چکيده:
سابقه ي کاوش هاي باستان شناسي در بخش هايي از محوطه ي تاريخي شهر « حريره » نشان مي دهد که اين شهر در طول تاريخ از سده ي پنجم تا نهم هجري قمري دستخوش تغييراتي شده و به مرور بر توسعه ي آن افزوده و يا کاسته شده است. افزون بر اين تغييرات، در اوايل دهه ي 1370 توسط عوامل منطقه ي آزاد کيش تخريباتي هم در بخش شرقي شهر با ادوات سنگين صورت گرفت که منجر به تسطيح بخش وسيعي از شهر گرديد. در سال 1383 زمزمه ي خارج کردن بخش شرقي عرصه ي حريره از حدودِ به ثبت رسيده ي آن توسط تشکيلات يادشده مطرح گرديد که با واکنش سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري کشور روبرو شد. در سال 1384 توسط سرکار خانم زرين تاج شيباني، مديرمحترم پروژه ي کيش، تدبيري در قالب کاوش اضطراري در وسعت تسطيح شده و با هدف نمايان سازي آثار منقول و غيرمنقول، ارزيابي توانمندي ها و قالب هاي بهره برداري از محوطه، شناسايي دوره هاي گوناگون شکل گيري، توسعه و زوال شهر و مطالعات تطبيقي آن، انديشيده شد. نتايج اين کاوش ضمن تأييد وجود آثار و تعليق برنامه هاي زيان بار سازمان منطقه ي آزاد کيش، همچنين اطلاعات با ارزشي را از سازه هاي معماري، سيستم انباشت آب، شبکه ي معابر، تزيينات وابسته به معماري و اشياء نادري از قبيل مسکوکات داخلي و کشور چين، مصنوعات شيشه اي، کاشي هاي زرين فام، کاشي هاي لعاب پران، کتيبه هاي گچي و آهکي، سفالينه ها و سلادن هاي کشور چين و خاور دور ارائه نمود که در بخش معرفي مواد فرهنگي مکشوفه، در اين مقاله به آن ها اشاره مي شود.واژگان کليدي:
جزيره ي کيش، شهر حريره، دوره ي مياني اسلامي، يافته هاي باستان شناسيدرآمد
محوطه ي تاريخي « حريره » با وسعتي حدود صد و بيست هکتار در قسمت شمالي جزيره ي کيش و در حاشيه ي خليج فارس واقع شده است. اين محوطه در جهت شرقي- غربي، دربرگيرنده ي تپه ها و اتلالي است از جنس لاشه سنگ هاي مرجاني و مصالح خرد شده ي حاصل از تخريب عناصر معماري که ارتفاع بلندترين آن ها از سطح دريا به حدود 20 متر مي رسد. کاوش هاي اخير باستان شناسي در چهار کارگاه، هر يک به وسعت 100 مترمربع در بخش ساحلي و لبه هاي جنوبي محوطه ي شرقي حريره انجام پذيرفت. دستاورد اين کاوش ها، حاوي اطلاعات ارزشمندي مربوط به دوره ي مياني از سه دوره تقسيم بندي دوره ي اسلامي است. گستره ي زماني اين محدوده ي باستاني دربرگيرنده ي سده هاي پنجم تا نهم هجري ( شامل دوره هاي سلجوقي، خوارزمشاهي، مغول و تيموري ) است. اين مقاله، به ضرورت اختصار در ارائه ي موضوع، تنها به شرح کاوش يکي از کارگاه ها که از اهميت بيشتري برخوردار بوده است، مي پردازد.پيشينه ي مطالعات باستان شناسي در کيش و روش پژوهش
در سال 1354 هـ ش آقاي سيف الله کامبخش فرد بازديد کوتاهي از کيش به عمل آورد تا مقدمات کار مشترک باستان شناسي را بين هيئت ايراني و خارجي فراهم آورد. آقاي حسين بختياري سرپرست هيئت باستان شناسي نيز از جزيره ي کيش بازديد نمود و حاصل پژوهش هاي خود را در دو مقاله تحت عنوان « سيراف و کيش، دو مرکز عمده ي بازرگاني خليج فارس در عصر اسلامي » (3) و « پيشينه تاريخي جزيره کيش » (4) منتشر کرد. در سال 1974م آقاي هاميلتون (5) از طرف سازمان عمران کيش به عنوان باستان شناسان، بررسي هايي در شهر حريره انجام داد و کمي بعد ديويد وايت هاوس(5)، سرپرست هيئت باستان شناسان انگليسي در سيراف به دعوت هاميلتون از کيش بازديد و حاصل بررسي هاي خود را به صورت مقاله اي در مجله ي « ايران (7) » منتشر کرد. در سال 1370 هـ ش آقاي محمود موسوي به مدت يک ماه اقدام به بررسي و گمانه زني براي تعيين عرصه و حريم شهر حريره و کاوش در چند نقطه از شهر نمود و در سال 1371 هـ ش کاوش در چند نقطه ي شهر را دنبال کرد که منجر به نمايان سازي و معرفي خانه ي اعياني، حمام، و آثار کارگاهي و صنعتي شهر گرديد (8). در سال 1378 هـ ش خانم فاطمه کريمينيز کاوش در شهر حريره را از سر گرفت که حاصل کار، نمايان سازي فضاي مسجدي قديمي با ساختارهاي چند دوره ي متوالي بود. تجربه ي فعاليت هاي باستان شناسي خانم زرين تاج شيباني در جنوب ايران موجب شد تا وي در سال 1380 هـ ش کيش را به عنوان پروژه ي مستقل مطرح نمايد. از جمله فعاليت هاي ايشان، عمليات باستان شناسي در « مسجد ماشه »، « مسجد حريره » و مطالعات تکميلي پيرامون خانه ي موسوم به « اعياني » است. عمليات لايه نگاري و بازشناسي اثر اخير با رهنمودهاي ايشان در سال 1380 هـ ش توسط نگارنده، سامان سورتيجي، به عنوان مسئول بازشناسي کاوش هاي گذشته ي شهر حريره ي کيش انجام يافت.
با شرحي که در ابتداي مقاله آمد، با صدور مجوز کاوش، حفريات باستان شناسي به سرپرستي اينجانب ( سامان سورتيجي ) و با ياري اعضاي هيئت و کمک حداقل 30 کارگر، از تاريخ 84/3/10 لغايت 84/5/30 در چهار کارگاه، هر يک به وسعت 100 مترمربع در بخش ساحلي و لبه هاي جنوبي محوطه ي شرقي حريره انجام پذيرفت. پس از مشخص نمودن مربع هاي 10×10 متر، شماره گذاري هاي معمول و تعيين شاخص هاي عمق، در راستاي کاوش به روش ارگانيک و لوکوس گذاري يا معرفه هاي ساختارهاي معماري، تمامي دستاوردها و ريزفعاليت ها به همراه گزارشي منضم به جدول هاي معرفي ساختار معماري، اشيا، آمار، طرح ها و عکس هاي فني به مرکز اسناد پژوهشکده ي باستان شناسي تقديم و از نتايج به دست آمده مقاله اي تحت هدايت آقاي دکتر محمد مرتضايي نگارش و در اين کتاب ارائه گرديد.
جايگاه جغرافيايي، اندازه و پهنه، آب و هوا
جزيره ي کيش با پهنه اي حدود 90/457 کيلومترمربع، در 18 کيلومتري کرانه ي جنوبي ايران واقع شده است. طول جزيره 15 کيلومتر در محور شرقي- غربي و عرض آن 7 کيلومتر است (9). ارتفاع بلندترين منطقه اين جزيره حدود 35 متر از سطح دريا مي باشد (10). کيش در منطقه ي اقليم گرم و مرطوب قرار دارد. تير و مرداد با معدل دماي 30 درجه ي سانتيگراد گرم ترين و دي و بهمن با معدل دماي حدود 3 درجه ي سانتيگراد خنک ترين روزهاي سال است. متوسط ميزان بارندگي سالانه 17 ميلي متر است و بادهاي محلي آن عبارتند از: باد شمال، باد سهيلي، باد نشي، بادهاي نزديک کرانه، باد شرحي يا شرق، باد يشت (11).ريخت شناسي جزيره ي کيش
جزيره ي کيش طاقديسي است که از 200 ميليون سال پيش بر اثر ادامه ي حرکت قاره ها از شبه جزيره ي عربستان به همراه صفحه ي قاره ي آفريقا به سوي شمال و به آسيا متصل گرديد. با حرکت لايه هاي زمين به سوي بالا و کم شدن ژرفاي دريا محيط رسوب گذاري آب نيز دستخوش تغيير شد و رسوب هاي آهکي کم ضخامت همراه با بازمانده ي دوکفه اي مرجان ها، که نشانگر ته نشست هاي سدي در ريف هاي ( = آهک هاي مرجاني ) کناره اي است، جايگزين آن گرديد. به علت بالا و پايين رفتن سطح آب و گرماي مناسب مرجان ها در اين منطقه در بهترين شرايط زيستي رشد کرده و قشري آهکي را در حدود 20 تا 70 سانتي متر ضخامت بر روي جزيره بر جاي نهادند. ترکيب خاک و سنگ هاي جزيره به دليل دارا بودن شکاف هاي بسيار، وزن مخصوص پايين، خاصيت جذب آب و لايه بندي نازک، مصالح مناسبي براي استفاده در عمليات ساختماني نيستند (12).نام و پيشينه ي تاريخي جزيره ي کيش
اين جزيره از روزگاران کهن تا به امروز به نام هاي: « کاتئا » يا « کاتيا » يا « کاتائا »، «کاميتنا»، « کيان »، « گيان »، « اريانن »، « اواراکتا »، « قيس »، « قيس مکان »، « دولت خانه »، « سيراف »، « قيش »، « گيس »، « کيس » ( =kis )، « کيشسون »، « فين »، « کبيره »، « هرمز » و « کيژ » خوانده شده است (13).البته در ميان مورخان درباره ي نام قديمي کيش اختلاف نظر فراواني وجود دارد و برخي اين نام ها را به جزيره ي قشم هم نسبت داده اند. از تاريخ کيش در زمان پيش از اسلام اطلاعات دقيقي در دست نيست. درياسالار يوناني نئارخوس در سال 325 پ.م از کيش به نام « ارارکتا » نام برده و از بوستان ها و نخلستان هاي فراوان آن ياد مي کند.
دوران شکوفايي جزيره ي کيش از قرن چهارم هجري پس از وقوع زلزله در سيراف آغاز مي شود. پس از آنکه بندر سيراف از رونق افتاد، توران شاه به کمک حکام محلي « بني قيصر » در کيش بندرگاه ساخت و آن را به مرکز عمده ي بازرگاني تبديل کرد. در دوره ي اتابکان والي خليج فارس در اين جزيره سکونت مي کرد و بابت عشريه ي کشتي هاي تجاري درآمد زيادي کسب مي نمود. نام کيش در دوره ي ايلخانان مغول با اسامي ولاياتي چون بغداد، شيراز، بحرين و هندوستان آورده مي شد و پيوسته پيشوند « دولتخانه » قبل از نام کيش ذکر مي گرديد. محمود قزويني
مي نويسد: حکومت کيش در اين زمان ارثي بوده و فرمانرواي هرمز و سپس فرمانفرماي شيراز بنا بر خواست مردم زمان امور را در کيش به عهده گرفت (13). در اوايل قرن شانزدهم ميلادي پرتغالي ها به منظور تسلط بر بازارهاي تجاري و با هدف گسترش قلمرو مستعمرات خويش کشتي هاي جنگي و بازرگاني خود را به اقيانوس هند گسيل داشتند. عاقبت در سال 912 هـ ق برابر با 1506 م آلفونس آلبوکرک، درياسالار مستعمره جوي پرتغالي، هرمز و کيش را زير آتش توپ گرفت. با تصرف هرمز و گمبرون، سرنوشت کيش دگرگون شد و عصر انزوا و سکون آن تا دوره ي صفويه ادامه يافت تا آنکه شاه عباس صفوي پس از فارغ شدن از جنگ با عثماني ها به آزادسازي بحرين، هرمز و کيش از تسلط بيگانگان همت گماشت. کيش در دوران ناصرالدين شاه قاجار به عنوان تيول به قوام الملک شيرازي يکي از ايل سالاران متنفذ فارس واگذار شد. او نيز آن را به محمدرضا خان سطوط الممالک فروخت. کيش در سال 1340 هـ ش توسط خاندان پهلوي خريداري شد و به دليل دارابودن موقعيت مناسب جغرافيايي و استراتژيکي به عنوان حوزه ي بين المللي گردشگري- تجاري مورد توجه قرار گرفت (15).
جزيره ي کيش در متون کهن
بعضي از تاريخ نويسان معاصر مانند سديدالسلطنه شرح ديدار ابن بطوطه ( ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن ابراهيم اللواتي )، سياح مشهور اهل « طنجه » ( سنه ي 725 هـ ق/1324م ) از قشم را به کيش نسبت داده اند؛ آنجا که مي نويسد: « حرکت نموديم براي مدينه قيس و آن را سيراف هم گويند. مدينه ايست فسيح و بلده اي وسيع صاحب قصور و بساتين بديع مملو از اشجار و رياحين و ازهار و آب مشروب ساکنين آن ديار از عيون و الانهار است، که از جبال آن خارج آيد (16) ». مراکز صيد مرواريد بين جزيره ي کيش و بحرين، در خليج راکدي که همچون رودخانه اي بزرگ به نظر مي رسد، واقع شده است (17). اين در حالي است که در کيش کوهي وجود ندارد تا نهر و چشمه اي از آن جاري شود. قزوينيمي نويسد: « جزيره اي است در درياي فارس. محيطش چهار فرسخ است. مرکز جزيره شهري است با ساختمان هاي تازه و بسيار خوش منظر و زيبا و باروي مستحکم دارد. باغات ميوه ي زيادي در پيرامون شهر هست. جزيره، بندري است بسيار حياتي و لنگرگاه کشتي هايي است که ميان هند و ايران در سفرند. کالاهاي بسيار قيمتي هر آنچه در هندوستان هست در اين جزيره موجود است (18) ». در باب موقعيت جزيره ي کيش آمده است: « جزيره ي کيش ميان هند و بصره است. از آنجا مرواريد صيد کنند. به تازگي نخل هايي در آنجا کشته اند. درختان کوهستاني نيز دارد. شرب مردمش از چاه است. گرداگرد آن را سواري تيزتک که سخت کوشش کن در يک روز راه بپيمايد (19) ». « و اگر از عمان به دريا، روي فرا مشرق روند، به بارگاه کيش و مکران رسند (20) ». و « کثير: شهريست و اندر وي حصاري است استوار (21) ». ياقوت حموي
مي نويسد: « قيس: جزيره و هي کيش في بحر عمان، دورها اربعه فراسخ و هي مدينه مليحه المنظر ذات بساتين و عمارات جيره و بها مسکن و ملک ذلک البحر صاحب عمان و له ثلثا دخل البحرين و هي مرفا مراکب الهند و بر فارس و جبالها نظهر منها الناظر و يزعمون اَن بنهما اربعه فراسخ رايتها مراراً (22) ». جزيره ي کيش « جزيره اي از جزاير بحر فارس و در تاريخ وصاف است که چون از مکان هاي مرتفع ببينند زمين آن به هيئت کيش يعني ترکش نمايد و قيس معرب آن و به هرموز اشتهار دارد (23) ». «آن را جزيره ي دراز خوانند چون از دور نظر کنند به ترکيب کيش يعني جاي تير نمايد. و عربان معرب کرده جزيره ي قيس نامند (24) ». « کيش نام شهري است در جزيره اي از دريا و آن به هرموز اشتهار دارد، و وجه اين آن است، که چون بر بلندي هاي اطراف هرموز برمي آيند، مانند کيش [ پري که برتير نصب کنند ] که ترکش باشد، به نظر درمي آيد (25) ». مرحوم دهخدا ذيل واژه ي قيس به نقل از منتهي الارب و المصاف الي بدايع الزمان ( ص 34 ) آورده است: « جزيره اي است به بحر عمان. معرب کيش، از جزيره ي قيس که قلب درياست تا طبس سيستان عرصه ي ملکت و ساحت ولايت آن پادشاه است (26) ». حمدالله مستوفي
در نزهه القلوب خود، در ذکر فواصل شهرهاي ايران در باب فاصله ي کيش نسبت به شهرهاي بزرگ ايران و خارج از مرزهاي ايران آورده است: « از شهر شيراز تا قيش هشتاد و هشت فرسنگ و از اصفهان صد و پنجاه و هشت فرسنگ و از کاشان صد و نود فرسنگ و از ساوه دويست و پنجاه و چهار فرسنگ. از قيش تا سرنديب سيصد و هفده فرسنگ (27) ».
منابع اقتصادي ساکنان قديم کيش
رونق اقتصادي مردمان قديم ساکن کيش را بايد در سه عامل مهم جستجو کرد: 1) تجارت و بازرگاني، 2) بهره مندي از مواهب دريا اعم از آبزيان شامل صيد انواع ماهي و ثروت هاي دريايي، خصوصاً صيد مرواريد، 3) فروش آب شرب به کشتي هاي تجاري.بندر سيراف که از اواخر دوره ي ساساني تا اوايل قرن پنجم هجري در حوزه ي خليج فارس در زمينه ي تجارت از موقعيت ممتازي برخوردار بود با پديده هاي طبيعي، اقتصادي و سياسي از قبيل زلزله ي سال 366 يا 367 هجري و سقوط سلسله ي آل بويه جايگاه خود را به کيش داد (28) و سلاجقه ي کرمان آن را مرکز بازرگاني خليج فارس ساختند (29). کيش با داشتن مرواريد، مزارع حاصلخيز، گله هاي گاو و گوسفند، جاي بسيار مناسب تري از سيراف بود. در سده ي ششم هجري، شراب سازي، عطرهاي خوش بو و پرورش ابريشم در فارس، براي بازرگانان کيش درآمد سرشاري فراهم ساخت. عاج، طلا و ساج آفريقاي شرقي، پوست و عنبر از سواحل سومالي در بازارهاي کيش با مرواريد، خرما و ماهي خشک خليج فارس مبادله مي شد و انواع پارچه هاي ابريشمي، کتاني ارغواني، انواع مواد غذايي، قمقمه، گندم سياه، ارزن، کنف، جو، ماش، ادويه، عاج، طلا، پوست و عنبر به کيش وارد مي شد. تجارت ظروف سفالين نيز از اهميت زيادي برخوردار بود.
ابن مجاور
مي نويسد: تجارت ظروف سفالين منحصر به سلطان کيش بود و کس ديگري اجازه ي خريد و فروش آن را نداشت (30).شرح ملاقات سعدي عليه الرحمه با بازرگاني در کيش، که با مطلع « بازرگاني را ديدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده ي خدمتکار. شبي در جزيره ي کيش مرا به حجره ي خويش درآورد (31) » از گستره ي تجارت بازرگانان آن زمان حکايت مي کند.
در کنار صيد انواع ماهي ها، صيد مرواريد نيز در کيش از رونق فراواني برخوردار بود. عبدالله کاشاني
مي نويسد: « بهترين لؤلؤ از درياي قيس و بحرين خيزد و لؤلؤ آن را قطري خوانند منسوب به قطره ي باران ». او در باب قيمت مرواريد آورده است: « در اين تاريخ سنه ي سبعمائه ( 700 ) هجري به حسب قيمت سواحل کيش و بحرين و محروسه ي تبريز، ارزش يک دانه مرواريد به وزن يک مثقال مَدِ، حرجِّ، عيونِ، نجمِ، خوشابِ، سفيد، باطراوتِ، تنگ سوراخِ، معرفي بي عيب، به ادات بايع و رغبت مشتري و حسب صنف ادني، از هر يک هزار تا، اعلاي آن چهار هزار دينار باشد (32) ».
از علل تداوم زندگي در اين جزيره چاه هاي آب شيرين آن و بر اساس اسناد تاريخي يکي
از اقلام مهم صادرات جزيره، آب شيرين و آب گيري کشتي ها بوده است. در کتاب آثارالبلاد آمده است: « آب آشاميدنيشان از چاه آب است. ثروتمندان از ساروج ها( آب انبارهاي ساخته شده از ساروج ) آب مي خورند (33) ». کاريزهايي در جزيره ي کيش وجود دارد که جز چهار رشته ي اصلي، بقيه از به هم پيوستن چهار تا پنج چاه به وجود آمده اند. درازاي کاريزهاي اصلي 1000 تا 2300 متر مي رسيد (34). سرانجام با انقراض ملوک بني قيصر و ضميمه شدن کيش به منطقه ي فرمانروايي اتابک ابوبکر، اعتبار تجاري کيش از ميان رفت و بندر هرمز از نيمه ي اول قرن هفتم هجري جايگزين آن گرديد (35).
معرفي کارگاه شماره ي سه ( XVII. G. 32 )
موقعيت
کارگاه XVII. G. 32 در ابعاد 10×10 متر تقريباً در بخش مياني ( مرکزي ) و شرق عرصه ي شهر تاريخي حريره انتخاب گرديد. ارتفاع آن بر اساس نقطه ي صفر شبکه بندي کارگاه هاي کاوش 14/50 متر مي باشد و عمليات کاوش تا عمق 330 سانتيمتري از سطح اطراف، در مجموع چهارده فضا را نمايان ساخته است. با توجه به ابعاد تعريف شده براي کارگاه، ديوارهاي خارجي و محدودکننده ي فضاهاي مکشوفه در اين فصل از کاوش به دست نيامد و طبيعتاً رسيدن به نتيجه ي نهايي نياز به کاوش هاي بيشتر دارد. فضاهاي اين کارگاه که با لاشه ي سنگ هاي مرجاني و ملاط آهک ساخته شده اند، مربوط به بخش مسکوني شهر حريره است. بخشي از اين فضاها که بسيار حائز اهميتند، باتوجه به نوع معماري و اندود مناسب از جنس ساروج، در ارتباط با سيستم جمع آوري و ذخيره ي آب هستند. اين آب انبارها در فصل بارش به وسيله ي آب هاي جاري از بام ها و محوطه هاي پيرامون پر مي شدند و در فصل کم آبي يا بي آبي به مصرف شرب و شستشو و استحمام مي رسيدند. لازم به توضيح است که سنگ هاي حاشيه ي شمالي خليج فارس و جزيره ي کيش خاصيت جذب آب را دارند و درون اين سنگ ها در طول فصول بارش تا بي آبي، مکرراً توسط آب شيرين و شور اشغال مي شوند. با شناخت اين خاصيت و اين نکته که بخشي از آب باران و جاري در سطح جزيره جذب زمين مي شود، ساکنين جزيره در طول بيش از هزار سال از انواع ابتکارات براي کنترل، هدايت و انباشت آب شيرين استفاده ي به جا و مناسب نموده اند.عناصر معماري مکشوفه در کارگاه سه در مجموع سه دوره ي معماري و استقرار فرهنگي را متصور مي سازد. براي گويا نمودن دوره هاي يادشده، ضمن ارائه ي نقشه و پلان، به ضرورت اجمال و پرهيز از بيان مشروح عمليات کاوش، به ضميمه ي مقاله، جدول شناسنامه ي ساختار معماري که شرحي است، بر معرفي عناصر معماري مکشوفه شامل نوع ساختار، عمق پيدايش و ابعاد و ارتفاع باقيمانده از عناصر معماري، جهات جغرافيايي، مصالح به کار رفته و نوع اتصال و ارتباط آن ها ارائه مي گردد. شرح دوره هاي شکل گيري معماري کارگاه سه و تمايز آن ها به شرح زير است:
دوره ي اول:
قديمي ترين ساختارهاي به دست آمده از اين کارگاه، فضاهاي معماري با شناسه هاي 12 و 1/1 مي باشد که با توجه به عمق نمايان سازي و تفاوت سازه اي آن ها با آثار لايه هاي فوقاني و نيز شکل و فرم مواد فرهنگي مکشوفه در مجاورت آن ها، اين لايه را مي توان به آثاري با ويژگي هاي هنري قرون پنجم و ششم هجري منتسب دانست.دوره ي دوم:
بخش اعظم آثار و فضاهاي معماري نمايان شده در کارگاه XVII. G. 32 مربوط به دوره ي دوم مي باشد. فضاي آب انباري 4 و 5، فضاي انباري احتمالي 2، فضاي 1 در ضلع شرقي، فضاي 9 در ضلع جنوبي، فضاي 8 در ضلع جنوب و جنوب غربي و فضاي 7 در ضلع غربي از جمله فضاهاي معماري دوره ي دوم مي باشد که با توجه به ساختار ديوارها و سطوح پرشده ي داخلي آن، بناي دو طبقه اي را شامل مي گرديده است، اما بر اثر عوامل طبيعي و انساني تخريب شده و وجود لايه هاي آواري ناشي از تخريب فضاهاي فوقاني در داخل فضاهاي مذکور گواهي بر اين ادعا است. با توجه به تنها بازمانده ي پاطاق و بقاياي پوشش سقف در طبقه ي اول فضاي 9 داراي پوشش طاق ضربي بوده است. يافته هاي فرهنگي مکشوفه در اين دوره عبارتند از: ظروف و سفالينه هاي کامل لعابدار، بدون لعاب، کاشي هاي زرين فام و ساده چليپايي فيروزه اي رنگ، کاشي هاي معرق و لعاب پران، کتيبه هاي آهکي و گچي، قطعات و ظروف شيشه اي، تزيينات مشبک آهکي به شکل حرف H که زماني در ساخت نورگير و روزنه ها با کاربري تقليل شدت نور، سيرکولاسيون و گردش هوا در اتاق ها به کار مي رفت. يافته هاي مفرغي شامل سکه و اشياي تزييني، ظروف سلادن و لعاب دار به رنگ هاي قهوه اي مشکي و خاکستري با نقش مهر به خط چيني، نشانگر ارتباط تجاري و فرهنگي فرامنطقه اي در اين دوره است. اين يافته ها داراي ويژگي هنري قرن ششم تا هشتم هجري است.دوره ي سوم:
بخش اعظم فضاهاي معماري دوره ي سوم، بنا به دلايل مختلف تخريب شده و تنها بخش کوچکي از آن در ضلع شرقي کارگاه باقيمانده است. فضاي 11 تنها فضاي دوره ي سوم مي باشد که بستر اوليه، شامل کف و برخي ساختار و ديوارهاي آن نمايان گرديده است. در دوره ي سوم، معماران پس از تخريب فضاهاي دوره ي پيشين که بر اثر عوامل انساني يا طبيعي آسيب ديده بودند و با پرنمودن سطح زيرين و پس از زيرسازي با سنگ و ملاط مارن، اقدام به ايجاد فضاهاي معماري جديد نموده اند.شرح فضاهاي نمايان شده
فضاي 1
فضاي 1 در ضلع شرقي کارگاه واقع شده و ساختارهاي معماري آن عبارتند از: از ديواره ي 3003 در ضلع جنوبي، 3002 در ضلع شمالي، 3032 در ضلع غرب و 3004 در ضلع شرق. ساختار 3056 نيز درگاه ( ورودي ) فضاي 1 را تشکيل مي دهد. متأسفانه در فضاي مذکور ساختار کف مشخصي به دست نيامد، تنها در بخش شمالي و در مجاورت ديوار 3002 و در عمق 95 سانتيمتري بستري نسبتاً سفت نمايان گرديد. در ضلع جنوبي بستر سخت و کوبيده شده، ساختار ديوار 3041 مشخص شد، که تا عمق 210 سانتيمتري آن خاک برداري گرديد. به جز ديوار 3004 که داراي ارتفاع 165 سانتيمتر مي باشد. بقيه ي ديوارها تا عمق 330 ادامه دارد. ابعاد فضاي مذکور 225×240 سانتيمتر است.فضاي 1/1
در ضلع غربي فضاي 1 و از عمق 170 سانتيمتري، فضاي ديگري در ابعاد 150×235 سانتيمتر، که از ديوارهاي 3045 در ضلع جنوبي، 3044 در ضلع شرقي، 3059 در ضلع شمالي ( در زيرساختار ديوار 3059 ) و 3022 در ضلع غربي و کف 3063 تشکيل شده است، به دست آمد. اين فضا، باتوجه به شکل معماري و اندود داخلي ديوارها و کف ساروجي آن، مخزني جهت جمع آوري و نگهداري آب است.فضاي 2
فضاي 2 فضايي است، به ابعاد فضاي 105×155 سانتيمتر، متشکل از ساختار ديوار 3034 در ضلع شمالي، ديوار 3007 در ضلع جنوب، ديوار 3011 در ضلع غربي، ديوار 3006 در ضلع شرقي و کف فرش سنگي 3051. فضاي 2 تنها فضاي معماري است، که داراي کف فرش سنگي است و فاصله ي خالي تخت سنگ هاي آن را با ملاط ساروج پر نموده اند. تمامي کاشي هاي زرين فام همراه با قطعات کاشي هاي چليپايي مکشوفه در کارگاه از داخل اين فضا و از عمق 70 تا 135 سانتيمتري به دست آمد. لازم به توضيح است، که کاشي هاي مذکور در لايه ي سوم، به همراه حجم خاکي به دست آمد، که جهت پرنمودن داخل فضا و استفاده در دوره هاي بعد به کار رفته است.فضاي 3
فضاي 3 در ضلع جنوبي فضاي 2 و از ديوارهاي 3007 در ضلع شمال، 3006 در ضلع شرق و 3011 در ضلع غرب تشکيل شده است. به دليل ريزش ساختار 3011 ديواري پشتيبان به شماره ي 3046 تعبيه گرديد. ادامه ي بخش جنوبي فضاي مذکور در داخل کارگاه XVII. G. 42 مي باشد. در داخل فضاي 3 ساختار کف منظم و مشخصي به دست نيامده و خاک برداري تا عمق 310 سانتيمتري و بستر مرجاني جزيره ادامه يافت. در داخل فضاي 3 از عمق 55 تا 135 سانتيمتري، قطعات متعددي از سفالينه هاي لعاب دار قهوه اي، مشکي، قهوه اي متمايل به سياه و خاکستري با اثر مهر به خط چيني و نيز تزييناتي نظير کتيبه و کاشي هاي معرق و لعاب پران، قطعات فلزي ( مفرغي )، شيشه اي، مهره گلي به دست آمد.فضاي4
فضاي 4 از ديوار 3018 در شمال، 3018 در شرق، 3021 در جنوب و 3047 در غرب، که هم ديوار و هم ورودي و مسير دسترسي به داخل فضاي مذکور را تشکيل مي دهد و ساختار کف ساروجي 3048 شکل گرفته است. در رأس ديوار 3018 و همچنين ساختار 3035 سطوح ابزار خورده ي ساروجي جهت هدايت آب به داخل فضا برجاي مانده است. در عمق 235 سانتيمتري و روي کف ظرف سفالين سالمي با لعاب گلي نخودي و با نوشتاري عمودي از لبه به سمت کف با رنگ قهوه اي به دست آمد که متن آن قابل تشخيص نبود اما به احتمال بسيار زياد مضمون آن جنبه ي دعايي دارد و نوشيدن آب از آن، موجب سلامت و عافيت فرد بيمار مي شده است. با توجه به ساختار خاص معماري فضاي 4 و اندود ساروجي داخلي و ساختار 3035 و نيز دو سطح ابزار خورده ي مسير هدايت آب، بدون ترديد اين فضا کاربري ذخيره ي آب داشته است.فضاي 5
فضاي 5 در ضلع جنوبي فضاي 4 قرار دارد و از ديوارهاي 3023 در شمال، 3023 در شرق، 3024 در جنوب و 3049، 3021، 3027 در ضلع غربي و با ساختار 3049 که هم ديوار و هم مسير دسترسي به داخل فضاي مذکور مي باشد و کف ساروجي 3050 شکل يافته است. در عمق 230 سانتيمتري و در بستر کف فضاي مذکور ظرفي کوچک و کامل از نوع سفالينه هاي سلادن به رنگ سبز زيتوني به دست آمد، که با توجه به مشابهت فضاهاي 5 و 4، کاربرد اين فضا نيز جهت ذخيره ي آب بوده است.فضاي 6
اين فضا راهرويي ( معبري ) است، جهت دسترسي به فضاهاي 5، 2، 4 به طول 5/20 با عرضي در ضلع شمالي حدود 225 سانتيمتر و ضلع جنوبي آن 175 سانتيمتر. بستر کف فضاي مذکور ساختار 3055 است.فضاي 7
فضاي 7 در ضلع غربي کارگاه و از ديوارهاي 3033 در شمال، 3025 در شرق، 3026 در جنوب و کف 3053 شکل يافته است. ورودي و ديوار ضلع غربي فضاي 7 در کارگاه XVII. G. 31 است. طول اين فضا 5 متر و عرض آن 2 متر مي باشد. مواد فرهنگي مکشوفه از ميان قطعات بزرگ و کوچک آواري که ناشي از تخريب سطوح فوقاني معماري بود، تعداد 2 قطعه ي کوچک از کاشي تزييني به شيوه ي لعاب پران است.فضاي 8
فضاي شماره ي 8 در ضلع غربي کارگاه و جنوب فضاي 7 و از ديوارهاي 3026 در شمال، 3011 با خميدگي و افتادگي به سمت شرقي و کف 3054 تشکيل شده است. ديوار ضلع غربي، جنوبي و نيز ورودي آن در کارگاه XVII. G. 31, 42 قرار مي گيرد. از فضاي مذکور، به طول 8 متر مشخص گرديد، که عرض شمالي آن 180 و ضلع جنوبي آن 140 سانتيمتر مي باشد. به هنگام خاک برداري از عمق 30 تا 85 سانتيمتري قطعات آواري طبقات فوقاني نمايان گرديد که پس از مستندسازي جمع آوري شد. همچنين دو قطعه کتيبه به شيوه ي تزييني لعاب پران از دو ضلع جنوب و غرب فضا به دست آمد.فضاي 9
اين فضا، در ضلع جنوبي کارگاه و متشکل از ديوارهاي 3003 در ضلع شمالي، 3030 در ضلع غربي، 3031 در ضلع شرقي و همچنين، بقاياي پاکارطاق 3028 در ضلع غربي و 3029 در ضلع شرقي و کشف فرش آهکي 3025 است. ادامه ي ساختارهاي معماري فضاي 9 در ضلع جنوبي کارگاه و در کارگاه XVII. G. 42 است.فضاي 10
اين فضا در ضلع جنوبي کارگاه و در غرب فضاي 9 واقع شده است. ساختارهاي معماري آن عبارتند از ديوار 3003 در شمال، 3032، 3056 و ورودي ( درگاهي ) 3064 در ضلع غربي، 3042 در ضلع جنوبي و 3030 در ضلع شرقي و بستر کف 3058. طول و عرض فضاي مذکور 80×175 سانتيمتر است.فضاي 11
در ضلع شمالي فضاي 1، باقيمانده ي ديوارهاي 3011 درضلع غربي، 3002 در ضلع جنوبي، 3015 در ضلع شرقي و 3001 در ضلع شمالي و کف 3012 فضايي را تشکيل مي دهند، که فضاي شماره ي 11 نامگذاري گرديد. ساختار چاه با شماره ي ساختار 3013 نيز در داخل فضا و در ضلع شرقي آن قرار گرفته است. ساختار فضاي 11 نشانگر آخرين دوره ي استقراري در کارگاه XVII. G. 32 مي باشد، که با پرنمودن سطوح معماري زيرين و استفاده از برخي ساختارهاي آن به وجود آمده است.فضاي 12
فضاي 12 در ضلع شمالي کارگاه واقع شده است. ساختار اوليه ي معماري آن شامل ديوار 3036 در ضلع شمال، 3039 در ضلع غرب، 3001 در ضلع جنوب، 3038 و 3026 و ورودي 3062 در ضلع شرقي آن مي باشد که در دوره ي بعدي با احداث ديوار 3040 فضاي مذکور به دو فضاي جداي از هم تقسيم گرديده است.فضاي 12/1
فضاي 12/1 به ترتيب از ديوار 3040 در شرق، 3036 در شمال، 3039 در غرب و 3001 در ضلع جنوبي و کف فرش ساروجي 3060 شکل گرفته است. به نظر مي رسد در دوره ي دوم معماري و پس از احداث ديوار 3040 و بستر پر شده ي 3017 و ايجاد اندود ساروج، از اين فضا، براي ذخيره ي آب استفاده مي شده است. طول فضاي مذکور 210 و عرض ضلع شمالي 105 و ضلع جنوبي آن 110 سانتيمتر است. در بخش مياني کف فضاي 12/1 حفره اي به قطر 60 سانتيمتر در زمان گذشته تعبيه شده بود که پس از خاک برداري به عمق 65 سانتيمتر، ساختاري قيفي شکل پديدار گرديد، که احتمالاً براي هدايت و جمع آوري تتمه ي آب و شستشوي مخزن کاربرد داشته است.فضاي 12/2
فضاي 12/2 در ضلع شرقي فضاي 12/1 است. اين بخش متشکل از ديوارهاي 3036 در شمال، 3040 در غرب، 3001 در جنوب و دو ديوار 3038 و 3037 و ورودي 3063 در ضلع شرقي و کف 3061 با اندود ساروج است که ادامه ي ورودي آن در کارگاه مجاور مي باشد. طول فضا 210 و عرض ضلع شمالي و جنوبي آن 95 سانتيمتر است.فضاي 13
فضاي 13 در ضلع شرقي کارگاه به دست آمد و متشکل از ديوار 3004 در غرب، 3005 در جنوب و 3014 در ضلع شمالي مي باشد. به دليل ادامه ي ديوارهاي مذکور در کارگاه XVII. G. 33 و طول و عرض کم ساختارهاي نمايان شده، رسيدن به کف فضاي مذکور امکان پذير نبود.فضاي 14
اين فضا در ضلع شمالي فضاي 13 قرار دارد و در حال حاضر از دو ديوار با شماره ي ساختار 3014 در ضلع جنوب و 3015 در ضلع غربي تشکيل شده است. ادامه ي ساير ساختارها در کارگاه XVII. G. 33 مي باشد.مواد فرهنگي مکشوفه
الف: يافته هاي سفالي
سفال هاي به دست آمده از کارگاه سه، به سه گروه اصلي: « ساده »، « لعاب دار » و « سلادن » تقسيم مي گردند و هر يک از آن ها با توجه به نوع تزيين، تقسيمات فرعي دارند. نوع ساده با خميره ي قرمز، نخودي و آشپزخانه داراي تزيينات منقوش، کنده و استامپي است. سفالينه هاي محلي که براي استفاده ي روزمره ي زندگي ساخته مي شد، اغلب ساده و بدون لعاب است. سفال گران در لعاب دهي اغلب از رنگ آبي، فيروزه اي و سبز بهره مي جستند.سفال هاي فاقد لعاب و منقوش اسلامي شبهه پيش از تاريخي با خميره ي نخودي، نخودي قرمز و قرمز با نقش مايه هاي هندسي به رنگ قهوه اي مشاهده مي شود. اين سفال ها دست ساز، داراي پوشش گلي نخودي رنگ و ماده ي چسباننده ي ماسه، شن و گياه مي باشند. نقوش آن ها به شکل نوارهاي پهن، خطوط نازک نواري افقي، عمودي و هاشورهاي متقاطع، مثلث و لوزي هاي تودرتو است، که اکثراً عجولانه و با بي دقتي کشيده شده اند. فرم هاي ظروفي که به اين شيوه تزيين شده اند، شامل قطعاتي از کوزه هاي کوچک کروي شکل و کاسه مي باشد. تعدادي نيز دسته، که به فرم ساده يا با قطعه ي افزوده در بخش فوقاني ساخته شده اند، مشاهده مي شود. هاينس گاوبه که در زمينه ي سفالينه هاي منقوش فاقد لعاب مطالعاتي دارد، اساس تاريخ گذاري را تکنيک سري بندي که نشان از پراکنشي خاص دارد را عنوان مي دارد. او در تقسيمات خود، گونه ي سفال هاي منقوش را در فاز C ( قرن هاي يازدهم تا چهاردهم ميلادي ) قرار مي دهد. او تاريخ گذاري اين سفال ها را که محدود به قرن هشتم ميلادي است و ظاهراً تا دوره ي عباسي ادامه يافته است را با نمونه هاي مورد بررسي از محوطه هاي « عقبه »، « تل ريس » در حما، « هولود » و « لوانت » مقايسه کرده و معتقد است سبک سفال منقوش دوران ميانه ي اسلامي در منطقه ي لوانت و اردن فراگيرتر بوده و بر منطقه ي خليج فارس نيز تأثير به سزايي داشته است. بر اين اساس احتمالاً سبکي مربوط به دوره ي سلجوقي که به سده هاي يازدهم تا سيزدهم ميلادي بازمي گردد را مطرح مي کند. هاينس گاوبه در هنگام مطالعه بر روي اين سفال هايمنقوش شباهت هايي را مابين « سيراف » و« کيلوا » مشاهده نمود (36).
سفال هاي لعاب دار به سه گروه ساده، منقوش و داراي نقش کنده تقسيم مي شوند. سبک و فرم سفالينه هاي ساده، لعابدار و زرين فام مکشوفه، قابل مقايسه با سفالينه هايي است که در مراکز سفال سازي شهرهاي مهم آن زمان يعني سيراف، نيشابور، کاشان و جرجان توليد شده اند. ذکر اين نکته ضروري است، که بر اساس مستندات تاريخي و شواهد موجود امکان برقراري ارتباط تجاري و برخورداري مردمان ساکن حريره از دست سازهاي سفالي و ساير توليدات داخلي با توجه به انبوه سلادن هاي چين که از کيلومترها فاصله به داخل جزيره وارد مي شد، امکان پذير بوده است.
مهم ترين تحول در صنعت سفال سازي عصر سلجوقيان ابداع نوعي خمير سفيد شيشه براي ساخت ظروف سفالين است، که تقريباً شبيه خاک چيني دوره ي سونگ (37) چين بوده است. ظروف ساخته شده از اين ماده بسيار نازک بوده و با پوشش لعاب قليايي، رنگ نيمه شفافي به خود مي گرفته است. ساخت ظروف ياد شده در شهرهاي معروفي چون ري، کاشان، جرجان و نيشابور متداول بوده است. در نتيجه ي کاوش قطعاتي مربوط به لبه ي کاسه هايي ظريف و نازک با خمير شيشه با لعاب شفاف و بدنه ي محدب و لبه ي دالبري شکل به دست آمد.
وجود رطوبت بالا در خاک و آهکي بودن مصالح موجب گرديده تا بخش اعظمي از سفال هاي لعابدار، جلا و رنگ خود را از دست بدهند. اما با کمي دقت مي توان طيف اصلي لعاب يا رنگ هاي زير آن را تشخيص داد. لعاب يک رنگ ظروف حريره در رنگ هاي آبي، سبز و فيروزه اي عمدتاً سطح داخلي و به ندرت سطح خارجي ظروف شامل کاسه، قدح و کوزه هاي بزرگ را مي پوشاند.
کاوش هاي اخير منجر به کشف چند قطعه ي مربوط به کف و پايه ي کاسه هاي زرين فام نيز گرديد، که بعضاً نقش و لعاب آن ها به جهت مجاورت با رطوبت و آهک زائل شده است. تزيينات گياهي اين ظروف با ظرافت هرچه بيش تر قلم گيري شده اند. کشف مجموعه ي با ارزشي از کاشي هاي زرين فام در کارگاه سه و مقايسه ي آن ها با زرين فام هاي کاشان، انتساب ظروف زرين فام کيش را به کاشان تا حدي ممکن مي سازد.
گونه اي از ظروف لعاب دار که با رنگ سياه بر روي زمينه ي آبي زير لعاب شفاف نقاشي شده و داراي طرح هاي سه گوش، گل و گياه هستند که از وسط ظرف منشعب مي گردد، از جمله يافته هايي است، که قدمت آن ها به دوره ي ايلخاني باز مي گردد. باتوجه به فرسودگي لعاب اين گونه سفالينه ها و شناسايي سيرجان به عنوان مرکز توليد اين گونه سفالينه ها در زمان ايلخاني و نيز توجه به نزديکي جزيره ي کيش به اين مراکز توليد، احتمال ورود سفالينه هاي سيرجان به حريره تا حد بالايي قابل قبول مي باشد. يوسف کيايي
معتقد است هرچند علاوه بر مراکز سفال سازي معروف دوره ي ايلخاني مانند ورامين و ري مراکز سفال سازي محلي متعدد ديگري نيز وجود دارند که به علت عدم برررسي و کاوش هنوز شناسايي نگرديدند (38).
سلادن ها که مبتکر ساخت آن ها هنرمندان چين مي باشند، نيز در دو بخش اصلي ساده و منقوش و قالبي در طيف رنگ هاي سبز- فيلي، خاکستري روشن و زيتوني قابل طبقه بندي مي باشند. قدمت اين سلادن ها را مي توان به قرون ميانه از سه دوره ي تقسيم بندي تکامل سفال سازي در دوره ي اسلامي تعيين کرد.
ب: اشيا
مجموعه ي نادري از کاشي هاي کوکبي شکل زرين فام از کارگاه سه به تعداد 101 قطعه کشف شده است که داراي تزيينات هندسي، گياهي، حيواني، انساني و کتيبه هاي فارسي، عربي و تزيين شبه خط هستند. اين کاشي ها داراي خميره ي نخودي رنگ مي باشند و پوشش آن ها به رنگ طلايي مايل به زرد و قهوه اي مايل به خرمايي است. اشکال بعضي از کاشي هاي زرين فام کارگاه سه با کاشي هاي زرين فام به دست آمده از تخت سليمان با سه تاريخ متفاوت 670، 671 و 674 هـ ق (39) و کاشي هاي زرين فام کاشان و مراغه (40) قابل مقايسه است. در کاشي هاي مکشوفه نقوش هندسي با خطوط متقاطع و نقطه هاي ريز در بين فواصل آن ها و نقوش گياهي به مانند سروهاي مشبک ديده مي شود. هنرمندان از طرح صورت هاي انساني و تصوير حيواناتي که گاهي به صورت قرينه و به طرز بسيار ماهرانه اي با شاخ و برگ درختان ترکيب شده اند و همچنين در دورتا دور کاشي هاي مزبور از خط و يا تزيينات شبيه به خط، بهره جسته اند. از ميان کتيبه ها رباعي منسوب به مولانا جلال الدين رومي با مضمون ذيل خوانده شد:اي گرسنه مهر تو سيران جهان
ترسا ز فراق تو دليران جهان
با چشم تو آهوان چه دارند به دست
اي زلف تو پاي بند شيران جهان
اين شعر بر روي چند ظرف تاريخ دار از جمله بشقاب زرين فام ساخته شده در سال 613 هجري که به شماره ي 1525 در موزه ي هنر اسلامي برلين غربي نگاه داري مي شود نيز آمده است. آقاي عبدالله قوچاني
با ذکر دليلي منطقي رباعي بالا را به مولانا منتسب نمي داند. او مي نويسد: مولانا که در سال 604 هجري متولد شده است، در اين تاريخ تنها نُه سال داشته است (41). بررسي و کاوش محوطه ها و شهرهاي اسلامي حکايت از آن دارد که از اواخر قرن چهارم هجري هنرمندان با ساخت کاشي زرين فام و نحوه ي لعاب دهي آن آشنا بوده اند. اين هنر تا قرن هفتم تکامل پيدا کرد و تا قرن دهم به بالاترين سطح خود مي رسد. عده اي از متخصصان خاستگاه اصلي سفالينه هاي زرين فام را مصر، گروهي ديگر بين النهرين و برخي نيز ايران مي دانند. از کاشي سازان معروف عهد سلجوقي و ايلخاني، که نام کارگاه هاي آنان در کاشي هاي متفاوت ثبت شد، ابوالقاسم عبدالله کاشاني، منشي دربارسلطان محمد خدابنده، از جمله آخرين بازماندگان و نوادگان خاندان مشهور ابوطاهر کاشاني است. درباره ي مرکز توليد اين گونه ي نفيس و با ارزش از سفالينه در ايران نيز نظر يکساني وجود ندارد و کارشناسان از شهرهاي کاشان، ري، ساوه، گرگان و تخت سليمان به عنوان مرکز اصلي توليد سفال زرين فام ايران نام مي برند.
کتيبه هاي گچي، کاشي با شيوه ي لعاب پران و معرق با کلماتي از آيات قرآن کريم و اشعار فارسي به رنگ لاجوردي و فيروزه اي بر زمينه ي سفيد که با گچ اندود گرديده است و همچنين قطعات ظروف سنگي، آسياب سنگي دستي، صفحات مفرغي داراي نقش شياري داوير منشعب از مرکز مربوط به تزيينات روي لباس هاي مغولي، النگوهاي شيشه اي، ظروف کوچک شيشه اي مصطلح به عطردان، قطعات مشبک تزييني به شکل H از جنس آهک، قطعات متعدد استخوان ماهي، صدف و حيواناتي نظير گوسفند و بز از جمله يافته هاي کارگاه شماره ي سه محسوب مي شوند.
برآمد:
در نتيجه ي کاوش سه کارگاه ديگر، تعداد زيادي سکه نيز کشف گرديد، که نظر به فراواني، معيار با اهميتي در شناخت پيشينه ي امر تجارت در ميان جوامع آن روز محسوب مي شود. با اين توضيح که تعدادي سکه متعلق به کشور چين نيز به دست آمده است. مي دانيم که در تکمله ي مطالعات باستان شناسي و تاريخ گذاري از سکه استفاده ي شاياني مي شود، اما متأسفانه شدت اکسيد در حريره آنچنان بالاست که نوشته ها و گاهي تا مغز سکه نيز از ميان رفته است. اقدامات زنگارزدايي پژوهشکده ي مرمت نسبت به معرفي بهتر خطوط سکه هاي اسلامي ارسالي مفيد واقع نشد، اما نوشته ي يکي از سکه هاي کشور چين که تا حدي خوانا بود و سفالينه ها و سلادن هاي ممهور به مُهرهاي کشور چين براي مطالعات دقيق و تخصصي تر به استاد ارجمند سرکار خانم فخري دانشپورپرور، باستان شناس و متخصص خط و زبان چيني سپرده شد که گزارش آن تا اين تاريخ منتشر نشده است.تقدير و تشکر
در راستاي اين پژوهش برخود لازم مي دانم از رياست محترم وقت سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري کشور جناب آقاي مرعشي و رياست محترم پژوهشگاه سازمان ميراث فرهنگي، جناب آقاي مهندس سيدمحمد بهشتي و سرکار خانم زرين تاج شيباني مديره ي محترم پايگاه کيش که با تدبير و دورانديشي خود زمينه ساز فعاليت هاي باستان شناسي گرديدند، سرکار خانم فخري دانشپورپرور و آقاي عبدالله قوچاني که به طور مجزا در زمينه هاي مطالعه ي سلادن ها و کاشي هاي زرين فام قبول زحمت نمودند و نيز از اعضاي محترم هيأت آقايان قاسم کفاشي، کارشناس ارشد باستان شناسي از استان مازندران، حسن ضيائي، نقشه بردار سازمان و علي اميدعلي، کاردان باستان شناسي و نيز از آقايان لگزيان، مسئول محترم فرهنگي سازمان منطقه ي آزاد کيش و نادر زين الديني، نگهبان محوطه ي تاريخي حريره تشکر نموده و از حضرت احديت برايشان آرزوي تندرستي و بهروزي نمايم.پينوشتها:
1. عضو هيأت علمي پژوهشکده باستان شناسي سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري، مستقر در مازندران.
2. عضو هيأت علمي پژوهشکده ي باستان شناسي سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري.
3. بختياري، حسين: « سيراف و کيش، دو مرکز عمده ي بازرگاني خليج فارس در عصر اسلامي »، مرکز باستان شناسي ايران، شماره 5612، سال، 1355.
4. بختياري، حسين: « پيشينه تاريخي جزيره کيش »، مجله بررسي هاي تاريخي، سال 13، شماره 4، مهر- آبان 1357.
5. W.E.Hamilton.
6. David Whitehouse.
7. David Whithehouse: « kish », Iran, Journal of the british institute of Persian studies, volume XIV, London, 1976, p 146.
8. موسوي، محمود: کاوش باستان شناسي در شهر تاريخي حريره، جزيره کيش، گزارش هاي باستان شناسي پژوهشکده باستان شناسي، تهران، 1376، ص 205، 1376.
9. اطلس جزيره ي کيش، تهران: سازمان منطقه ي آزاد کيش، 1383، ص 4.
10. اعتمادفر، مهدي:
ژورنال جزيره طلايي کيش، تهران: انتشارات راه دانش سبز، 1388، ص5.
11. اطلس جزيره ي کيش، ص 5 و 6.
12. افشار سيستاني،
ايرج: کيش مرواريد خليج فارس، تهران: انتشارات هيرمند، 1381 ص 32 و 33.
13. همان، ص 41.
14. قزويني، ذکريا ابن محمد بن محمود:
آثار البلاد و اخبارالعباد، ترجمه ي عبدالرحمان شرفکندي، تهران: انتشارات موسسه ي علمي انديشه ي نو، 1366، ص 54.
15. اطلس جزيره ي کيش، ص 10 تا 13.
16. سديدالسلطنه بندرعباسي، محمدعلي خان:
صيد مرواريد؛ المناص في احوال غوص و الغواص، مصحح احمد اقتداري، تهران: انتشارات اداره ي کل آموزش و انتشارات و توليدات فرهنگي، 1381، ص 84.
17. ابن بطوطه:
سفرنامه، ترجمه ي محمدعلي موحد، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1337، ص 274.
18. قزويني، پيشين، ص 52.
19. ابوالفدا:
تقويم البلدان، ترجمه ي عبدالمحمد آيتي، انتشارات سپاه فرهنگ ايران، ص 425.
20. قبادياني مروزي، ناصرخسرو:
سفرنامه، با حواشي و تعليقات به کوشش دکتر محمد دبيرسياقي، تهران: چاپخانه ي دانشگاه تهران، 1354، ص 152.
21. حدودالعالم من المشرق الي المغرب، از مؤلفي ناشناخته، تأليف به سال 372 هـ ق، تصحيح دکتر منوچهر ستوده، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1340، ص 135.
22. ياقوت حموي:
برگزيده ي مشترک، ترجمه ي پروين گنابادي، چاپ اول، تهران: انتشارات ابن سينا، 1347، ص 422.
23. داعي الاسلام، محمدعلي:
فرهنگ نظام، ج4، ذيل واژه « کيش »، ص 342.
24. محمدپادشاه
متخلص به شاد: فرهنگ آنندراج، زيرنظر محمد دبيرسياقي، ج4، تهران: انتشارات کتابخانه ي خيام، ذيل واژه « کيش »، ص 3526.
25. محمدحسين بن خلف تبريزي
متخلص به برهان: قاطع، تأليف به سال 1062 هـ ق، به اهتمام محمدمعين، ج سوم، تهران: انتشارات ابن سينا، 1342، ذيل واژه « کيش »، ص 1755.
26. دهخدا،
ذيل واژه « کيش »، ص 553.
27. مستوفي قزويني، حمدالله:
نزهه القلوب، به کوشش محمد دبيرسياقي، تهران: انتشارات کتابخانه ي طهوري، 1336، ص 286.
28. بختياري، حسين:
گزارش هاي چهارمين مجمع سالانه کاوش هاي باستان شناسي در ايران، زيرنظر فيروز باقرزاده، تهران: کاوش هاي باستان شناسي در سيراف، انتشارات مرکز باستان شناسي ايران، 1354، ص 98.
29. آيتي، عبدالمحمد:
تحرير تاريخ وصاف، تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1346، ص 57.
30. ويلسون، آرنولد تالبوت:
خليج فارس، ترجمه محمد سعيدي، 1350، ص 99.
31. سعدي:
گلستان، مسکو: انتشارات اداره ي نشريات ادبيات خاور، 1959، ص 233 تا 235.
32. کاشاني، ابوالقاسم:
عرايس الجواهر و نقايس الاطايب، تأليف به سال 700 هـ ق، به کوشش ايرج افشار، تهران: چاپخانه ي بهمن، 1345، ص 119.
33. قزويني، پيشين، ص 119
34. افشار سيستاني، پيشين، ص 37 و 38.
35. اقبال، عباس:
مطالعاتي در باب بحرين و سواحل خليج فارس، تهران: 1328، ص 32.
36. ويتکمب، دونالد:
« سفال هاي پيش از تاريخي دروغين از جنوب ايران »، ترجمه ي محسن زيدي، تهران: باستان پژوهي، سال پنجم، شماره ي 11، 1382، ص 84-85.
37. sung.
38. کياني، محمديوسف:
سفال ايراني، تهران: انتشارات نخست وزيري، 1357، ص 16 تا 21.
39. ناومان، رودلف:
ويرانه هاي تخت سليمان و زندان سليمان، ترجمه ي فرامرز نجد سميعي، تهران: سازمان ميراث فرهنگي کشور، 1382، ص 102.
40. ورجاوند، پيشين، ص 274.
41. قوچاني، عبدالله:
اشعار فارسي کاشي هاي تخت سليمان، تهران: مرکز نشر دانشگاهي، 1371، ص 67.
تحرير تاريخ وصاف، تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1346.
2. ابن بطوطه:
ترجمه ي محمدعلي موحد، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1337.
3. ابوالفدا:
تقويم البلدان، ترجمه ي عبدالمحمد آيتي، انتشارات سپاه فرهنگ ايران.
4. اطلس جزيره کيش، تهران: سازمان منطقه ي آزاد کيش، 1383.
5. اعتمادفر، مهدي:
ژورنال جزيره طلايي کيش، انتشارات راه دانش سبز، تهران: 1388.
6. افشار سيستاني، ايرج:
کيش مرواريد خليج فارس، تهران: انتشارات هيرمند، 1381.
7. اقبال، عباس:
مطالعاتي در باب بحرين و سواحل خليج فارس، تهران: 1328.
8. بختياري، حسين:
گزارش هاي چهارمين مجمع سالانه کاوش هاي باستان شناسي در ايران، ز يرنظر فيروز باقرزاده، تهران: کاوش هاي باستان شناسي در سيراف، انتشارات مرکز باستان شناسي ايران، 1354.
9. بختياري، حسين:
« پيشينه ي تاريخي جزيره کيش »، مجله ي بررسي هاي تاريخي، سال 13، شماره ي 4، مهر- آبان، 1357.
10. بختياري، حسين:
سيراف و کيش دو مرکز عمده بازرگاني خليج فارس در عصر اسلامي، مرکز باستان شناسي ايران، شماره ي 5612، 1355.
11. بيات، عزيزالله:
تاريخ مختصر ايران، تهران: انتشارات دانشگاه ملي، 1357.
12. حدودالعالم من المشرق الي المغرب، تأليف به سال 372 هـ ق، دکتر منوچهر ستوده، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1340.
13. الحموي الرومي البغدادي، الشيخ الامام شهاب الدين ابي عبدالله ياقوت بن عبدالله:
معجم البلدان، ج4، بيروت، 1376.
14. داعي الاسلام، محمدعلي:
فرهنگ نظام، ج4.
15. دهخدا، علي اکبر:
لغت نامه دهخدا، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1339.
16. سديدالسلطنه بندرعباسي، محمدعلي خان: صيدمرواريد- المناص في احوال غوص و الغواص، مصحح احمد اقتداري، تهران: انتشارات اداره ي کل آموزش و انتشارات و توليدات فرهنگي، 1381.
17. سرفراز، علي اکبر؛ اَورزماني،فريدون:
سکه هاي ايران از آغاز تا دوران زنديه، تهران، انتشارات سمت، 1379.
18. سعدي:
کلستان، مسکو: انتشارات اداره ي نشريات ادبيات خاور، 1959.
19. فرهنگي، عادل:
اثر، تهران: انتشارات سازمان ميراث فرهنگي کشور، شماره ي 22 و 23، 1376.
20. قبادياني مروزي، ناصرخسرو:
سفرنامه، با حواشي و تعليقات به کوشش دکتر محمد دبيرسياقي، تهران: دانشگاه تهران، 1354.
21. قزويني، ذکريا ابن محمد بن محمود:
آثارالبلاد و اخبارالعباد، ترجمه ي عبدالرحمان شرفکندي، تهران: انتشارات موسسه ي علمي انديشه ي نو، 1366.
22. قوچاني، عبدالله: اشعار فارسي کاشي هاي تخت سليمان، تهران: مرکز نشر دانشگاهي، 1371.
23. کاشي، ابوالقاسم:
عرايس الجواهر و نفايس الاطايب، تأليف به سال 700 هجري، به کوشش ايرج افشار، تهران: چاپخانه ي بهمن، 1345.
24. کياني، محمديوسف:
سفال ايراني، تهران: انتشارات نخست وزيري، 1357.
25. محمدحسين بن خلف تبريزي
متخلص به برهان: برهان قاطع، تأليف به سال 1062 هـ ق، به اهتمام محمد معين، ج سوم، تهران: انتشارات ابن سينا، 1342.
26. محمد پادشاه
متخلص به شاد: فرهنگ آنندراج، زيرنظر محمد دبيرسياقي، ج4، تهران: انتشارات کتابخانه ي خيام.
27. مستوفي قزويني، حمدالله:
نزهه القلوب، به کوشش محمد دبيرسياقي، تهران: طهوري، 1336.
28. مصطفوي، سيدمحمدتقي:
گنجينه ايران، آثار تابستاني در خليج فارس، شماره ي 48، چاپ دوم، تهران: انتشارات انجمن آثار ملي 343، نشر اشاره، 1375.
29. موسوي، محمود:
کاوش باستان شناسي در شهر تاريخي حريره، جزيره کيش، گزارش هاي باستان شناسي، تهران: پژوهشکده ي باستان شناسي، 1376.
30. ناومان، رودلف:
ويرانه هاي تخت سليمان و زندان سليمان، ترجمه ي فرامرز نجد سميعي، تهران: انتشارات سازمان ميراث فرهنگي کشور، 1382.
31. نفيسي، علي اکبر:
ناظم الاطبا، ج4، تهران: انتشارات خيام، 1355.
32. ورجاوند، پرويز:
کاوش رصدخانه مراغه و نگاهي به دانش ستاره شناسي در ايران، تهران: انتشارات اميرکبير، 1366.
33. ويتکمب، دونالد:
سفال هاي پيش از تاريخي دروغين از جنوب ايران، ترجمه ي محسن زيدي، تهران: باستان پژوهي، سال پنجم، شماره ي 11، 1382.
34. ويلسون، آرنولد تالبوت: خليج فارس، ترجمه ي محمد سعيدي، 1350.
35. ياقوت حموي: برگزيده ي مشترک، ترجمه ي پروين گنابادي، چاپ اول، تهران: انتشارات ابن سينا، 1347.
36. David, Whithehouse: « kish », Iran, Journal of the british institute of Persian studies, volume XIV, London, 1976.
نمای کارگاه شماره سه پس از کاوش از بالا، شهر تاریخی حریره، جزیره کیش، 1384
فضاهای به دست آمده از کارگاه شماره سه با کاربری انباشت و ذخیره ی آب، شهر تاریخی حریره، جزیره کیش، 1384
کاشی های لعاب پران با اندود آهک، شهر باستانی حریره، جزیره کیش، 1384
نمونه ظروف به دست آمده از کارگاه شماره سه، شهر باستانی حریره، جزیره کیش، 1384
خيرانديش، دکترعبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي؛ (1391)، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر پنجم)، ( بي م )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول