اخلاق و بازار (1)

منتقدان سرمايه داري قرن بيستم، نوك پيكان خود را به جاي نارسايي هاي اخلاقي اين نظام، به سوي نقاط ضعف اقتصادي آن نشانه رفته اند. منتقدان تندرو توجه خود را روي مشكلات اقتصادي سرمايه داري نظير تورم و ركود، فقر و
سه‌شنبه، 5 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اخلاق و بازار (1)
 اخلاق و بازار (1)

 

نويسنده: پل بلومبرگ
مترجم: مؤسسه خط ممتد انديشه



 

جمع بندي: تناقض سرمايه داري

منتقدان سرمايه داري قرن بيستم، نوك پيكان خود را به جاي نارسايي هاي اخلاقي اين نظام، به سوي نقاط ضعف اقتصادي آن نشانه رفته اند. منتقدان تندرو توجه خود را روي مشكلات اقتصادي سرمايه داري نظير تورم و ركود، فقر و بيكاري، اتلاف و ناكارآمدي و نابساماني كلي توليد معطوف كرده اند. با وجود اينكه برخي از اين مشكلات داراي مؤلفه هاي اخلاقي هستند، اغلب منتقدان پا را از اهميت اقتصادي آن ها فراتر ننهاده اند. به علاوه اكثر تندروها نظريه ي ماركس مبني بر حتمي بودن شكست سرمايه داري را در تحليل هاي خود پذيرفته و مكرراً پيش بيني كرده اند كه اين نظام مدت زيادي دوام نخواهد داشت. در سال 1850 ماركس عمر سرمايه داري را 50 سال تخمين زد؛ ماركسيست هاي بعدي نيز از روي همان فهرست آماري مطالعه كرده اند. از اين رو، تندروها دوره ي ما را به عنوان يكي از دوره هاي « پاياني » ‌سرمايه داري تعريف كرده و معتقد هستند اين نظام به پايان عمر خود نزديك شده است.
از آغاز نظام سرمايه داري، حاميان مشتاق آن نيز به علت افت و خيز ناخوشايند اين نظام، در مورد غيرقابل پيش بيني و ناپايدار بودن ظاهري آن هشدار داده اند.اين تحسين كنندگان نيز همواره اين حس ناخوشايند را داشته اند كه هر لحظه امكان دارد نظام سرمايه داري از هم فروبپاشد.
منتقدان تندرو نه تنها در مورد وقوع اين سيل عظيم، بلكه در مورد زمان آن نيز ترديد دارند. آنان همچون پيش گويان روز قيامت بر بلنداي كوه ايستاده و بي هيچ نشانه اي از قيامت قريب الوقوع و سرآغاز دنياي جديد، پيوسته پايان دنياي قديم را پيش بيني مي كنند. مشكلات بزرگ همواره در كمين هستند و هر مشكل به يك بحران تبديل مي شود. از اين رو است كه يك محافظه كار امريكايي، يك اقتصاددان تندرو را به دليل « تخمين و پيش بيني 24 بحران حاصل از سه بحران اقتصادي اخير » (1) سرزنش مي كند. اما زماني كه اين نظام از توفان عبور مي كند - همان گونه كه تاكنون چنين شده - منتقدان تندرو مجبور هستند عقب نشيني كرده و توضيح دهند كه چگونه اين نظام يك بار ديگر از فاجعه گريخته است.
منتقدان ماركسيست متعصب تر، نه تنها وضعيتي بحراني را براي سرمايه گذاري پيش بيني كرده اند، بلكه كوشيده اند تا به بسياري از پيش بيني هاي ماركس نظير رشد روزافزون طبقه ي كارگر، مهاجرت نسبي يا مطلق حاصل از آن و افزايش آگاهي طبقه ي كارگر و پيش بيني هاي مشابهي كه ارتباط و اعتبار آن ها با پايان يافتن قرن نوزدهم از بين رفت، وفادار بمانند.
به علاوه ماهيت دوگانه ي تئوري اجتماعي، در هيچ جاي ديگري جز ماركسيسم تا اين حد مشخص نشده است. از طرفي نفوذ اين تئوري در ساختار تشريحي آن، در توانايي آن براي ساماندهي و روشن كردن چيزهايي كه قبلاً واقعياتي تصادفي تلقي مي شدند و در توانايي آن براي استخراج نظم از بي نظمي حقيقت اجتماعي، نهفته است. ماركسيسم اين كار را انجام داده است. از طرف ديگر، بزرگ ترين خطر اين تئوري اين است كه به گونه اي متعصبانه مورد استفاده قرار گرفته و به مجموعه اي از موانعي تبديل شده كه واقعيات مخدوش را مبهم كرده و وقايع متناقض را ناديده مي گيرد. ماركسيسم اين كار را نيز انجام داده است.
جداي از بحث هاي رايج در مورد فروپاشي نهايي سرمايه داري و سرنوشت طبقه ي كارگر در نسل هاي مختلف، استدلال اصلي منتقدان تندرو اين بوده كه سرمايه داري طي خط سير طولاني خود نتوانسته مشكلات اقتصادي اساسي جامعه - مشكل توليد و توزيع - را حل كند. هيچ كس نمي داند اين موضوع در بلند مدت درست است يا نه؛ اقتصاددانان به ندرت مي توانند وضعيت اقتصادي شش ماه بعد را به طور دقيق پيش بيني كنند. با بررسي اين مسئله از زاويه ي ديد جهان سرمايه داري پس از جنگ جهاني دوم، به نظر مي رسد نظام سرمايه داري كشورهاي صنعتي به لطف پيشرفت هاي عظيم تكنولوژي، منافع كلان توليد و چند دهه وضع قوانين حمايتي در حال رفع مشكلات اقتصادي اكثر مردم اين كشورها است.
مطمئناً در امريكا « حل » مشكلات اقتصادي مردم به قيمت كنترل كامل فقر، نابرابري چشمگير و فزاينده، بي تدبير و اتلاف، از بين رفتن زيرساخت هاي دولتي و كاهش سازگاري شهري ميسر مي شود. در حال حاضر نيز علي رغم اتلاف منابع و نابرابري غيرمعقول موجود، كليه ي نيازهاي اقتصادي مردم توسط همان ثروت و وفور و پول بادآورده ي جامعه برطرف مي شود. شايد نظام سرمايه داري ناپايدار و غيرقابل پيش بيني باشد، اما گذر زمان ثابت كرده كه نظامي پويا و سازگار با شرايط متغير است.
شگفت اينكه منتقدان تندرو خيل انتقادات خود را به بزرگ ترين دستاورد اين نظام، يعني توان توليد آن، معطوف كرده اند و نيز به مباني اخلاقي اقتصاد كه بسيار متزلزل تر هستند، توجه اندكي داشته اند. دليل اين غفلت نسبي از بعد اخلاقي سرمايه داري چيست؟ ممكن است در عصر نسبيت اخلاق، مسائل اخلاقي در مقايسه با موضوعات سياسي و اقتصادي، بسيار احمقانه يا اصول گرايانه تلقي شوند. از اين گذشته، سايه ي ماركس كه همواره اخلاق گرايان زمان خود را تقبيح و مسخره مي كرده، مستدام و مؤثر بوده است. يكي از هم عصران ماركس گفته « ‌زماني كه كسي در مورد اخلاقيات با ماركس صحبت مي كرد، او با صداي بلند مي خنديد ». ماركس معتقد بود موعظه ي اخلاقي جايگاهي در مناظرات علوم اجتماعي ندارد و به واقع آن را تضعيف مي كند. استفاده از اخلاقيات و موعظه به عنوان ابزاري براي ايجاد تغيير اجتماعي، بيهوده است؛ مردم نمي توانند از انقلاب كردن خود شرمنده باشند. اخلاقيات در واقع انعكاسي از تغيير شرايط مادي و روابط اقتصادي هستند. در حقيقت ماركس علي رغم انتقاد مخرب از موعظه ي اخلاقي، خود واعظ متبحري بود؛ نوشته هايش در آتش نفرت از شرارت هاي تاريخي و بي رحمي سرمايه داري مي سوخت. بنا به نوشته هاي مورخي به نام اي. پي. تامسون، « ماركس، غرق در عشق و نفرت خويش، در هر حركت قلمش يك اخلاق گراي بزرگ بود » (2).
از آنجا كه اقتصاد، كيفيت زندگي را در اجتماع رقم مي زند، ناديده نگرفتن تبعات اجتماعي و اخلاقي يك نظام اقتصادي از اهميت ويژه اي برخوردار است. در اينجا ديدگاه مطرح شده در آثار اسقفان كاتوليك امريكايي در خصوص اقتصاد آمريكا را عنوان مي كنم: « هريك از ابعاد زندگي اقتصادي يعني انسان، اخلاق و مسيح بايد بر پايه ي دو پرسش اساسي شكل گرفته باشند: اقتصاد چه كاري براي مردم انجام مي دهد؟ اقتصاد چه بر سر مردم مي آورد؟»
در نتيجه سؤال مذكور صرفاً نبايد اين باشد كه آيا سرمايه داري عملي است؟ در واقع، سرمايه داري از راه ياغيگري مختص به خود، عملي است. اين سؤال صرفاً نبايد اين باشد كه آيا سرمايه داري پرثمر است؟ در واقع سرمايه داري به روش بي فايده ي خود، پرثمر است. سؤال حائز اهميت همان سؤالي است كه قرن ها پيش توسط كليساي كاتوليك و يك نسل پيش توسط منتقدان اجتماعي قرن نوزدهم و اقتصاددانان اوليه اين گونه پرسيده شد: آيا سرمايه داري اخلاقي است؟ سرمايه داري چه كاري با اصول اخلاقي شخصي و درستي و درستكاري دارد؟ سرمايه داري چه كاري با روابط انساني و پيوندهاي ظريف اتحاد انساني و اجتماع دارد؟
قصد دارم در پاسخ به اين پرسش ها، تناقض اصلي نظام بازار خصوصي مطرح شده در مقدمه، يعني ماهيت دوگانه ي سرمايه داري را گوشزد كنم. از طرفي نظام منفعت طلب و جاه طلب، توليد و اختراع را موجب مي شود. از طرف ديگر نظام منفعت طلب طمع، دروغ گويي و فريب كاري را ايجاب مي كند. در اقتصادي كه موفقيت فروشنده منوط به فروش زياد و قيمت بالا است، در صورت سودده بودن فريب خريدار، فروشنده انگيزه ي دروني بسياري براي انجام اين كار دارد. همان گونه كه كارگران شركت كننده در اين طرح تحقيقي به وفور تشريح كرده اند، يك فروشنده انگيزه ي قدرتمندي براي فريب كاري دارد، زيرا انجام چنين كاري اغلب براي او سود بيشتري به همراه دارد و درستكاري معمولاً سود كمتري عايد او مي سازد. اين موارد الزامات دادوستد در بازار تجارت خصوصي هستند.
شايان ذكر است كه در بازار كار، سرمايه داري جرم انحصاري ندارد. در اقتصاد شوروي رشوه خواري، ارعاب‌ ( اعمال نفوذ )، ايجاد بازار سياه، سودجويي و موارد مشابه مدت زيادي رايج بوده اند. (3) زماني كه ديوان سالاري و شيوه هاي تماميت خواهانه سفت و سخت، به وضوح نقش مهمي را به خود اختصاص مي دادند، عامل اصلي نقص بازار كار شوروي، كمبود منابع بي پاياني بود كه چندين دهه اقتصاد شوروي را فلج كرده بود. بنابراين، كمبود پيوسته نقش خود را ايفا مي كند.
تعدادي از نويسندگاني كه در پروژه ي تحقيقاتي ما شركت كرده بودند، در بخش دولتي كار مي كردند. اكثر آن ها اين گونه گفتند كه محيط كارشان محيط سالمي بوده؛ به عنوان مثال فريب دادن ارباب رجوع در كتابخانه ي عمومي امر دشواري است. چند كارگر در سازمان پارك هاي شهر كه گاهي الگوي ديوان سالاري خشك حكومتي، ناكارآمدي، ايستايي و فساد ناميده مي شود، كار پاره وقت يا تابستاني داشتند. (4) نويسندگان ما در سازمان پارك ها با معضلاتي بدين شرح مواجه شدند:
1. كارگراني كه وقت ناهار نيم ساعته را دو ساعت طول مي دادند؛
2. كارگراني كه مي خوابيدند، ورق بازي كرده و مواد مخدر مصرف مي كردند؛
3. كارگراني كه بسيار دير به محل كار مي رسيدند و خيلي زود محل كار را ترك مي كردند و از ساير كارگران براي ثبت ساعت ورود و خروج استفاده مي كردند؛
4. سرپرستاني كه اقوام خود را به كار در اين سازمان مي گماشتند تا فهرست پرداخت را به نام آنان دريافت كرده و آنان نيز بدون مراجعه به محل كار، همزمان به مشاغل ديگري مي پرداختند؛ سرپرستاني كه به وظيفه ي خود عمل نكرده و مثلاً با دامن زدن به جوّ بدبيني و بيهودگي سازمان، در طول روز ناپديد مي شدند. در نتيجه بسياري از نويسندگان عنوان كردند كه كار انجام گرفته در اين سازمان، تنها بخش ناچيزي از كاري بود كه واقعاً بايد انجام مي گرفت.
اين اعمال با فريب كاري تجاري رايج در بخش خصوصي كه در آن به طور فردي و به قصد منفعت طلبي از مردم سوءاستفاده مي شود، تفاوت دارد؛ وليكن در اينجا عموم مردم ( كه ماليات آن ها بودجه ي سازمان پارك ها را تأمين مي كند ) فريب خورده و مورد سوءاستفاده واقع مي شوند. بي تفاوتي، اهمال كاري و قانون شكني، بيماري هاي آشكار بخش دولتي هستند كه در نتيجه ي آن، افراد مورد بي مهري عمومي و تبعيض مالي ديرينه قرار گرفته و دلسرد مي شوند.
از آنجا كه نظام اقتصادي مستعد ايجاد انحراف اخلاقي در محل كار است، تأكيد اصلي من روي نظام تجاري خصوصي و فشارهاي موجود براي تحميل فريب كاري دروني به آن است. به عنوان مثال، مواردي را كه قبلاً گزارش شده اند، در نظر بگيريد. چرا زماني كه مشتري با خودرويي كه سيم استارت آن شل شده به تعميرگاه مراجعه مي كند، تعميركار به او مي گويد كه بايد استارتر را عوض كند؟ جواب ساده است: كافي است هزينه ي وصل سيم استارتر را با هزينه ي تعويض آن يا حتي فروش ماهرانه ي همان استارتر قبلي، مقايسه كنيد. چرا ماهي فروش، ماهي هاليبوت تكه تكه شده را به جاي گوشت خرچنگ مي فروشد؟ بديهي است از آنجايي كه ماهي هاليبوت ارزان تر از خرچنگ است، سود او بيشتر است و چه بهتر اگر مشتري تفاوت آن ها را متوجه نشود! چرا خواروبار فروشي كه نام برديم، بطري هاي نشان دار را با نوشيدني ارزان تر پر مي كند؟ صرفاً به اين دليل كه چنين كاري هزينه را كم كرده و سود را افزايش مي دهد. چرا در موردي كه قبلاً مطرح نشده، توليدكننده ي پارچه، پارچه ي داراي بافت مرغوب را به مشتري نشان مي دهد و پس از دريافت سفارش، از كارخانه مي خواهد كه همان پارچه را با بافت ارزان تري توليد كند؟ زيرا اين كار از هزينه ها كاسته و بر ميزان سود مي افزايد. چرا خرده فروشان، كالاهايشان را گران تر قيمت گذاري مي كنند و در زمان فروش، آن ها را ارزان تر مي فروشند، جز اين است كه اين كار براي فريب اذهان عمومي است؟ بديهي است اگر مشتريان احساس كنند كالايي را ارزان تر مي خرند، تمايل بيشتري به خريد خواهند شد.
چرا سوپرماركت ها در ميوه هاي بسته بندي شده و آماده از ميوه هاي در حال فساد استفاده مي كنند و اين موضوع را از مشتري پنهان مي كنند؟ مشخصاً به اين دليل كه دور ريختن كالاي در حال فساد، هزينه بر است. چرا گوشت در حال فساد، تزئين شده و به مردم فروخته مي شود؟ چرا گل فروش، گل هاي پژمرده ي خود را با اسپري رنگ كرده و آن ها را به مشتري بي دقت مي فروشد؟ چرا دام پزشك از مشتريان خود پول 100 عدد قرص را مي گيرد و به مسئول پذيرش مي گويد كه 99 قرص در شيشه ي دارو قرار دهد.
مي توان مثال هاي بيشتري بيان كرد و باز هم ادامه داد، اما موضوع روشن است: در هر يك از موارد، درستكاري در تناقض با منطق فعاليت اقتصادي از بين رفته است؛ فريب كاري پاداش خوبي به همراه دارد، زيرا از هزينه ها كاسته و درآمد را افزايش مي دهد. بنابراين فشارهاي دروني نظام بازار، حق خود را مي ستانند و تاجري كه در ابتدا با بهترين نيت ها شروع مي كند، در نهايت مي بيند كه درستكاري اش به واسطه ي وسوسه هاي بي امان نظام جاري از بين رفته است.
البته اگر اين ساختار فريب كارانه در چارچوب وسيع تر نظام اخلاقي معطوف به ارزش هاي مبتني بر رفاه جمعي، شايستگي و همكاري اجتماعي عمل مي كرد، آن گاه فريب كاري رونق بيشتري مي يافت. سرانجام در دهه ي 1960، سرمايه داري ضد فرهنگ صنعتگران، پيشه وران و مغازه داران خرد شكل گرفت و اين نوع سرمايه داري كاملاً درستكارانه بود، چرا كه بر پايه ي اصول اخلاقي ارزش هاي عمومي، آگاهي اجتماعي و ملاحظات محيطي بنا شده بود. امروزه دستور اخلاقي نظام بازار بزرگ تر، صرفاً منعكس كننده و تقويت كننده ي رويدادهاي درون خود بازار بوده و كليه ي موضوعات اخلاقي پرورده ي كليسا و ساير نهادهاي اجتماعي را تحت پوشش قرار مي دهد. دستور اخلاقي اي كه هسته ي اصلي آن اين است كه « فقط از بهترين حمايت كن » عامل بازدارنده اي در برابر فشارهاي حاصل از فريب كاري تحميل شده به سيستم نخواهد بود.
به علاوه، آنچه از اين فريب كاري و حيله گري برمي آيد، اين نيست كه انسان طبيعتاً شرير و ذاتاً حريص است؛ در واقع مردم صرفاً در واكنش به الزامات يك سيستم، رفتاري منطقي از خود نشان مي دهند. در بازي داراي قوانين متفاوت، رفتارها تغيير مي كنند و ممكن است آنچه كه طمع ذاتي محسوب مي شود، به نوع دوستي فطري تبديل گردد.
البته محافظه كاران با اين موضوع مخالف هستند. آنان معتقدند علت اصلي رواج فريب كاري، نه تنها ميل به دزدي در محل كار، بلكه ميل به دزدي نهفته در قلب هاي ما است؛ چنان كه كلاهبرداري، بيشتر با انسان هاي شرور مرتبط است تا با آرايش فاسد اجتماعي. از اين رو يك محافظه كار معاصر امريكايي، خطاهاي اخلاقي سرمايه داري را برشمرده و به رسم كاملاً محافظه كارانه مي گويد: « بايد با پذيرش فراگير بودن فساد انساني و محدوديت هاي ذاتي كليه ي نظام ها، شروع كنيم ». (5) مسلم است كه با جهان واقعي و نوع بشر سروكار داريم، نه با فرشتگان بهشت برين، پس بحث در مورد اينكه انسان ها هميشه و همه جا پاك و منزه هستند و تحت تأثير محيط كار خود به فساد كشيده مي شوند، منطقي به نظر نمي رسد. توجيه كردن مفاسد اجتماعي تحت عنوان « فراگير بودن فساد انساني » بسيار آسان است؛ اين رأساً يك اتهام ديني ويرانگر و غيرقابل اثبات بوده و دفاع از آرايش اجتماعي معاصر است. يك گزاره ي جامعه شناسانه و كمي متافيزيك اين است كه اكثر مردم از انگيزه ي منفعت طلبي قوي تر و انگيزه ي نوع دوستي ضعيف تري برخوردارند. اگر چنين باشد، مي توان نهادهاي اجتماعي را به گونه اي طراحي كرد كه متوازن كننده ي منافع شخصي و منافع عمومي باشند، در اين صورت است كه تلاش بديهي در جهت منافع شخصي، به كاميابي همگاني منتج خواهد شد. به عبارت ديگر، مي توان قانون گذاري هاي مقتضي را به گونه اي ترتيب داد كه انگيزه ي قوي منفعت طلبي شخصي در تقابل مستقيم با منافع عمومي قرار گيرد، در اين صورت، تلاش در جهت منافع شخصي پيوسته رفتار ضداجتماعي را در پي خواهد داشت.
يك مثال روشن؛ قصاب مي تواند در حين وزن كردن گوشت، انگشت خود را روي ترازو فشار دهد، نشانه اي از « فراگير بودن فساد انساني » اما چرا احتمال اينكه كارمند اداره ي پست در هنگام وزن كردن مرسوله ي شما، انگشت خود را روي ترازو فشار دهد كمتر است؟ توضيح اين مسئله نه تنها در طبيعت انساني، بلكه در ماهيت نهادهاي اجتماعي نهفته است. قصاب كه براساس منطق نظام منفعتي عمل مي كند، انگشت خود را روي ترازو فشار مي دهد، چرا كه بدين وسيله شخصاً منتفع مي گردد، اما متصدي پست با اين كار چيزي به دست نمي آورد پس دليلي براي انجام آن ندارد. در نتيجه مجرم نيز فطرتاً دچار فساد انساني يا به دنبال منفعت شخصي نيست، اين قوانين نظام بازار است كه در قبال عمل بي شرمانه به مردم پاداش مي دهد و براي عمل درستكارانه تنبيه شان مي كند.
آيا صداقت يا عدم صداقت، وضعيت طبيعي اشيا است؟ به نظر معقول مي رسد فرض كنيم كه مردم عادي تمايل به صداقت دارند مگر عدم صداقت ناشي از منافع شخصي شان باشد. اگر اين چنين است، پس سيستمي كه در آن عدم صداقت هيچ پاداشي ندارد سيستمي است كه در آن اغلب افراد صادق خواهند بود.
طبيعتاً، تقابل هاي بين منافع شخصي و منافع بزرگ تر اجتماعي را نمي توان هرگز با هم حذف كرد، و در انتخاب آن ها، اغلب افراد تمايل بيشتري به خودشان خواهند داشت. اما عيب اخلاقي سيستم اقتصادي ما، همان طور كه انيشتين در مقاله ي كلاسيكش خاطرنشان ساخت، اين است كه سرمايه داري، تحريكات مبتني بر خودپرستي ايجاد مي كند كه ماهيت قوي تري دارند و به آن ها ضمانت اجرايي اجتماعي مضاعف و دلگرمي مي دهد، در حالي كه تحريكات اجتماعي و نوع دوستانه ي فردي، كه طبيعت ضعيف تري دارند، ناديده گرفته مي شوند و رو به زوال مي روند. (6)
در حالي كه محافظه كاران فحشا را به گردن فساد ابدي روح انسان مي اندازند، آزادي خواهان خوش بين تر هستند و اعتقاد بيشتري به توانايي انسان جهت بهبود اوضاع خود و نهادها دارند. آموزش و پرورش يكي از محبوب ترين درمان هاي آزادي خواهي براي انواع بيماري هاي اجتماعي به شمار مي رود. بنابراين، در ضعف رسوايي هاي عجيب بورس در دهه ي 1980، بسياري به عنوان يك رويكرد، دروس اخلاقي تري را در مدارس بازرگاني پيشنهاد كردند. رئيس سابق كميسيون بورس و اوراق بهادار ميليون ها دلار براي برنامه ي اخلاقي مدرسه ي بازرگاني هاروارد اختصاص داد، و بسياري از مدارس ديگر نيز دروس اخلاقي ارائه شده ي خود را تقويت كردند. گرچه اين شيوه ي درمان ناشي از نيت خوب در حد فرض مشكوك باقي مي ماند كه افراد دروغ مي گويند، فريب مي دهند و دزدي مي كنند زيرا هرگز در مدرسه ياد نگرفته اند كه اين ها نادرست هستند. به علاوه، مشكل تلاش براي جلوگيري از جرم و جنايت در دنياي تجارت با آموزش درس هاي اخلاقي در دانشكده اين است كه اشكال مختلف آموزش و پرورش در كلاس درس وجود دارد. سيستم اقتصادي اي كه هر روز نشان مي دهد مي توان براي پرداخت از فريب و نيرنگ استفاده كرد احتمالاً ابزار آموزشي كارآمدتري نسبت به درس هاي انتزاعي كلاس هاست.
غير از آزادي خواهان و محافظه كاران، اخلاق گرايان اغلب فحشا را به گردن افرادي مي اندازند كه صرفاً رفتار بدي در دنياي انتخاب آزاد دارند. مثلاً، نظر اورول كه روزگاري ديدگاه اخلاقي چارلز ديكنز درباره ي فساد در انگلستان قرن نوزدهم بود به اين شرح است: « اگر انسان ها رفتار درست و نجيبي داشته باشند، دنيا درست و نجيب خواهد شد ». گرچه اين گفته كاملاً درست است، اما مسئوليت دنياي نانجيب را تنها به عهده ي افرادي مي گذارد كه رفتار بد را انتخاب مي كنند، بدون توجه به وزن و تأثيري كه نهادها بر آن ها دارند. مسلماً ديدگاه ديكنز قضاوت دقيق اخلاقي است؛ مردم مي توانند رفتار درست و نجيب را بدون توجه به محيط هاي بزرگ تر و فشارهاي وارده انتخاب كنند. با اين حال اين قضاوت قضاوتي ساده و جامعه شناختي است، زيرا روش هايي را ناديده مي گيرد كه فشار نهادها، قواعد بازي و منطق سيستم به طور غيرقابل اجتنابي رفتار مردم عادي را در آن ها شكل مي دهند.
به مثالي از بازار آمريكا توجه كنيد: شركت جديد نماينده ي خدمات خودرو. وقتي مشتري خودروي خود را براي تعمير مي آورد، شخصي را مي بيند كه نويسنده ي خدمات است، مرد آشنايي با روپوش سفيد و كليپ بردي كه سفارش كار را مي نويسد. او به خاطر صحبت با مشتري براي تعميرات بيشتر از حد نياز شهرت دارد. آيا اين نمونه نوعي از فساد يا بي شرمي انسان نيست؟ توضيح ساده اي وجود دارد. در اغلب نمايندگي هاي مجاز، نويسنده ي خدمات حق العمل دريافت مي كند؛ هرچه تعميرات بيشتري به مشتريان بفروشد، درآمد خودش بالاتر مي رود. آيا او سعي نمي كند تا خدمات غيرضروري تعميرات را به مشتريان بفروشد؟ در غير اين صورت اوضاع چگونه مي شد؟ منافع شخص در جهت تقابل مستقيم با منافع عموم قرار دارد. نويسنده ي خدمات ذاتاً فاسد نيست. اما احتمالاً سيستم او را فاسد ساخته است.

شركت هاي تعاوني مصرف كننده: جايگزيني براي بازار غارتگر

مثال ديگري را در نظر بگيريد. دو داروساز را با هم مقايسه كنيد و اينكه چگونه داروهاي خارج از بورس را توزيع مي كنند. اولي تاجري با شغل آزاد است كه درآمدش بستگي به حداكثرسازي فروش دارد. يکي از كارمندان داروخانه نوشت: « بسياري از داروهايي را كه پزشك تجويز مي كند مي توان خارج از بورس فروخت. وقتي داروساز نسخه اي را از مشتري مي گيرد كه ويتامين ايكس، دوناجل، يا امترول است، اين را شانسي براي درآمد بيشتر مي داند. زماني كه من در داروخانه كار مي كردم، بسياري از شربت ها، قرص ها و كپسول ها از ظرف اصلي خود به نسخه پيچ داده مي شدند. با اين روش داروساز سود بيشتري به دست مي آورد و مشتري متوجه نمي شد. تعجب مي كنم كه مشتريان قبل از ارائه ي نسخه به داروساز به آن نگاه نمي كنند. »
حالا برعكس اين حالت، تلاش داروساز براي شركت تعاوني غيرانتفاعي مصرف كننده است. وظيفه ي اصلي اين تعاوني خدمت به نياز اعضا است، نه بالا بردن سود. كاركنان حقوق مي گيرند و از راه فريب مشتري درآمد كسب نمي كنند و سازمان بزرگ تر خودش هيچ انگيزه اي براي فريب مصرف كننده ندارد، زيرا مشتريان خودشان از طريق انتخاب نمايندگان هيئت مديره سياست سازمان را تعيين مي كنند. در مطلب مربوط به داروخانه ي شركت تعاوني مصرف كننده بركلي، كاليفرنيا، داروساز نظرش را چنين بيان كرد: « حمايت از مشتري بايد هدف داروسازان به ويژه براي داروهاي خارج از بورس باشد ». او اغلب به مشتريان توصيه مي كند اين داروها را خريداري نكنند، زيرا او باور دارد كه اين امر به اعضاي تعاوني كمك مي كند و در دراز مدت برايشان بهتر است. در عوض، داروساز سعي مي كند تا « پيشنهاد كند چگونه مشتريان مي توانند بدون استفاده از داروهاي خارج از بورس خودشان را درمان كنند. اما اگر نتوانند و مجبور به استفاده از آن ها باشند، داروهايي را كه ضرر كمتري دارند توصيه مي كنم و اين مؤثرترين راه است. من سعي مي كنم بيشتر انسان گرا باشم تا محصول گرا ». از آنجايي كه داروهاي برندهاي معروف معمولاً گران تر از بقيه هستند، داروساز تعاوني مي گويد او « هميشه جايگزين هاي رايج را به بيماران اطلاع مي دهد، به جز زمان هايي كه تفاوت قيمت جزئي يا در موارد نادري اثر برند معروف بيشتر باشد. » (7)
در اينجا اين نمونه ي تعاوني مقتضي است. آدام اسميت ادعا كرد هركسي كه منافع شخص خودش را دنبال كند، به منافع عموم خدمت خواهد كرد. اين اصل بيشتر شرحي براي شركت هاي تعاوني مصرف كننده است تا سرمايه داران بخش خصوصي. منافع شخصي در تعاوني ها در واقع منافع عمومي را ارتقا مي دهد.
مثلاً وقتي مصرف كنندگان به دنبال منافع شخصي شان از طريق خود يا نماينده هاي خود هستند، به احتمال بسيار زياد اين منافع شخصي تضمين كننده ي كالاهاي باكيفيت، تجارت درست، قيمت هاي منصفانه و خلاصه، منافع عمومي است. از آنجايي كه در اين وضعيت هركسي اساساً از خودش خريد مي كند، منافع شخصي معمولي تجارت درست را ارتقا مي بخشد. اين وضعيت نشان مي دهد كه فريب در بازار، قانون سرسخت ناشي از برخي افكار محافظه كارانه ي طبيعت خودخواه، ضعيف يا شرور انسان نيست، بلكه نتيجه ي طرح نهادهاي اجتماعي و اقتصادي است.
در حالي كه در يك شركت خصوصي معمولي تقابل بالقوه اي بين منافع خريدار و فروشنده وجود دارد كه اغلب گول زننده است، مزيت اصلي شركت هاي تعاوني مصرف كننده كه طي قرن اخير توسعه يافته اند اين است كه منافع ذاتي و يكساني بين خريدار و فروشنده وجود دارد، بنابراين انگيزه براي فريب به حداقل مي رسد.
به همين دليل، اين تعاوني ها در كل توانسته اند درستي اجتماعي شان را حفظ كنند و در هدف اصلي شان موفق تر از تعاوني هاي توليدكنندگان بوده اند، به عبارت ديگر، تشكيلات اقتصادي توسط كاركنان مالكيت و اداره مي شوند. به دليل اين ساختار هدف تعاوني هاي توليدكننده، به سادگي از خدمت تعاوني براي افزايش سود از طريق هزينه ي كاركنان يا مالكان منحرف مي شود و بنابراين قرباني روش هاي غارتگر شركت هاي خصوصي معمولي مي شوند.
شركت تعاوني مصرف كننده بركلي كه پس از ركود بزرگ اقتصادي تأسيس شد بزرگ ترين تعاوني خرده فروشي موادغذايي در اين كشور شده است. (8) اين شركت در اوج فعاليتش در دهه ي 1970، دوازده سوپرماركت در خليج سان فرانسيسكو راه اندازي كرد و فروشگاه دريايي اش در اين منطقه بيشتر از سوپرماركت غرب مي.سي.سي.پي فروش داشت. اين تعاوني در تاريخ طولاني اش، علاوه بر سوپرماركت انواع تشكيلات اقتصادي را راه اندازي كرده است؛ از جمله مؤسسه اي كه به افراد كم درآمد وام مي دهد، فروشگاه سخت افزار و ميني ماركت، جايگاه هاي پمپ بنزين، فروشگاه هاي موادغذايي طبيعي، اغذيه فروشي ها، نانوايي ها، كتاب فروشي ها، داروخانه ها و آژانس هاي مسافرتي. اين تعاوني در اوج فعاليتش اقتصاد مجازي را در اين خليج تشكيل داد.
تعاوني بركلي چندين سال پيش گام تجاري سازي درست و آموزش مصرف كنندگان بوده است. تفاوت هاي بزرگ و كوچك بين سوپرماركت هاي معمولي و اين تعاوني را با هم مقايسه كنيد. از سال 1955، تعاوني بركلي اقتصاددانان خانه داري تمام وقت و آماده براي كاركنان داشته است كه به خريداران تهيه ي غذا و موادغذايي را توصيه مي كنند و چيدمان آموزنده ي محصولات را ترتيب مي دهند. همچنين اقتصاددانان خانه داري به بخش كنترل كيفيت و كارمندان خريد وارد مي شوند.
خبرنامه ي هفتگي اين تعاوني كه براي اعضا ارسال مي شود حاوي مقالاتي درباره ي تغذيه و سلامت، اقتصاد موادغذايي، موضوعات محيط زيستي و راهنماي مصرف كننده همراه با تبليغات فروشگاه ها است. تا آنجا كه مي توان تشخيص داد، اين تعاوني هيچ نوع تبليغات فريب دهنده يا فروش تلفني ندارد. چنانچه اظهارات كاركنان ما يا ساير بررسي هاي مستقل دقيق باشد، سوپرماركت هاي معمولي اين چنين نيستند. بسياري از كاركنان سوپرماركت ما فروش تلفني در آگهي هاي تبليغاتي را گزارش كرده اند و محققان طي بررسي چندين سوپرماركت معمولي يك شهر دريافتند كه تمام فروش هاي تبليغاتي، بيش از 25 درصد موارد واقعاً كاهشي در قيمت نداشته اند. (9)
اين تعاوني حامي قوانين بسته بندي درست و ساير قوانين محيطي و مصرف كننده بوده است. سيستم تجاري سازي شان نشان مي دهد كه آن ها « تنها كم خطرترين يا بي ضررترين آفت كش ها را مي فروشند تا از سلامت و ايمني كل جامعه حفاظت كنند ». تعاوني، اوايل سال 1975 فروش قوطي هاي كنسرو اورسل حاوي فرئون كه ازن را تقليل مي داد، متوقف ساخت.
تعاوني بركلي در سال 1967، اولين فروشگاه كشور بود كه مشتريان را قادر ساخت تا قيمت اقلام مختلف را مقايسه كنند. برخلاف وضعيت موجود در بسياري از فروشگاه هاي ديگر، بسته بندي هاي بزرگ هميشه ارزان تر از بسته بندي هاي كوچك همين جنس هستند. سال ها قبل، اين تعاوني اقدام به درج تاريخ روي اجناس فاسدشدني كرد كه خريداران بتوانند متوجه آن شوند. فروشگاه هاي تعاوني از برند تعاوني روي محصولات استفاده كردند كه در مقايسه با اقلام مشابه ارزان تر بودند زيرا نياز به تبليغات و بالا بردن بودجه نداشتند. برچسب هاي برند تعاوني حاوي اطلاعاتي درباره ي مواد تشكيل دهنده، مواد مغذي و كيفيت فراتر از اعلام دولت هستند. برنامه ي « موادغذايي خط زندگي » در اين فروشگاه ها انواع موادغذايي اصلي براي فروش هفتگي را ارائه مي دهند تا به مصرف كنندگان كم درآمد كمك كند كه هزينه ي موادغذايي شان را پايين نگه دارند.
در سوپرماركت هاي امريكايي، راهروهاي جلويي محدوده اي مبهم به شمار مي روند. طبق فرهنگ سوپرماركت، اغلب خريداران فرض مي كنند كه هرچه در اين راهروها انبار مي شود، براي فروش است و مديران اغلب صدها قوطي كنسرو، جعبه يا بطري را جلوي چشم قرار مي دهند و همگي يك قيمت دارند. با اين حال در اين بررسي، بسياري از كاركنان سوپرماركت گزارش دادند كه فروشگاهشان از امتياز اين فرض خريداران بهره مي برد و اين قيمت منظم توهمي به وجود مي آورد كه قيمت اين محصولات كاهش يافته است. در سوپرماركت هاي تعاوني، تجارت روي اين راهروها در اصل همواره تجارت روي فروش به شمار مي رود. به علاوه، طبق سياست تجاري سازي اين تعاوني، مديران اقلام فروشي اين راهروها را براساس كيفيت، ارزش و مواد مغذي انتخاب مي كنند؛ طبق تعريف اقتصاددان خانه داري اين فروشگاه، موادي كه كمتر مغذي هستند در اينجا ارائه نمي شوند.
بسياري از سوپرماركت هاي تعاوني چندين سال بر مراقبت از كودكان « كيدي كورالز » (10) نظارت داشته اند، به طوري كه والدين بتوانند هنگام خريد كودكان را ترك كنند. داروها يا ويتامين هاي مخصوص فريب كودكان در قفسه هاي بالاتر نگهداري مي شوند. سيريل هاي صبحانه در قفسه هاي رنگين نگهداري مي شوند كه شكر، نمك و چربي را نشان مي دهند. جايگاه هاي بررسي شده عاري از اقلام تحريك كننده مانند سيگار، آدامس و شكلات هستند. يك ابتكار جالب، درستي فرهنگ اين تعاوني را نشان مي دهد. براي مدت كوتاهي، در شيوع اشتياق مصرف گرايي، تعاوني بركلي گوشت هاي خود را به گونه اي بسته بندي كرد كه مشتريان دقيقاً مي دانستند چه چيزي مي خرند. چنين صداقتي در تقابل نمادين با فريب شايع در اين صفحات از تاريخ است.
اين تعاوني برخلاف سوپرماركت هاي خصوصي كه تنها هدفشان فروش كالا است، 90 هزار مالك در اجتماع دارد و نهادي اجتماعي به شمار مي رود. اغلب حامي انواع رويدادها و جشنواره هاي اجتماعي است. و در چارچوب تعاوني، همواره انواع گسترده اي از فعاليت هاي اعضا وجود داشته است. زمان هايي همسرايي تعاوني، تيم بيسبال، باشگاه دوربين، آموزش موسيقي و رقص، كلاس هايي براي دكوراسيون منزل، توصيه هاي سرمايه گذاري، زبان هاي خارجه و غيره وجود داشته است.
تعاوني هاي مصرف كننده به عنوان جايگزيني براي بازار غارتگر اهميت بسزايي دارند، اما وسيله ي تغيير اساسي اجتماعي محسوب نمي شوند. ماركس اساساً اين مطلب را زماني تصحيح كرد كه معتقد بود اين تعاوني ها طبيعتاً خارج از ميدان نبرد قدرت سياسي و در حاشيه ي اقتصاد قرار دارند، آن ها نقش كم رنگي در تغيير شكل جامعه دارند. با اين حال، متوجه شد كه تعاوني ها اهميت دارند، زيرا مي توانند به عنوان مدل هاي كاري و عملي نشان دهند كه جايگزين هاي اقتصادي و اجتماعي براي سرمايه داري امكان پذير است. در اين اشكال موجود مي توان آينده را جنين حال دانست. مثلاً ماركس درباره ي كارخانجات تعاوني اروپاي قرن نوزدهم نوشت كه آن ها « در شكل قديمي نخستين جوانه را ارائه مي دهند. » (11)
تعاوني هاي مصرف كننده در امريكا فوق العاده ضعيف هستند، در آنجا ناتواني بيشتر در اشكال اجتماعي منعكس مي شود. هرچند تعاوني ها تقريباً، همانند بسياري از ايده هاي سوسياليستي، برخي از مهم ترين ارزش هاي فرهنگي و سياسي را در بر مي گيرند، مركزيت زدا و كثرت گرا هستند؛ به طور محلي اداره مي شوند؛ طرف دار اراده گرايي هستند؛ از سختي ديوان سالارانه كنترل مركزي دوري مي كنند؛ در بهترين سنت امريكايي دموكراتيك و خودمختار هستند ( يك عضو، يك رأي ) و در حقيقت دموكراسي سياسي را به زندگي روزمره ي اقتصادي تعميم مي دهند. خلاصه، دردسر آمريكايي هستند. ضعف تعاوني هاي مصرف كننده در ايالات متحده بيشتر درباره ي قدرت اقتصادي و ايدئولوژيكي سرمايه داري سخن مي گويد كه به ناسازگاري عمل با ارزش هاي امريكايي مي پردازد.

نتايج اجتماعي سيستم بازار

از آنجايي كه اين سياست فريب به خوبي در حرفه ام به كار مي آيد، گاهي متعجب مي شوم آيا در تمام معاملات مالي خودم فريب خورده ام؟
مطلب پيشخدمت رستوران
اوه، پروانه هاي بزرگ آن ها پروانه هاي بزرگ تري دارند كه مي پرند و آن ها را گاز مي گيرند. و پروانه هاي بزرگ تر پروانه هاي ديگري دارند و همين طور تا آخر.
ويل استوكس (12)
در حالي كه اقتصاددانان طبيعتاً تأثيرات اقتصادي سيستم بازار را مورد مطالعه قرار مي دهند، اغلب به طور كامل نتايج اجتماعي اين سيستم را ناديده مي گيرند. مثلاً تأثيرات ضمني اجتماعي در تقابل با تأثيرات اقتصادي به اصطلاح قانون عرضه و تقاضا چيست؟ به طور مثال، قانون به ما مي گويد در هنگام قطع برق قيمت چراغ قوه از 2 تا 10 دلار افزايش مي يابد. در حالي كه اين نوع تبادل مي تواند از نظر اقتصادي خوب باشد اما از نظر اخلاقي مشكوك است. بالا رفتن قيمت چراغ قوه هنگام قطع برق درباره ي روابط اجتماعي ميان شهروندان در چنين سيستمي چه مي گويد؟ به نظر مي رسد درباره ي استثمار ضعف و آسيب پذيري و تأكيد قدرت و امتياز اعزاز شخصي سخن مي گويد و محيط غارتگر اجتماعي و نيز اقتصادي را نشان مي دهد. و سپس درباره ي تأثير اين ارتباط غارتگر بر احساس، ما از اجتماع اخلاقي در شهر و كشور چه استنباط معقولي خواهيم داشت؟
در حال حاضر ادغام آشفته ي شركت و حركت اعمال كنترل، تصاوير و زبان آشكارا تصاوير و زبان جنگل يا جامعه اي هستند كه به يكديگر شباهت دارند. برخي اصطلاحات به كار رفته در نبردگاه شركت عبارتند از: بازيگر خشن، قاتل حرفه اي مسلح، كنترل خارجي شركت در برابر خواست شركت، كنترل به وسيله ي هتك ناموس، هفت تيري كه به راحتي قابل دسترس است، دانه ي سيانيد، پييري داغ، توپخانه ي پدافند هوايي، محاصره، سنگربندي موقت، مخفي گاه سربازان، خلع سلاح، فهرست مجروحان، دزدان دريايي، مهاجمان، كوسه ماهي ها، دفع كنترل خارجي، شكاربازي بزرگ و آدم كش ها. (13)
دو قرن پيش، آدام اسميت توضيح داد كه چگونه سيستم بازار خصوصي كار مي كند: اين از اقبال خوش قصاب يا نانوا نيست كه انتظار غذا داريم، بلكه از ملاحظه ي منافع خودشان است. خودمان را خطاب قرار مي دهيم، نه بشريت آن ها را، بلكه خوددوستي خودمان و هرگز با آن ها درباره ي نياز خودمان صحبت نمي كنيم بلكه از مزايايشان سخن مي گوييم. (14) اكنون در حالي كه اين چيدمان ممكن است اقتصاد را كارا سازد، اما همواره جامعه اي رشك آور ايجاد نمي كند. زيرا اگر قصاب و نانوا وعده ي غذايمان را تنها به دليل منافعشان، خوددوستي و سودشان تهيه كنند، مي توانيد مطمئن شويد كه وقتي منافعشان از ما دور گردند، همان طور كه اغلب ديده ايم، همگي فريب خواهيم خورد. آدام اسميت خودش شيفته ي اخلاق ناشي از خوددوستي نشد اما باور داشت - بيشتر به اشتباه - كه رقابت در بازار براي حفظ صداقت و درستكاري تاجران كافي خواهد بود.
قطعاً خريداران و فروشندگان منع مشتركي از منافع دارند؛ يكي قصد خريد چيزي را دارد كه ديگري مي خواهد بفروشد. هرچند كاملاً بديهي است كه « تضاد اجتماعي » بين اين ها مكرراً از بين مي رود و اغلب انواع تاكتيك هايي كه در اين كتاب از سوي كاركنان مستند شده به وجود مي آيند.
در حقيقت افزايش رفاه در قرن اخير نشان مي دهد كه سيستم كنترل نشده بازار، به شكل خالصش، نمي تواند وابسته به نفع مشترك كار كند. بالا رفتن رفاه در كشورهاي سرمايه داري پيشرفته پذيرشي تاريخي است مبني بر اينكه سيستم بازار بايد پيوسته توسط قوانين و مقررات نظارت تغيير داده شود تا صداقت سيستم حداقل در مرزها حفظ شود.
فريب تجاري، جهاني نيست؛ انواع بسياري در ابعاد و اندازه هاي مختلف دارد. فريب ممكن است بسيار نادر باشد و سپس به طور حاشيه اي در اكثر شركت ها اتفاق بيفتد. با اين حال حتي اگر تنها گاهي اتفاق بيفتد، به صورت نوعي جنگ چريكي در برابر اعتماد عمومي عمل مي كند. فريب مكرر مصرف كنندگان در مواجهه ي روزمره ي خود با شركت هاي تجاري مي تواند نيروي قدرتمند ساينده اي باشد كه از پايه كيفيت زندگي در شهر امريكايي را خراب مي كند. حس اجتماع، اتحاد، رفاقت در جامعه ي امريكايي تهي مي ماند و چنين قيدوبندهاي منفي اجتماعي را تنها به صورت ميهن پرستي افراطي باقي مي گذارد.
وقتي مردم همواره يا گاهي توسط مكانيك خودرو، تعميركار تلويزيون، فروشنده ي لوازم منزل، دلال خودروهاي كاركرده و قصاب فريب داده مي شوند، اين تجربيات مي توانند پيوستگي اجتماعي را فاسد سازند و خصومت و نگرش بدبينانه اي به وجود آورند كه مردم در بسياري از معاشرت ها انتظار فريب دارند و چنين عكس العملي نشان مي دهند. محدوديت اخلاقي شان به واسطه ي چنين نمونه هايي كه در اطراف خود مي بينند سست مي شود و اخلاق عمومي به كوچك ترين مخرج مشترك كاهش مي يابد.
به طور مثال، تأثيرات ضمني اجتماعي زير را در نظر بگيريد. يك كارشناس تعمير خودرو بهترين استراتژي براي سفر به امريكا را توصيف مي كند: « گام نخست در حمايت از خودتان در برابر سفرهاي خارج ايالتي بازرسي كامل خودرو قبل از سفر و انجام تعميرات لازم است. در اين روش، توصيه هاي سرپرست جايگاه پمپ بنزين به ديده ي ظن و گمان نگريسته مي شود. گام بعدي اينكه هرگز خودرو را بدون مراقب در جايگاه پمپ بنزين رها نكنيد و مراقب كاركنان مثل عقاب جايگاه باشيد. اگر سرپرست جايگاه، صندوق خودرو را بالا زد تا لاستيك ها را چك كند، مراقب شانه هايش باشيد. بهتر است وقتي از توالت هاي رستوران استفاده كنيد كه خودرو را بدون مراقب رها نمي سازيد. اگر مجبور هستيد از توالت جايگاه استفاده كنيد، خودروتان را دور از پمپ هاي بنزين پارك كنيد. براي اجتناب از فروش روغن اضافي، يك تكه پارچه ي كهنه در خودرو داشته باشيد تا خودتان روغن را چك كنيد. اگر در جايگاه ناآشنايي تعميرات خودرو را انجام داديد، حتماً برآورد كتبي اقلام را بگيريد، قسمت هاي قديمي را بخواهيد و رسيدي دريافت كنيد كه نام جايگاه و محل آن مشخص شده است. » (15)
آنچه با خواندن اين نقل قول به نظر مي رسد اين است كه گويا كسي در حال سفر به سرزميني بيگانه و متخاصم است، سرزميني كه متعلق به خودش نيست. جنگل هابز (16) خودرو ندارد؛ غير از اين، شباهت هايي بين اين دنيا و اين جنگل وجود دارد. به علاوه اين نقل قول درباره ي تعمير خودرو صحبت مي كند، از ميزان اعتماد و خوش عهدي در اين كشور مي گويد، چگونه نياز به چنين رفتاري در كشور خويش مفهوم وحدت و رفاقت ملي را ضعيف مي سازد.

در دفاع از سرمايه داري

مشكل اين ادعا - كه انگيزه ي فريب در سرمايه داري ايجاد مي شود - اين است كه با نظريه ي پذيرفته شده سيستم بازار ضديت دارد. اين نظريه دو مؤلفه دارد. اول، اقتصاد پيچيده ي سرمايه داري فريب و عدم اعتماد را به وجود نمي آورد، بلكه بالعكس براي عمل واقعاً به سطح بالايي از اعتماد نياز دارد.
در اصرار بازار پيش از صنعتي شدن، خريدار تا اندازه اي كه مي تواند اجناسش را بدون توجه به كيفيت، تهيه مي كند و سپس ناپديد مي شود. توابع اقتصادي مدرن بسيار متفاوت هستند. تجارت مدرن بستگي به قراردادهاي بلندمدت و روابط تجاري پيوسته در ميان سازندگان، عمده فروشان، خرده فروشان و مصرف كنندگان دارد. در يك سيستم پايدار سرمايه داري، ارتباط بين فروشنده و خريدار « فراتر از تعاملات فردي ادامه دارد » و بنابراين اعتماد، نظم و قابليت اطمينان ضرورت دارند. بدون اين، توافقات محترم شمرده نمي شوند، هيچ كس نمي تواند روي كس ديگري حساب كند و سيستم به سادگي متلاشي خواهد شد. (17) اين ادعا تا حدودي معتبر است. هيچ رابطه ي اقتصادي بلندمدتي نمي تواند بدون حداقل اعتماد باقي بماند. اما همان طور كه در توصيفات بي شمار اين كتاب ديديم، در حالي كه هسته ي اصلي اعتماد بايد در هر تبادل اقتصادي وجود داشته باشد، باز هم فضا براي فريب عظيم، مرموز و پنهاني باقي است. بنابراين، در حقيقت مي توان اين ارتباط را به قدري مطمئن ساخت كه فريب راحت تر انجام شود.
مؤلفه ي دوم در دفاع از اخلاق سرمايه داري نيازمند بحث جامع تر است. اين ادعا اغلب بيان مي شود كه سرمايه داري واقعاً به صداقت، نه عدم صداقت، پاداش مي دهد. شركت صادق و درستكار طي سال ها درستي و قابليت اعتماد به شهرت مي رسد. در نتيجه پيروز چرخه ي مشتريان وفاداري مي شود كه بارها و بارها بازخواهند گشت. بنابراين شركت هاي درستكار موفق مي شوند و شركت هاي نادرست در برابر رقباي درستكارشان شكست مي خورند.
يقيناً اين اتفاق مي افتد. بسياري از شركت ها در واقع به اين روش عمل مي كنند؛ آن ها موفق هستند زيرا صادقند و مشتريانشان اين را مي دانند. وقتي شركت موفق مي شود، اين استراتژي هدايت منافع شخصي سيستم را توجيه مي كند؛ منافع خصوصي با منافع عمومي همزمان است. در تحقيق ما پيشخدمت خانمي كه در رستوراني موفق، صادق و با مديريت درست كار مي كرد اعتبار اين ايدئولوژي را تصديق كرد. او مي نويسد كارفرمايش « مي داند كه صداقت و دوستي همواره در درازمدت پيروز خواهند بود. اگر غذاي خوب با قيمتي مناسب در محيطي تميز و دوستانه سرو كنيد، مشتريان دائمي خواهيد داشت كه تجارتتان را قدرتمند نگاه مي دارند. »
اگر واقعاً سيستم به اين روش كار كند شركت هاي درستكار پيشرفت مي كنند و شركت هاي نادرست از بين مي روند - فريب بسيار اندكي در امريكا، جرم تجاري اندك و نياز اندكي به وضع قانون براي حمايت از عموم وجود خواهد داشت. هرچند مي دانيم كه هيچ يك از اين ها درست نيست. متأسفانه، بيش از يك روش براي اجراي تجارت سودمند و تعميم آن وجود دارد، اينكه جرم تجاري هرگز هزينه نمي دهد و به صداقت همواره پاداش داده مي شود، هر دو ساده و بي تكلف هستند. تاجران همچنان به چند دليل به دنبال يافتن روش هاي عملي فريب براي سوددهي هستند:
1. مفهوم فريب خودش به طور ضمني بيان مي دارد مشتري اي كه فريب داده مي شود خودش از آن آگاه نيست. بنابراين فريب موفقيت آميز نه تنها درآمد را بالا مي برد بلكه به صلاح مشتري است. دوباره مورد جايگاه پمپ بنزين را در نظر بگيريد. او مي نويسد: « خانم اچ.آشفته به جايگاه آمد زيرا خودرويش روشن نمي شد. رئيس من كه انسان متشخصي بود كسي را فرستاد تا خودرو را به جايگاه بياورد. مكانيك دريافت كه سيم استارت شل شده، اما به خانم اچ. مي گويد به يك استارتر جديد نياز دارد. مكانيك نقاش حرفه اي بود، استارتر كهنه را برمي دارد، آن را رنگ مي كند، سر جايش مي گذارد و 85 دلار از خانم اچ. مي گيرد. خانم اچ. به عنوان پاداش لطفش و كاري كه انجام داده به او انعام مي دهد. » اين نوع فريب دو برابر مؤثر است زيرا مشتري نه تنها پولش را بلكه قدرداني اش را هم از دست مي دهد. بنابراين كلاهبرداري در تجارت عيب نيست بلكه بسيار سودمند است.
فريب تجاري همچنان در حال شكوفايي است زيرا بسياري از فروشندگان باور دارند كه مي توانند خريداران را بدون اينكه متوجه شوند فريب دهند. در ارتباط بين خريدار و فروشنده، فروشنده معمولاً‌ لبه ي بحراني دارد. فروشنده محصولش را مي شناسد و تمام روز آن را مي فروشد؛ بنابراين از امتياز تجربه و مهارت نسبت به مشتري كه ممكن است گاهي اين محصول را خريداري كند، برخوردار است.
دلال خودرو كه به تدبيرش براي گول زدن مشتريان اعتراف مي كند مي نويسد، در حالي كه صنعت خودرو به شكل هاي مختلفي در دهه هاي اخير تغيير كرده، « يك مسئله ي مهم در تجارت خودرو تغيير نكرده و آن ناداني كامل خريدار خودرو است. در حالي كه بهبودهايي براي فروش خودرو صورت پذيرفته، اما دانش مشتري از نحوه ي عمل دلالان، مسائل مالي و ارزش دلار هنوز در قرون وسطا باقي مانده است. » (18)
نكته ي مورد توجه اين است كه فروشنده به خاطر مزيت مهم آگاهي از خود محصول و نحوه ي فروش آن، مي تواند باور كند كه خريدار را فريب مي دهد و از او مي گريزد. بنابراين، فروشنده مي تواند بهترين دنياها را در هر دو داشته باشد؛ خوش نيتي مشتري ساده و مزاياي فوري و نقدي فريب او.
2. طبق ايدئولوژي سيستم بازار خصوصي، تاجر صادق و درستكار پول بيشتري در درازمدت نسبت به تاجر نادرست كسب مي كند. زيرا مشتريان وفادار بازخواهند گشت. اما اغلب صداقت نياز به فروشنده اي دارد تا سود سريع را براي بعداً رها سازد، كاري كه اكثر فروشندگان انجام نمي دهند.
مثال ديگري از خودرو را در نظر بگيريد. راننده اي با باتري از كار افتاده به مالك جايگاه پمپ بنزين مراجعه مي كند. ماشين به شارژ باتري 5 دلاري نياز دارد نه 65 دلاري. با اين حال مالك پول بيشتري براي فروش باتري جديد به جاي شارژ باتري قبلي مي گيرد. اگر اصرار كند تا قطعات غيرضروري به مشتري بفروشد و به او بگويد تنها به شارژ باتري نياز دارد، مالك اميدوار است صداقتش او را برنده ي يك مشتري دائمي سازد. شايد اما فقط شايد. بنابراين صداقتش نيازمند ميل و رضايت است تا پول فوري را براي احتمال درآمد بعدي به عقب بيندازد. اما همان طور كه مي دانيم، اين ميل و رضايت براي به تعويق انداختن به هيچ وجه همگاني نيست. برخي مردم رضايت دارند و برخي نه. برخي تاجران رضايت دارند و برخي نه. بسياري از فروشندگان چشم انداز كوتاهي دارند.
3. نظريه ي نظام بازار كه براساس آن پاداش صداقت، بازگشت مشتريان وفادار است، اين واقعيت را كه بسياري از شركت ها به ويژه در محيط هاي شهري بي نام و نشان به مشتريان ثابت متكي نيستند، ناديده مي انگارد. اين شركت ها از جريان دائمي مشتريان جديدي سود مي برند كه يك بار خريد مي كنند و ديگر بازنمي گردند. نمونه ي سنتي اين روند هم همان پمپ هاي بنزين مستقر در بزرگراه ها است؛ اين شركت ها چندان به فكر وفاداري مشتريان خود در بلندمدت نيستند. آن ها مي كوشند يك باره همه ي اجناسشان را به شما قالب كنند. به همين دليل هم نويسنده در صفحات قبل به توصيه هاي تعميركار كلاهبرداري استناد كرده بود كه مي گفت وقتي در جاده كارگر پمپ بنزين صندوق خودرو شما را باز مي كند، بالاي سرش مي ايستيد و او را زير نظر مي گيريد.

پي‌نوشت‌ها:

1.Michael Novak to Robert Lekachman, in "Is There Virtue inProfit?" Harper's Magazine, December 1986, p. 44.
2. Quoted in Steven Lukes, Marxism and Morality (New York: Oxford University Press, 1987), p. 25.
3. See, for example, Walter D. Connor, Deviance in Soviet Society (New York:
Columbia University Press, 1972).
4. See, for example, Mary Connelly, "Isn't Anybody Working in the Parks?" New York Post, July 9, 1974; Michael Goodwin, "Parks Plagued by a Shortage of Good Help," New York Times, October 14, 1980.
5. Michael Novak, Ibid., pp. 39-40.
6. Albert Einstein, "Why Socialism?" in Out of My later Years (New York:
Philosophical Society, 1950), p. 128.
7. Co-op News (published by the Consumers Cooperative of Berkeley, California), March 5, 1984, p. I. Recall that in Chapter 4, one pharmacist was also eager to sell his customers generic drugs-but he charged name-brand prices for them. See pp. 77- 78.
8. The most detailed account of the Berkeley Co-op can be found in Robert Neptune, California's Uncommon Markets: The Story of the Consumers Cooperatives, 1935-1976 (Richmond, Calif.: Associated Cooperatives, 1977), 2nd ed.
9. J.B. Wilkinson and J. Barry Mason, "The Grocery Shopper and Food Specials: A Case of Subjective Deception?" Journal of Consumer Affairs, Vol. 8, No. I (Summer 1974), pp. 30-36.
10.Kiddy Korrals.
11.Karl Marx, Capital, Vol. 3 (Moscow: Foreign Language Publishing House, 1967; orig. 1894), p. 440. See also Lenin's 1923 essay, "On Cooperation," in Robert C. Tucker (ed.), The Lenin Anthology (New York: W.W. Norton, 1975), pp. 707-13.
12.Will Stokes.
13.See Paul M. Hirsch and J. Andrews, "The Language of Corporate Takeover," in Louis R. Pondy and Thomas C. Dandridge (eds.), Organizational Symbolism (Greenwich, Conn.: JAI Press, 1983).
14.Adam Smith, Wealth of Nations (New York: Modem Library, 1937; orig. 1776), p. 14.
15. Arthur P. Glickman, Mr. Badwrench: How You Can You Survive the $20 Billion¬a-Year Auto Repair Ripo.ff(New York: Wideview Books, 1981 ), pp. 59-60.
16. Hobbesian.
17. See, for example, Raymond A. Bauer, "Communication as a Transaction: A Comment on [Talcott Parsons's] 'On the Concept of Influence,' " Public Opinion Quarterly 27 (Spring 1963), p. 83; see also Bauer and Stephen A. Greyser, Advertising in America: The Consumer View (Boston: Division of Research, Harvard Graduate School of Business Administration, 1968) .
18. Remar Sutton, The Insider's Guide to Buying Your Next Car: Don't Get Taken Every Time (New York: Penguin Books, 1983), p. 23.

منبع مقاله :
بلومبرگ، پل، (1390)، جامعه ي غارتگر: فريب در بازار آمريكايي، ترجمه مؤسسه خط ممتد انديشه، تهران: اميركبير، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.