سيده زهرا زارعي (2)
چکيده:
تا سال 656 هـ.ق حکومت هاي محلي سواحل و پس کرانه هاي خليج فارس در روزگار خلافت عباسي همچون ساير حکومت هاي کوچک و بزرگ ديگر، مطيعِ خلافت عباسي بودند. اما با سقوط خلافت در تاريخ مذکور، بحران مشروعيتي براي حکومت هاي مسلمان پديد آمد. بسياري حکومت ها که قلمرو زميني داستند، به طور مستقيم زير سلطه ي مغولان رفتند و رسوم سياسي مغولان مبناي مشروعيت و تفکر سياسي آنان را پديد آورد. اما حکومت هاي سواحل خليج فارس ( ازقبيل « آل طيبي » در جزيره ي کيش، « ملوک هرموز » و « آل مظفر » در فارس و يزد و کرمان ) از نوع خودمختاري نسبي برخوردار بودند که ضمن پرداخت باج به مغولان، گفتمان اسلاميت و خلافت عباسي در تبعيد ( مصر ) را همچنان به عنوان مبناي مشروعيت سياسي خويش حفظ کردند. مقاله ي حاضر بر آن است تا به اين پرسش پاسخ دهد که سهم اين حکومت هاي محلي در حمايت از الگوي خلافت دريايي عباسي چه ميزان بوده است؟فرضيه آن است که چون حکومت هاي محلي مذکور قدرت محدودي داستند، حمايت ايشان از خلافت عباسي بيشتر جنبه ي اقتصادي و مواصلاتي داشته است.
واژگان کليدي:
بني قيصر، آل طيبي، ملوک هرموز، آل مظفر، خلافت دريايي عباسيبرآمد: روابط ملوک سواحل خليج فارس با خلافت تا قرن 7 هـ.ق
خواندن نام فرمانروا در خطبه ي نماز، مثل قبول سکه ي او در سراسر جهان اسلام، امري رايج بود. اين امر حکايت از آن داشت که مردم مطيع آن فرمانروا هستند. در زمان تسلط فاطميان بر مصر، در ملتان، هند و مکران و مناطق ديگر خطبه به نام سلطان فاطمي خوانده مي شد و سکه ي او رواج داشت. اين وضعيت به يکپارچگي روابط تجاري جهان اسلام، به ويژه وجود روابط مستقيم سياسي، فکري، و اقتصادي بين مصر و يمن و هند اشاره دارد. از سوي ديگر مسلماناني که در شرق آفريقا و هند و سرزمين هاي ديگر شرقي در ميان پيروان اديان و فرقه ها و نژادهاي ديگر زندگي مي کردند گاهي به دليل نياز به قدرت نمادين خليفه، به نام او خطبه مي خواندند (3). اين نشان مي دهد که پيش از اين در زمان قدرتمندي خلفاي فاطمي ميان آنان و خلافت عباسي رقابت اقتصادي و ايدئولوژيک وجود داشت.1. رابطه ي ملوک بني قيصر کيش با خلافت عباسي بغداد:
خاندان « بني قيصر » در آغاز قدرت يابي با کسب مشروعيت از خليفه الناصر بر اقتدار خويش افزودند. از سوي ديگر در سواحل غربي هند، در بنادري از قبيل فتن، ملي فتن، قابل فتن ( کامل؟ )، کنبايه و سومنات، شهرهاي بندري عمده ي ولايت گجرات هند، به نام « ملک کيش » ( تقي الدين عبدالرحمان طيبي ) خطبه خوانده مي شد (4).ابن مجاور مي نويسد حکام کيش در قرن پنجم و اوايل قرن ششم هجري قمري غالباً « قطعه » ( درآمد گمرکي ) را به سلطان سلجوقي رکن الدنيا ( 455-429 هـ.ق/ 1063- 1038 م. ) معزالدين سنجر ( 552-490 هـ.ق/ 1157-1097 م. ) مي پرداختند. اما از آن پس از پرداخت آن خودداري کرده، و در زمان خلافت الناصر ( زمان خلافت سال هاي 622-575هـ.ق/ 1225-1180 م. ) پذيرفتند که ماليات را به خليفه ي عباسي بپردازند و نيز حضور عامل عباسي در کيش را بپذيرند (5). مطلب فوق سلطه ي خلافت عباسي پس از ضعف سلاجغه را بر جزيره ي کيش نشان مي دهد.
ابن مجاور درباره ي علت آغاز رسمي اطاعت و خراجگزاري بني قيصر به خليفه ي عباسي و پذيرفتن حضور کارگزار مالياتي خليفه در جزيره ي کيش از سوي ملک کيش چنين مي نويسد: « تاجري بغدادي در کيش درگذشت و از او 30000 دينار زر ناب ميراث باقي مانده بود. ملک کيش اين اموال را مصادره کرد. وارث اين تاجر همراه نامه ي حاکم بغداد به کيش آمد و استرداد زر را طلب کرد. اما ملک کيش نپذيرفت. وارث به بغداد بازگشت و به خليفه شکايت برد. خليفه به امير بصره دستور داد که از حمل آذوقه و مايحتاج روزمره به کيش جلوگيري کند. از آنجا که مردم کيش به سختي افتادند، ملک کيش به ناگزير 30000 دينار ارثيه ي تاجر مرده را باز پس فرستاد. علاوه بر آن، نصف درآمد کيش را به خليفه تقديم کرد. به اين ترتيب مقرر شد که در کيش عاملي از سوي خليفه در کنار کارگزاران مالياتي ملوک کيش معين شود » (6).
در سال 605 هـ.ق/ 1208 م. مَلک کيش نزد خليفه ي بغداد رفت و تحفه هايي از قبيل حيوانات دريايي، چوب هاي عطري، آبنوس، صندل، چوب هاي ساج و غيره را به خليفه تقديم کرد (7).
در سال 608 هـ.ق/ 12-1211م. سفير خليفه، شيخ الشيوخ المعين ابوالفتح عبدالواحد در ضمن توقف در کيش درگذشت. با توجه به حضور سفير خليفه در کيش مي توان نتيجه گرفت پس از اينکه سلاطين سلجوقي از حکومت ولايات فارس و کرمان کنار رفتند، ملوک کيش مطيع خلافت عباسي شدند و بين کيش و خلافت عباسي روابطي دوستانه برقرار شده بود. مي دانيم که حکومت خلفاي عباسي به جز دوره هاي کوتاه و محدودي از قبيل روزگار الناصرالدين الله، بيشتر حکومتي اسمي بود و در برابرِ حکومت هاي محلي اقتدار سياسي و نظامي زيادي نداشتند. اما مي توان حدس زد که در نظر ملوک کيش و هرموز که بر سر تجارت دريايي هند رقابت داشتند، و همچنين از نظر بازرگاناني که در مراکز تجاري واقع در سرزمين هاي غيرمسلمان به فعاليت هاي اقتصادي اشتغال داشتند، خلافت بغداد از اهميت خاصي برخوردار بود. به عبارت ديگر، بازرگانان در توسعه ي فعاليت هاي تجاري خود به حمايت خلافت عباسي به عنوان نماد قدرت ديني و سياسي جهان اسلام نيازمند بودند. به اين دليل، حکام کيش بعد از اينکه از سلطه ي سلاطين سلجوقي بيرون آمدند، پرداخت ماليات به خلافت عباسي را به عهده گرفته و نيز انتصاب عامل عباسي در کيش را پذيرفتند (8).
2. جايگاه ملوک هرموز در حمايت از « خلافت دريايي عباسي » در اقيانوس هند
از قرن چهارم هرموز محل تجمع حديث گرايان ( اشعريان ) بود (9). مردم هرموز بنا به گفته مارکوپولو به شيوه ي اهل تسنن در روز پنج بار وضو گرفته و نماز مي خواندند (10). با اين وجود عبدالرزاق سمرقندي در حين ديدار از هرموز آنجا را « دارالامان » خوانده است؛ زيرا اصحاب اديان مختلف، برخي کافران در آنجا زياد بودند. در آنجا با همه ي اديان با عدل رفتار مي کردند (11). زيرا عدالت همچون امنيت، از ارکان تجارت بود.در روزگار ديدار ابن بطوطه در اواسط قرن هشتم هجري قمري اکثر مردم « قلهات » که در قلمرو ملوک هرموز قرار داشت، پيروز مذهب خوارج بودند، اما چون تحت سلطه ي پادشاه سني مذهب، قطب الدين تهمتن، سلطان هرموز بودند، جرأت ابراز عقيده نداشتند (12).
