اسطوره هاي پيدايش روم

تمدن روم چون اغلب فرهنگ هاي ديگر جهان، بر پايه ي داستان استوار شد. و اين جا نيز بايد با يادآوري عبارت والتر بنيامين که مي گفت هر سند و گواه تمدن بر پايه ي قصه اي از بربريت نوشته شده، به آغازين ترين و فراگيرترين
يکشنبه، 12 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسطوره هاي پيدايش روم
 اسطوره هاي پيدايش روم

 

نويسنده: ريچارد کرني
برگردان: سهيل سُمّي



 

تمدن روم چون اغلب فرهنگ هاي ديگر جهان، بر پايه ي داستان استوار شد. و اين جا نيز بايد با يادآوري عبارت والتر بنيامين که مي گفت هر سند و گواه تمدن بر پايه ي قصه اي از بربريت نوشته شده، به آغازين ترين و فراگيرترين اسطوره هاي تمدن روم به ديده ترديد بنگريم. روم بر پايه ي اسطوره ي ازدواج با شکوه الهه ي زيبايي و رب النوع ظفر تأسيس شد. ونوس، الهه ي زيبايي، مادر آنياس بود؛ و مارس، رب النوع ظفر، پدر رومولوس بود. اين ازدواج مقدسِ خدايان توسط امپراتور آوگوستوس در پانتئون تقديس شد، و فرزندان حاصل از اين ازدواج، آنياس و رومولوس، به محترم ترين قهرمانان امپراتوري جديد بدل شدند. اما اگر خوب به داستان هاي آنياس و رومولوس دقت کنيم، زير نقاب تقدسِ رسميشان نشانه هايي از خشونتي آغازين مي بينيم.
ونوس، مادر آنياس، از خون کرونوسِ اخته شده است. آنخيسس، پدر آنياس، که بر روي دوش پسرش از تروآي غرق در آتش بيرون برده مي شود، اصل وظيفه شناسي و احترام به والدين را چنان به پسرش القا کرده بود که آنياس ديدو، محبوبش، را رها کرد و به اين ترتيب، موجب تسريع خودکشيِ جگرخراش او شد. ويرژيل از طريق درآميختن پاره هايي از تاريخ واقعي ( regestate ) با اسطوره ها و قصه هاي تخيلي، روم را بر اساس داستاني خوب بنا کرد - داستاني متشکل از ريزپيرنگ هاي خون و خيانت و ابرپيرنگِ الوهيتي پايدار و هميشگي. اين نيز ممکن است حقيقي باشد که روميان اوليه که شهر خود را بر کرانه ي رود تيبر ساختند، به راستي از شهري محصور در ديوار به نام تروآ، واقع در جنوب داردانل، بر ساحل شرقي اژه، آمده باشند. اما اگر اين قضيه که تروآيي ها چون آنياس روم را تأسيس کرده اند، به لحاظ تاريخي ممکن باشد، مسلماً هيچ يک از آن ها از تبار الهه ي ونوس نبوده يا بر اساس پيشگويي نپتون يا اراده ي آپولون به ايتاليا نيامده اند!
خلاصه اين که روايت تخيليِ ويرژيل تلاشي است براي ادغام داستان و تاريخ، تا اين گونه به نظر رسد که روم بر پايه ي نظامِ سماويِ رحمتِ الهي و نظامِ زمانمندِ حوادثِ تبارشناسانه پاگرفته است. و تصور اساسي اي که بر پايه ي اين روايتِ « درآميخته » از خيال و واقعيت القا مي شود اين است که تشکيل امپراتوري عظيم روم در دوران آگوستوس به لحاظ تاريخي و اعتقادي، پديده اي اجتناب ناپذير بوده است.
هايدن وايت منطق نهفته در پس ادغام تاريخ و داستان را به خوبي شرح مي دهد؛ او « داستان » را به مثابه فرآيند گزينش و چينش داده ها بر اساس ثبت پردازش نشده ي تاريخي - به منظور قابل فهم تر کردن اين سندِ ثبت شده براي مخاطبي خاص - توصيف مي کند. (1) آن جا که چيزي به نام « وقايع نامه » قصد آن مي کند که يک سلسله از اتفاقات را همان گونه که رخ داده اند ثبت کند، « داستان سعي مي کند در پيکر وقايع نامه - که در غير اين صورت چيزي بي هدف و بي استفاده مي بود - نوعي هدف و زاويه ديد خاص بدمد. داستان مفهوم تطابق و انطباق پيرنگ را طرح مي کند - به عبارت ديگر، داستان سعي مي کند به ملغمه حوادث تاريخي نوعي ساختار آغاز - ميان - پايان ببخشد و به اين حوادث « پيرنگ بدهد » ( البته نه ضرورتاً با همان نظم و نظام واقعي حوادث ). استحاله وقايع نامه و تبديل آن به داستان هنگامي متحقق مي شود که بعضي حوادث آغازين، بعضي ديگر مياني و بعضي نيز پاياني تلقي شوند. پيرنگ موجب مي شود که ماهيت تسلسلي حوادث در قالب « و بعد و بعد و بعد » بر پايه نوعي طرح بازگو شود، هرچند طرحي تخيلي. انسان از همان آغاز زمان به دلايلي همواره نيازمند چنين پيرنگ و هدفي بوده است. روميان نيز از اين اصل مستثنا نبوده اند.
داستان پيدايش رومولوس حتي از اين نيز دوگانه تر است. اين روايت در عين تعريف داستان دو برادر که به نحوي معجزه آسا - و به مدد خدايان و يک ماده گرگ - پيش از بزرگ شدن و تأسيس روم، از سختي هاي بيابان جان سالم به در مي برند، يک داستان پيوسته و بالنسبه تلخ تر را نيز تعريف مي کند. نطفه ي رومولوس و برادرش پس از آن که مارس به مادرشان، رئا، تجاوز مي کند، بسته مي شود - خاستگاهي خشونت آميز که در قالب قتل رموس به دست رومولوس، برادر دوقلويش، تکرار مي شود. در پس داستان شکوه و جلال، يک داستان فرعيِ خشونت و خونريزي مستتر است. پنداري اسطوره پيدايش روم حکايت کننده ي قصه دوگانه ريشه هايي بلند و پست است.
به عقيده پاسکال گينيار و مفسراني ديگر، اين هر دو اسطوره بر اساس اخراج اتروسک هاي « بيگانه » استوار است که روميان در نهايت جايشان را مي گيرند و نابودشان مي کنند. از اين رو، داستان هاي مربوط به پيدايش و تأسيس روم به مثابه نوعي پوشش عمل مي کنند که در پس اساطير رسمي تبارشناسي الوهي ( مارس و ونوس ) و تبار قهرماني ( آنياس و رومولوس )، خاطرات مربوط به خونريزي اي نخستين را پنهان مي کنند.
روميان، در اين راه، در واقع، رسم و آيين يونانيان باستان را در تقسيم جهان به دو بخش « انساني » و « بربرگونه » تکرار مي کنند. و اين تقسيم دوگانيِ خالص و ناخالص در هر حال به نحوي ديالکتيکي با « صحنه ي آغازينِ » سرکوب شده ي اخراج و تزکيه اي خشونت آميز مرتبط است. به علاوه، انتقال آيين هاي نخستين باکوس از يونان به روم - دست کم در سطح ناخودآگاه نمادين - خود نشانه همزيستي تمدن گرايي در سطح و نشانه هاي پنهان خونريزي در عمق است. همان گونه که از باکائه، اثر اوريپيدس برمي آيد، شهر روم با قرباني کردن يک بلاگردان تأسيس شده که خشونت دروني و ذاتي را از جامعه گرفته و بر خود معطوف مي کند و به اين ترتيب، شکل گرفتن يک لحظه آغازينِ صلح و آرامش را موجب مي شود. اين همان امري است که در نهايت، الوهي شدنِ غايي قرباني را توسط جامعه اي رستگار شده تضمين مي کند. به اين ترتيب، اين قرباني در بازانديشي به عنوان کسي که در ابتدا و از آغاز افراد اين جامعه را از دست خودشان نجات داده، گرامي داشته مي شود!
اوريپيدس در روايت دراماتيک خود به قتل فجيع ديونيوس به دست مائنادها و نيز قتل شاه پنتئوس به دست مادر خودش - که او را با دستان خالي تکه تکه کرد و خام خام خورد - مي پردازد. بازگويي آييني قرباني کردن ديونيسوس نيز به نوبه خود با مستي جنون آميز و زدن نقاب هاي حيوانات پيوند خورده - نشانه هايي ديگر که يادآور وجود « بيگانگان » عهد باستان هستند، يعني اتروسک ها، که توسط روم از لوح زمين محو شدند، اما نقششان براي هميشه بر صفحه ي ناخودآگاه روم حک شد. يک حکايت خاص در اين مورد بسيار گوياست. در سال 401، هنگامي که روم مورد هجوم بيگانگان قرار گرفت، يک جفت گرگ به امپراتور حمله کردند و در امعا و احشاي آن ها دو دست انسان يافته شد. اين اتفاق به بازگشت « بيگانه » تعبير شد. گرگ هاي اتروسک که به رومولوس و رموس غذا داده بودند، مجدداً به سراغ امپراتوري اي آمده بودند که به آن ها پشت کرده بود.
هدف اصلي اساطير، چه براي روم و چه براي ديگر امپراتوري ها و ملل بزرگ، ارائه ي نوعي مفهوم « هويت آغازين » به مردمان بود. تصور مي شد که بازگوييِ آييني اسطوره هاي آغازين، گسست و شکست هاي حال را از طريق يادآوري حادثه اي نخستين که در آغاز زمان - in illo tempore - رخ داده، مرمت و به اين نحو، احساس وحدت و تعلق نخستين و آغازين را يک بار ديگر زنده و احيا مي کند. اين گونه روايت هاي مربوط به پيدايش اغلب به قصه هاي مربوط به سرزمين پدري و سرزمين مادري پيوند مي خوردند و به عنوان نمادهاي قدرتمندي براي احياي قدرت « نسل هاي مُرده » و القاي باور محکم به پيوستگي با سنت هاي ديرينه عمل مي کردند. اگر اين باور محکم همچنان باقي مي ماند، آن گاه روايت ها به مثابه اسطوره هاي ملي تفوق و استيلا عمل مي کردند.
از اين رو، اسطوره ها تا آن جا که تاريخي مقدس را روايت مي کردند - نوعي تجلي فرا انساني و فرا زماني که ظاهراً در عصر مقدسِ آغاز عظيم تحقق يافته - القاکننده نوعي قدرت نخستيني بودند. روايت هاي اسطوره اي گرايش به نمونه و تکرارپذيرشدن داشتند و به عنوان الگويي عمل مي کردند که توجيه گر و مشروع کننده کنش انسان در زمان حال بود. ميرچا الياده مي نويسد: « انسان از طريق تقليد کنش هاي الگو وار قهرمانان و رب النوع هاي اسطوره اي، خود را از زمان پست و مادي جدا و به نحوي معجزه آسا به عصر بزرگ و زمان مقدس وارد مي کند. » (3) اسطوره ها موجب شدند که گذشته هرگز به شکل مطلق و تمام عيار گذشته نباشد.
اين قدرت متقارن ساز روايت اسطوره اي اغلب در تقابل با تاريخ گرايي « داغ » پيشرفت عصر روشنگري قرار مي گيرد. (4) اما مسائل اين قدرها هم ساده نيستند. براي مثال، در روايت هاي ملي بسياري از ملل مدرن، هر دو شکل زمانمندي - داغ و سرد، پيشرفت گرايانه و اسطوره اي - درهم مي آميزند تا به تجربه اي غريب و دوگانه شکل دهند: نوعي زمان دوگانه که هم به ريشه نازمانمند اشاره دارد و هم به حال و همين جا. (5) اين دقيقاً همان اتفاقي است که در انقلاب فرانسه رخ داد، همان هنگام که روبسپير و ژاکوبَن ها پيشرفت تاريخ روشنگري را جشن گرفتند و از حال به آينده رژه رفتند و همزمان به آن بي زماني اسطوره اي روم در روزهاي آغازينش بازگشتند. حتي بعضي از انقلابيون فرانسوي در گردهمايي هاي کنوانسيون پاريس در واپسين دهه قرن هجدهم، رداي رومي و ديگر لباس هاي عهد کلاسيک مي پوشيدند.
روايت هاي بنيادين روم چکيده ي معاني ذاتيِ سنت - از واژه ي لاتيني tradere - هستند و حال را به گذشته و گذشته را به حال پيوند مي زنند. درست مانند آنياس که پدرش، آنخيسس را روي شانه هايش حمل کرد. از اين رو، درمي يابيم که روايت هاي اسطوره ايِ سنت اغلب از طريق ادغام نظام هاي متضاد مقدس و دنيوي، صلح و خشونت، الوهي و انساني و بخشوده و ملعون، منطق هنجار يا اين/ يا آن را بر هم مي زنند. داستان ( mythos ) ما را با منطق خاص تخيل روبرو مي کند، جايي که قوانين تناقض و عليت ديگر اعمال نمي شوند. همان گونه که فرويد گفته است: « شق هاي يا اين/ يا آن در فرآيند رؤيا ديدن تجلي نمي يابند. هر دوي اين شق ها معمولاً در متن و بافت رؤيا تنيده مي شوند، به نحوي که پنداري هر دوي آن ها به شکل همزمان معتبرند. » (6) بسياري از مفسران معاصر اسطوره - از لوي استروس و الياده تا هيلمان و کمبل - در مورد اين واقعيت اتفاق نظر دارند که شيوه هاي آغازين داستان گويي، بر حسب ضرورت رفع تناقض ها، هرگز به شکل مطلق و کامل از لوحِ جهانِ روان محو نمي شوند.
اما داستان به هيچ وجه صرفاً شيريني و نور نيست. داستان هاي اسطوره اي گرچه به عنوان بخشي محوري از روان ناخودآگاه ما به رسميت شناخته نمي شوند يا در رؤياها و آثار هنري يا مذاهب ما نمود و تجلي کافي نمي يابند، مي توانند ابعاد بسيار عظيمي بيابند. طليعه ي فرقه هاي ايدئولوژيکيِ رهبرانِ فاشيستي و توتاليتر يا اسطوره هاي قرباني بلاگردان و ضد يهودگرايي - پديده اي که از طريق منتقدان « اسطوره زدايي » چون ژيرار و بولتمان با شدت و حدت تمام علني و عيان شده - نيز در همين راستا قرار مي گيرند.
بر اساس همين مرور شتابزده داستان هاي کلاسيک در مورد پيدايش و تأسيس يونان و روم، احتمالاً مي توان گفت که اسطوره ها به خودي خود نه خوبند نه بد، بلکه تفسير باعث خوب يا بد به نظر رسيدن آن ها مي شود. معمولاً داستان ها في نفسه شکل چيزي را دگرگون و مستحيل نمي کنند، بلکه استفاده هايي که ما از آنها مي کنيم و منافع و اهدافي که بر اساس آن ها تأمينشان مي کنيم، اين کار را انجام مي دهند. داستان خياباني دوطرفه است. داستان مي تواند به انحراف ( تعصب، نژادپرستي و فاشيسم ) ختم شود يا به آزادي ( فعال سازي دوباره تخيل حقيقي اجتماعي که رو به افق هايي جهاني گشوده شده باشد ) منجر گردد. ضرورت اسطوره زدايي همان قدر آشکار است که ضرورت اسطوره پردازي دوباره. و اين فرآيند مضاعف مستلزم تميز ميان استفاده هاي اصيل و غيراصيل از داستان گويي اسطوره اي است. چون اگر داستان هاي آغازين گاه واکنشي نسبت به سرکوب هستند، به نوبه خود مي توانند موجب اعمال سرکوب هايي جديد نيز بشوند. به همين دليل است که توجه به نحوه رهايي بخشي يا تجسد بخشيدن توسط روايت ها يا اين که چگونه مي توانند نمادهاي اقتدار يا بت هاي سحر و جادو توليد کنند، کاملاً ضروري است. در بهترين حالت، داستان هاي آغازين يونان، روم و ديگر فرهنگ هاي تکوين بخش ما را بر آن مي دارند که از گذشته مان به تصوري جديد برسيم، به نحوي که شرايط فعليمان به چالش کشيده شود و افق شيوه هاي متفاوت انديشه به رويمان باز شود؛ و در بدترين حالت، اين داستان ها زنده کننده همان شعار قديمي در باب هويت تثبيت يافته اند و به اين نحو، راه هرگونه گفتگو با ديگران را سد مي کنند. بدون روايت هاي بزرگ آغازين - کلاسيک يا متعلق به کتاب مقدس - ما در غرب به استقبال اين خطر مي رويم که، کورکورانه و همرنگ جماعت، در دام واقعيت بيفتيم. قبول. اما همين روايت ها هنگامي که در قالب اصول ايدئولوژيکي ماهيتي بت گونه مي يابند و از حقيقت گسسته مي شوند، مي توانند خود به نوعي اطاعت کورکورانه ديگر منجر شوند. به همين دليل است که بايد ميان اسطوره اي و تاريخ همواره نوعي گفتگوي انتقادي برقرار کنيم؛ به همين دليل است که هر فرهنگي بايد به داستان گويي ادامه دهد و تخيل موروثي خود را بيافريند و بازآفريني کند تا مبادا تاريخش به جزم انديشي و تعصب بدل شود.

پي‌نوشت‌ها:

1. H. white, Metahistory, Baltimore and London, The Johns Hopkins university press, p. 5.
2. pascale Quignard, Le sexe et effroi, paris, Gallimard, 1994, pp. 24-30, 325-6, 355.
3. Eliade, Myths, Dreams and Mysteries, London, Fontana, 1968. see also my application of this reading to Irish political and literary narratives in Myth and Motherland", postnationalist Ireland, London and New York, Routledge, 1997, pp. 188-121, and Myth and Martyrdom", Imagining Ireland.
4. see c. Levi - strauss, Tristes Tropiques, Harmondsworth, penguin, 1992 and J. - F. Lyotard, The postmodern condition , Manchester, Manchester university press, 1984.
5. Homi Bhaba,Dissemi Nation: Time, Narrative and the Marigins of the Modern Nation", in Nation and Narration, ed. H. Bhabha, London, Routledge, 1990.
6. s. Freud, on the Interpretation of Dreams, New York, penguin, 1976.

منبع مقاله :
کرني، ريچارد؛ (1384)، در باب داستان، مترجم: سهيل سُمّي، تهران: انتشارات ققنوس، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط