برگزيده بيانات عاشورايي رهبر معظم انقلاب
مقايسه و شباهتهاي انقلاب اسلامي و نهضت امام حسين (عليه السلام)
مي دانيد که حرکت امام، مشابهتهاي زيادي با نهضت حسيني دارد و تقريباً، الگوبرداري شده از حرکت حسيني است. گرچه آن حرکت - يعني حرکت امام حسين (عليه السلام) - منتهي به شهادت آن حضرت و يارانش شد و اين حرکت به پيروزي امام منتهي گرديد؛ ولي اين فارقي ايجاد نمي کند. زيرا يک نوع فکر، يک مضمون و يک طرح کلي بر هر دو حرکت حاکم بود. اقتضائات متفاوت بود؛ لذا سرنوشت آن حرکت، شهادت امام حسين (عليه السلام) و سرنوشت اين حرکت، حکومت امامِ بزرگوارِ ما شد. اين، به طور کلي، امر روشن و واضحي است.از جمله ويژگيهايي که در هر دو حرکت، به طور بارزي وجود دارد، موضوع «استقامت» است. با کلمه استقامت و معناي آن، نبايد عبوري و گذرا برخورد شود؛ چون خيلي مهم است.
در مورد امام حسين (عليه السلام) استقامت به اين صورت است که آن حکومت، ايستاد. هنوز مشکلات، خود را بروز نداده بود. پس از مدتي، آن حضرت تصميم گرفت تسليم يزيد و حکومت جائرانه او نشود. مبارزه از اين جا شروع شد؛ تسليم نشدن در مقابل حاکميت فاسدي که راه دين را به کلي منحرف مي کرد. امام از مدينه که حرکت فرمود با اين نيت بود. بعد که در مکه احساس کرد ياور دارد، نيت خود را با قيام همراه کرد. و الا جوهر اصلي، اعتراض و حرکت در مقابل حکومتي بود که طبق موازين حسيني، قابل تحمل و قبول نبود.
مشکلات امام حسين (عليه السلام) در مراحل اوليه نهضت
امام حسين (عليه السلام) ابتدا در مقابل آن حرکت، مواجه با مشکلاتي شد که يکي پس از ديگري رخ نمود. ناگزيريِ خروج از مکه، بعد درگيري در کربلا و فشاري که در حادثه کربلا بر شخص امام حسين (عليه السلام) وارد مي آمد، از جمله اين مشکلات بود. يکي از عواملي که در کارهاي بزرگ جلوِ انسان را سد مي کند، عذرهاي شرعي است. انسان، کار واجب و تکليفي را بايد انجام دهد؛ ولي وقتي انجام اين کار مستلزم اشکال بزرگي است - فرض بفرماييد عده زيادي کشته خواهند شد - احساس مي کند که ديگر تکليف ندارد. شما ببينيد در مقابل امام حسين (عليه السلام) از اين گونه عذرهاي شرعي که مي توانست هر انسان ظاهربيني را از ادامه اره منصرف کند، چقدر بود! يکي پس از ديگري، رخ مي نمود. اول اعراض مردم کوفه و کشته شدن مسلم پيش آمد. فرضاً اين جا بايستي امام حسين (عليه السلام) مي فرمود: «ديگر عذر شرعي است و تکليف ساقط شد. مي خواستيم با يزيد بيعت نکنيم؛ ولي ظاهراً در اين اوضاع و احوال، امکان پذير نيست. مردم هم تحمل نمي کنند. پس، تکليف ساقط است. لذا از روي اجبار و ناچاري بيعت مي کنيم.»بروز بيشتر مشکلات در مرحله ي نهايي نهضت امام حسين (عليه السلام) در کربلا و روز عاشورا
مرحله دوم، حادثه کربلا و وقوع عاشوراست. اين جا امام حسين (عليه السلام) مي توانست در مواجهه با يک مسأله، به مثابه انساني که حوادث بزرگ را با اين منطقها مي خواهد حل کند، بگويد: «زن و بچه در اين صحراي سوزان، طاقت ندارند. پس، تکليف برداشته شد.» يعني تسليم شود و چيزي را که تا آن وقت قبول نکرده بود، بپذيرد. يا بعد از آن که در روز عاشورا حمله دشمن آغاز گرديد و عده زيادي از اصحاب امام حسين (عليه السلام) به شهادت رسيدند - يعني مشکلات، بيشتر خود را نشان داد - آن بزرگوار مي توانست بگويد: «اکنون ديگر معلوم شد که نمي شود مبارزه کرد و نمي توان پيش برد.» آن گاه خود را عقب بکشد. يا آن هنگام که معلوم شد امام حسين (عليه السلام) شهيد خواهد شد و بعد از شهادت او، آل الله - حرم اميرالمؤمنين و حرم پيغمبر (عليهماالسلام) - در بيابان و در دست مردان نامحرم، تنها خواهند ماند - اين جا ديگر مسأله ناموس پيش مي آيد - به عنوان يک انسان غيرتمند، مي توانست بفرمايد: «ديگر تکليف برداشته شده است. تکليف زنان چه مي شود؟ اگر اين راه را ادامه دهيم و کشته شويم، زنان خاندان پيغمبر و دختران اميرالمؤمنين (عليه الصلاة والسلام) و پاکيزه ترين و طيب و طاهرترين زنان عالم اسلام، به دست دشمنان - مردان بي سر و پايي که هيچ چيز از شرف و ناموس نمي فهمند - خواهند افتاد. پس، تکليف برداشته شد.»
استقامت بي نظير امام حسين (عليه السلام) در برابر همه ي مشکلات و تداوم مسير انجام تکليف الهي
توجه کنيد برادران و خواهران! مطلب مهمي است که در واقعه کربلا از اين ديدگاه دقت شود که اگر امام حسين (عليه السلام) مي خواست در مقابل حوادثِ بسيار تلخ و دشواري مثل شهادت علي اصغر، اسارت زنان، تشنگي کودکان، کشته شدن همه جوانان و حوادث فراوان ديگري که در کربلا قابل احصاست، با ديد يک متشرّع معمولي نگاه کند و عظمت رسالت خود را به فراموشي بسپارد، قدم به قدم مي توانست عقب نشيني کند و بگويد: «ديگر تکليف نداريم. حال با يزيد بيعت مي کنيم. چاره چيست!؟ الضرورات تبيح المحذورات.» اما امام حسين (عليه السلام) چنين نکرد. اين، نشانگر استقامت آن حضرت است. استقامت يعني اين! استقامت، همه جا به معناي تحمل مشکلات نيست. تحمل مشکلات براي انسان بزرگ، آسانتر است تا تحمل مسائلي که برحسب موازين - موازين شرعي، موازين عرفي، موازين عقلي ساده - ممکن است خلاف مصلحت به نظر آيد. تحمل اينها، مشکلتر از ساير مشکلات است.يک وقت به کسي مي گويند: «اين راه را نرو؛ ممکن است شکنجه شوي.» خوب؛ انسان قوي مي گويد: «شکنجه شوم! چه مانعي دارد؟! راه را مي روم.» يا مي گويند: «نرو! ممکن است کشته شوي.» انسان بزرگ مي گويد: «خوب؛ کشته شوم! چه اهميت دارد؟!» اما يک وقت صحبت کشته شدن و شکنجه شدن و محروميت کشيدن نيست. مي گويند: «نرو؛ ممکن است که گروهي از مردم، به خاطر اين حرکت تو کشته شوند.» اين جا ديگر پاي جان ديگران در بين است. «نرو؛ ممکن است بسياري از زنان و مردان و کودکان، به خاطر پيش رفتن تو، سختي بکشند.» اين جا ديگر کساني که کشته شدن برايشان مهم نيست، پايشان مي لرزد. آن کسي پايش نمي لرزد که اولاً در حد اعلي بصيرت داشته باشد و بفهمد چه کار بزرگي انجام مي دهد. ثانياً قدرت نفس داشته باشد و ضعف نفس نگيرد. اين دو خصوصيت را امام حسين (عليه السلام) در کربلا نشان داد. لذا، حادثه کربلا مثل خورشيدي بر تارک تاريخ درخشيد؛ هنوز هم مي درخشد، و تا ابدالدهر هم خواهد درخشيد.
پيروي کامل امام خميني (رحمه الله) از بصيرت و استقامت امام حسين (عليه السلام)
عرض من اين است که امام بزرگوار ما در اين خصوصيت، به طور کامل دنباله رو امام حسين (عليه السلام) شد. لذا، اين خصوصيت امام، انقلاب را به پيروزي رساند. ثانياً، پيروزي بعد از رفتن خودش را هم تضمين کرد؛ هم پيروزي فکرش و هم پيروزي راهش را که مظهر آن، همين اجتماع عظيم شما مردم و مظهر وسيعترش در سطح عالم، گرايش ملتها به اسلام و به راه امام است. کسب اين پيروزيها، به خاطر استقامت او بود.نمونه هاي دشواريهاي راه امام خميني (رحمه الله) در تاريخ انقلاب اسلامي
روزي به امام گفتند: «اگر شما اين نهضت را ادامه دهيد، حوزه علميه قم را تعطيل خواهند کرد.» اين جا صحبت جان نبود که امام بگويد: «جان مرا بگيرند. اهميت ندارد.» خيلي کسان حاضرند از جانشان بگذرند؛ اما وقتي بگويند «با اين اقدام شما ممکن است حوزه علميه قم تعطيل شود.» پاي همه مي لرزد. اما امام نلرزيد؛ راه را عوض نکرد و پيش رفت.روزي به امام گفتند: «اگر اين راه را ادامه دهيد، ممکن است همه علماي بزرگ و مراجع را عليه شما بشورانند و تحريک کنند.» يعني اختلاف در عالم اسلام پيش آيد.» پاي خيلي کسان، اين جا مي لرزد. اما پاي امام نلرزيد و راه را ادامه داد تا به نقطه پيروزي انقلاب رسيد. بارها به امام گفته شد: «شما ملت ايران را به ايستادگي در مقابل رژيم پهلوي تشويق مي کنيد. جواب خونهايي را که بر زمين مي ريزد چه کسي مي دهد؟» يعني در مقابل امام رضوان الله عليه، خونها را - خونهاي جوانان را - قرار دادند. يکي از علماي بزرگ، در سال 42 يا 43، به خود بنده اين مطلب را گفت. گفت: «در پانزده خرداد که ايشان - يعني امام - اين حرکت را کردند، خيلي کسان کشته شدند که بهترين جوانان ما بودند. جواب اينها را چه کسي خواهد داد؟» اين طرز فکرها بود. اين طرز فکرها فشار مي آورد و ممکن بود هر کسي را از ادامه حرکت منصرف کند. اما امام، استقامت ورزيد. عظمت روح او و عظمت بصيرتي که بر او حاکم بود، در اين جاها ديده مي شد...
آنچه که حاصلِ جمعبندي بحث ماست، دو حرف است - البته اين جمعبندي، قابل گسترش و فکر کردن است -: اول اين که يکي از خطوط روشن نهضت عاشورا و بلکه خط نشان نهضت عاشورا، عبارت است از استقامت امام حسين، (عليه السلام). حرف دوم اين که: امام بزرگوار ما رضوان الله تعالي عليه، همين خط نشان حسيني را در نهضت، در منش و در زندگي خود انتخاب کرد و لذا توانست جمهوري اسلامي را بيمه کند. توانست دشمن را از تهديد و از فشار منصرف کند. چون به دشمن تفهيم کرد که فشار، اثري ندارد. تهديد، اثري ندارد. حمله، اثري ندارد و اين حرکت و اين رهبر، جريان و کسي نيست که با اين حرفها، از راهي که مي رود برگردد. اين دو حرف، جمعبندي مطالبي است که عرض کردم.
بيانات مقام معظم رهبري در اجتماع پرشکوه زائران مرقد امام خميني (رحمه الله) - 1375/3/14
منبع مقاله :
مختارپور قهرودي، عليرضا؛ 72 سخن عاشورايي (از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي)، تهران: انتشارات انقلاب اسلامي، چاپ دوم (1390)