نويسنده: دکتر سيد يحيي يثربي
تبيين اين مسئله، براساس مباني، کيفيت و اقسام آن، در آثار ابن سينا به اين شرح است:
1. امکان نبوت. ابن سينا براساس تفاوت مراتب عقل نظري در انسان ها، امکان نبوت را براساس نيرومندترين مرحله ي « حدس » که آن را « قوّه ي قدسيه » مي نامد، توجيه مي کند. (1) پس انبيا، انسان هايي هستند که از نظرقوّه ي حدس، در عالي ترين درجه ي کمال اند.
اما اين « حدس » چيست؟ ابن سينا فرق حدس را با « فکر » در اين مي داند که:
فکر و تفکر بر دو حرکت استوارند: يکي حرکت از مطلوب مجهول به سوي مقدمات ( حد وسط ها و امثال آنها ) است. و حرکت دوم از اين مقدمات است به سوي آن مطلوب، با هدف فهم و درک آن.
اما اگر انسان، در دست يافتن به فهم اين مجهول، با سرعت و به صورت دفعي، مقدمات لازم را در ذهن خود داشته باشد، بدون نياز به حرکت، آن را « حدس » مي نامند. (2)
اما ابن سينا نبوت و آگاهي از غيب را با مبناي ديگري نيز تبيين مي کند به اين شرح:
1. انسان چنان که در خواب به معلومات غيبي دست مي يابد، در بيداري نيز امکان آن هست که از غيب آگاه گردد؛ مگر آن که مانعي در کار باشد که بايد به رفع آن پرداخت. اين موضوع را با استدلال و تجربه هر دو مي توان ثابت کرد.
2. کليات و جزئيات حوادث جهان مادي پيش از آن که پديد آيند، در عالم عقول و نفوس آسماني نقش بسته اند.
3. نفوس بشري براساس استعداد و زوال مانعي، مي توانند با عالم عقول و نفوس ارتباط برقرار کنند.
4. قواي نفساني بشر با هم در تضادّاند؛ يعني مي توانند يک ديگر را از کار باز دارند، بنابراين ممکن است حواسّ ظاهري، ما را از توجه به امکانات حواسّ باطني بازدارند. پس اگر کسي بتواند حواس ظاهري خود را در اختيار گرفته و از کار بازدارد حواسّ باطني فعال شده و به حقايق غيبي دست مي يابند.
5. حسّ مشترک ما چنان که صورت ها را از حواسّ ظاهري مي گيرد از حواسّ باطني نيز مي تواند اثر بپذيرد؛ يعني ادراکات قواي باطني انسان در حوزه ي حواسّ ظاهري او نيز حضور و ظهور مي يابند.
6. اگر کسي نتواند با حواس باطني خود به چنان ادراکاتي برسد، يا مانعي در طرف پذيرش هست و يا در طرف تأثير. اوّلي موانع حسّي اند و دومي موانع عقلي يا وهمي اند. اگر اين دو مانع برداشته شوند، آگاهي از غيب، انجام مي پذيرد.
7. عواملي مي توانند اين دو مانع را از ميان بردارند که يکي از آنها خواب است و ديگري بيماري.
8. هرچه آمادگي بيشتر باشد و مانع هاي بيشتري از ميان برداشته شوند، انسان بيشتر مي تواند با عالم غيب ارتباط برقرار کند. اين ارتباط چنان که گفتيم شدت و ضعف دارد و به صورت هاي گوناگون تحقق مي يابد.
9. اين حقايق غيبي از حالت عقلاني و کلّي به قوّه ي خيال منتقل شده و از آن جا به حسّ مشترک راه مي يابند.
10. اين نقل و انتقال ها گاهي بسيار ضعيف بوده و گاهي بسيار صريح و آشکارند.
11. چون اين انتقال ها براساس مناسبت هاي گوناگون انجام مي پذيرد غالباً نيازمند تعبيرند.
12. اما آن قسمت از اين آگاهي ها که در خواب يا بيداري از صراحت و ثبات برخوردار باشند، آن را وحي يا الهام مي نامند که نيازمند تعبير نيستند. (3)
بايد توجه داشت که تفسير دوم ابن سينا از وحي با مباني اشراقيان سازگارتر است، از اين رو سهروردي در تبيين وحي از اين مبنا بهره گرفته است.
نقد و نظر
همين تفسير دوم را ابن سينا نيز مطرح کرده است، اما ابن سينا ظاهراً آن را در حوزه ي تبيين مباني و مسائل عرفا عنوان کرده و ديدگاه مورد تأييد و مشايي خودش همان تفسير اول است که آن را در نمط سوم بررسي کرده است.تفسير دوم از چند جهت محل اشکال است:
1. از آن جهت که بر پايه ي نفوس فلکي و عقول استوار است که امروزه بطلان باور به فلک و نفوس فلکي بر کسي پوشيده نيست؛
2. تفسير دوم، ادارک وحياني را لازمه ي حذف حواس و عقل مي داند که مي تواند زمينه اي باشد براي تحقير عقل و حس و احياناً جدايي وحي از عقل و احتمالاً تضاد آنها؛
3. در قرآن کريم و منابع اسلامي به چنين تفسيري، حتي اشاره هم نشده است.
درباره ي مسائل مربوط به مکاشفه و سلوک، اوصاف سالکان و راهنمايي هاي سهروردي، چيزي نمي گويم. جز اين که راه مجاهده و سلوک، که از عهد باستان مورد توجه بوده است، راهي است که با قبول درستي آن، باز هم با هزاران مشکل روبه روست. بنابراين کساني که حساب شده و درست وارد اين راه شوند، به دشواري به نتيجه مي رسند. اما اگر کساني بر هوا و نادرست اين راه را در پيش گيرند، نتيجه اي جز گمراهي و اتلاف وقت به دست نخواهند آورد.
پينوشتها:
1. ابن سينا، اشارات، نمط 3، فصل 10-12 و شفا، نفس، مقاله 5، فصل 6.
2. همان، نمط 3، فصل 11.
3. ابن سينا، اشارات، نمط 10، فصل هفتم تا بيست و دوم.
يثربي، سيد يحيي؛ (1385)، حکمت اشراق سهروردي، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ هفتم