نويسنده: امين جواد خندقي
از پيامبران و امامان (عليه السلام) به عنوان جانشينان خدا بر زمين و اسباب فيض الهي در متون ديني ياد شده است. بحث هاي تاريخي فراواني در باره ي چگونگي زيست و فعاليت هاي اين اولياي الهي در طول تاريخ نقل شده است. افراد سود جو و معاند در اين باره انديشه هاي غلطي را نشر داده اند. در اين مقاله از فيلم ها نمونه هايي عنوان مي شود که به صورت گوناگون به اين مقوله مي پردازند. نقطه ي اشتراک اکثر اين آثار، تحريف تاريخ و شخصيت هاي الهي اين بزرگواران است که در قالب داستان هاي گوناگون پرداخته شده اند.
گروهي از اين فيلم ها برشي از زندگي پيامبران الهي را به نمايش مي گذارند که در آن به صورت گزينشي، بخش هايي را به تصوير مي کشند که باعث مي شود شخصيت پيامبر به صورت کامل ديده نشود و در برخي موارد مطالبي نادرست، نشان داده مي شود.
در فيلم « پيام »(1) که در ايران با نام « محمد رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) » شناخته مي شود، تمام جنبه هاي شخصيت ديني و اخلاقي و اساس نگرش و تفکر والاي ايشان اصلاً مطرح نمي شود و فيلم، بيش تر به شکوه ظاهري اسلام و جنگ ها مي پردازد. هم چنين از دلايل حقانيت اسلام سخني به ميان نمي آيد؛ در حالي که بحث هاي علمي پيامبر با گروه هاي مختلف مردم، دراحاديث مختلفي نقل شده است. در فيلم، تمام جنبه هاي بعثت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ديده نمي شود و مهم ترين فايده ي بعثت، رهايي و آزادي بردگان، مساوات و مقوله هاي اجتماعي مشابه به تصوير در مي آيد و از جنبه هاي ديني و هدايتي کمتر سخن به ميان مي آيد. هم چنين به نقش تاريخي بسياري از نزديکان ايشان همچون حضرت علي (عليه السلام) آن گونه که بايد پرداخت نشده است.
انيميشن « محمد: آخرين پيامبر (1) » به بخشي از زندگي پيامبر اسلام ( صلي الله عليه و اله و سلم ) مي پردازد. نکته ي اساسي درباره اين اثر آن است داستان، تفاوت هاي بسياري با حقيقت تاريخ دارد؛ براي نمونه واقعه ي خوابيدن حضرت علي ( عليه السلام) در بستر پيامبر براي حفظ جان ايشان از شر کفار به گونه اي ديگر نشان داده مي شود.
در هر دو فيلم « ده فرمان »(2) که يک کارگردان ساخته است، داستان حضرت موسي (عليه السلام) با نگرشي گزينشي منطبق بر آموزه هاي تورات به تصوير در مي آيد. حضرت در اين دو فيلم بيش تر شبيه يک امير نظامي است که دنبال ايجاد امنيت اجتماعي براي مردم است تا پيامبري از جانب خدا که براي هدايت آنان آمده باشد. در اين فيلم، پيامبر، نظر معشوقه اش را بر نظر خدا ارجح مي داند و به درخواست او که همسر فرعون است، از خدا مي خواهد عذاب را بر دارد.
انيمشين « شاهزاده ي مصر »(3) نيز داستان زندگي حضرت موسي (عليه السلام) را به تصوير مي کشد. انيميشن، نگاه بسيار نامناسبي به زندگي ايشان دارد. طبق نگرش فيلم، او در جواني و پيش از مبعوث شدن از جانب خدا، خدا پرست نبوده و نگرش ديني نداشته است وشخصيت او همچون جواني به دنبال لذت هاي مادي نشان داده مي شود.
فيلم « آخرين وسوسه ي مسيح »(4) بخشي از داستان زندگي حضرت عيسي (عليه السلام) را نشان مي دهد. در اين فيلم، حضرت بين وجود انساني و الهي خود متلاطم است، از طرفي مکاشفات رحماني، او را به سوي فدا شدن و تصلب و از طرفي وسوسه هاي شيطاني و زميني، او را به سوي قدرت، زن و دنيا مي کشاند. شخصيت حضرت مسيح (عليه السلام) در اين فيلم کاملاً زميني و بدون تقدس به نمايش در آمده است. پيامبران مجعول فيلم، بسيار تلاش مي کند تا خدا مسئوليت پيامبري و فدا شدن را از دوستش بردارد تا به زندگي اش بپردازد و به صليب کشيده نشود؛ ولي درنهايت مي پذيرد.
او پس از به صليب کشيده شدن، فريب شيطان را مي خورد که به شکل فرشته ي نجات او ظاهر مي شود، وي را از صليب پايين آورده، با فريب ميگويد: « تو در امتحانت پيروز شدي و اکنون مي تواني با زن مورد علاقه ات، مريم مجدليه ازدواج کني »؛ او اسير حيله ي شيطان مي شود و با معشوقه اش ازدواج مي کند و بچه دار مي شود.
بعد از پيرشدن ايشان و هنگام مرگ، يهودا ( يکي از حواريون ) بر بالينش حاضر مي شود و به اوگلايه مي کند که: « من به خود قبولاندم که تو را لو دهم تا به صليب کشيده شوي ( و مسيحيان به رستگاري برسند)، ولي تو اسير شيطان شدي و زندگي معمولي و ازدواج را برگزيدي ». در اين جا مسيح (عليه السلام) متوجه فريب شيطان مي شود و از خدا مي خواهد که او را به روي صليب برگرداند تا فداي گناهان بشر شود و چنين مي شود و مسيح (عليه السلام) بر روي صليب فرياد مي زند: « مأموريت من انجام شد ».
فيلم بر اساس انديشه ي مسيحي هم، فاصله ي بسيار زيادي با حقيقت حضرت مسيح (عليه السلام) دارد، پيامبري که از وظيفه اش شانه خالي مي کند، فريب شيطان را ميخورد و براي فهميدن حقيقت نياز به تذکر حواريونش دارد. اين همه تحريف، فقط در نگرش مقابل دين يافت مي شود که در صدد تخريب چهره ي اولياي الهي بر مي آيد تا بتواند مقصود پليدش را در قالب داستان نمايش دهد.
فيلم « رمزداوينچي »(5) ادعايي مبني بر ازدواج حضرت مسيح (عليه السلام) و وجود نسل ايشان در زمان معاصر دارد تا بدين وسيله، اساس کليسا را زير سؤال ببرد؛ چرا که هدف از تشکيل کليسا حفظ دين مردم در غيبت حضرت مسيح (عليه السلام) تا زمان رجوع دوباره ايشان است. فيلم در کشاکش داستاني پليسي معمايي از رازي خبر مي دهد که فراماسون ها ساليان سال در پي حفظ آن بوده اند. راز در تابلوي « شام آخر »(6) اثر « داوينچي »(7) به عنوان يک فراماسون نهفته است. فراماسون ها با حفظ باقي مانده ي پيکر همسر حضرت مسيح (عليه السلام) و نسل ايشان در پي حفظ اين رازند.
فيلم « سليمان و ملکه ي سبا »(8) حضرت سليمان و داوود (عليه السلام) را دو پادشاه نشان مي دهد و هيچ نشاني از شخصيت الهي ايشان نيست. حضرت سليمان (عليه السلام) در فيلم نظر سوء به « بلقيس » يا همان ملکه ي سرزمين سبا دارد. پيامبر مجعول فيلم به بت ها و الهه هاي دروغين گرايش دارد و در مواقعي به راحتي دروغ مي گويد. آن قدر هوس بازي و اشتباهات او زياد است که بارها توسط وزير و ديگر اطرافيانش نصيحت مي شود و در معرض تذکر و هشدار آنان قرار مي گيرد.
تخريب و تحريف چهره ي اولياي الهي در زمينه ي امامان (عليه السلام) نيز ديده مي شود. در فيلم « نوستراداموس »(9) در باره ظهور شر آخر الزمان گفته مي شود:
« از زمين هوا و دريا رهبر بزرگ با لشکر مرگ آفرينش، گذر خواهد کرد. از سرزمين پارس بيش از يک ميليون نفر به تسخير سرزمين عيسويان خواهند آمد. به رهبري مردي که يکي از نام هاي آخرين پيامبر را بر خود دارد. »
داستان ظهور فردي را در سال 1999 م نشان مي دهد. او فردي با لباس عربي است که روي عمامه اش علامتي ترکيبي از ماه، ستاره و داس دارد. ماه، نماد اسلام و ستاره و داس، بخشي از نماد « اتحاد جماهير شوروي » است که در دوران ساخت فيلم يکي از دشمنان اصلي غرب است.
در فيلم گفته مي شود مردي که براي جنگ با غرب ظهور کرده از خاندان پيامبر و آيين اسلام است. نيروهاي تحت امرش نظاميان روس و افرادي با لباس عربي هستند. او دستور حمله ي موشکي اتمي را به سوي آمريکا مي دهد که به مجسمه ي آزادي اصابت مي کند. ا ين اصابت، نمادي از اين است که با ظهور اين فرد، آزادي از بين خواهد رفت. موشک هاي بعدي شليک مي شود که برخي از آن ها با سيستم تدافعي موشکي آمريکا از بين مي رود؛ اما در پي اين حملات، نقاط زيادي از دنيا نابود مي شود. اين جنگ بيست و هفت سال طول مي کشد و نهايتاً اين فرد با گروهش شکست مي خورند.
فيلم با نشانه هاي فراوان، دجال آخرالزمان را حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي داند. نشانه هايي همچون همنام بودن با آخرين پيامبر، از نسل پيامبر بودن، مسلمان بودن و... در داستان بيان مي شود.
در برخي از فيلم ها تحريف و تخريب در قالب ايجاد شبهه پديد مي آيد. در ابتداي فيلم « قاپ زني »(10) چند دزد که خود را شبيه يهوديان در آورده اند در پي دزديدن الماس گران بهايي هستند، نسبت به ترجمه ي کتاب مقدس از زبان لاتين به انگليسي صحبت مي کنند و اين که چطور يک اشتباه ترجمه، عقيده اي درباره حضرت مريم (عليه السلام) در مسيحيت ايجاد کرده است که باعث شده تولد حضرت مسيح (عليه السلام) يک معجزه شمرده شود. اين فرد مي گويد هنگام ترجمه، کلمه اي که بايد « جوان » ترجمه مي شد، « باکره » ترجمه شده است و حقيقت اين است که حضرت مريم (عليه السلام) در جواني صاحب فرزند شده و اين صحيح نيست که بگوييم ايشان بدون داشتن همسر و با معجزه، صاحب فرزند شده است. روشن است که اين ادعاي بي دليل، خلاف نقل صريح قرآن در اين باره است.(11)
در برخي فيلم ها از همين گونه فقط نوعي توهين به پيامبران ديده مي شود. فيلم « سال يکم »(12) نمونه ي روشني براي اين موضوع است. در اين فيلم دو شخصيت اصلي در فرار از جايي به محل زندگي حضرت آدم (عليه السلام) و خانواده اش مي رسند. بيش تر فرزندان ايشان هم جنس گرا هستند و هم چنين آنان را افرادي کم شعور نشان مي دهد. علاوه بر آن دو شخصيت در مسير به حضرت ابراهيم (عليه السلام) نيز مي رسند. تنها دغدغه ي ايشان در فيلم، ختنه کردن اطرافيان است و در جريان ذبح، حضرت اسماعيل (عليه السلام) به اين کار راضي نيست و فرار مي کند تا در شهري ديگر به خوش گذراني بپردازد. فيلم در قالب طنز، اين پيامبران را به تمسخر مي گيرد.
شخصيت اصلي در فيلم « بيست و پنجمين ساعت »(13) به دليل اشتباه هاي خودش به زودي روانه ي زندان مي شود. به همين دليل تمام جامعه را مقصر مي داند. او خطا و فساد کشيش ها و کيسا را به با لحني توهين آميز به حضرت مسيح (عليه السلام) نسبت مي دهد و به همين وسيله به ايشان توهين مي کند.
پيش از اين بحث هايي درباره هدف از بعثت انبياء و فوايد آن ذکر شد و از بيان دوباره ي آن پرهيز مي کنيم. درميان اين فيلم ها گروهي که فقط به توهين يا تخريب اولياي الهي مي پردازند، تحليل روشني دارند و نشاني از وجود نگرش ضد ديني ميان سازندگان است. در نگرش بسياري از فيلم هاي غربي فقط طنز و ايجاد خنده مهم است به هر قيمتي که باشد و در اين موضوع از هر تصوير و نکته اي بي پروا استفاده مي شود. اين فيلم ها در ادامه ي چنين نگرشي است.
براي روشن شدن فساد در مضمون گروهي ديگر از فيلم ها که امور ناپسندي در گرايش يا کردار به اولياي الهي نسبت مي دهند، نياز است بحثي مختصر در باره عصمت انبياء و دلايل ضرورت آن بيايد.
طبق نگاه شيعه، عصمت، لطفي از جانب خدا است که با بودن آن انگيزه ي ترک طاعت و ارتکاب معصيت با حفظ قدرت بر آن دو، منتفي مي شود. پيامبران بايد در دريافت و ابلاغ وحي، عمل به شريعت الهي، تطبيق شريعت، تشخيص مصالح و مفاسد امور و انجام خطا در امور عادي عصمت داشته باشند. هم چنين بايد از امور نفرت آور منزه باشند. دلايل ضرورت عصمت انبياء عبارت است از:
1. مردم اگر کذب و معصيت را بر انبياء روا بدانند لازمه اش اين است که در بايد و نبايدهايي که به آن امر شده اند که از او پيروي کنند، کذب و معصيت را روا بدانند و اگر چنين باشد به دستورهاي او گردن نمي نهند و اين نقض عرض از بعثت انبياء ا ست.
2. با توجه به اين که اطاعت از نبي واجب است. حال اگر نبي، معصيت انجام دهد دو حالت در اين باره وجود دارد، نخست اين که اطاعات نبي واجب نباشد که در اين حالت فايده بعثت منتفي مي شود و دوم اين که باز هم متابعت واجب باشد که اين حالت هم باطل است؛ چرا که انجام معصيت جايز نيست. پس بايد انبياء معصوم باشند تا چنين محذوري پيش نيايد.
3. اگر پيامبر معصوم نباشد بايد در صورتي که معصيت انجام مي دهد او را از اين کار بازداشت و نهي از منکر کرد و اين کار هم مستلزم اذيت نبي است که حرام است.
4. نبي علاوه بر وظيفه ي ابلاغ وحي، بايد مردم را تزکيه و تربيت کند و افراد مستعد را به کمال برساند. نبي براي رسيدن به اين مقصود بايد در عالي ترين درجه ي کمال انساني باشد و کامل ترين ملکات نفساني را دارا باشد.
5. به اين دليل که عصمت براي انبياء اصلح و شايسته است و هيچ مانعي براي اعطاي آن از جانب خدا وجود ندارد، مقتضاي حکمت الهي، تحقق آن است؛ و گرنه براي خدا زشت و قبيح است.
6. کسي براي نبوت صلاحيت دارد که تمام قواي طبيعي، حيواني و نفساني، مطيع عقل او باشند. بنابراين کسي که چنين ويژگي هايي دارد، انجام گناه از سوي او غير ممکن است؛ چون تمام معصيت ها نزد عقل ناپسند است و معناي اين که از کسي معصيت سر مي زند اين است که يکي از قواي مذکور مانند غضب يا شهوت بر عقل او غلبه مي کند که چنين امري شايسته ي يک پيامبر نيست.
7. اگر انبياء معصوم نباشند اجتماع دو ضد پديد مي آيد؛ زيرا پيروي از او واجب است؛ به اين دليل که پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و پيروي از او حرام است؛ چون معصيت انجام داده است.
مجموعه ي اين دلايل ما را به ضرورت و لزوم عصمت براي انبياء رهنمون مي سازد. از همين مطلب، باطل بودن استناد کارهاي زشت و صفات ناپسند به پيامبران در مضمون فيلم هاي ياد شده روشن مي شود.
امين خندقي، جواد، (1391)،دين در سينما گزاره هاي اعتقادي،قم: ولاء منتظر(عج)، چاپ اول
گروهي از اين فيلم ها برشي از زندگي پيامبران الهي را به نمايش مي گذارند که در آن به صورت گزينشي، بخش هايي را به تصوير مي کشند که باعث مي شود شخصيت پيامبر به صورت کامل ديده نشود و در برخي موارد مطالبي نادرست، نشان داده مي شود.
در فيلم « پيام »(1) که در ايران با نام « محمد رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) » شناخته مي شود، تمام جنبه هاي شخصيت ديني و اخلاقي و اساس نگرش و تفکر والاي ايشان اصلاً مطرح نمي شود و فيلم، بيش تر به شکوه ظاهري اسلام و جنگ ها مي پردازد. هم چنين از دلايل حقانيت اسلام سخني به ميان نمي آيد؛ در حالي که بحث هاي علمي پيامبر با گروه هاي مختلف مردم، دراحاديث مختلفي نقل شده است. در فيلم، تمام جنبه هاي بعثت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ديده نمي شود و مهم ترين فايده ي بعثت، رهايي و آزادي بردگان، مساوات و مقوله هاي اجتماعي مشابه به تصوير در مي آيد و از جنبه هاي ديني و هدايتي کمتر سخن به ميان مي آيد. هم چنين به نقش تاريخي بسياري از نزديکان ايشان همچون حضرت علي (عليه السلام) آن گونه که بايد پرداخت نشده است.
انيميشن « محمد: آخرين پيامبر (1) » به بخشي از زندگي پيامبر اسلام ( صلي الله عليه و اله و سلم ) مي پردازد. نکته ي اساسي درباره اين اثر آن است داستان، تفاوت هاي بسياري با حقيقت تاريخ دارد؛ براي نمونه واقعه ي خوابيدن حضرت علي ( عليه السلام) در بستر پيامبر براي حفظ جان ايشان از شر کفار به گونه اي ديگر نشان داده مي شود.
در هر دو فيلم « ده فرمان »(2) که يک کارگردان ساخته است، داستان حضرت موسي (عليه السلام) با نگرشي گزينشي منطبق بر آموزه هاي تورات به تصوير در مي آيد. حضرت در اين دو فيلم بيش تر شبيه يک امير نظامي است که دنبال ايجاد امنيت اجتماعي براي مردم است تا پيامبري از جانب خدا که براي هدايت آنان آمده باشد. در اين فيلم، پيامبر، نظر معشوقه اش را بر نظر خدا ارجح مي داند و به درخواست او که همسر فرعون است، از خدا مي خواهد عذاب را بر دارد.
انيمشين « شاهزاده ي مصر »(3) نيز داستان زندگي حضرت موسي (عليه السلام) را به تصوير مي کشد. انيميشن، نگاه بسيار نامناسبي به زندگي ايشان دارد. طبق نگرش فيلم، او در جواني و پيش از مبعوث شدن از جانب خدا، خدا پرست نبوده و نگرش ديني نداشته است وشخصيت او همچون جواني به دنبال لذت هاي مادي نشان داده مي شود.
فيلم « آخرين وسوسه ي مسيح »(4) بخشي از داستان زندگي حضرت عيسي (عليه السلام) را نشان مي دهد. در اين فيلم، حضرت بين وجود انساني و الهي خود متلاطم است، از طرفي مکاشفات رحماني، او را به سوي فدا شدن و تصلب و از طرفي وسوسه هاي شيطاني و زميني، او را به سوي قدرت، زن و دنيا مي کشاند. شخصيت حضرت مسيح (عليه السلام) در اين فيلم کاملاً زميني و بدون تقدس به نمايش در آمده است. پيامبران مجعول فيلم، بسيار تلاش مي کند تا خدا مسئوليت پيامبري و فدا شدن را از دوستش بردارد تا به زندگي اش بپردازد و به صليب کشيده نشود؛ ولي درنهايت مي پذيرد.
او پس از به صليب کشيده شدن، فريب شيطان را مي خورد که به شکل فرشته ي نجات او ظاهر مي شود، وي را از صليب پايين آورده، با فريب ميگويد: « تو در امتحانت پيروز شدي و اکنون مي تواني با زن مورد علاقه ات، مريم مجدليه ازدواج کني »؛ او اسير حيله ي شيطان مي شود و با معشوقه اش ازدواج مي کند و بچه دار مي شود.
بعد از پيرشدن ايشان و هنگام مرگ، يهودا ( يکي از حواريون ) بر بالينش حاضر مي شود و به اوگلايه مي کند که: « من به خود قبولاندم که تو را لو دهم تا به صليب کشيده شوي ( و مسيحيان به رستگاري برسند)، ولي تو اسير شيطان شدي و زندگي معمولي و ازدواج را برگزيدي ». در اين جا مسيح (عليه السلام) متوجه فريب شيطان مي شود و از خدا مي خواهد که او را به روي صليب برگرداند تا فداي گناهان بشر شود و چنين مي شود و مسيح (عليه السلام) بر روي صليب فرياد مي زند: « مأموريت من انجام شد ».
فيلم بر اساس انديشه ي مسيحي هم، فاصله ي بسيار زيادي با حقيقت حضرت مسيح (عليه السلام) دارد، پيامبري که از وظيفه اش شانه خالي مي کند، فريب شيطان را ميخورد و براي فهميدن حقيقت نياز به تذکر حواريونش دارد. اين همه تحريف، فقط در نگرش مقابل دين يافت مي شود که در صدد تخريب چهره ي اولياي الهي بر مي آيد تا بتواند مقصود پليدش را در قالب داستان نمايش دهد.
فيلم « رمزداوينچي »(5) ادعايي مبني بر ازدواج حضرت مسيح (عليه السلام) و وجود نسل ايشان در زمان معاصر دارد تا بدين وسيله، اساس کليسا را زير سؤال ببرد؛ چرا که هدف از تشکيل کليسا حفظ دين مردم در غيبت حضرت مسيح (عليه السلام) تا زمان رجوع دوباره ايشان است. فيلم در کشاکش داستاني پليسي معمايي از رازي خبر مي دهد که فراماسون ها ساليان سال در پي حفظ آن بوده اند. راز در تابلوي « شام آخر »(6) اثر « داوينچي »(7) به عنوان يک فراماسون نهفته است. فراماسون ها با حفظ باقي مانده ي پيکر همسر حضرت مسيح (عليه السلام) و نسل ايشان در پي حفظ اين رازند.
فيلم « سليمان و ملکه ي سبا »(8) حضرت سليمان و داوود (عليه السلام) را دو پادشاه نشان مي دهد و هيچ نشاني از شخصيت الهي ايشان نيست. حضرت سليمان (عليه السلام) در فيلم نظر سوء به « بلقيس » يا همان ملکه ي سرزمين سبا دارد. پيامبر مجعول فيلم به بت ها و الهه هاي دروغين گرايش دارد و در مواقعي به راحتي دروغ مي گويد. آن قدر هوس بازي و اشتباهات او زياد است که بارها توسط وزير و ديگر اطرافيانش نصيحت مي شود و در معرض تذکر و هشدار آنان قرار مي گيرد.
تخريب و تحريف چهره ي اولياي الهي در زمينه ي امامان (عليه السلام) نيز ديده مي شود. در فيلم « نوستراداموس »(9) در باره ظهور شر آخر الزمان گفته مي شود:
« از زمين هوا و دريا رهبر بزرگ با لشکر مرگ آفرينش، گذر خواهد کرد. از سرزمين پارس بيش از يک ميليون نفر به تسخير سرزمين عيسويان خواهند آمد. به رهبري مردي که يکي از نام هاي آخرين پيامبر را بر خود دارد. »
داستان ظهور فردي را در سال 1999 م نشان مي دهد. او فردي با لباس عربي است که روي عمامه اش علامتي ترکيبي از ماه، ستاره و داس دارد. ماه، نماد اسلام و ستاره و داس، بخشي از نماد « اتحاد جماهير شوروي » است که در دوران ساخت فيلم يکي از دشمنان اصلي غرب است.
در فيلم گفته مي شود مردي که براي جنگ با غرب ظهور کرده از خاندان پيامبر و آيين اسلام است. نيروهاي تحت امرش نظاميان روس و افرادي با لباس عربي هستند. او دستور حمله ي موشکي اتمي را به سوي آمريکا مي دهد که به مجسمه ي آزادي اصابت مي کند. ا ين اصابت، نمادي از اين است که با ظهور اين فرد، آزادي از بين خواهد رفت. موشک هاي بعدي شليک مي شود که برخي از آن ها با سيستم تدافعي موشکي آمريکا از بين مي رود؛ اما در پي اين حملات، نقاط زيادي از دنيا نابود مي شود. اين جنگ بيست و هفت سال طول مي کشد و نهايتاً اين فرد با گروهش شکست مي خورند.
فيلم با نشانه هاي فراوان، دجال آخرالزمان را حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي داند. نشانه هايي همچون همنام بودن با آخرين پيامبر، از نسل پيامبر بودن، مسلمان بودن و... در داستان بيان مي شود.
در برخي از فيلم ها تحريف و تخريب در قالب ايجاد شبهه پديد مي آيد. در ابتداي فيلم « قاپ زني »(10) چند دزد که خود را شبيه يهوديان در آورده اند در پي دزديدن الماس گران بهايي هستند، نسبت به ترجمه ي کتاب مقدس از زبان لاتين به انگليسي صحبت مي کنند و اين که چطور يک اشتباه ترجمه، عقيده اي درباره حضرت مريم (عليه السلام) در مسيحيت ايجاد کرده است که باعث شده تولد حضرت مسيح (عليه السلام) يک معجزه شمرده شود. اين فرد مي گويد هنگام ترجمه، کلمه اي که بايد « جوان » ترجمه مي شد، « باکره » ترجمه شده است و حقيقت اين است که حضرت مريم (عليه السلام) در جواني صاحب فرزند شده و اين صحيح نيست که بگوييم ايشان بدون داشتن همسر و با معجزه، صاحب فرزند شده است. روشن است که اين ادعاي بي دليل، خلاف نقل صريح قرآن در اين باره است.(11)
در برخي فيلم ها از همين گونه فقط نوعي توهين به پيامبران ديده مي شود. فيلم « سال يکم »(12) نمونه ي روشني براي اين موضوع است. در اين فيلم دو شخصيت اصلي در فرار از جايي به محل زندگي حضرت آدم (عليه السلام) و خانواده اش مي رسند. بيش تر فرزندان ايشان هم جنس گرا هستند و هم چنين آنان را افرادي کم شعور نشان مي دهد. علاوه بر آن دو شخصيت در مسير به حضرت ابراهيم (عليه السلام) نيز مي رسند. تنها دغدغه ي ايشان در فيلم، ختنه کردن اطرافيان است و در جريان ذبح، حضرت اسماعيل (عليه السلام) به اين کار راضي نيست و فرار مي کند تا در شهري ديگر به خوش گذراني بپردازد. فيلم در قالب طنز، اين پيامبران را به تمسخر مي گيرد.
شخصيت اصلي در فيلم « بيست و پنجمين ساعت »(13) به دليل اشتباه هاي خودش به زودي روانه ي زندان مي شود. به همين دليل تمام جامعه را مقصر مي داند. او خطا و فساد کشيش ها و کيسا را به با لحني توهين آميز به حضرت مسيح (عليه السلام) نسبت مي دهد و به همين وسيله به ايشان توهين مي کند.
پيش از اين بحث هايي درباره هدف از بعثت انبياء و فوايد آن ذکر شد و از بيان دوباره ي آن پرهيز مي کنيم. درميان اين فيلم ها گروهي که فقط به توهين يا تخريب اولياي الهي مي پردازند، تحليل روشني دارند و نشاني از وجود نگرش ضد ديني ميان سازندگان است. در نگرش بسياري از فيلم هاي غربي فقط طنز و ايجاد خنده مهم است به هر قيمتي که باشد و در اين موضوع از هر تصوير و نکته اي بي پروا استفاده مي شود. اين فيلم ها در ادامه ي چنين نگرشي است.
براي روشن شدن فساد در مضمون گروهي ديگر از فيلم ها که امور ناپسندي در گرايش يا کردار به اولياي الهي نسبت مي دهند، نياز است بحثي مختصر در باره عصمت انبياء و دلايل ضرورت آن بيايد.
طبق نگاه شيعه، عصمت، لطفي از جانب خدا است که با بودن آن انگيزه ي ترک طاعت و ارتکاب معصيت با حفظ قدرت بر آن دو، منتفي مي شود. پيامبران بايد در دريافت و ابلاغ وحي، عمل به شريعت الهي، تطبيق شريعت، تشخيص مصالح و مفاسد امور و انجام خطا در امور عادي عصمت داشته باشند. هم چنين بايد از امور نفرت آور منزه باشند. دلايل ضرورت عصمت انبياء عبارت است از:
1. مردم اگر کذب و معصيت را بر انبياء روا بدانند لازمه اش اين است که در بايد و نبايدهايي که به آن امر شده اند که از او پيروي کنند، کذب و معصيت را روا بدانند و اگر چنين باشد به دستورهاي او گردن نمي نهند و اين نقض عرض از بعثت انبياء ا ست.
2. با توجه به اين که اطاعت از نبي واجب است. حال اگر نبي، معصيت انجام دهد دو حالت در اين باره وجود دارد، نخست اين که اطاعات نبي واجب نباشد که در اين حالت فايده بعثت منتفي مي شود و دوم اين که باز هم متابعت واجب باشد که اين حالت هم باطل است؛ چرا که انجام معصيت جايز نيست. پس بايد انبياء معصوم باشند تا چنين محذوري پيش نيايد.
3. اگر پيامبر معصوم نباشد بايد در صورتي که معصيت انجام مي دهد او را از اين کار بازداشت و نهي از منکر کرد و اين کار هم مستلزم اذيت نبي است که حرام است.
4. نبي علاوه بر وظيفه ي ابلاغ وحي، بايد مردم را تزکيه و تربيت کند و افراد مستعد را به کمال برساند. نبي براي رسيدن به اين مقصود بايد در عالي ترين درجه ي کمال انساني باشد و کامل ترين ملکات نفساني را دارا باشد.
5. به اين دليل که عصمت براي انبياء اصلح و شايسته است و هيچ مانعي براي اعطاي آن از جانب خدا وجود ندارد، مقتضاي حکمت الهي، تحقق آن است؛ و گرنه براي خدا زشت و قبيح است.
6. کسي براي نبوت صلاحيت دارد که تمام قواي طبيعي، حيواني و نفساني، مطيع عقل او باشند. بنابراين کسي که چنين ويژگي هايي دارد، انجام گناه از سوي او غير ممکن است؛ چون تمام معصيت ها نزد عقل ناپسند است و معناي اين که از کسي معصيت سر مي زند اين است که يکي از قواي مذکور مانند غضب يا شهوت بر عقل او غلبه مي کند که چنين امري شايسته ي يک پيامبر نيست.
7. اگر انبياء معصوم نباشند اجتماع دو ضد پديد مي آيد؛ زيرا پيروي از او واجب است؛ به اين دليل که پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و پيروي از او حرام است؛ چون معصيت انجام داده است.
مجموعه ي اين دلايل ما را به ضرورت و لزوم عصمت براي انبياء رهنمون مي سازد. از همين مطلب، باطل بودن استناد کارهاي زشت و صفات ناپسند به پيامبران در مضمون فيلم هاي ياد شده روشن مي شود.
پينوشتها:
1. The Message.
2.Muhammad: The Last Prophert.
3. The Ten Commandments.
4. The Prince of Egypt.
5. The Last Temptation of Christ.
6. The Da Vinci Code.
7. Last Supper.
8. Leonardo da Vinci
9. Solomon and Sheba.
10. Nostradamus.
11. Snatch.
12. ر. ک: مريم، آيات 16- 35.
13. Year One.
14. 25th Hour.
امين خندقي، جواد، (1391)،دين در سينما گزاره هاي اعتقادي،قم: ولاء منتظر(عج)، چاپ اول