حسین بن منصور حلاج از جمله شخصیتهایی است که پیرامون وی سخنان بسیاری در طول تاریخ مطرح بوده است. بعضی او را عارفی بزرگ و سالکی واصل و بعضی او را شیادی مکار و مدعی نیابت امام زمان (عج ) و حتی دیوانه می دانند ! راسخون در آستانه ی سالروز اعدام این شخصیت جنجالی تاریخ اقدام به انتشار ویژه نامه ای درباره ی او نموده است. سعی ما براین بوده که بدون هیچگونه پیشداوری ، نظرات موافقان و مخالفان را در این مجموعه پیش روی شما قرار دهیم. مقاله ای که پیش رو دارید یکی از مقالات این مجموعه است. در نهایت این شمائید که انتخاب می کنید. |
محمدبن محمدبن النعمان المفيد، معروف به ابن معلم (336-413 ه . ق) (1) يكى از دانشمندان بزرگ قرن چهارم و اوايل قرن پنجم است. اين دو قرن يكى از مهمترين دورهها در تاريخ تصوف به شمار مىرود. شخصيتهايى بزرگ در اين عصر برآمدند و به نشر عقايد و افكار و طريقتخويش پرداختند. (2)
زهد و رفتار نيكو و نظم و انضباط برخى از خانقاهها از جمله عواملى بود كه سبب مىشد گروهى از مردم در اين خانقاهها حلقه زنند و به تزكيه و تعليم و تربيت مشغول شوند. نمونه اين خانقاهها در شهرهاى خراسان و عراق و فارس كه در طبقات مردم نفوذ داشتند، مشهود است; اما غالبا بين فقهاى مذاهب مختلف و آنان اختلافاتى بروز مىكرد كه به تهديد و ايذا و قتل مىانجاميد. (3)
تصوف در طى چهار قرن به تدريج از صورت زهد و تعبد به شكل خاصى درآمد و حالت ثبات و استوارى يافت. (4) صوفيه اين قرن (قرن 4) به شرح و تفصيل آداب و رسوم طريقت و چگونگى سير و سلوك و مراحل و منازل سالك پرداختند و هر يك را به مرحلهاى تقسيم كردند و نام آنها را «مقامات» نهادند و سالك براى رسيدن به حقيقت ناگزير بود از اين مقامات بگذرد تا «فانى فى الله» شود. (5)
در اين دوره در كشورهاى اسلامى به ويژه ايران خانقاههاى بسيارى بود. تنها در نيشابور در اوايل قرن پنجم چندين خانقاه وجود داشت. كراميه در خراسان و ماوراءالنهر خانقاههاى متعدد داشتند كه زاهدان پشمينهپوش در آنها به سر مىبردند. (6) در عهد هجويرى سيصدتن از مشايخ بزرگ صوفيه تنها در خراسان بودهاند كه هر يك در تصوف راه و روشى در همين ايام مقدسى گروهى از صوفيه را در شيراز نشان داده است. (8) صوفيه به سبب عدم اعتقاد به علوم ظاهر و كافى ندانستن آن براى وصول به حضرت حق، همواره با فقيهان و متكلمان و فلاسفه حالت انكار و ستيز داشتند و از بيم اين كه «علم قال» آنان را از «علم حال» بازدارد به كتاب بىاعتنا بودند و گاهى هم به از بين بردن كتاب اهتمام مىكردند و مىگفتند «بدا من هذا الامر كسر المحابر و فرق الدفاتر و نسيان العلوم». (9)
اسرارالتوحيد در احوال ابوسعيد ابوالخير از توطئهاى بزرگ كه در نيشابور ايمه فقه آن شهر عليه او ترتيب داده بودند آورده است كه: «چون شيخ ابوسعيد - قدس الله روحه العزيز - در ابتداى حالتبه نشابور آمد و مجلس مىگفت و به يكبار مردمان روى به وى آوردند و مريدان بسيار پديد آمدند... بر سر منبر بيت و شعر مىگويد، تفسير و اخبار نمىگويد، و سماع مىفرمايد و [رقص مىكند و] جوانان را رقص مىفرمايد... اگر تدارك اين نكنند زود بود كى فتنه[اى] ظاهر گردد و اين محضر بغزنين فرستادند، به مذمتسلطان غزنين، جواب نبشتند بر پشت محضر، كى ايمه فريقين شافعى و بوحنيفه بنشينند و تفحص حال او بكنند و آنچه مقتضاى شريعت استبر وى برانند...» (10)
رديههاى نوشته شده بر صوفيه
اكثر قدما و متاخران علماى شيعه - رحمهمالله - مذمت ايشان كردهاند و بعضى كتابها بر رد ايشان نوشتهاند مثل: علىبن بابويه كه نامه به حضرت صاحبالامر مىنوشته و شيخ صدوق كه رئيس محدثين شيعه است و مثل شيخ مفيد كه عماد مذهب شيعه بوده و مثل شيخ طوسى كه بزرگ طائفه شيعه است و مثل علامه حلى - رحمهالله - كه در علم و فضل مشهور است و مثل شيخ شهيد و شيخ على در كتاب «مطاعن مجرميه»، و فرزند او شيخ حسن در كتاب «عمدةالمقال» و شيخ عالىقدر جعفربن محمد دوريستى در كتاب «اعتقاد» و ابنحمزه در چند كتاب، و سيد مرتضى رازى و ملا احمد اردبيلى در كتاب «حديقة الشيعه» و ملا محمدباقر مجلسى در «عين الحياة» و ملا محمدطاهر قمى در «تحفةالاخبار» و به جز ايشان از علماى شيعه - رحمةالله عليهم - رديههاى مختلفى بر اين فرقه نوشتهاند. (11) «فقها و متشرعه غالبا طريقه صوفيه يا لااقل صورت مبالغهآميزى را كه صوفيان اهل سكر از آن عرضه مىكردهاند درخور نقد يافتهاند». (12) جارالله زمخشرى (م537 ه . ق) كه از جمله اكابر علماى اهل سنت است در بسيارى از مواضع «كشاف» بر اين جماعت طعن كرده است. (13) صاحب «السهام المارقه» مىگويد كه «به تحقيق كه علماء ما و علماى اهل سنتبسيار رد نوشتهاند بر اين جماعت و تشنيع نمودهاند طريقه و عقيده ايشان را در كتب متعدده ... از علماى عامه طيبى در «شرح مشكوة» و همچنين سيمرى، و سيوطى و ابوبكر فارسى و غيرهم; و بعضى از ايشان نقل نمودهاند كه بطلان طريقه صوفيه مذهب مالك و شافعى و احمد حنبل و غير ايشان از ايمه عامه است» (14) صاحب اثناعشريه در اين كه شيعه اماميه و جميع طائفه اثنىعشريه بر بطلان مذهب تصوف اجماع داشتهاند آورده است كه «اجماع الشيعة الامامية و اطباق جميع الطائفة الاثنى عشرية على بطلان التصوف و الرد على الصوفية من زمن النبى (ص) الى قريب من هذا الزمان و ما زالوا ينكرون عليهم تبعا لائمتهم فى ذلك». (15) بارى در اينباره، رديههاى مهم و فراوان ديگرى بر صوفيه در كتابهاى مختلف مذكور است. (16)كتاب «الرد على اصحاب الحلاج»
صاحب «الذريعه» هم همين نظر را دارد. (18) «در فهرست كتابخانه ملى تهران ضمن مجموعه ش1276/4 ملحقات كتاب «الدر المنثور من الماثور و غيرالماثور» را معرفى مىنمايد و مىگويد: در اين ملحقات رساله «الرد على اصحاب الحلاج» تاكنون چاپ نشده و با مراجعه به نسخه خطى آن مىبينيم مرحوم شيخ على نواده شهيد ثانى مىنويسد: به تعدادى از اوراق پراكنده رسالهاى در رد اصحاب حلاج منسوب به شيخ مفيد دسترسى پيدا كرده، چند روايت از آن رساله نقل مىكند.» (19) و ديگر فهرستها هم از اين نسخه اطلاع دادهاند «ذكر سزگين فى 1/551 من الاصل الالمانى و3/313 من الترجمة العربية فى مؤلفات الشيخ المفيد رد الصوفيين و قال: يوجد فى المكتبة الآصفية فى حيدرآباد الهند رقم 604 كلام كمافى فهرسها 2/1304 و حكى عن بروكلمن انه ذكر ايضا برقم 22 فلعله هو هذا الكتاب». (20) شيخ حسن ابن محقق كركى از پدرش نقل مىكند كه شيخ مفيد كتابى مفصل نوشته كه مشتمل استبر دلايل عقلى و نقلى در مذمت و بطلان و كفر و طغيان صوفيه. (21) علماى شيعه كتابهاى زيادى در رد صوفيه نوشتهاند «منها كتاب الشيخ المفيد فى الرد على اصحاب الحلاج» (22) و در ديگر منابع هم از اين كتاب به نام شيخ مفيد ياد شده است. (23)اين جانب متاسفانه به نسخه خطى اين رساله دسترسى پيدا نكردم. ولى كتابهايى كه درباره صوفيه نگارش يافته است، اقوال شيخ مفيد را در رد بر صوفيه - از كتاب الرد على اصحاب الحلاج - نقل كردهاند; در اين نوشتار به ذكر پارهاى از اين اقوال مىپردازم.
اقوال شيخ مفيد در رد بر حلاج و صوفيه
در شرح احوال حلاج تاكنون سخنان فراوان گفته شده است. «اخبار راجع به حلاج و آرايى كه درباره او اظهار شده است چنان غريب و متناقض به نظر مىآيد كه گاه اين انديشه به خاطر مىرسد كه شايد حلاج بيش از يك تن بوده است و مگر احوال چند حلاج به هم خلط شده است. به سبب همين تناقضات شگفت است كه بعضى او را به عرش اعلى بردهاند و برخى ملحد و كافر[ش] خواندهاند، بعضى او را اهل سحر و شعبده دانستهاند و بعضى از اولياء خدايش شمردهاند» (24) و «علت اصلى اختلاف ايمه دين با حسين بن منصور امرى اساسى بود و آن اشاعه فكر وحدت وجودى استبه وسيله دستهاى از صوفيان اين عهد كه نتيجه اين فكر غالبا به اين مىكشيد كه برخى از مشايخ صوفيه سخنانى كه دال بر ظهور و جلوه حق در همه چيز و از آن جمله در خود آنان استبر زبان آورند. تفوه به اين اصل معمولا سبب تكفير آنان بود و حلاج هم يكى از آن قوم است كه گرفتار تعصب فقهاى بغداد و خليفه عباسى شد و در سال309 به قتل رسيد.» (25) و قتل ابوجعفر محمدبن على الشلمغانى در سال 322 هم بر اثر چنين جريانى بوده است. (26)متصوفه دوازده فرقه هستند كه دو فرقه از آنان مردودند و ده فرقه ديگر مقبول «اما الفرقتان المردودتان، فواحدة منهما: الحلولية المنسوبة الى الحلول و الامتزاج، و اليهم ينتمى السالمية و المشبهة، و الاخرى: الحلاجيون المردودون لتركهم الشريعة و الحادهم، و اليهم ينتمى الاباحيون و الفارسيون» (27) و همچنين «اماميه، بر طبق «توقيع» صادره عليه حلاج و عموم مجتهدان بلااستثناء او را تكفير كردهاند. قاضى نورالله شوشترى، قاضى اماميه در هند موردى ويژه و ستايشگر حلاج است، زيرا خودش هم به تهمت زندقه به شهادت رسيد.» (28) شيخ مفيد در كتاب «الرد على اصحاب الحلاج» آورده است كه صوفيه در اصل دو فرقه هستند «حلولية و اتحادية و كل الشيعة على هذا القول فيهم الا القليل فانهم جعلوا الحلولية و الاتحادية فرقة واحدة و اكثر اهل السنة يجعلونهما ايضا فرقة واحدة و كل الشيعة على كفرهم و الرد عليهم بطريق المبالغة العظيمة الى حد لم يجوزوا لغير ضرورة التسمية بالصوفية و رووا بهذا المعنى احاديث كثيرة عن ائمتهم». (29)
شيخ مفيد در كتاب «الرد على اصحاب الحلاج» حديثى نقل مىكند كه ابىالقاسم جعفربن محمدبن قولويه و او به چند واسطه از ابالحسن - عليهالسلام - درباره صوفيه سؤال كرد. و امام(ع) فرمود: «لايقول بالتصوف احد الا لخدعة او ضلالة او حماقة و ربما [استجمعها] واحد منهم» (30) جماعتى از علما از كتاب مذكور (الرد على اصحاب الحلاج) نقل مىكنند كه «ان جابر الجعفى قال للباقر(ع) ان قوما اذا ذكر شىء من القرآن و الحديثيصير الرجل منهم بغير شعور بحيث لو قطعتيداه و رجلاه لم يشعر بذلك فقال(ع): سبحانالله هذا من جانب الشيطان» (31) و همچنين جماعتى از علما از همين كتاب نقل مىكنند كه شيخ مفيد «باسناده عن ابىالحسن على بن محمد الهادى(ع) انه سئل عن احوال هؤلاء و سماعهم الغناء و صفقهم و رقصهم و صياحهم و كونهم يصيرون بغير شعور. فقال(ع): كلهم من المرائين و الخداعين و لا يشتغلون بهذه الاعمال الا لغرور الناس فانها من الشيطان و انهم يتبعونه فقيل له: يابن رسولالله يقولون لاشعور لنا فى بعضها; فتلا7: «يخادعون الله والذين آمنوا و ما يخدعون الا انفسهم و مايشعرون» (32) .
عدهاى از علماى شيعه از كتاب «الرد على اصحاب الحلاج» نقل مىكنند كه «اعلم ايدك الله ان كثيرا من هذا العالم قائل بالامامة على ظاهر من القول مليح، و باطن من الفعل قبيح، يعلن تقى و ايمانا، و يبطن كفرا و عدوانا، ياكل الدنيا بالدين و يدخل الشبهة على المستضعفين من المؤمنين الحادا فى دينالله و عنادا لآل رسولالله(ص) و لما راينا انهما كالحلاجية فى اغواء ضعفاء الفرقة الناجية توجهنا الى سد اضلالهم و رد اقوالهم لئلا يغتروا بايهامهم فى المقالات و يعرضوا باعراضهم عن مسلك النجاة كما مر فى مقدمة الخبر الاول من هذا الكتاب المسمى بكتاب «الرد هعلى اصحاب الحلاج» الذين نكبوا و نكبوا عن المنهاج و الذين الحوا فى حبالله قولا و مكيدة و بالغوافى عداوته فعلا و عقيدة» (33) شيخ مفيد و علماى ديگر شيعه معتقدند كه «ترك نماز و جمله فرايض و حلال داشتن جميع معاصى دين مجموع طوايف صوفيه است». (34)
بايزيد و حلاج از متقدمان صوفيهاند كه يكى از دو مذهب حلوليه يا اتحاديه را داشتهاند. شيخ مفيد و ابنقولويه و ابنبابويه به سبب اعتقاد فاسدى كه اين گروه داشتهاند، [آنها را] از غلات شمردهاند. (35) «و يقين حاصل است كه ايشان بدترين طوايف غلاتند و از نواصباند». (36)
ابن حمزه و غير ايشان از ثقات علماى شيعه از شيخ مفيد حديثى نقل مىكنند كه امام رضا(ع) فرمود «قايل نمىشود به تصوف احدى مگر از روى مكر و خدعه يا گمراهى و ضلالتيا جهل و حماقت و اما كسى كه خود را صوفى نام كند از روى تقيه پس نيستبر او گناهى.» (37) از جمله احاديث در رد بر صوفيه حديثى است كه سيد مرتضى در كتاب «فصول» و ابنحمزه در كتاب «الهادى الى النجاة» و كتاب «ايجاز المطالب» به سند خود از شيخ مفيد - عليه الرحمه - و او به سند خود از امام جعفر بن محمدالصادق(ع) روايت نموده كه آن حضرت فرمود كه پيغمبر خدا فرمود كه «اذا رايتم اهل البدع و الريب بعدى فاظهروا البراءة منهم و اكثروا من سبهم و القول فيهم و الوقيعة و باهتوهم كيلا يطمعوا فى الفساد فى الاسلام و يحذرهم الناس و لايتعلمون من بدعتهم يكتبالله لكم بذلك الحسنات و يرفع لكم به الدرجات فى الاخرة.» (38) از گفتار شيخ مفيد است كه مىفرمايد:«دينهم ترك الفرائض و المستحبات و ارتكاب المناهى و المحرمات» (39) .
سيد مرتضى ابن الداعى الحسينى الرازى به سند معتبر از شيخ مفيد روايت مىكند و او به چند واسطه از امام حسن عسكرى(ع) نقل مىكند كه: «... هر نادانى نزد ايشان مرد آگاهى باشد و هر بدسگال و حيلتگرى نزد ايشان درويش باشد تمييز نكنند اهل آن زمان ميان مرد پاك اعتقاد پاك دين و ميان شكاك فاسد بد اعتقاد و نشناسند ميش را از گرگان خونخوار يعنى درويش را از سباع ضاره مردم آزار; علماى ايشان بدترين خلق خدا باشند بر روى زمين زيرا كه ايشان ميل كنند به فلسفه و تصوف و به خدا قسم كه ايشان از حق برگشتهاند و ميل به باطل كردهاند...» (40) شيخ مفيد نقل مىكند كه امام گفت كه پيغمبر فرموده: «كه كسى را كه بشنويد از او كه شعر مىخواند در مسجدى به او بگويند كه خدا دهنت را بشكند». (41) ابن حمزه و سيد مرتضى رازى از شيخ مفيد به واسطه نقل كردهاند كه او به سند خود نقل نموده از محمدبن الحسين بن ابى الخطاب كه از خواص اصحاب چند امام معصوم است كه او گفت: «با حضرت على النقى(ع) بودم و آن حضرت نشسته بود در مسجد پيغمبر خدا در مدينه. پس جماعتى از اصحاب آن حضرت درآمدند و يكى از ايشان ابوهاشم جعفرى بود و او مردى بود فصيح و بليغ و او را نزد آن حضرت منزلتى عظيم بود بعد از آن داخل مسجد شدند جماعتى از صوفيه و در يك جانب حلقه زده و به «لااله الا الله» مشغول شدند. پس امام(ع) رو به اصحاب خود فرمود كه التفات نكنيد به اين فريبندگان كه ايشان خليفههاى شياطينند و خرابكنندگان قواعد دينند، اظهار زهد مىكنند از براى آسايش دادن جسمها و شب بيدارى مىكشند به جهتشكار كردن چهارپايان يعنى مسخر كردن آنهايى كه مانند چهارپايانند ... و اوراد ايشان است رقص كردن و دست زدن و اذكار ايشان سرائيدن و غنا كردن است... آيا نمىدانيد كه اين طايفه خسيسترين طايفههاى صوفيهاند و صوفيه هم از مخالفان مايند و راه و روش ايشان غير راه و روش ماست و نيستند ايشان مگر نصارى و مجوس...» (42) و از جمله اخبار ديگر ائمه اطهار(ع) اين كه شيخ مفيد به سند صحيح از محمدبن عبدالجبار ثقه روايت كرده از حضرت امام حسن عسكرى - عليهالسلام - كه از حضرت صادق - عليهالسلام - سؤال شد از حال ابوهاشم صوفى، پس حضرت فرمود كه: «او فاسد العقيده بود بسيار، و همان است كه بدعت و اختراع نموده مذهبى را كه آن را تصوف مىگويند، و گردانيد آن را گريزگاهى از براى عقيده خبيثه خود و اكثر ملاحده و سپرى از براى عقايد ايشان» (43) .
پي نوشت :
1- رجال نجاشى، قم، انتشارات مكتبة الداورى، ص287; فهرست، شيخ طوسى، صححه و علق عليه سيد محمد صادق آل بحرالعلوم، نجف، انتشارات مكتبة المرتضوية، ص 158; در اين ماخذ سال تولد شيخ مفيد سال 338 آمده است.
2- ذبيحالله صفا، تاريخ ادبيات در ايران، چاپ پنجم، تهران، امير كبير، [1356]، ج1/255.
3- همان، 1/256.
4- زينالدين كيائىنژاد، سير عرفان در اسلام، تهران، انتشارات اشراقى، ص128.
5- همان، ص125.
6- ر.ك: محمدبن منور، اسرار التوحيد فى مقامات الشيخ ابىسعيد، به اهتمام ذبيحالله صفا، چاپ دوم، تهران، اميركبير، 1348، صص77-82.
7- هجويرى، كشف المحجوب، ترجمه مقدمه مفصل روسى به فارسى با تحقيقات نوين به قلم محمد عباسى، تهران، اميركبير،1336، ص216.
8- مقدسى، احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم، اعادت طبعه بالاوفست مكتبة المثنى ببغداد، الطبعة الثانيه، مطبعة بريل،1909 المسيحية، ص439; و براى آگاهى بيشتر از رجال بزرگ صوفيه اين ايام ر.ك: ذبيحالله صفا، ج 1/255 و زينالدين كيائى نژاد، صص129-130.
9- اسرار التوحيد، صص47-50.
10- همان، صص77-78.
11- آقا محمدجعفر بن آقا محمدعلى بن وحيد بهبهانى، فضايح الصوفيه، تحقيق مؤسسه علامه مجدد وحيد بهبهانى، قم، انتشارات انصاريان،1413 ه . ق، صص39-40.
12- عبدالحسين زرينكوب، دنباله جستجو در تصوف ايران، تهران، اميركبير،1366، ص9.
13- آقا محمود بن آقا محمدعلى بن وحيد بهبهانى، تنبيه الغافلين و ايقاظ الراقدين، در ضميمه فضايح الصوفيه، صص87-88.
14- همان، صص 88-89 به نقل از السهام المارقه: 21 (مخطوط).
15- الحر العاملى، محمدبن الحسن، الاثناعشرية، نمقه و علق عليه و اشرف على طبعه مهدى اللازوردى و محمد درودى، قم، دارالكتب العلميه، 1400 ه . ق، ص 44.
16- براى آگاهى بيشتر درباره رديههاى مهم بر صوفيه ر.ك: الحر العاملى، ص 14، كه تعداد 18 رديه بر صوفيه را در پاورقى آورده است و نيز ر.ك: همين كتاب صص46-53 كه تعداد 12 نفر از بزرگان شيعه در رد بر صوفيه تاليفاتى دارند و همچنين ر.ك: آقا محمود، صص 102-109 كه تعداد 120 عنوان كتاب در رد بر صوفيه را مسطور كردهاند.
17- رجال نجاشى، ص286.
18- آقا بزرگ، الذريعه الى تصانيف الشيعه، چاپ دوم، بيروت، دارالاضواء،1403 ه . ق، ج 10/185.
19- مهدى صباحى، معرفى آثار موجود مرحوم شيخ مفيد، مقالات فارسى كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، ناشر كنگره هزاره شيخ مفيد، 1372، ش56، ص160.
20- عبدالعزيز الطباطبائى، حياة الشيخ مفيد و مصنفاته، القسم الثانى، الكتب المفقوده، المقالات و الرسالات، المؤتمر العالمى بمناسبة الفيه لوفاة الشيخ مفيد، ج1/332.
21- الحر العاملى، ص51.
22- همان، صص53،46، 21.
23- مقدس اردبيلى، حديقة الشيعه، بىجا، انتشارات گلى، چاپ دوم، 1361، ص598; آقا محمدجعفر، صص39-40; آقا محمود، صص 8-9 و 88-92 و 94; آقا محمدعلى كرمانشاهى، خيراتيه در ابطال طريقه صوفيه، تحقيق سيد مهدى رجائى، قم، انتشارات انصاريان، 1412 ه . ق، 1/30 و ج 2/153 - 154.
24- عبدالحسين زرينكوب، ارزش ميراث صوفيه، چاپ پنجم، اميركبير، 1362، ص62.
25- ذبيحالله صفا، 1/257.
26- همان، 1/257 به نقل از كامل ابن اثير، حوادث سال 322.
27- هجويرى، كشف المحجوب، دارسة و ترجمة و تعليق، دكتورة اسعاد عبدالهادى قنديل، شرف على اصدارها محمد توفيق عويضه، مصر، 1394 ه . ق، ص343.
28- پروفسور لوئى ماسينيون، مصايب حلاج، ترجمه سيد ضياءالدين دهشيرى، بىجا، بنياد علوم اسلامى، 1362، ص361.
29- الحر العاملى، ص53.
30- همان، ص31.
31- همان، ص114.
32- همان، ص113. آيه ذكر شده از سوره بقره، آيه9.
33- همان، ص46.
34- آقا محمد على كرمانشاهى، 2/432.
35- همان، 2/418 و نيز نك: الحرالعاملى، ص51.
36- آقا محمدعلى كرمانشاهى، 2/418.
37- مقدس اردبيلى، ص605.
38- همان، ص601.
39- همان، ص569.
40- همان، صص 592-593.
41- آقا محمدعلى كرمانشاهى، 2/149 به نقل از فروع كافى،3/369.
43- مقدس اردبيلى، صص 602-604.
43- آقا محمدعلى كرمانشاهى، 1/31. و براى آگاهى بيشتر از احاديث در نكوهش و مذمت صوفيه كه شيخ مفيد به سلسله سند روايت كرده است. ر.ك: همان 1/31-39.
/س