مترجم: احسان شاقاسمي
ما در دوره اي زندگي مي کنيم که در آن زبان آوري (1) امپراتوري مرزي را براي خود نمي شناسد. مجله ي اکونوميست چاپ لندن در ماه آگوست گزارش ويژه اي درباره ي « آمريکا و امپراتوري » منتشر کرد و پرسيد در صورتي که « تغيير رژيم » در ايران و سوريه « به صورت صلح آميز انجام شود، واقعاً آمريکا آمادگي دارد تا مسئوليت مرد سفيد را در خاورميانه به عهده بگيرد؟ ». پاسخي که اين گزارش داد اين بود که اين « امکان وجود ندارد » چرا که تعهد آمريکا به امپراتوري تا به آن حد نخواهد رسيد. البته آنچه اهميت دارد اين است که اين سؤال اصلاً پرسيده شد.
جنگ هاي حال حاضر آمريکا در افغانستان و عراق باعث شده تحليل گران به اين فکر بيفتند که آيا ميان امپرياليسم نوين قرن بيست و يکم و امپرياليسم قرن نوزدهم و ابتداي قرن بيستم شباهت ها و پيوندهاي تاريخي وجود ندارد؟ همان طور که جاناتان مارکوس خبرنگار جنگي بي بي سي و چند ماه پيش گفت:
بايد به ياد داشت که بيش از صد سال پيش روديار کيپلينگ شاعر بريتانيايي شعر معروف خود را در مورد آنچه او « مسئوليت مرد سفيد » دانسته بود نوشت که در آن به مسئوليت هاي امپراتوري اشاره شده بود که نه به لندن، بلکه به واشنگتن و مسئوليت هاي امپرياليستي آن در مستعمره ي تازه اش فيليپين مربوط مي شد. روشن نيست که آيا رئيس جمهور جرج دابليو. بوش خواننده اشعار کيپلينگ هست يا نه. اما تمايلات کيپلينگ امروز هم به اندازه ي زماني که شعر در دوره ي پس از جنگ اسپانيا و آمريکا نوشته شد براي وضع موجود صادق است ( 17 جولاي 2003).
تعدادي ديگري از هواداران امروزين امپرياليسم هم پيوندهايي با شعر کيپلينگ دارند که بدين صورت آغاز مي شود:
مسئوليت مرد سفيد را به عهده بگير
و نژاده ترين فرزندانت را روانه ميدان کن
پيش از بحث کردن در مورد دلايل اين علاقه ي دوباره به « مسئوليت مرد سفيد » کيپلينگ، لازم است که زمينه هاي تاريخ امپرياليسم آمريکا را مرور کنيم تا اين شعر در زمينه آن قرار گيرد.
از جنگ آمريکا و اسپانيا تا جنگ آمريکا با فيليپين
در جنگ آمريکا و اسپانيا در سال 1898، ايالات متحده مستعمرات اسپانيا در منطقه کارائيب و اقيانوس آرام را تسخير کرد و براي اولين بار در قامت يک قدرت جهاني ظاهر شد. در فيليپس هم مثل کوبا حکومت استعماري اسپانيا باعث شده بود که يک حرکت ملي گريانه ي آزادي بخش شکل بگيرد. در اول مي 1898 و بلافاصله پس از اينکه ناوهاي آمريکايي مانيل را بمباران و يک کشتي اسپانيايي را غرق کردند، درياسالار ديويي (3) يک قايق توپدار را براي آوردن اميليو آگوينالدو (2) رهبر انقلابي فيليپين به هنگ کنگ فرستاد. ايالات متحده آگوينالدو را براي رهبري يک شورش جديد عليه اسپانيا مي خواست تا پيش از رسيدن نيروهاي آمريکايي جنگ را آغاز کند. فيليپيني ها آنچنان موفقيت آميز عمل کردند که در کمتر از دو ماه همه ي بخش ها به جز جزيره اصلي لوزان (4) را به دست آوردند و با شکست دادن اسپانيا، نيروهاي اسپانيايي را در داخل مانيل پايتخت فيليپين به دام انداختند. در اين زمان تقريباً تمامي مجمع الجزاير فيليپين به دست فيليپيني ها افتاده بود. در ماهم ژوئن رهبران فيليپيني اعلاميه ي استقلال خود را بر اساس مدل آمريکايي منتشر کردند. سرانجام زماني که در اواخر ژوئن نيروهاي آمريکايي از راه رسيدند، 15000 نيروي اسپانيا در مانيل در محاصره ي ارتش فيليپين قرار گرفتند که حلقه اي بر گرد شهر ايجاد کرده بودند و بنابراين نيروهاي آمريکايي بايد از فيليپيني ها براي گذشتن از اين خط و درگير شدن با اين نيروهاي اسپانيايي اجازه مي گرفتند. در 13 آگوست 1898 تنها پس از چند ساعت جنگ، ارتش اسپانيا مانيل را تسليم نيروهاي آمريکايي کرد. در توافق ميان ايالات متحده و اسپانيا، نيروهاي فيليپيني بيرون از شهر نگه داشته مي شدند و سهمي از تسليم اسپانيا نمي بردند. اين، نبرد نهايي جنگ مذکور بود. جان هي (5) سفير ايالات متحده در بريتانيا زماني که جنگ آمريکا و اسپانيا را يک « جنگ کوچک و با شکوه » خواند در واقع به روحيه امپرياليستي زمان خود پاسخ مي داد.البته آمريکا پس از پايان جنگ با اسپانيا از به رسميت شناختن يک جمهوري فيليپيني جديد سرباز زد. در اکتبر 1898 دولت مک کينلي (6) براي اولين بار آشکارا اعلام کرد که در پي الحاق کل فيليپين است. گفته مي شد که رئيس جمهورمک کينلي در هنگام گرفتن اين تصميم گرفته بود « خداوند بزرگ » به او دستور داده تا فيليپين را به يک مستعمره ي آمريکايي بدل کند. در همان روزها انجمن ضد امپرياليست هاي نيوانگلند (7)در بوستون تأسيس شد. در ميان اعضاي آن چهره هاي سرشناسي مثل مارک تواين (8)، ويليام جيمز(9)، چارلز فرانسيس آدامز(10) و اندرو کارنگي (11) ديده مي شدند. با وجود اين، دولت تکاني به خود داد و در دسامبر معاهده ي پاريس را به مطرح کرد که در آن اسپانيا پذيرفت فيليپس را به همراه ساير مستعمراتي که در جنگ با آمريکا از دست داده است به اين قدرت امپرياليستي جديد واگذار کند.
اين مسئله باعث شد که در سنا بحث هايي در مورد تصويب اين معاهده و همين طور وضعيت فيليپيني ها مطرح شود چرا که به جز شهر مانيل، بقيه بخش هاي کشور در دست جمهوري فيليپيني نوپا قرار داشت. در چهارم فوريه 1899 نيروهاي آمريکايي دستوري براي درگير شدن با نيروهاي فيليپيني اطراف مانيل دريافت و به منطقه ي حائل ميان آن ها و فيليپيني ها در خارج از شهر حرکت کردند. نيروهاي آمريکايي هنگامي که به سربازهاي فيليپيني رسيدند دستور « ايست » دادند و بعد شليک کردند و سه نفر را کشتند. نيروهاي آمريکايي بلافاصله حمله اي همه جانبه را با تمام ظرفيت آتش خود سامان دادند و فيليپيني ها را غافلگير کردند ( افسران بلند پايه فيليپيني در آن زمان در يک مهماني در حال رقصيدن، خوردن و نوشيدن بودند). اين غافلگيري باعث شد که تلفات سنگيني به نيروهاي فيليپيني وارد شود. در 5 فوريه سال فرانسيسکو کال (12) گزارش داد زماني که اخبار به واشنگتن رسيد مک کينلي به « يک دوست نزديک گفت که به نظر او درگيري مانيل فردا روند تصويب معاهده را تضمين مي کند. »
محاسبات درست از کار در آمد و در روز بعد سنا معاهده پاريس را تصويب کرد و به جنگ آمريکا با اسپانيا در ازاي الحاق گوام، پورتو ريکو، و فيليپين به آمريکا و قرار دادن کوبا تحت سلطه ي آمريکا، پايان بخشيد. اين قرارداد در ضمن تصريح مي کرد که ايالات متحده بيست ميليون دلار بابت سرزمين هايي که در جنگ آمريکا و اسپانيا يک حمله تمام عيار استعماري از سوي امپراتوري آمريکا، و پاسخي به نياز صنايع و تجارت ايالات متحده بود که به تازگي يک دوره رخوت را از سر گذرانده بودند و اکنون نياز به بازارهاي جهاني داشتند.
ايالات متحده بلافاصله به سمت جنگ آمريکا و فيليپين که دو روز پيش آغاز شده بود بازگشت. اين جنگ يکي از وحشيانه ترين جنگ هاي استعماري تاريخ بوده است. در اين دوره هدف اين بود که نه تنها متصرفاتي که در کارائيب و دورتر از آن در اقيانوس آرام ايجاد شود، بلکه با مستعمره کردن جزاير فيليپين دروازه اي به سمت بازار چين باز شود ( در سال 1900 آمريکا نيروهايي را از فيليپين به چين فرستاد تا در کنار ديگر قدرت هاي استعماري شورش باکسر (13) را فرو بنشانند. )
شعر « مسئوليت مرد سفيد » از کيپلينگ که با زير تيتر « ايالات متحده و جزاير فيليپين » همراه شده بود در فوريه ي 1899 در مجله ي مک کلور (14) منتشر شد. اين شعر در زماني نوشته شد که بحث ها بر سر تصويب معاهده ي پاريس هنوز در جريان بود و جنبش هاي ضد امپرياليستي در آمريکا به شدت با برنامه ي الحاق فيليپين مخالفت مي کردند. کيپلينگ با اشاره به فيليپين، از ايالات متحده در خواست کرد که براي مسئوليت هاي نژادي امپراتوري، به بريتانيا بپيوندد:
مردم وامانده و بيچاره اي که به تازگي تسليم تو شده اند
نيمي کودک و نيمي شيطانند
بسياري از آمريکايي ها و از جمله رئيس جمهور مک کينلي و تئودور روزولت از فراخوان خيزش کيپلينگ براي درگير شدن ايالات متحده در « جنگ با بدويان » (15) که با فيليپين آغاز مي شد استقبال کردند. سناتور آلبرت جي بوريج (16) از اينديانا اعلام کرد « خداوند براي هزار سال انگليسي زبانان و سفيد پوستان را جز به انزوا و خودپسندي باطل نگمارده بود . . . امروز او ما را در اداره حکومت ها آنچنان خبره و زبردست کرده که مي توانيم در ميان بدويان و واپس ماندگان هم حکومت کنيم ». در پايان، 126 هزار افسر و سرباز به فيليپين فرستاده شدند تا مقاومت فيليپيني ها را در جنگي درهم بشکنند که رسماً از 1899 تا 1902 طول کشيد ولي در واقع با درگيري ها و مقاومت هاي گاه و بيگاه يک دهه ادامه يافت. مطابق اسناد، نيروهاي آمريکايي 2800 درگيري ثبت شده با مقاومت فيليپين داشتند. حداقل 250 هزار فيليپيني که بيشتر آن ها شهروندان عادي بودند و 4200 سرباز آمريکايي ( بيش از ده برابر تلفات ايالات متحده در جنگ با اسپانيا ) کشته شدند.
از همان اول معلوم شد که نيروهاي فيليپيني در يک جنگ عادي قادر به مقابله با آمريکا نيستند. بنابراين آن ها به سرعت رو به جنگ هاي چريکي آورند. سربازان آمريکايي در جنگ با فيليپيني ها يک آهنگ محبوب خود را مي خواندند: « آن ها را به ضرب کرَگ (17) متمدن مي کنيم » (کرگ اشاره به يک تفنگ نروژي بود که نيروهاي آمريکايي به آن مجهز بودند). با وجود اين آن ها متوجه شدند که با زنجيره اي از شبيخون ها و حملات گاه و بيگاه تمام نشدني فيليپيني هايي مواجهند که اغلب کاردهاي بلندي به نام بولوس (18) با خود حمل مي کنند. اين حملات چريکي به بالا رفتن کم کم اما دائمي شمار تلفات نيروهاي آمريکايي انجاميد. مثل همه جنگ هاي چريکي طولاني، قدرت مقاومت فيليپيني ها نتيجه اين واقعيت بود که آن ها از حمايت مردم فيليپين برخوردار بودند. ژنرال آرتور مک آرتور ( پدر داگلاس مک آرتور) که در سال 1900 فرماندار نظامي فيليپين شد، در يک گزارش محرمانه مي نويسد:
وقتي در ابتدا مقابله با شورشيان را آغاز کردم، فکر مي کردم نيروهاي آگوينالدو تنها نماينده بخشي از مردم هستند. دوست نداشتم بپذيرم که همه ي جمعيت لوزان- جمعيت بومي منطقه - عليه ما و پيشنهادهاي کمک و حکمراني خوب ما هستند. اما حالا که به اينجا رسيده ام، و بعد از اينکه چندين شهر بزرگ و کوچک را اشغال کرده ام، با بي ميلي پذيرفته ام که مردم فيليپين به آگوينالدو و حاکميتي که او در رأس آن قرار دارد، وفادارند.
ارتش ايالات متحده که با يک جنگ چريکي مورد حمايت بيشتر مردم رويا رو بود با اسکان مردم دراردوگاه هاي بسته، آتش زدن روستاها ( فيليپيني ها را به زور مجبور مي کردند تا نفت مورد استفاده در آتش زدن خانه هايشان را به محل حمل کنند)، اعدام دسته جمعي و به سر نيزه کشيدن مظنونين، تجاوز سيستماتيک به زنان و دختران، و شکنجه پاسخ داد. يکي از بدترين نوع شکنجه مورد استفاده در اين جنگ « آب درماني »(19) بود. مقدار زيادي آب به زور در گلوي زندانيان ريخته مي شد. سپس سربازان به روي شکم او مي رفتند و آب « مثل يک چاه آرتزين » از دهان زنداني به اندازه يک متر به هوا مي رفت. بيشتر قربانيان تنها زمان کوتاهي مي توانستند اين شکنجه را تحمل کنند و مي مردند. ژنرال فردريک فانستون (20) به راحتي اعلام کرد که خودش شخصاً يک گروه بيست و پنج نفره از غير نظاميان فيليپين مظنون به پشتيباني از انقلابيون فيليپيني را به دار کشيده است. سرگرد ادوين گلن (21) دليلي براي انکار اين اتهام نمي بينند که يک گروه چهل و هفت نفره از زندانيان فيليپيني را وادار کرده زانو بزنند و « از گناهان خود توبه کنند » و سپس آن ها را آن قدر با ميله هاي آهني و سر نيزه زده تا بميرند، ژنرال ژاکوب اسميت (22) به نيروهايش دستور داد تا « بشکند و بسوزانند »، به « هر کسي که بيش از ده سال دارد » شليک کنند و جزيره سامار (23) را به « يک برهوت غمگين » بدل کنند. ژنرال ويليام شفتر (24) در کاليفرنيا اعلام کرد ممکن است لازم شود نيمي از فيليپيني ها براي ايجاد « عدالت کامل » براي نيمي ديگر کشته شوند. ايالات متحده در حين جنگ فيليپين آمار معمولي تلفات جنگ را که بر مبناي آن تعداد زخمي ها بسيار بيشتر از کشته شدگان است برعکس کرد. بر اساس آمار رسمي ( که در جلسات مربوط به جنگ در کنگره به بحث گذارده شده اند) تعداد کشته شدگان فيليپيني بيش از 15 برابر تعداد زخمي هاي آن ها بود. اين واقعيت با گزارش هاي بسياري که بر مبناي آن ها گفته مي شد سربازان آمريکايي مبارزان اسير يا زخمي فيليپيني را در همان محل اعدام مي کنند، همخواني داشت.
جنگ تا پس از دستگيري آگوينالدو در مارس 1901 هم ادامه يافت امام تئودور روزولت در تلاش براي فرو نشاندن انتقاداتي که از سبعيت آمريکا مي شد، در چهارم جولاي 1902 رسماً خاتمه ي آن را اعلام کرد. در آن زمان جزاير شمالي تقريباً « آرام شده بودند » اما تسخير جزاير جنوبي هنوز در جريان بود و هر چند آمريکا شورش ها را راهزني مي ناميد اما مبارزه براي سال ها ادامه پيدا کرد.
ارتش استعمارگر آمريکا در فيليپين جنوبي در جنگ با فيليپيني هاي مسلمان بود که مورو ( 25) ناميده مي شدند. در سال 1906 و زماني که حداقل 900 فيليپيني از جمله تعدادي زن و کودک در يک دهانه ي آتشفشاني در جزيره جولو گير افتادند و براي چندين روز زير آتش نيروهاي آمريکايي قرار گرفتند، آنچه قتل عام موروها خوانده شد به وقوع پيوست. همه ي فيليپيني ها کشته شدند در حالي که تعداد انگشت شماري تلفات در ميان آمريکاييان اتفاق افتاد. مارک تواين در جواب گزارش هاي اوليه اي که نشان مي داد تعداد کشته شدگان 600 نفر است ( بعداً معلوم شد اين تعداد 900 نفر از جمله تعدادي زن و کودک بوده اند ) با طنزي تلخ نوشت:« 600 نفر از دو طرف درگير شدند، ما کلاً 15 نفر کشته و با حساب کردن دماغ و آرنج، 32 نفر زخمي داديم. دشمن متشکل از 600 نفر از جمله تعدادي زن و کودک بود و ما همه را نابود کرديم و حتي نوزادان را زنده نگذاشتيم که براي مادرش بگريد. اين بزرگ ترين پيروزي اي بوده که تاکنون به وسيله ي سربازان مسيحي آمريکا به دست آمده است ». دابليو. اي. بي. دوبويس (26) با نگاه کردن به عکس مشهوري که در آن سربازان آمريکايي از بالا به کپه هاي جسدهاي فيليپيني ها در داخل دهانه آتشفشان نگاه مي کنند، به مورفيلد استوري (27) رئيس جامعه ضد امپرياليست (28) (بعداً اولين رئيس انجمن ملي پيشرفت رنگين پوستان)(29) نوشت:« اين آموزنده ترين چيزي بود که تا به حال ديده بودم. مي خواهم آن را قاب بگيرم و به ديوار کلاسم بياويزم تا به دانشجويانم نشان دهم که جنگ چيست و کشورگشايي به چه معناست. »
رئيس جمهور تئودور روزولت بلافاصله به دوست نزديکش ژنرال لئونارد وود (30) که اين قتل عام را انجام داده بود نوشت:« من به تو و افسران و سربازاني که تحت فرمان تو اين شاهکار بزرگ را خلق کردند و پرچم آمريکا را با افتخار به اهتزاز در آوردند، تبريک مي گويم. » روزولت هم مانند کيپلينگ ترديدي براي تحسين انگيزه ي امپرياليستي يا دکترين هاي برتري نژادي به دل خود راه نمي دهد. با وجود اين، واقعيت متمايز کننده داستان ها، رمان ها و اشعار کيپلينگ اين بود که اين نوشته ها براي بسياري از افراد در جهان سفيد يک آرمان والا محسوب مي شد. در عين حال اين اشعار در اعلام و درک نفرتي که استعمارشدگان از استعمارگران داشتند ناموفق نبودند. کميته ي نوبل هنگامي که در سال 1907 جايزه نوبل ادبي را به کيپلينگ مي داد اعلام کرد « امپرياليسم او از آن نوعي نيست که به احساسات و دغدغه هاي ديگران احترام نمي گذارد » . اين دقيقاً چيزي بود که باعث مي شد « مسئوليت مرد سفيد » و ساير تراوشات قلم کيپلينگ به عنوان پوشش ايدئولوژيک يک واقعيت ظالمانه بسيار مؤثر عمل کند.
سال 1899 که سال نوشته شدن شعر کيپلينگ بود، نه تنها سالي بود که در آن جنگ اسپانيا و آمريکا پس از تصويب معاهده پاريس به پايان رسيد و جنگ ميان فيليپيني ها و آمريکايي ها آغاز شد، بلکه با آغاز جنگ بوئرها (31) در افريقاي جنوبي مقارن بود. اين ها جنگ هاي کلاسيک امپرياليستي بودند و باعث شکل گيري جنبش هاي ضد امپرياليستي و نقدهاي راديکال شدند. جنگ بوئرها باعث که جان اي هابسون کتاب امپرياليسم، يک مطالعه (32)را در سال 1902 بنويسد که در آن با اشاره ي خاص به امپرياليسم بريتانيا در افريقاي جنوبي گفته مي شد « در چنين شرايطي، در هيچ جا نظريه ي حکومت سفيد به عنوان يک عامل اصلي براي تمدن اثبات نشده است ». جمله ي آغازين کتاب امپرياليسم، بالاترين مرحله سرمايه داري ( 33) از لنين که در سال 1915 نوشته شده است، تصريح مي کند « مخصوصاً از زمان جنگ اسپانسا و آمريکا ( 1898) و جنگ بوئرها با انگليسي ها ( 1899-1902(، ادبيات اقتصادي و سياسي اين دو منطقه براي تعريف عصر حاضر بيش از هر زمان ديگري اصطلاح « امپرياليسم » را به کار برده اند. »
پيام کيپلينگ به امپرياليست ها پس از صد سال
هر چند در قرن گذشته امپرياليسم به عنوان يک واقعيت وجود داشته است، اما به دليل حجم بالاي اعتراضات ضد امپرياليستي، جنگ آمريکا و فيليپين و جنگ بوئرها، و همين طور کنار زدن پرده ي روابط جهان سرمايه داري به از طريق نظريه ي مارکسيستي امپرياليسم، اصطلاح امپرياليسم در قرن بيستم کمتر از سوي مجامع فرهيخته حاکم براي توصيف خود به کار رفته است. البته در چند سال گذشته، اصطلاح امپرياليسم دوباره به يک فراخوان دسته جمعي براي نومحافظه کاران و نوليبرال ها تبديل شده است. همان طور که آلن موراي (34) سردبير بخش واشنگتن سي ان بي سي اخيراً در پيامي خطاب به نخبگان مي گويد: « به نظر مي رسد که اکنون همه ي ما امپرياليست هستيم » (وال استريت ژورنال ، 15 جولاي 2003).اگر کسي براي يک لحظه هم شک داشته باشد که توسعه طلبي کنوني امپراتوري آمريکا چيزي غير از ادامه ي تاريخ يک قرني امپرياليسم بين المللي ايالات متحده است، مايکل ايگناتيف (35) ( استاد سياست حقوق بشر در مدرسه ي دولت کندري (36) دانشگاه هاروارد ) اين واقعيت را براي او چون روز روشن مي کند:
عمليات عراق بيشتر به فتح فيليپين بين سال هاي 1898 و 1902 مي ماند. هر دو جنگي براي کشورگشايي بودند، هر دو به وسيله ي نخبگان ايدئولوژي زده راه افتادند و در هر دو ميزان هزينه ها بيشتر از آن چيزي بود که براي مخالف و موافق قابل تصور بود. در عراق، بردن جنگ بخش آسان کار بود . . . بيش از 120 هزار نيروي آمريکايي به فيليپين فرستاده شدند تا مقاومت چريکي را درهم بشکنند و از اين تعداد چهار هزار نفر هرگز بازنگشتند. ببينيم آيا عراق به قيمت جان هزاران آمريکايي تمام مي شود و آيا مردم آمريکا چنين ميزان بالايي از تلفات را به قيمت موفقيت در عراق خواهند پذيرفت يا نه ( مجله نيويورک تايمز، 7 سپتامبر 2003).
نمايندگان حاکميت آشکارا با جاه طلبي هاي امپرياليستي دمخور هستند و نبايد از اينکه بحث هاي « مسئوليت مرد سفيد » به صورتي ديگر مطرح شده اند متعجب شويم. ماکس بوت ( 37) در صفحات پاياني کتاب جنگ با بدويات براي صلح که جايزه نوبل را هم برد بخشي از شعر کيپلينگ را نقل مي کند:
مسئوليت مرد سفيد را به عهده بگير
و پاداش هميشگي او را نصيب خود کن:
ملامت بهترين هاي شما
و
نفرت کساني که از آن ها دفاع مي کنيد
بوت اصرار دارد که کيپلينگ درست مي گفت که « از استعمارگران در همه جا معمولاً کم تشکر و سپاس مي شد ». با وجود اين او مي گويد ما بايد از اين مسئله مسرور باشيم که « توده ي مردم عليه کشورگشايي آمريکا مقاومت نکردند چون اگر آمريکا بد و ظالم بود، قطعاً اين کار را مي کردند. بسياري از کوبايي ها، هائيتيايي ها، دومينيکني ها، و سايرين به صورت مخفيانه از حاکميت ايالات متحده استقبال کردند ». به نظر مي رسد که نظر اصلي بوت کاملاً آشکار باشد : ايالات متحده بايد دوباره « مسئوليت مرد سفيد را به عهده بگيرد ». کتاب او که در سال 2002 چاپ شد با اين بحث پايان مي يابد که ايالات متحده در زمان جنگ 1991 خليج فارس بايد رژيم صدام حسين و عراق را متلاشي مي کرد. وي به صورت سربسته مي گويد که اين کار بايد در آينده انجام شود.
بوت سابقاً سردبير وال استريت ژورنال بود و اکنون عضو هيئت علمي مؤسسه ي مطالعات امنيت ملي (38) و شوراي روابط خارجي (39) است. عنوان جنگ با بدويان براي صلح به صورت مستقيم از شعر « مسئوليت مرد سفيد » کيپلينگ گرفته شده بود. ستايش 428 صفحه اي بوت از جنگ هاي امپرياليستي ايالات متحده توانست جايزه بهترين کتاب سال 2002 واشنگتن پست، کريستين ساينس مانيتور، (40) و لوس آنجلس تايمز، و همچنين جايزه سال 2003 ژنرال والاس ام گرين پسر (41) را براي بهترين کتاب غير داستاني در مورد تاريخ تفگداران دريايي از آن خود کند. بوت با خرسندي مي گويد که جنگ فيليپين « يکي از موفق ترين جنگ هاي ضد شورشي به وسيله ي يک ارتش غربي در عصر مدرن است » و اعلام مي کند « با مقياس هاي آن زمان، رفتار سربازان آمريکايي از ميانگين جنگ هاي استعمارگرانه بهتر بود. » بنابراين نقش امپرياليستي ايالات متحده در فيليپين که موضوع شعر « مسئوليت مرد سفيد کيپلينگ » بود به عنوان يک مدل از نوعي نقش امپرياليستي ارائه مي شود که بوت و ساير نومحافظه کاران از ايالات متحده انتظار دارند. ايگناتيف حتي پيش از جنگ عراق گوشزد مي کند « امپرياليسم ديگر مسئوليت مرد سفيد نيست. اين نوع ارائه، جلوه ي بدي به آن مي دهد. اما نياز به امپرياليسم الزاماً به دليل نادرستي سياسي آن متوقف نشد » - همان طوري که در « مسئوليت مرد سفيد » هم نامي از امپرياليسم برده نشد ( مجله نيويورک تايمز، 28 جولاي 2002).
جنگ فيليپيني ها و آمريکايي ها امروز بار ديگر به عنوان نزديک ترين مدل در تاريخ آمريکا به مشکلات پيش روي ايالات متحده در عراق مطرح شده است. علاوه بر آن، ايالت متحده از حملات 11 سپتامبر 2001 بهره گرفته تا به لحاظ نظامي نه تنها در خاورميانه، بلکه حتي در جاهاي ديگر کره ي زمين مداخله کند. از جمله اين مناطق مي توان به فيليپين اشاره کرد که آمريکا براي مبارزه با شورشيان مورو در جنوب فيليپين هزاران نيرو به آنجا گسيل کرده است. در اين اقليم نوامپرياليستي نايال فرگوسن،(42) استاد تاريخ در مدرسه ي تجارت استرن (43) در دانشگاه نيويورک و يکي از هواداران اصلي امپرياليسم نوين در کتاب خود به نام امپراتوري ( 44) ( 2002) به شعر « مسئوليت مرد سفيد » از کيپلينگ اشاره کرده است. فرگوسن مي گويد،
امروز هيچ کس جرئت نمي کند از چنين زبان به لحاظ سياسي نادرستي استفاده کند. با وجود اين، واقعيت اين است که ايالات متحده چه بپذيرد و چه نپذيرد يک مسئول جهاني را، مانند آنچه کيپلينگ خواسته بود به دوش گرفته است. آمريکا خود را مسئول نه تنها شروع جنگ عليه تروريسم و دولت هاي شرور مي داند، بلکه خود را مسئول انتشار مواهب سرمايه داري در جهان نيز مي پندارد و امپراتوري آمريکا هم مثل امپراتوري بريتانيا در نزد خود زماني که به طرز آشکاري به منافع خود خدمت مي کند، خود را خادم آزادي مي داند.
به رغم ادعاي فرگوسن مبني بر اينکه « هيچ کس جرئت نمي کند » که امروز به اين دليل که « به لحاظ سياسي نادرست است « اين را « مسئوليت مرد سفيد » بنامد، اشارات همساز به اين اصطلاح در حال افزايش هستند و اين در ميان طبقات بالا هم رواج دارد. بوت که به دليل رابطه ي او با شوراي روابط خارجي نمي توان وي را يک چهره حاشيه اي دانست، يک مثال خوب است. او هم مثل فرگوسن تلاش مي کند تا « مسئوليت مرد سفيد » را در بستر يک تاريخ طولاني از مداخله جويي آرمانگرايانه قرار دهد و واقعيت هاي نژادپرستي و امپرياليسم را کم اهميت جلوه دهد. او در فصل نهايي کتاب خود ( با عنوان « در دفاع از صلح آمريکايي » ) مي نويسد « در ابتداي قرن بيستم آمريکايي ها از ترويج تمدن آنگلوساکسون و بر دوش گرفتن « مسئوليت مرد سفيد » سخن مي گفتند و امروز از ترويج دموکراسي و دفاع از حقوق بشر حرف مي زنند. هر نامي که بر آن بنهيد، اين نماد يک انگيزه ي ايده آل گرايانه است که هميشه بخش بزرگي از عامل محرک آمريکايي ها براي رفتن به جنگ بوده است. »
امپرياليست هاي امروز شعر کيپلينگ را تلاشي براي تقويت اراده ي طبقه مسلط آن زمان و آماده کردن آن ها براي آنچه او « جنگ با بدويان براي صلح » مي خواند، مي دانند. و دقيقاً به همين دليل است که آن ها امروز به تلويح از « مسئوليت مرد سفيد » در خصوص قرن بيست و يکم مي گويند. بنابراين براي مجله اکونوميست پرسش ساده اين است که آيا ايالات متحده « آماده ي به عهده گرفتن مسئوليت مرد سفيد در خاورميانه است » يا نه.
کيپلينگ به عنوان يک تحليل گر و سخنگوي امپرياليسم از اين نظر که تضادهاي در شرف تکوين عصر خود را به درستي تشخيص داد، يک سر و گردن بالاتر از ديگران بود. او هر چند تلاش مي کرد امپراتوري بريتانيا را جاني دوباره ببخشد و تلاش مي کرد به آمريکاي نو پا بقبولاند که در کنار بريتانيا وارد يک مرحله ي نوين امپرياليستي شود، اما مي دانست که امپراتوري بريتانيا بيش از حد وسعت يافته و سرنوشت شومي دارد. تنها دو سال پيش از نوشتن « مسئوليت مرد سفيد » او در يک شعر مشهور به نام « پسرفت » (45) نوشت:
در دور دست ها کشتي هاي ما محو شدند
دشت ها و کشتزارها در آتش سوختند
بنگر به شکوه ديروز ما
شکوهي مانند نينوا و فنيقيه
خداوندگار ملت ها ما را رها کرد
مبادا از ياد ببريم، مبادا فراموش کنيم!
ايالات متحده اکنون به سمت مرحله ي جديدي از امپرياليسم حرکت مي کند و نشانه هاي آن نه تنها افزايش درگيري ها ميان مرکز و پيرامون که در غرب با نژاد پرستي آشکار و پنهان توجيه مي شود، بلکه افزايش رقابت در درون سرمايه داري است. اين وضعيت مي تواند به جاي تقويت آمريکا، سرعت سقوط امپراتوري آمريکا را در بلند مدت افزايش مي دهد و در اين وضعيت فراخواندن اروپايي ها به يکي شدن با « جنگ تمدن ها » ي ساموئل هانتينگتون (46) يا چيزي شبيه آن احتمالاً به مذاق نخبگان بريتانيايي و آمريکايي بيشتر خوش مي آيد. بايد به ياد داشت که « مسئوليت مرد سفيد » کيپلينگ يک فراخوان براي استعمار کره زمين به وسيله ي آنچه دوبويس بعداً در هنگام فرو نشستن آفتاب بريتانيا « اربابان سفيد جهان » خواند، بود. بنابراين هرگز نبايد تهديد سه لايه ي نظامي گري، امپرياليسم و نژادپرستي را دست کم بگيريم يا جوامع سرمايه داري اي را که هر سه اين ويژگي ها را داشتند از ياد ببريم.
پينوشتها:
1. Rhetoric.
2. Dewey.
3. Emilio Aguinaldo.
4. Luzon.
5. John Hay.
6. McKinley.
7. New England Anti-Imperialist League.
8. Mark Twain.
9. William James.
10. Charles Francis Adams.
11. Andrew Carengie.
12. San Francisco Call.
13. Boxer Rebellion.
14. McClure,s Magazine.
15. Sawage Wars.
16. Albert J. Beveridge.
17. Krag.
18. Bolos.
19. Water Cure.
20. General Frederick Funston.
21. Major Edwin Glenn.
22. General Jacob Smith.
23. Samar.
24. William Shafter.
25. Moros.
26. W. E. B. Du Bois.
27. Moorfield Storey.
28. Anti- Imperialist League.
29. NAACP.
30. General Leonard Wood.
31. Boer.
32. Imperialist,A Study.
33. Imperialism, the Highest Stage of Capitalism.
34. Alan Muray.
35. Michael Ignatieff.
36. Kennedy School Of Government.
37. Man Boot.
38. National Security Studies.
39. Council on Foreign Relations.
40. Christian Science Monitor.
41. Jr. General Wallace M. Greene Award.
42. Niall Ferguson.
43. Stern School of Buosiness.
44. Empire.
45. Reccessional.
46. Samuel Hantington.
جان بلامي فاستر و ... { ديگران} ؛(1391) ، آفت آمريکايي، مترجم: احسان شاقاسمي، تهران: موسسه انتشارات اميرکيبر، چاپ اول