اسکندر و خليج فارس

اسکندر و به منظور شناسايي سواحل و راه هاي دريايي حوزه ي خليج فارس، سفر دريايي نئارخوس را از دهانه ي رود سند به سمت شمال خليج فارس ترتيب داد و خود نيز فرماندهي نيروي زميني، مستقر در حالي درياي عمان، را...
دوشنبه، 13 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسکندر و خليج فارس
 اسکندر و خليج فارس

 

نويسنده: دکتر علي اکبر ولايتي




 

اسکندر و به منظور شناسايي سواحل و راه هاي دريايي حوزه ي خليج فارس، سفر دريايي نئارخوس را از دهانه ي رود سند به سمت شمال خليج فارس ترتيب داد و خود نيز فرماندهي نيروي زميني، مستقر در حالي درياي عمان، را به دست گرفت ( ويلسون، ص 18- 29 ).
ويلسون، در کتاب خليج فارس، داستان اين مسافرت را اين گونه شرح مي دهد: « اسکندر پس از تکميل فتوحاتش در مشرق، آماده ي بازگشت شد ( 326 پ م ) و در هي داسپس نيروي دريايي شامل 1800 کشتي جنگي و جهازات حمّاله فراهم کرد و عده اي از دريانوردان کار آزموده را در آن ها سوار نمود. وقتي اين کشتي ها آماده و مجهز شد به آرامي از هي داسپس و اکسين و سند به طرف پايين آمده و پس از ده ماه به کيلوتا، واقع در يکي از شعب غربي سند و نزديک به دريا، رسيدند، اسکندر جهت حفاظت از نيروي دريايي خود و تهيه ي آذوقه براي ايشان، در تمام عرض راه، به موازات کشتي ها در خشکي حرکت مي کرد » ( ويلسون، ص 19 ). سرانجام، کمبود آب و آذوقه، در نواحي ساحلي، اسکندر را، به اجبار، به نواحي داخلي کشاند ( زرين کوب، روزبه، ص 272 ). اسکندر، قبل از عزيمت به نيارکوس، فرمان داد که پس از قطع شدن بادهاي موسمي، بدون درنگ مسافرت دريايي خود را شروع کند و خود از خاک مُکران کنوني به قصد شوش حرکت کرد ( ويلسون، ص 19 ).
اِسترابون (1) ( 64 پ م - 23 م )، جغرافي دان يوناني که کتابش منبع سرشاري براي کسب آگاهي از دنياي قديم است، ادامه ي ماجرا، يعني ماجراي بازگشت اسکندر، را چنين شرح مي دهد: « [ ... اسکندر ] سپاه را به سه بخش تقسيم کرد. خودش با سپاهي که از کِدروزيا (2) مي خواست گذر کند همراه شد. هيچ گاه بيش از پانصد اِستاد از ساحل دريا دور نمي شد تا بتواند در ضمن تدارکات مورد نياز ناوگان نئارخوس را فراهم آورد با آن که ساحل دريا سنگلاخ و صعب العبور بود، اغلب به آن نزديک مي شد. بخش ديگر سپاه را به فرماندهي کراتروس (3) به داخل منطقه فرستاد تا از يک سو آريانا را مطيع کند و سپاه را به آن سرزمين هدايت نمايد که اسکندر قصد آن را داشت. درياسالاري ناوگان را به نئارخوس سپرد و اونسکريتوس (4) را فرمان داد تا تحت فرماندهي نئارخوس ناوگان را به موازات ساحل و هماهنگ با راه پيمايي سپاه، ناوبري نمايد » ( استرابون، ص 308 ).
کل مسافرت نئارخوس 146 روز طول کشيد و سرانجام، او، در 24 فوريه ي سال 325 پ م، براي پيوستن به اسکندر در کنار رودخانه اي در اهواز لنگر انداخت. نئارخوس در خاطرات سفر خود، نام کليه ي لنگرگاه ها، بنادر و روستاهاي اطراف را ثبت کرد تا به اطلاع اسکندر برساند. احتمالاً اسکندر قصد داشت راه دريايي داريوش را که با گذشت زمان متروک شده بود، دوباره رونق بخشد. اما مرگ زودرس او به آرزوهاي طولاني اش پايان داد ( ويلسون، ص 20 ).
اما اطلاعاتي که اسکندر و يارانش از سواحل، بنادر و جزاير خليج فارس گرد آورده بودند، پايه اي براي دانش جغرافي دانان بعدي شد. مثلاً اطلاعات کاملي که امروزه راجع به عربستان در دوران باستان موجود است، همگي حاصل زحمات اراتوستن (276 - 194 پ م )، جغرافي دان اهل اسکندريه، است که اطلاعاتش را از نئارخوس و اورتاگوراس (5) کسب کرده بود در حقيقت، استرابون تمام اطلاعاتي که از سياحت در عربستان به امر اسکندر جمع کرده و نيز توصيفاتي که از گرا (6) و جزاير تيلوس (7) و ارادوس کرده، از اراتوستن، که 300 سال پيش از او مي زيسته، اخذ کرده است. توصيفات استرابون از قول اراتوستن بسيار دقيق است: « دهانه آن چنان تنگ است که از هرموز و دماغه ي کرمانيا مي توان دماغه ي ماکيه در عربستان را ديد. از دهانه، آن ساحل سمت راست که دايره مانند است نخست با اندک تمايل به مشرق رو به کارمانيا مي آورد؛ آنگاه رو به شمال، سپس رو به مغرب تا تردون و دهانه ي فرات. [ آن ساحل ] تشکيل مي شود از ساحل کرمانيا و بخشي از پارسيان و شوشيان و بابليان که روي هم رفته 10000 اِستاد درازا دارد » ( استرابون، ص 369 ) و نيز: « جزيره ي اگيريس در فاصله ي دو هزار اِستاد از کرمانيا در درياي آزاد است. گور اريتراس که تپه اي بلند و مشجر با نخل است در آنجا ديده مي شود. اريتراس شاه اين ناحيه بود و دريا را به نام خود اسم گذاري کرد » ( همان، ص 371 ).
اراتوستن نخستين کسي است که به وجود نفت و ساير مواد مربوط به آن، در نواحي خليج فارس، اشاره کرده و گفته است: « در بابِلستان مقادير هنگفت قير توليد مي شود. اراتوستن مي گويد قير مايع که نفتا نام دارد، در شوش فراوان است. اما نوع خشک آن که جامد مي شود در بابلستان زياد است. چشمه اي از اين گونه قير نزديک رود فرات است. چون رود، به هنگام آب شدن برف ها، سيلاني مي شود اين چشمه ي قير نيز لبريز شده و به رودخانه سرازير مي گردد. تخته هاي بزرگ قير درست مي شود که در بناي ساختمان ها و خشت هاي پخته مصرف مي شود. ديگران مي گويند نوع مايع آن در بابلستان نيز هست. مؤلفان بر سودمندي زياد قير در هر گونه بنايي اصرار ورزيده و مي گويند اگر قايق بافته شده از ني را با قير روپوشي کنند، آب در آن نفوذ نمي کند. نوع مايع آن که نفتا خوانده مي شود سرشتي يکتا و بي مانند دارد. اگر نفتا را به آتش نزديک کنند آن جسم نيز آتش خواهد گرفت و اين آتش را نمي توان با آب خاموش کرد [ بلکه آتش فروزان تر مي شود ] مگر اين که آب به مقدار بسيار زياد بر آن ريخته شود » ( استرابون، ص 339- 340 ).
پوسيدونيوس (8) (135- 51 پ م ) نيز، چنان که استرابون از قول او نقل کرده است، مي گويد از پاره اي از آن ها نفت سفيد و از ديگر چشمه ها نفت سياه مي جوشد. نفت سفيدي که مي جوشد گوگردِ آب شده است و سبب آتش سوزي اين است. نفت سياه يا قير مايع را در چراغ ها به عوض روغن مصرف مي کنند » ( استرابون، ص 340 ).
پس از افول قدرت هخامنشيان و روي کار آمدن اسکندر و جانشينانش، عرب هاي منطقه ي جنوب غربي عربستان يا يمن امروزي، موسوم به سَبا، تجارت خليج فارس را به دست گرفتند و به داد و ستد سنگ هاي گران بها و ادويه و صمغ هاي خوشبو و کندُر پرداختند. اين مردم پارچه هاي نخي و ادويه را از هندوستان مي خريدند و يا از بازرگانان هندي، که اين کالاها را به بندرهاي دو سوي خليج عدن مي آوردند، (9) دريافت مي کردند و از راه خشکي، يعني کوهستان هاي نيلِ عُليا، يا از راه درياي سرخ و صحرا به تِبِس و مِمفيس تجارت مي کردند ( حسن، 1371، ص 93 ).
رفته رفته، ساکنان سبا توانستند تمدن عظيمي را بنيان گذاري کنند و تا مدت ها انحصار تجارت در خليج فارس را براي خود نگه دارند ( همان جا ). پرفسور هادي حسن سخن آگتارخيدس، رئيس کتابخانه ي اسکندريه در سال 113 پ م، را در اين باره چنين نقل مي کند: « سبايه پر است از هر آنچه زندگي را به حد اعلاي شادماني مي رساند، حتي هواي آن ديار، چنان عطرآگين است که بوميان ناگزيرند با بوي افزارهاي ديگر اين روايح را کاهش دهند؛ گويي حتي طبيعت هم نمي تواند خوشي را به حد افراط تحمل کند. مرمکي، کُندُر، بلسان، دارچين و فلوس در اينجا از درختان فوق العاده ستبر به دست مي آيد. فرمان رواي اين سامان، از طرفي دارنده ي افتخارات عالي است و از طرف ديگر بايد با محدوديت زندگي در قصر بسازد و حال آن که مردمان آ نجا، درشت اندام، رزم جو و دريانورداني زبده هستند که با کشتي هاي بسيار بزرگ به سرزمين هايي که کالاهاي معطر در آن ها تهيه مي شود سفر مي کنند و در آن جا مهاجرنشين هايي تأسيس کرده و از آن جا کالاهاي معطري به نام لَرِيمنون (10) که در هيچ نقطه ي ديگري يافت نمي شود [ به دست مي آورند ] و وارد مي کند. در روي زمين ملتي به ثروتمندي گراهايي ها و سبابي ها نيستند. مرکزيت آن ها بين آسيا و اروپا موقعيت ممتاز براي آن ها در جريان تجارت به وجود مي آورد. اينها مللي هستند که سوريه و بطالسه را غني ساخته اند و پر سودترين نمايندگي هاي بازرگاني را براي صنعت فنيقي ها تجهيز مي کنند و امتيازات گوناگون بي شماري به دست مي آورند » ( حسن، 1371، ص 94 ).
در نهايت، بايد گفت که پس از مرگ اسکندر و با وجود تفرقه اي که بين جانشينان و سرداران او رخ داد، به ويژه که آنان از ديدگاه سردار مقدوني در مورد تشکيل يک حکومت جهاني بي بهره بوده اند، سلوکوس (11) اول، معروف به نيکاتور (12) ( حکومت 312- 280 پ م )، به اهميت خليج فارس پي برد و پايتخت خود را از بابل به سلوکيه، واقع در ساحل غربي دجله، انتقال داد. اين نقطه بعدها به پايتخت اشکانيان و سپس تا سقوط دولت ساساني، به پايتخت دولت ساساني مبدل گرديد. اين مسئله نشان دهنده ي اهميت حضور نظامي دولت هاي بزرگ در خليج فارس است. چندي بعد؛ يعني در حدود سال 18 پ م، فرمان رواي بزرگ رومي، آوگوستوس (13) ( حکومت: 27 پ م - 14 م )، نخستين امپراتور روم، يکي از فرماندهان خود را، به نام آئولوس گالوس، (14) را به سوي عربستان و حبشه فرستاد، اما او فقط توانست تا ردمن، در عربستان، برسد، در حالي که غلامي آزاد شده به نام آنيوس پلوکاموس، همراه با باد شمال، به صورت اتفاقي به سواحل کارمانيا رسيد. دريانوردي به نام هيپالوس، در سال 45 م، توانست باد موسمي را ثبت و راه را براي تجار رومي باز کند. به اين ترتيب، در مدتي که ايران در اشغال بيگانگان بود، اعراب و سلوکيان تجارت را در خليج فارس به دست گرفتند. سيطره ي سلوکيان بر اين راه مهم آبي، راه را براي نفوذ رومي ها در قرن هاي بعد باز کرد ( همان، ص 94- 95 ).

پي‌نوشت‌ها:

1. Strabon/ Strabo.
2. Cedrsia.
3. Ceratrus.
4. Onscrtus.
5. Orthagoras.
6. Gera.
7. Tylus.
8. Posidonius.
9. هادي حسن ساکنان دو سوي خليج عدن را اقوام ايراني تبار مي داد و بازرگانان هندي را تاجران مسافر، نه ساکنان دائمي، معرفي مي کند (حسن، ص 104).
10. هادي حسن در مورد لريمنون بر اين باور است که احتمالاً نوعي ماده ي خوش بو و يا معطر همانند عنبر بوده است. (حسن، ص 104 ).
11. Seleucus.
12. Nicator.
13. Augustus.
14. Aulus Gallus.

منبع مقاله :
ولايتي، علي اکبر، (1391)، خليج فارس پيش از ظهور اسلام، تهران: نشر اميرکبير، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط