Introduction to Sasanian Coins, Spinnk & Son Ltd., London, 1985, p. 49.
استدلال Mitchner به راحتي غير قابل قبول مي نمايد. Malek ترديد دارد که « وه از آمد- قباد » ( ارّجان ) در دوران ساسانيان چنان شهر مهمي بوده باشد که بتواند مرکز مهم ضرب و صدور سکه به شمار آيد:
"Sasanian Numismatics," in The Numismatic Chronicle, London, 1993, p. 90.
من قرابت هايي ميان سکه هاي عربي- ساساني اين ضرابخانه با ديگر ضرابخانه هاي فارس مي بينم که از سوي Michael Bates مشخص شده و نشان مي دهد استدلال Gyselen درست است. بنابراين به نظر مي رسد محل نيشابور کمتر قابل توجيه است؛ همچنين رجوع کنيد به:
S. Tyler- Smith " Sasanian Mint Abbreviations," The Numismatic Chronicle. Vol. 143, London, 1983, pp. 244-245.
46. Hud, d al- A;am, p. 131.
47. Hud, d al- Alam, p. 136.
48. Masalik wa Mamalik, p. 135.
49. S. M. Awtab, Kitab ansab al- "arab, Bibliotheque Nationale, Ms. Arabe 5019, 271 r., after R. Hoyland, Arabia and the Arabs from the Bronze Age to the coming of Islam, Routledge, New York and London, 2001, p. 28.

منبع مقاله :
خيرانديش، عبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر سوم )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط