شهدای تدارکات و پشتیبانی (3)
سردار شهید "مهدی نظر فخاری" در سال ۱۳۳۸ همزمان با سالروز میلاد با سعادت منجی عالم بشریت در ساوه و در خانوادهای مذهبی متولد شد و در دامان عشق و ارادت به اهل بیت (ع) پرورش یافت.
جوانی او با اوایل انقلاب مصادف بود، او با سیل خروشان مبارزه مردمی همراه شد و در راهپیماییهای مختلف علیه رژیم منحوس پهلوی شرکت کرد. در دوران انقلاب و برای حفظ ارزشهای نظام تلاشی مستمر را در کمیته انقلاب اسلامی و پس از آن در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آغاز کرد.
اندیشه تعلیم و تربیت و پرورش نسل نوپای انقلاب او را به سمت خدمت در آموزش و پرورش سوق داد و پس از مدتی به ریاست آموزش و پرورش نوبران از توابع ساوه منصوب شد.
او دغدغه دفاع از ارزشهای الهی و میهن را داشت، با شروع جنگ تحمیلی سنگر دفاع از ارزشها را جایگزین سنگر تعلیم و تربیت کرد.
او مسوول پشتیبانی لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب(ع) بود. در گرما گرم حملهها و عملیاتهای مختلف رزمندگان در منطقه جنوب، در آن شرایطی که شوق حمله به بعثیها در وجود رزمندگان شعله ور بود در برابر صلاحدید فرماندهان تسلیم شد و نیروهای خود را به سمت غرب سوق داد. معتقد بود: "ما به جنگ آمدهایم، نه آتش بازی، هر کجا که مسوولان تشخیص دهند، ما آمادهایم ... جنگ برای ما یک وظیفه شرعی است، آن هم در هر مسوولیتی و مکانی که باشد، اگر ادای وظیفه در جنوب باشد، بسم الله ! اگر در غرب است ... اگر در مریوان ...، آماده ایم."
امانتدار بیت المال در جبهه ها بود. با مسوولیتی که در لشکر داشت ، خود را حافظ اموال و مقسم آن درمیان نیروها می دانست و در این راه ، عدل عدالتگر حقیقی ، علی (ع) را سرمشق خود قرار داده بود ، در این راه از همه چیز خود می گذشت ، از دوستی ، تعارفات معمول ، تسامح در امور بیت المال و ... با هیچ کس رو دربایستی و تعارف نداشت در تقسیم بیت المال ، بر همه و از همه بیشتر ، برخود بسیار سخت می گرفت ؛ تا مطمئن نمی شد که امکانات بیت المال در میان همه بدرستی تقسیم نشده از آن استفاده نمی نمود. این رفتار مایه تعجب بسیاری از دوستان او شده بود و از سوی دیگر ، مایه اطمینان خاطر مسوولین لشکر :
« با توجه به بافت تشکیلات پشتیبانی ، لازم بود فردی در این مرکز ، مسوولیت داشته باشد که از یک سو به نیازهای رزمندگان ، شناخت کافی داشته باشد و از سوی دیگر به ظواهر دنیوی ، بستگی و تعلق نداشته باشد.
با آن که « شهید نظر فخاری » خود مسوولیت بزرگی در جنگ داشت و از نفوذ خویش می توانست استفاده شایان توجهی به نفع خود ببرد ، با این حال هرگز هوای نفس و خواهش دل را بر هیچیک از امور جنگ در جبهه ، دخالت نمی داد. به عبارت دیگر می توان گفت که در امر جنگ و مبارزه ،تسلیم محض بود و هر چه فرماندهان صلاح می دانستند ، عمل می کرد.
یکبار که عازم «حج» بود بنا به تشخیص مسوولان، مبنی بر این که ماندن در جبهه ارجح است، دل از سفر حج، برید و اوج اطاعت خویش را نشان داد. او باور داشت که اطاعت از «فرماندهان» اطاعت از «ولی امر» و در نتیجه گوش سپاری به امر «ولی عصر (عج )» میباشد.
کلام نورانی « النظافه من الایمان » را سرلوحه کار خود را قرارداده بود ، حتی در مناطق جنگی که امکان تمیزی و پاکیزگی محض نبود ، او بسیار نظیف و آراسته ظاهر می شد.هنگامی که نیروهایش را به « مریوان » برده بود ، مقر نظامی را اندکی نامنظم و آشفته دیده بود ؛ بنابراین اولین کار او هماهنگ کردن نیروها برای تمیز کردن ، رنگ کردن و آراستن آن محیط بود ؛ تا حالت سربازخانه نیروهای اسلام را پیدا کند.
نیروهای تحت امر او ، بارها دیده بودند که دور از چشم همگان ، به نظافت « مقر » پرداخته واطراف چادرها وکانیکسها را مرتب وتمیز می نماید، دقت او در امر « نظافت » از او یک الگوی تمام عیار ساخته بود.
مادر این شهید بزرگوار برایمان از خاطرات پسرش میگوید:
- بعضي وقتها ميديدم كه برخي از وسايل منزل در خانه نيست؛ مثلاً حلب نفت، اتو، جارو برقی و ... از بچهها سوال می كردم كه «شما اطلاع نداريد ؟ «حاج مهدی با لحن شيرينی با مزاح میگفت: « حتماً جايش را فراموش كردهای!»
بعد از چند روز، متوجه میشدم كه حاجی آنها را میآورد! میگفت: «كسی لازم داشت، دادم كه كارش را انجام بدهد؛ حالا آوردهام.» معلوم بود كه به نيازمندان میدهد.
- روزی برادر كوچكش قصد داشت به جبهه برود و چون «حاجی» و برادر ديگرش در جبهه بودند، من موافقت نمیكردم؛ برحسب اتفاق مهدی به ساوه آمد، من به او گفتم: «مادر! تو با مصطفی صحبت كن و از رفتن به جبهه منصرفش كن.» گفت: «من با او صحبت میكنم شما به كارت برس.»
من به مسجد رفته بودم، وقتی برگشتم ديدم ساك مصطفی را بسته و مصطفي نيز خوشحال ايستاده است! گفت: «مادر! امروز روز ياری اسلام است؛ درخت انقلاب، آبياري میخواهد. من ديروز كه آمدم جنازه شهيدی را با خود آوردم كه قبلاً برادرش نيز شهيد شده است. روزی كه هر خانواده يك شهيد داشته باشد، اين انقلاب برای هميشه بيمه خواهد شد.»
گفتم: «خدا نكند! ان شاء الله همگي سالم باشيد و جنگ با پيروزی اسلام به پايان برسد.»
- در زمان مرخصی از جبهه، حضور در گلزار شهدا و دیدار با خانواده معظم آنان در اولویت برنامه های مهدی قرار داشت. یک بار نخستین روز مرخصی او از جبهه، مقارن با آغاز سال جدید بود، او طبق همیشه به گلزار شهدای ساوه رفت و به غبار روبی آنجا پرداخت و سپس به منزل برگشت.
وقتی وارد شد با دیدن انواع شیرینی و میوه برای پذیرایی از مهمانان نوروزی، برآشفته شد و گفت: این همه تهیه و تدارک پذیرایی برای چیه؟
در جواب او گفتم: برای پذیرایی از مهمانان عید نوروز است.
او گفت: امروز پیکر پاک شهید "مهدی یعقوب زاده" را تشییع میکنند و آن وقت ما خود را برای دید و بازدید سال نو آماده میکنیم؟ شهید متعلق به همه ملت است و همگان باید برای جایگاه آنان ارزش و احترام خاصی قائل باشند. سپس به همراه اعضای خانواده در مراسم تشییع پیکر مطهر این شهدای والامقام شرکت کردیم و به یک دید و بازدید ساده با آشنایان بسنده کردیم.
ابوالفضل كرمی که از دوستان شهید فخاری است میگوید:
قرار شده بود كه هر روز يكي از واحدهای لشكر، مامور جمع آوری زبالهها باشد؛ اين تصميم خيلی جالب بود و پيامد خاص هم داشت، شايد بعضي ها، كسر شأن خودشان میدانستند كه چنين كارهايی انجام دهند و ...
در همان روزها « حاجي » را ديدم كه با دو سه نفر از نيروها مشغول جمع زباله میباشد. شايد خيلیها كه «حاجی» را با آن حال – در حالیكه « قائم مقام واحد اطلاعات عمليات لشگر » بود ديدند، بعد از آن تصميم گرفتند كه در اين كارها پيشقدم باشند.
حسينعلي خديوي - یکی دیگر از همرزمان شهید – میگوید:
وقتي از او پرسيديم كه « چرا از سنگر استفاده نمي كني ؟ » با حالت خاص گفت: « بچه ها كه با دشمن مي جنگند ، جان پناهي ندارند ؛ اگرچه وضعيت كاري من مانع من شده كه در كنارآنها باشم ، مي خواهم جايگاهم مثل آنها باشد. »
علی صبوحی - یکی دیگر از همرزمان شهید – میگوید:
مدتها بود كه مي خواستم به نحوی اندكی از زحمات « حاجي » را جبران كنم چرا كه خود را مرهون او می دانستم. دريكي ازتابستانهايی كه به ايران بازگشته بودم از « حاجي » خواستم كه « حالا كه عازم حج هستم ، اگر چيزی لازم داری بفرما تا بياورم ... » او فقط گفت كه « در حجر اسماعيل برای پيروزی رزمندگان دو ركعت نماز بخوان !» گفتم : « چشم ! اما باز هم اگر ... » به هر حال در برابر اصرار بيش از حد من تسليم شد و گفت كه « حالا كه مي خواهی چيزی بياوری ، لطف كن و يك ماشين اصلاح برقی بياور ، من كه در جبهه ، سربچه ها را با ماشين دستی اصلاح می كنم خيلی وقت گير است و ... »
او خيلی بزرگ بود. همه آرزوهايش هم خلاصه در جنگ و بچه های جبهه شده بود!
محمود احمد لو لحظه شهادت این سرباز اسلام را اینگونه بیان میکند:
درگير و دار عمليات « كربلاي پنج » بوديم كه « حاجي » آمده بود خط؛ امكاناتي هم با خودش آورده بود، مثل هميشه سرحال و با نشاط، چفيه ای هم دور گردنش انداخته بود كه او را باشكوه تر كرده بود ... غذا را كه بين بچه ها تقسيم كرد ، دوباره عازم عقبه شد. چند نفر اسير عراقی داشتيم كه همراه او كرديم تا آنها را به عقب ببرد ، اما مقدر شده بود در ميان بچه هاي خط باشد و عروج كند ... چند دقيقه ای نكشيد كه صدای انفجاری ، ما را به خود آورد. در اين ميان « حاجی » بود كه پرواز كرده بود.
پیکر شهید مهدی نظر فخاری بعد از شهادت
سردار شهید "مهدی نظر فخاری" برای خدا زیست، برای خدا مبارزه نمود و در نهایت مزد رنجها و زحمات خود را از خداوند گرفت و مصداق بارز « ان الله اشتری من المومنین باموالهم و انفسهم بان لهم الجنه » گردید و رضوان الهی و جنت موعود را به دست آورد. در سال ۶۵ همزمان با نیمه شعبان در کربلای پنج در شلمچه به فیض شهادت نائل شد.
فرازهایی از سخنان سردار شهید مهدی نظر فخاری:
- من به بسيجيان ، زياد علاقه مندم چون امام [ره] فرمودند كه من يك بسيجي هستم. دستورات امام را عمل كنيد ، سرمشق تمام كارهايتان را از امام بگيريد اگر آنچه ايشان فرموده اند عمل كنيد و انجام دهيد ، هيچ وقت مشكلي پيدا نمي كنيد.»
- مادر ! امروز روز ياري اسلام است ؛ درخت انقلاب ، آبياري مي خواهد.
همه بچه هاي رزمنده را فرزند خود بدانيد و براي همه شهدا همانند فرزند خودتان عمل كنيد.
منبع مقاله : فرهنگ نیوز
سردار شهید "مهدی نظر فخاری" در سال ۱۳۳۸ همزمان با سالروز میلاد با سعادت منجی عالم بشریت در ساوه و در خانوادهای مذهبی متولد شد و در دامان عشق و ارادت به اهل بیت (ع) پرورش یافت.
جوانی او با اوایل انقلاب مصادف بود، او با سیل خروشان مبارزه مردمی همراه شد و در راهپیماییهای مختلف علیه رژیم منحوس پهلوی شرکت کرد. در دوران انقلاب و برای حفظ ارزشهای نظام تلاشی مستمر را در کمیته انقلاب اسلامی و پس از آن در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آغاز کرد.
اندیشه تعلیم و تربیت و پرورش نسل نوپای انقلاب او را به سمت خدمت در آموزش و پرورش سوق داد و پس از مدتی به ریاست آموزش و پرورش نوبران از توابع ساوه منصوب شد.
او دغدغه دفاع از ارزشهای الهی و میهن را داشت، با شروع جنگ تحمیلی سنگر دفاع از ارزشها را جایگزین سنگر تعلیم و تربیت کرد.
او مسوول پشتیبانی لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب(ع) بود. در گرما گرم حملهها و عملیاتهای مختلف رزمندگان در منطقه جنوب، در آن شرایطی که شوق حمله به بعثیها در وجود رزمندگان شعله ور بود در برابر صلاحدید فرماندهان تسلیم شد و نیروهای خود را به سمت غرب سوق داد. معتقد بود: "ما به جنگ آمدهایم، نه آتش بازی، هر کجا که مسوولان تشخیص دهند، ما آمادهایم ... جنگ برای ما یک وظیفه شرعی است، آن هم در هر مسوولیتی و مکانی که باشد، اگر ادای وظیفه در جنوب باشد، بسم الله ! اگر در غرب است ... اگر در مریوان ...، آماده ایم."
« با توجه به بافت تشکیلات پشتیبانی ، لازم بود فردی در این مرکز ، مسوولیت داشته باشد که از یک سو به نیازهای رزمندگان ، شناخت کافی داشته باشد و از سوی دیگر به ظواهر دنیوی ، بستگی و تعلق نداشته باشد.
با آن که « شهید نظر فخاری » خود مسوولیت بزرگی در جنگ داشت و از نفوذ خویش می توانست استفاده شایان توجهی به نفع خود ببرد ، با این حال هرگز هوای نفس و خواهش دل را بر هیچیک از امور جنگ در جبهه ، دخالت نمی داد. به عبارت دیگر می توان گفت که در امر جنگ و مبارزه ،تسلیم محض بود و هر چه فرماندهان صلاح می دانستند ، عمل می کرد.
یکبار که عازم «حج» بود بنا به تشخیص مسوولان، مبنی بر این که ماندن در جبهه ارجح است، دل از سفر حج، برید و اوج اطاعت خویش را نشان داد. او باور داشت که اطاعت از «فرماندهان» اطاعت از «ولی امر» و در نتیجه گوش سپاری به امر «ولی عصر (عج )» میباشد.
کلام نورانی « النظافه من الایمان » را سرلوحه کار خود را قرارداده بود ، حتی در مناطق جنگی که امکان تمیزی و پاکیزگی محض نبود ، او بسیار نظیف و آراسته ظاهر می شد.هنگامی که نیروهایش را به « مریوان » برده بود ، مقر نظامی را اندکی نامنظم و آشفته دیده بود ؛ بنابراین اولین کار او هماهنگ کردن نیروها برای تمیز کردن ، رنگ کردن و آراستن آن محیط بود ؛ تا حالت سربازخانه نیروهای اسلام را پیدا کند.
نیروهای تحت امر او ، بارها دیده بودند که دور از چشم همگان ، به نظافت « مقر » پرداخته واطراف چادرها وکانیکسها را مرتب وتمیز می نماید، دقت او در امر « نظافت » از او یک الگوی تمام عیار ساخته بود.
- بعضي وقتها ميديدم كه برخي از وسايل منزل در خانه نيست؛ مثلاً حلب نفت، اتو، جارو برقی و ... از بچهها سوال می كردم كه «شما اطلاع نداريد ؟ «حاج مهدی با لحن شيرينی با مزاح میگفت: « حتماً جايش را فراموش كردهای!»
بعد از چند روز، متوجه میشدم كه حاجی آنها را میآورد! میگفت: «كسی لازم داشت، دادم كه كارش را انجام بدهد؛ حالا آوردهام.» معلوم بود كه به نيازمندان میدهد.
- روزی برادر كوچكش قصد داشت به جبهه برود و چون «حاجی» و برادر ديگرش در جبهه بودند، من موافقت نمیكردم؛ برحسب اتفاق مهدی به ساوه آمد، من به او گفتم: «مادر! تو با مصطفی صحبت كن و از رفتن به جبهه منصرفش كن.» گفت: «من با او صحبت میكنم شما به كارت برس.»
من به مسجد رفته بودم، وقتی برگشتم ديدم ساك مصطفی را بسته و مصطفي نيز خوشحال ايستاده است! گفت: «مادر! امروز روز ياری اسلام است؛ درخت انقلاب، آبياري میخواهد. من ديروز كه آمدم جنازه شهيدی را با خود آوردم كه قبلاً برادرش نيز شهيد شده است. روزی كه هر خانواده يك شهيد داشته باشد، اين انقلاب برای هميشه بيمه خواهد شد.»
گفتم: «خدا نكند! ان شاء الله همگي سالم باشيد و جنگ با پيروزی اسلام به پايان برسد.»
- در زمان مرخصی از جبهه، حضور در گلزار شهدا و دیدار با خانواده معظم آنان در اولویت برنامه های مهدی قرار داشت. یک بار نخستین روز مرخصی او از جبهه، مقارن با آغاز سال جدید بود، او طبق همیشه به گلزار شهدای ساوه رفت و به غبار روبی آنجا پرداخت و سپس به منزل برگشت.
وقتی وارد شد با دیدن انواع شیرینی و میوه برای پذیرایی از مهمانان نوروزی، برآشفته شد و گفت: این همه تهیه و تدارک پذیرایی برای چیه؟
در جواب او گفتم: برای پذیرایی از مهمانان عید نوروز است.
او گفت: امروز پیکر پاک شهید "مهدی یعقوب زاده" را تشییع میکنند و آن وقت ما خود را برای دید و بازدید سال نو آماده میکنیم؟ شهید متعلق به همه ملت است و همگان باید برای جایگاه آنان ارزش و احترام خاصی قائل باشند. سپس به همراه اعضای خانواده در مراسم تشییع پیکر مطهر این شهدای والامقام شرکت کردیم و به یک دید و بازدید ساده با آشنایان بسنده کردیم.
قرار شده بود كه هر روز يكي از واحدهای لشكر، مامور جمع آوری زبالهها باشد؛ اين تصميم خيلی جالب بود و پيامد خاص هم داشت، شايد بعضي ها، كسر شأن خودشان میدانستند كه چنين كارهايی انجام دهند و ...
در همان روزها « حاجي » را ديدم كه با دو سه نفر از نيروها مشغول جمع زباله میباشد. شايد خيلیها كه «حاجی» را با آن حال – در حالیكه « قائم مقام واحد اطلاعات عمليات لشگر » بود ديدند، بعد از آن تصميم گرفتند كه در اين كارها پيشقدم باشند.
حسينعلي خديوي - یکی دیگر از همرزمان شهید – میگوید:
وقتي از او پرسيديم كه « چرا از سنگر استفاده نمي كني ؟ » با حالت خاص گفت: « بچه ها كه با دشمن مي جنگند ، جان پناهي ندارند ؛ اگرچه وضعيت كاري من مانع من شده كه در كنارآنها باشم ، مي خواهم جايگاهم مثل آنها باشد. »
مدتها بود كه مي خواستم به نحوی اندكی از زحمات « حاجي » را جبران كنم چرا كه خود را مرهون او می دانستم. دريكي ازتابستانهايی كه به ايران بازگشته بودم از « حاجي » خواستم كه « حالا كه عازم حج هستم ، اگر چيزی لازم داری بفرما تا بياورم ... » او فقط گفت كه « در حجر اسماعيل برای پيروزی رزمندگان دو ركعت نماز بخوان !» گفتم : « چشم ! اما باز هم اگر ... » به هر حال در برابر اصرار بيش از حد من تسليم شد و گفت كه « حالا كه مي خواهی چيزی بياوری ، لطف كن و يك ماشين اصلاح برقی بياور ، من كه در جبهه ، سربچه ها را با ماشين دستی اصلاح می كنم خيلی وقت گير است و ... »
او خيلی بزرگ بود. همه آرزوهايش هم خلاصه در جنگ و بچه های جبهه شده بود!
درگير و دار عمليات « كربلاي پنج » بوديم كه « حاجي » آمده بود خط؛ امكاناتي هم با خودش آورده بود، مثل هميشه سرحال و با نشاط، چفيه ای هم دور گردنش انداخته بود كه او را باشكوه تر كرده بود ... غذا را كه بين بچه ها تقسيم كرد ، دوباره عازم عقبه شد. چند نفر اسير عراقی داشتيم كه همراه او كرديم تا آنها را به عقب ببرد ، اما مقدر شده بود در ميان بچه هاي خط باشد و عروج كند ... چند دقيقه ای نكشيد كه صدای انفجاری ، ما را به خود آورد. در اين ميان « حاجی » بود كه پرواز كرده بود.
سردار شهید "مهدی نظر فخاری" برای خدا زیست، برای خدا مبارزه نمود و در نهایت مزد رنجها و زحمات خود را از خداوند گرفت و مصداق بارز « ان الله اشتری من المومنین باموالهم و انفسهم بان لهم الجنه » گردید و رضوان الهی و جنت موعود را به دست آورد. در سال ۶۵ همزمان با نیمه شعبان در کربلای پنج در شلمچه به فیض شهادت نائل شد.
فرازهایی از سخنان سردار شهید مهدی نظر فخاری:
- من به بسيجيان ، زياد علاقه مندم چون امام [ره] فرمودند كه من يك بسيجي هستم. دستورات امام را عمل كنيد ، سرمشق تمام كارهايتان را از امام بگيريد اگر آنچه ايشان فرموده اند عمل كنيد و انجام دهيد ، هيچ وقت مشكلي پيدا نمي كنيد.»
- مادر ! امروز روز ياري اسلام است ؛ درخت انقلاب ، آبياري مي خواهد.
همه بچه هاي رزمنده را فرزند خود بدانيد و براي همه شهدا همانند فرزند خودتان عمل كنيد.
منبع مقاله : فرهنگ نیوز
/ج