تهمتن رابطه ي نزديکي با خلفاي عباسي و پادشاهاني سني هند داشت و به طور ضمني حامي خلافت عباسي بود. دوران پادشاهي تورانشاه ( 779-747 هـ.ق ) مقارن با حاکميت امير مبارزالدين بر کرمان، يزد و فارس بود. امير مبارزالدين در سال 759 هـ.ق به دنبال اميال توسعه طلبانه اش به آذربايجان لشکر کشيد. وي پس از ورود به تبريز شخصاً بالاي منبر رفت و خطبه خواند و خلفاي عباسي مصر را که بيعت آنان را پذيرفته بود، دعا کرد (13). در سکه هايي که از او باقي مانده، نام خلفاي اربعه پيش از نام وي منقوش است. از آنچه گذشت به درستي معلوم مي گردد که او به تسنن که مذهب رايج مردم جنوب ايران در آن زمان بود، اعتقاد داشت (14).
در روزگار پادشاهي محمدشاه، پادشاه هرموز ، در حدود سال 790 هـ.ق، اميرتيمور گورکاني که به نقش حج در مشروعيت بخشي به قدرت خود واقف بود، کوشيد تا با تهيه و ارسال پرده اي مجلل براي خانه کعبه به رقابت با مماليک و احتمالاً سلاطين هند پرداخته، جايگاه خود را نسبت به آنان در جهان اسلام برتري بخشد. اميرتيمور دستور داد که خواجه غياث الدين محمد حافظ، پرده را به کعبه برساند. خواجه براي اين منظور به هرموز رفت تا آنجا به مکه سفر کند. اما مَلک هرموز از خروج وي جلوگيري کرد. بنابراين خواجه به هرات بازگشت (15). احتمالاً ملوک هرموز از اين فرصت براي رقابت ديني با تيموريان به اتکاي خلفاي عباسي در مصر مماليک استفاده کرده اند؛ چراکه تيموريان با خلفاي عباسي مصر بر سر سروري بر کعبه رقابت داشتند.
3- آل مظفر و حمايت از خلافت عباسي:
در روزگار پادشاهي اولجايتو در ايران، تشيع به عنوان دين پذيرفته شد و سلطان لقب محمد خدابنده گرفت. وي به همين دليل سعي کرد تا مذهب تشيع را در ايران رسميت بخشد. او فرمان هايي در اين مورد به شهرهاي عراق عجم، عراق عجم، فارس، آذربايجان، اصفهان، کرمان و خراسان فرستاد. کرمان در آن زمان از نظر زميني با قلمرو الجايتو پيوسته بود و اين امر در آنجا شايد ضمانت اجرايي مي يافت. اما به قدرت گرفتن امير مبارزالدين در کرمان که داعيه ي حمايت از خلفاي عباسي را داشت، اين کار چندان پيش نرفت (16). وي قصد داشت عراق و آذربايجان را تصرف کند و با خلفاي عباسي بيعت نمايد. او در سال 755 هـ.ق عملاً با وکيل المعتضد بالله ابوبکر، خليفه عباسي مصر بيعت کرد (17). مبارزالدين محمد پس از فتح کرمان، شيراز، يزد، اصفهان، سلطانيه و تبريز در آنجا به نام معتضدر خطبه خواند. خليفه ي عباسي، معتضدبالله نيز براي وي منشور فرستاده و علاوه براجازه ي سلطانت ( مشروعيت سلطنت )، به وي لقب « مظفر » داد. از آن پس امير مبارزالدين محمدبن مظفر شهرت يافت (18).معين الدين معلم يزدي القاب و عناوين امير مبارزالدين محمد را چنين آورده است: « صاحب قران الملک و الدين، مبين مناهج الحق المستبين، ناصيه رايات النصفه بعد اندارسها،... محي الدوله عباسيه، موطد الخلافه الممتضديه، موعد بالمائه السابعه، الواثق بالملک الغفور، ... » (19). چنانکه از القاب او برمي آيد، امير مبارزاالدين خود را احياء کننده ي خلافت عباسي معرفي کرده است. از سوي ديگر علاوه بر گرايش امير مبارزالدين به خلفاي عباسي، سلطان قطب الدين تهمتن در هرموز از خلفاي عباسي حمايت مي کرد. اين نکته تاييدي بر اين مطلب است که گويي با حمله ي مغول، امپراتوري زميني خلافت عباسي به سمت يک امپراتوري دريايي در سواحل اقيانوس هند از مصر تا هرموز و دربار هند تبديل شد.
مورخان در اين باره نوشته اندک « رؤوس منابر و وجود دنانير که از زمان قدرت بغداد و کشته شدن المستعصم بالله تا غايت که صد سال گذشته بود و از القاب و اسامي عباسيه عاطل و عاري مانده بود به زينت اسم و لقب المعتضدبالله ابي بکر مستعصمي آرايش يافت و معني حديث ان الله تعالي بيعت لهذا الامکه علي رأس کل مائه سنه نت تجددلها دينها » بر عالميان روشن گشت( 20 ).
مرلف تاريخ آل مظفر در تاييد آنکه محمد مظفر احياگر دين در سده ي هشتم هجري قمري است. مي نويسد که صد سال پس از سقوط بغداد، هخلافت عباسي با انعقاد بيعت توسط علماي فارس، کرمان و يزد بيعت کردند( 21 ).
برآمد:
شايد دليل اطاعت حکومت هاي محلي خليج فارس از خلافت عباسي، حتي پس از سقوط خلافت بغداد به دست مغولان، تلاش ايشان براي حفظ يا کسب استقلال از حکومت مرکزي مغولان در خاک داخلي ايران بوده است. به ويژه که مصر به عنوان پناهگاه خلافت عباسي، بر درياي سرخ و راه هاي مواصلاتي و تجاري اقيانوس هند سلطه داشت. گويي جهان اسلام با حمله ي مغول از راههاي زميني مسير غربي جاده ي ابريشم به سمت راه هاي دريايي اقيانوس هند تغيير مکان داد و نوعي « شبکه دريايي اسلامي » پديد آمد که جماعت هاي اسلامي ساکن در سواحل نيمه ي غربي اقبانوس هند از رابطان اين ارتباط تجاري بودند که به نام خليفه و حاکم کيش خطبه مي خواندند.بدين ترتيب گويي با حمله مغول؛ امپراتوري زميني خلافت عباسي به سمت يک امپراتوري دريايي در سواحل اقيانوس هند از مصر تا هرموز و دربار هند تبديل شد. امري که موجب تقويت ارتباط ميان بازماندگانم عباسيان در مصر تا هند مي شد، نه قدرت و نفوذ سياسي ايشان يا حکومتهاي ديگر، بلکه رونق آمد و شد و تجارت دريايي بود؛ و البته ملوک هرموز در اين ارتباط دريايي نقش واسطه و رابطه را ايفا مي کردند. گويي يک نظام دريانوردي مبتني بر منافع عمومي مسلمانان اهل تسنن و تصوف غالباً سني، وحدت تجاري و فرهنگي را در سواحل اقيانوس هند از هند غربي تا مصر برقرار مي کرد. اين وحدت که ملوک هرمز در آن نقش واسطه اي داشت با تهاجم پرتغالي ها و برانداختن ملوک هرموز از بين رفت. زيرا که بدين ترتيب گسستي ميان مصر و هند ايجاد شد و انديشه ي اتحاد جهان اسلام تحت لواي خاندان عباسي يکسره نابود شد.
پينوشتها:
1. استاديار تاريخ دانشگاه شهيد چمران اهواز
2. کارشناس ارشد تاريخ اسلام؛ مدرس حق التدريس در دانشگاه جندي شاپور اهواز
3. ياجيما، هيگوئيچي: « تجارت دريايي هند در دوره امپراتوري مغول »، ترجمه ي ريوکو واتابه، Toyo Gakuho, 1975, No, 3-4, vol. 57, ص7.
4. وصاف شيرازي، فضل الله بن عبدالله: تاريخ وصاف الحضره، بمبئي، بي نا، 1338، ص 302؛ ابن مجاور: تاريخ المستبصر ( صفه بلاد اليمن )، ليدن، بريل، 1951، ص 298.
5. ابن مجاور: تاريخ المستبصر ( صفه بلاد اليمن )، ليدن، بريل، 1951، ص 297.
6. ابن مجاور، پيشين، ص 297.
7. ياجيما، پيشين، ص 1.
8. ابن الاثير، عزالدين: الکامل في التاريخ، بيروت، دارصادر و دار بيروت، 1965، ص 298.
9. مقدسي، ابوعبدالله محمدبن احمد: احسن التفاسيم في معرفه الاقاليم، قاهره، مکتبه مدبولي، الطبعه الثانيه، 1411ق، ج2، ص 691.
10. مارکوپولو: سفرنامه مارکوپولو، ترجمه ي منصور سجادي و آنجلا دي جواني روماتو، تهران، گويش، 1363، صص 49 و 228؛ برتشنايدر، اميلي. و. : ايران و ماوراء النهر در نوشته هاي چيني و مغولي سده هاي ميانه، ترجمه ي هاشم رجب زاده، تهران، موقوفات دکتر محمود افشار، 1381، ص 426.
11. سمرقندي، عبدالرزاق بن اسحاق: مطلع السعدين و مجمع البحرين، تصحيح عبدالحسين نوائي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1383، ج2 از دفتر اول، ص 514.
12. ابن بطوطه: سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه ي محمدعلي موحد، چاپ ششم، تهران، آگه، 1376، ج1، ص 328.
13. ستوده، حسنقلي: تاريخ آل مظفر، چاپ دوم، تهران، دانشگاه تهران، 1385، ص 118.
14. همان، ص 126.
15. کاتب، احمدبن حسين بن علي: تاريخ جديد يزد، تصحيح ايرج افشار، چاپ سوم، تهران، اميرکبير، 1386، ص 134.
16. ابن بطوطه، پيشين، ج1، ص 53-252.
17. ستوده، پيشين، ص 126-125.
18. جعفربن محمد: تاريخ يزد، تصحيح ايرج افشار، چاپ سوم، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1384، ص 53.
19. يزدي، معين الدين: مواهب الهي در تاريخ آل مظفر، تصحيح سعيد نفيسي، تهران، اقبال، 1326، ص 11.
20. ستوده، پيشين، ص 126.
21. کتبي، محمود: تاريخ آل مظفر، تصحيح عبدالحسين نوائي، تهران، ابن سينا، 1335، ص 45.
1. ابن الاثير، عزادين: الکامل في التاريخ، بيروت، دارصادر و دار بيروت، 1965.
2. ابن بطوطه: سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه ي محمدعلي موحد، چاپ ششم، تهران، آگه، 1376.
3. ابن ماجد، احمد: ثلاث راهنامجات المجهوله، تصحيح و ترجمه تيودور شوموفسکي، مسکو، المجمع العلمي للاتحاد السوفياتي، 1957.
4. ابن مجاور: تاريخ المستبصر ( صفه بلاد اليمن )، ليدن، بريل، 1951.
5. برتشنايدر، اميلي. و. : ايران و ماوراء النهر در نوشته هاي چيني و مغولي سده هاي ميانه، ترجمه ي هاشم رجب زاده، تهران، موقوفات دکتر محمود افشار، 1381.
6. جعفربن محمد: تاريخ يزد، تصحيح ايرج افشار، چاپ سوم، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1384.
7. ستوده، حسينقلي: تاريخ آل مظفر، چاپ دوم، تهران، دانشگاه تهران، 1385.
8. سمرقندي، عبدالرزاق بن اسحاق: مطلع السعدين و مجمع البحرين، تصحيح عبدالحسين نوائي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1383.
9. کاتب، احمدبن حسين بن علي: تاريخ جديد يزد، تصحيح ايرج افشار، چاپ سوم، تهران، اميرکبير، 1386.
10. کتبي، محمود: تاريخ آل مظفر، تصحيح عبدالحسين نوائي، تهران، ابن سينا، 1335.
11. مارکوپولو: سفرنامه مارکوپولو، ترجمه ي منصور سجادي و آنجلا دي جواني روماتو، تهران، گويش، 1363.
12. مقدسي، ابوعبدالله محمدبن احمد: احسن التفاسيم في معرفه الاقاليم، قاهره، مکتبه مدبولي، الطبعه الثانيه، 1411هـ.ق.
13. وصاف شيرازي، فضل الله بن عبدالله: تاريخ وصاف الحضره، بمبئي، بي نا، 1338.
14. ياجيما، هيگوئيچي: « تجارت دريايي هند در دوره امپراتوري مغول »، ترجمه ي ريوکو واتابه، Toyo Gakuho, 1975, vol 57, No, 3-4.
15. يزدي، معين الدين: مواهب الهي در تاريخ آل مظفر، تصحيح سعيد نفيسي، تهران، اقبال، 1326.
منبع مقاله :
خيرانديش، عبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر سوم )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول