چکيده
« تعزيه » در دوره ي زنديه پديد آمد اما در عصر قاجاريه به اوج شکوفايي رسيد. علت اصلي آن حمايت بي دريغ سلاطين قاجاري از اين هنر آييني بود. قديم ترين نسخه هاي باقي مانده ي تعزيه نيز مربوط به همين دوران است. در استان هرمزگان و در شهرستان ميناب که مرکز فرهنگي استان نيز به شمار مي رود، نسخه ي تعزيه اي متعلق به نابغه ي هرمزگان، حسين علي قضايي وجود دارد که قدمت آن به دوران قاجاريه مي رسد. اين اثر در زمره ي قديمي ترين نسخه هاي موجود تغزيه در ايران است، اما بنا به دلايلي تاکنون مهجور و ناشناخته مانده است. اين نوشته درباره ي اين اثر کم نظير است.واژگان کليدي:
تعزيه، نسخه خطي، قاجاريه، حسين علي قضايي، مينابدرآمد
تعزيه، نمايش سنتي ايران، به علت قدمت و قداست خاصي که دارد و هم چنين به خاطر ارزش هاي نمايشي، موسيقايي و ادبي آن از ارج و منزلت ويژه اي در ميان ايرانيان و بخصوص پژوهشگران خارجي برخوردار است. به علت سازگار بودن اين نوع نمايش با روحيات و عواطف مردم توانسته بعد از چند قرن زنده و پابرجا بماند و از آن به عنوان ميراث فرهنگي گران بها ياد مي شود.تعزيه با توجه به سير تکامل و تحولي که پيموده و آن چه بر آن گذشته، روشن مي دارد که تنها يک پديده ي ساده ي نمايش مذهبي يا آييني نيست، بلکه از چنان کيفيتي برخوردار است که همه ي خصايص ذوقي، مذهبي، ملي و هنري را با همه ي ويژگي هاي فردي و اجتماعي آن ارائه مي دهد. صدايي که از درون آن شنيده مي شود، صداي يک نفر نيست، بلکه نجوايي است عميق که از درون يک جامعه در طي دوره هاي گوناگون برخاسته و در هم پيچيده، اوج گرفته و اعتلا پذيرفته است تا مگر فريادي را بازگو کند و يا دردي را درمان کند. اين پديده ي شورانگيز بدان حد و مرز دامن کشيده که مي تواند همه ي جان ها و روان هاي بيگانه با مرزهاي جغرافيايي، اقتصادي، سياسي و تاريخي را زير تأثير شگرف خود بگيرد. تعزيه در حقيقت اسطوره اي تاريخي- مذهبي است که طي ساليان دراز در شرايط مناسب و اوضاع و احوالي درخور، کم کم رشد کرده تا آن قابليت و توانايي را يافته و به صورت نمودي شگرف در برهه اي از زمان آشکار شده است (2).
چگونگي پيدايش تعزيه
درباره ي چگونگي شکل گيري « تعزيه » نظرات گوناگوني مطرح شده است. ادوارد برن،تاريخ پيدايش تعزيه را قرن چهارم مي داند. برخي نيز پيدايش آن را به عصر صفويه نسبت مي دهند، چنانکه نصرالله فلسفي،
در کتاب زندگاني شاه عباس اول از قول اسکندربيک ترکمان، چنين مي نويسد: شب عاشورا که مردم اين طرف ( سپاه ايران ) به تعزيه ي حضرت سيدالشهدا قيام داشتند، غوغاي عاشورائيان اردوبازار، محصول قلعه ي ايروان، شورش و غلغله ي يورش تصور نموده جمعي که راضي به مصالحه و قلعه دان نمي شدند، از خواب غفلت برآمده از روي اضطرار دست در دامن تشفع شريف پادشاه زدند و روز عاشورا که مقتل سيدالشهدا بود و حضرت اعلي به رسم معهود و سبيل معتاد لباس ماتم و سوگواري پوشيده و به لوازم مشغول بودند (3) ».
البته گزارش هاي متعددي از چنين اجتماعاتي توسط سياحان و فرودستان سياسي اروپايي به ثبت رسيده است. در اين گزارش ها صحنه هايي توصيف شده که بازيگرانش سعي مي کردند با نبردهاي نمايشي خود، وقايع کربلا را در اذهان تداعي کنند. اما تعزيه خواني به شکل امروزي آن در دوره صفوي هنوز رسم نشده بود. پاره اي از مستندات تاريخي و گفته هاي سياحان نشانگر آن است که تعزيه در دوره ي صفوي مراحل ابتدايي و مقدماتي خود را سير کرده است و در دوره هاي بعد، از جمله در دوره ي زنديه صورتي رسمي تر به خود گرفت، چنانکه حسن نراقي، خاطر نشان مي سازد: « از عهد کريم خان زند تعزيه خواني و شبيه سازي باب شد (4) ». بنابراين نخستين تعزيه ها از دوره ي زنديه آغاز گرديد. اما هيچ گونه اثري از آن دوره باقي نمانده است.
پيتر جي چلکوسکي
در مقاله اي با عنوان « تعزيه، نمايش بومي ايران » مي نويسد: تعزيه در آغاز عبارت بود از چند واقعه ي پيوسته، سست و نارسا همراه با تک خواني هاي رثايي طولاني و متعاقباً چند گفت و گو يا محادثه به ندرت عملي به طور مستقيم با اين نقش هاي قرائتي يا سرايش کاملاً ابتدايي مرتبط بود (5).آغاز پيدايش تعزيه به شکل کنوني، دوره ي زنديه است، اما دوران شکوفايي و گسترش زايدالوصف آن، عصر قاجاريه است و علت اصلي آن نيز حمايت بي دريغ سلاطين اين دوره از تعزيه است که باعث افزايش نسخه هاي تعزيه گرديد، چنانکه عبدالله مستوفي مي نويسد: « ناصرالدين شاه که از همه چيز وسيله ي تفريح مي تراشيد در اين کار هم سعي فراوان به خرج داد و شبيه خواني را وسيله ي اظهار تجمل و نمايش شکوه و جلال سلطنتش کرد (6) ».
قديم ترين نسخه هاي تعزيه اي که باقي مانده است مربوط به دوره ي فتحعلي شاه قاجار است، چنانکه محيط طباطبايي مي نويسد: « در کتابخانه ي يکي از دوستان در تهران مجموعه ي کهنه اي از تعزيه ها وجود دارد که کاغذ آبي رنگ و شکل خط و مرکبش گواه است بر اين که در دوره ي فتحعلي شاه نوشته شده است. در دو محل از يک صفحه ي اين مجموعه رقم 1244 هـ ق تنها و بي مناسبت نوشته شده که به قرينه ي خط و کاغذ و واضع خود مجموعه ي تاريخ تحرير آن نبايد از اين رقم سال عقب تر باشد (7) ».
در استان هرمزگان نيز، تعزيه براي اولين بار با ورود حيدرآبادي هاي هند به بندرعباس در اين شهر معمول گشت. اين گروه نخست تکيه ي ميان شهر را که به وسيله ي عبدالغني وبرادرانش بنا شده بود را به نام منبر حيدرآبادي ها و به منظور برگزاري مراسم تعزيه انتخاب کردند تکيه ي حيدر آبادي ها اولين سالن نمايش تعزيه در بندرعباس بود که روزگاري دراز برقرار و باقي بود (8).
تکيه ي حيدرآبادي ها، نه تنها يک محوطه ي وسيع و ساختمان عظيم براي برگزار کردن آيين سوگواري بود، بلکه به جهت سبک بنا و عظمت ساختمان و فن معماري مي توان گفت شبيه تئاتر و جايگاه نمايش با قالب و شکل مذهبي آن بود. اين نکته جايگاه قابل توجهي براي پرورش ذوق و هنر محسوب مي شود، اما تنها حيدرآبادي هاي هند نبودند که با ورود خود باعث به وجود آمدن تعزيه و آغاز آن در اين استان شدند، بلکه مهاجراني نيز از سمت عراق به اين استان ساحلي آمدند که در روند شکل گيري تعزيه ي اين خطه تأثير به سزايي داشتند. اين مهاجران که اصلاً عراقي بودند، در زمان امام جعفرصادق (عليه السلام) به ميناب آمدند و در آن جا ساکن شدند (9).
مهم ترين سند ديرينگي اين مراسم آييني در هرمزگان نسخه هاي تعزيه اي است که قدم آن به دوران قاجاريه مي رسد و در رديف قديمي ترين نسخه هاي موجود در ايران است. اين نسخه هاي کهن تعزيه به بزرگ ترين تعزيه سراي هرمزگان يعني حسينعلي قضايي تعلق دارد که اهل ميناب بود. نام تعزيه در استان هرمزگان با نام او پيوند خورده است، زيرا تقريباً همه ي نسخه هاي تعزيه که در استان استفاده مي شود از نوشته هاي قضايي نسخه برداري شده است.
تاريخچه ي تعزيه در ميناب
در شهري چون ميناب، که اکثر ساکنان آن شيعه مذهب هستند، شبيه خواني نيز در ميان مردم اين شهر و روستاهاي اطراف آن، به ويژه « نصيرايي » و « کريان » طرفداران زيادي دارد، اما پيشينه ي مدوّن و ثبت شده اي از تعزيه و شبيه خواني در اين شهر جايي ديده نشده است.بي شک قضايي بزرگ ترين تعزيه سراي ميناب و حتي استان هرمزگان است، اما اولين تعزيه سرا نيست، زيرا قبل از او شاعران ديگري نيز بوده اند که به اين امر همت گماشته اند، از جمله ي آن ها مي توان از ملامسيحاي مينابي، ملاثاي بحراني، ملامحب منوجاتي نام برد. خود قضايي در نقدي که بر شعر اين شاعران نوشته، از ايشان ياد کرده است: اين قدر هم از اهل اين جاها زياد است، اگر از اشعار ملامسيحا مينابي و ملاثاني بحراني و ملامحب منوجاني مطالعه نمايي، اطلاع از شعريت ( نداشته اند ) و اهل اين جا وقوف به هم خواني رسانيدن از آن جمله نوحه اي که ملاثاني گفته است اين است که: حسين من شهيد است، وحيد است، بروکرببلا باد صبا را. قاعده ي « را » نفهميده است که در کجا گفته باشد و ... ». از اين اظهارنظرها چنين استنباط مي شود که همه ي اين شاعران هم روزگار بوده اند. اما هيچ نسخه ي تعزيه اي از آن ها باقي نمانده است و اين قضايي بود که با سرايش سه نسخه ي تعزيه که به نام نسخه هاي « طلا »، « نقره » و « مس » معروفند، توانست نبوغ خود را در اين زمينه نشان دهد و گوي سبقت را از ديگران بربايد و تعزيه سرايي را به اوج برساند.
زندگي نامه ي شاعر
در اوايل حکومت قاجاريه يا کمي قبل تر از آن، در « قضايي آباد » علياي ميناب، کودکي به دنيا آمد که آن را حسين علي ناميدند. نام پدرش عبدالله بن حسين باقر متخلص به منصف، از مرثيه سرايان معروف روزگار خود بود. از زمان تولد او اطلاع دقيقي در دست نيست. اما بر اساس تواريخي که در پايان نسخه ها مرقوم شده است و بر اساس گفته هاي پيشکسوتان، تولد او در اوايل قرن سيزدهم اتفاق افتاده است. يعني در آغاز عصري که دوران شکل گيري تعزيه بر اساس سنن حماسي- مذهبي و مرثيه خواني و سوگواري و مذهبي و تکامل کارگرداني تحت رياست عاليه ي شاه و بعضي شاهزادگان و نجبا بود (10).تحصيلات ابتدايي را نزد پدرش درمکتب خانه فراگرفت و براي تحصيلات تکميلي روانه ي نجف اشرف شد و پس از آموختن علوم ديني، در دوران ناصرالدين شاه به ايران بازگشت، عصري که آخرين مرحله ي تدوين متون تعزيه خواني رسمي در آن شکل گرفت و عصري که تعزيه خواني از لحاظ ساختمان و تزيين تکايا که همه ي گروه هاي اجتماعي، از هر قوم و طايفه اي که باشند در آن فعالانه شرکت نمايند، به اوج خود رسيد. او مطمئناً با بسياري از نسخه هاي تعزيه که در تکيه ي دولت تهران اجرا مي شد، آشنا شده بود.
در دوران قاجاريه، تعزيه توسط اشخاص و گروه هاي مقتدر مالي و سياسي رونق يافت تا از آن همچون وسيله اي براي تحکيم تسلط خود بر عامه ي مردم استفاده نمايند و در عصر طلايي آن، ستمگري مانند ناصرالدين شاه تضادي ميان روش هاي حکومت ظالمانه ي خود با تدارک دقيق ترين تسهيلات جهت اجراي تعزيه نديد (11). بنابراين قضايي بعد از مراجعت به زادگاه خود و با حمايت رؤسا و حاکمان ميناب، شروع به سرودن مجالس تعزيه کرد. از جمله حاميان او که از آن ها به نيکي ياد کرده، مي توان به رييس محمد صالح و حاج شيخ محمد جعفر چيلک اشاره کرد، چنانکه خود در يادداشت هايش مي نويسد: « و بعد از آن مطاع امجدم جناب آقا رييس محمدصالح که از دانايان صاحب کمال که شاهد وجودش به زيور جمال آراسته است و نظير خود ندارد. و جناب علامه حاج شيخ محمدجعفر چيلک که معروف و مشهور است و شريعت مسلک است، تسلط در همه ي فنون دارد. در قلم و رقم و بلاغت و فصاحت و حسن مصادقت، فردي است بي همتا (12) ».
در آن زمان حسينيه ي ( منبر ) لب رودخانه، که در مرکز ميناب قرار داشت، از بزرگ ترين و پررونق ترين اماکن عزاداري به حساب مي آمد و همه ي مردم از روستاهاي اطراف براي عزاداري و تماشاي تعزيه به اين حسينيه آمدند و چون افراد متمول از آن حمايت مي کردند، تلاش بر اين بود تا از خوش صداترين افراد استفاده کنند. بنابراين قضايي براي اولين بار مجالس تعزيه را براي اين حسينيه سرود. اما بعد از مدتي بين آن ها اختلاف افتاد و رؤساي هر يک از روستاهاي اطراف که قدرتي داشتند با پرداخت مقرري، قضايي را مجاب کردند بهترين و حزن انگيزترين اشعار تعزيه را براي آن ها بسرايد. از جمله ي اين روستاها مي توان از « کريان » و « نصيرايي » نام برد. چنانکه بانيان تعزيه در اين روستاها هنوز هم مدعي هستند که نسخه ي آن ها بهترين است.
قضايي بعد از سرودن تعزيه براي هر منطقه، آن را وقف همان حسينيه ( منب ر) مي کرد و شايد يکي از دلايلي که باعث شده است دست سياحان خارجي به تعزيه نامه هاي اين خطه نرسد همين عامل باشد. (13) ظاهراً در اواخر دوران زندگي شاعر، حکام و بزرگان ميناب از حمايت او دست کشيده اند، چنانکه خود در يادداشت هايش از اين بي توجهي گلايه مي کند: « به جمعي سروکارش، نه قدردان کلامش نه شهرتي و نه تاجي، اگر هست امروز سر کار ذوالاقتدار صاحب اختيار، احمدشاه است اگرچه قدر کمترين به قدر پر پشه نمي داند، لکن راست است بايد از روي راستي درآمد و نبايد پوشيد که گفته اند: به گِل چشمه خور نشايد نهفت (14) ».
به همين دليل در اواخر عمر تصميم گرفت به جزيره ي قشم برود، چنانکه خود مي گويد: « در سنه 1283 کمترين از مينا [ ب ] به سبب کم حرمتي بزرگان مينا [ ب ] به قشم با اهل و عيال رفته و در آن جا ساکن گرديد (15) ». در قشم نيز با وجود اينکه اکثر ساکنان آن اهل سنت بودند، اما معدود شيعيان و حتي اهل تسنن رفتار مناسبي با او داشتند و گاه مناظراتي نيز با آن ها داشته است. قضايي سال هاي پاياني عمر خود را در همان جزيره سپري کرد و در همان جا نيز وفات يافت و جسد مطهرش را براي خاک سپاري به زادگاهش، قضايي آباد، آوردند. ولي هم اکنون هيچ اثري از مقبره ي او نيست.
آثار
مرحوم قضايي داراي چهار مسوده ي اصلي به نام هاي « دستور ماه محرم »، « دستور ماه صفر »، « دستور ماه رمضان » که تعزيه خواني علي بن ابي طالب(عليه السلام) در آن گفته است و يک دستور هم تحت عنوان « دستور تفاريک » ( تفاريق ) که مجالس تعزيه غير از ماه محرم است ( از جمله مجلس ذبح اسماعيل در صحراي منا؛ مجلس آدم و حوا و قتل قابيل؛ شهربانو؛ وفات امّ البنين؛ وفات فاطمه صغري؛ وفات حضرت زينب (س)؛ وفات حضرت معصومه ) که مجالسي بسيار دلنشين هستند (16).شايان ذکر است که دو کتاب عمدة المجالس و زبدة المجالس، در واقع از همان جامع المجالس مرحوم قضايي گلچين شده است. اين عناوين در مسودّه هايي که ديگران از نسخ مرحوم قضايي رونويسي نموده اند در پاره اي از صفحات ذکر شده است و همان طور که از نامشان پيداست بهترين مجالسي هستند (17) که براي تعزيه خواني در ماه محرم انتخاب شده اند. مهم ترين ويژگي اين نسخه ها آن است که شاعر، وقايع کربلا را براي سه منطقه به صورت کاملاً متفاوت سروده است. از اين سه نسخه، نسخه هاي روستاهاي « نصيرايي » و « کريان » موجود است. اما نسخه ي سوم که بنا به گفته ي پيشکسوتان، نسخه ي « طلا » نام دارد از بين رفته و هيچ اثري از آن نيست.
بررسي نسخه ها
همان طور که قبلاً ذکر شد، مجالس تعزيه اي که توسط قضايي سروده مي شد، چون به سفارش معاريف منطقه ي خاصي بود، وقف حسينيه ي همان منطقه مي شد و دارندگانش، خود را مالک حقيقي آن مي دانستند و اجازه نمي دادند ديگران از آن استفاده کنند. کساني که براي اجراي تعزيه مي خواستند از اين نسخه ها استفاده کنند، چون اجازه ي استفاده از آن ها را نداشتند، با پرداخت وجهي به کاتبان، که معمولاً مبلغ آن کم هم نبود، نسخه ي بدلي که از نسخه ي اصل کتابت شده بود را به دست مي آورند. به همين سبب هنوز هم دسترسي به اصل اين نسخ بسيار سخت است.نگارنده با تلاش فراوان و با مساعدت دوست ارجمند جناب آقاي سعيدي توانست تصوير دو نسخه ي اصل و يک نسخه ي اجراي تعزيه از عمدة المجالس را تهيه نمايد که در زير به شرح هر يک از آن ها مي پردازد:
1. نسخه ي نصيرايي
نسخه اي که در اختيار آقاي محمد آبانگاه، يکي از پيشکسوتان تعزيه در روستاي « تن بانوي » ميناب است و بنابر اظهارات ايشان از نسخه ي نصيرايي تصويربرداري شده است. از مشخصه هاي اين نسخه مي توان به موارد زير اشاره کرد:وجود ترقيم هايي که در پايان هر مجلس وجود دارد و آن را از ساير نسخه ها متمايز مي کند. کاتب که خود را عبدالله علي بيني و اهل روستاي « دهوي » ميناب معرفي مي کند، در پايان هر مجلس، تاريخ دقيق کتابت نسخه را مرقوم نموده است و حتي برخي اطلاعات اقتصادي، اجتماعي و تاريخي عصر خويش را نيز در پايان اين مجالس آورده است. مثلاً در پايان مجلس وهب، نارضايتي خود را از مردم دهو و تنگي معيشت و گراني و حمله ي ملخ ها به مزارع را اين گونه بيان مي کند: « تمام شد مجلس شهادت وهب بن عبدالله کلبي، در يوم يک شنبه سيم شوال المبارک در قريه ي دهو که خلقش مثل خلق کوفه شرير بودند، به خط حقير فقير، خاک قدم شيعيان علي بن ابوطالب، حقير عبدالله علي بيني، در گدا منزل در سال گراني که جو يک من دو قران بود و خرما مني پنج قران و سالي بود که ملخ بسيار بود و چهار اطراف دنيا را گرفته بود از بدي خلق. در سنه ي 1314 خدا رحمت کند کسي که اين رساله ملاحظه کند، اگر غلطي ببيند درست کند و کاتب را به فاتحه اي ياد کند ».
عامل ديگري که اين نسخه را از ساير نسخه ها متمايز مي کند، تاريخ کتابت آن است که نسبت به دو نسخه ي ديگر قديمي تر است. تاريخ هايي که در اين نسخه مرقوم شده، از سال 1313 تا 1315 است و اين نشانگر آن است که کاتب در طول سه سال اين کتاب را نسخه برداري کرده است.
ويژگي هاي ديگر اين نسخه به شرح زير است:
الف) در اندازه هاي 17×15 و با خط نستعليق بسيار زيبا نوشته شده است.
ب) در هر صفحه حدود 17 بيت و به صورت مورب نوشته شده است.
ج) حرف عطف « و » در آن به کار نرفته است.
د) به جاي « چو »، « چه » به کار رفته است.
ه) حرف « گ » سرکج ندارد و همه جا به صورت « ک » نوشته شده است.
و) چسبيده نويسي کلمات ترکيبي يا دو سه جزئي؛ مثلاً « اي زينب » به صورت « ايزينب » نوشته شده است.
ز) وجود غلط هاي املايي بسيار زياد که حاکي از کم دقتي کاتب است.
2. نسخه ي کريان
نسخه ي کريان از لحاظ اعتبار نسخه نويسي در درجه ي دوم اهميت قرار دارد، زيرا در آن ترقيمي که مشخص شد توسط چه کسي نوشته شده است، وجود ندارد و تنها در پايان يکي از مجالس، تاريخ 1343 هـ ق ثبت شده است.اين مسوّده در اندازه ي 25×17 و با خط نستعليق نوشته شده است. در هر صفحه حدود 50 بيت و به صورت مورّب نوشته شده است و همان ويژگي هاي کتابت نسخه ي نصيرايي را دارد، ولي ميزان غلط هاي املايي آن کمتر است.
3. نسخه ي سوم
اين نسخه نسبت به دو نسخه ي ديگر قدمت کمتري دارد اما امتياز آن دقت کاتب در کتابت است. کاتب مدعي است از روي نسخه ي اصل که به خط خود قضايي بوده، نوشته شده، اما مجالس آن با نسخه ي نصيرايي يکي است. لازم به ذکر است اين نسخه، خلاصه اي از مجالس تعزيه است که براي اجراي تعزيه نوشته شده و نسخه ي اصل نيست.ويژگي هاي ممتاز تعزيه هاي قضايي
عموماً سرايندگان تعزيه ها همچون سرايندگان ترانه هاي محلي گمنامند و دسترسي به نام، زندگي ومحيطشان، اگر محال نباشد چندان آسان نيست.مطلبي ديگر اينکه در تعزيه پردازي، نکاتي مطرح است که در قصه پردازي و ترانه سرايي، مطرح نيست، از آن جمله است:
1- علماي ديني روي خوشي به تعزيه پردازان نشان نمي دادند و تعزيه خواني را مردود و مکروه مي شمردند و حتي تعزيه گويان در مظان نحوه اي تکفير بودند.
2- تعزيه گويان بيشتر نظر به اجر اخروي داشتند و از اين رو نيازي به معرفي خود نمي ديدند.
3- از خصايص تعزيه خوانان اين بود که اکثراً بديهه گويي و بديهه خواني مي کردند، از اين رو ضبط و ثبت گفته ها و سروده ها مشکل بود (18). « از سوي ديگر، تعزيه سازاني چون ميرعزا و ميرزا باقر با آنکه خود اشعار فراواني براي تعزيه ساخته اند، کار عمده و اساسي شان، تدوين و تنظيم و ويرايش نسخه هايي بوده است که اشعار آن ها را شاعران متعددي سروده اند و معمولاً نامشان در نسخه ها ذکر نشده است. بسياري از اشعار نسخه هاي منسوب به ميرعزا و ميرزا باقر سروده ي همين دسته از شاعران است (19) ».
بنابراين در ميان تعزيه پردازان کمتر شاعري همانند قضايي وجود دارد که اشعاري با اين حجم بسرايد و در پايان همه ي مجالس نام و مشخصاتش را ذکر کرده باشد. البته شاعر اسم خود را به صورت تخلص در اشعار تعزيه ذکر نکرده و تنها در نوحه ها اسم او در پايان به صورت تخلص شعري آمده است. از جمله در بحر طويلي، خود را اين گونه معرفي مي کند: « اي قضايي، خلف منصف مينابي و عليايي و اگر ميل تو در قصه ي شاه شهدايي، اين نه حديثي است که ختمش شود امروز، مگر صفحه ي محشر، برِ شافع محشر ».
نکته ي ديگري که قضايي را از ديگران ممتاز مي کند، تعدد تعزيه هايي است که سروده است. صادق همايوني، تعداد و اسامي تعزيه ها را در حدود يکصد مجلس دانسته است و اسامي آن ها را در کتاب تعزيه و تعزيه خواني آورده است. هم چنين عنايت الله شهيدي در کتاب پژوهشي در تعزيه، اسامي 204 تعزيه را آورده که حاوي تعزيه هاي معروف و مهم است که تاکنون شناخته شده اند و بيشتر تعزيه هاي قديم و مربوط به دوره ي قاجار هستند و يا تعزيه هايي که بر مبناي تعزيه هاي دوره ي قاجار ساخته شده اند (20). اما در ميناب بيش از يکصد تعزيه وجود دارد که همه ي آن ها سروده ي قضايي است که در عهد قاجار مي زيسته است. البته تعداد زيادي از اين تعزيه ها از لحاظ عنوان با تعزيه هاي ثبت شده مشترک هستند. تعزيه نامه هاي مرحوم قضايي شامل حدود 21 مجلس تعزيه در خصوص عاشوراي امام حسين(عليه السلام) يا به عبارتي ديگر تعزيه ي ماه محرم، 26 مجلس درباره ي دوره اسارت اهل بيت ( تعزيه ي ماه صفر )، 12 مجلس براي ماه مبارک رمضان و بيش از 58 مجلس که در ميناب به مجالس تفاريک ( تفاريق ) مشهور مي باشد، با مضامين و موضوعات مذهبي ديگر است (21).
از ميان تعزيه هايي که در فهرست تعزيه هاي صادق همايوني و عنايت الله شهيدي نامي از آن ها برده نشده است، مي توان به تعزيه هاي زير اشاره کرد:
1- گلشن ( به باغ رفتن علي اکبر در مدينه )، 2- منزل شقوق ( منزلگاهي که خبر شهادت مسلم به امام مي رسد )، 3- چاه کندن حضرت عباس ( در صحراي کربلا و درگيري او با اشقيا )، 4- شهادت عفيفه دختر امام علي(عليه السلام)، 5- « عنبريه » در منزل « عسقلان » ( عنبريه، نام کنيز حضرت فاطمه زهرا (س) و عسقلان نام يک آبادي در مسير کوفه است )، 6- صدقه آوردن نان و خرما براي اهل بيت در شام و شهيد شدن صدقه آورنده پس از شنيدن خبر شهادت امام، 7- صياد آهو در شام، 8- دختر نصراني که عاشق علي اکبر است، 9- مرد نصراني که از فاطمه صغري در مدينه خبر آورد، 10- مرغ خونين ( مرغي خونين که از کربلا خبر شهادت امام را براي صغري آورد )، 11- عبدالله نيشابوري و ... .
مکان برگزاري تعزيه در ميناب
عصر قاجار، دوره ي رونق تکيه سازي در ايران بود. بنابر گزارش هايي که از دوره ي قاجار به ما رسيده است، در آن زمان همه ي مردم، از صدر تا ذيل، در ساختن و دايرکردن تکيه براي برگزاري مراسم عزاداري سالار شهيدان و تعزيه خواني در ايام سوگواري، بخصوص در دهه ي محرم، شوق و علاقه ي فراواني نشان مي داده اند. بانيان مجالس عزا مي کوشيدند با ساختن تکيه ها و وقف آن ها، اجري دنيوي و اخروي براي خود دست و پا کنند و در ميان سر و همسر و دوست و آشنا، نامي نيک برآورند (22). عصر ناصرالدين شاه، به ويژه از لحاظ ساختمان و تزيين تکايا که همه ي گروه هاي اجتماعي، از هر قوم و حرفه اي را دربر مي گرفت و همگان در آن کار فعالانه مشارکت مي کردند، عصر طلايي تعزيه خواني دانسته مي شود (23). اما در ميناب تکايا و حسينيه هايي که به عنوان مکان اجراي تعزيه انتخاب شده است، اغلب در کنار نخلستان ها و جوي هاي آب روان قرار گرفته است. اين ميدان گاه ها هميشه شاهد اجراهاي خوب تعزيه به لحاظ قرابت مکان و فضا با واقعه ي عاشورا بوده است (24). آنچنان که نزديک بودن فضا و مکان اجرا به واقعه، يکي از ويژگي هاي اجرا در اين منطقه است. زيرا شهرستان ميناب در نقطه اي قرار گرفته است که به لحاظ جغرافيايي و ويژگي هاي طبيعي داراي آب و هواي گرم و خشک و نخلستان هاي سرسبز است، چنانکه در وجود هر بيننده اي يک نوع همزادپنداري طبيعت، بين طبيعتِ محل اجراي تعزيه در زمان حاضر با طبيعت کربلا ايجاد مي کند، به گونه اي که بيننده باور مي کند که اين جا صحراي کربلاست (25).ارزش ادبي
زبان تعزيه، شعر است و بيشتر اشعار تعزيه از نوع شعر عروضي هستند (26). زيرا شعر با گوشت و خون و روح اکثريت قريب به اتفاق ايرانيان پيوند دارد (27). کاربرد زبان شعر و موسيقي در بيان داستان و هماهنگي ميان شعر و موسيقي با حرکات نمايشي در تعزيه برجسته ترين نقش و وظيفه را ايفا مي کند (28). ولي تعزيه به خاطر ماهيت ساده و عاميانه ي خود، هيچ گاه توجه اديبان را از نظر ادبيات به خود جلب نکرده است. منتقداني که تعزيه را به عنوان شکلي از هنر نمايش مورد ارزيابي قرار داده اند ارزش آن را در جنبه هاي تئاتري و فرهنگي مي دانند. اشعار آن را بي روح، عاميانه، غيرهنرمندانه و بي مايه شمرده اند، چندان که فرد احساس مي کند در تمام طول تاريخ هيچ گونه پيشرفتي نکرده است. منتقدان هيچ مناسبتي براي تأييد و تمجيد زبان ساده ي آن نيافته اند. اصطلاحات وصفي ساده و عاميانه همانند ديگر اصطلاحات، نسبي هستند، پس چرا بايد شعر را با نمايشنامه هاي منظوم ديگر، مقايسه کرد؟ از کدام منظر و از ديد چه کسي؟ مثلاً در طول دوران سلطنت ناصرالدين شاه انواع متعددي از شعر رثايي تصنيف شد. بعضي از آن ها مطوّل و فصيح بودند. بعضي ديگر ساده و باب طبع توده ها. فرهنگ خداپرستي (29) سروده ي ميرزامحرم، يکي از نمونه هاي دسته ي نخست و تحفه الذاکرين (30) سروده ي بيدل مازندراني از نمونه هاي نوع دوم به شمار مي روند. اگر شعر اين دو اثر را با هم مقايسه کنيم، درمي يابيم که شعر تعزيه واقعاً چقدر غني است (31). آن چه تعزيه سرايان را به سرودن اشعار ساده و عاميانه سوق مي دهد، مخاطبان آن هاست، که عامه ي مردم و افرادي روستايي و ساده هستند و براي تسکين آلام و رنج هاي زندگي به تعزيه پناه مي آورند. قضايي نيز در يادداشت هاي خود به اين مسأله اشاره کرده است: « هرگاه در اشعار ذره ي بي مقدار، صاحبان دانش و بينش، قصوري در کار ببينند يا سکته اي ملاحظه نمايند، ابواب طعن و لعن بر کمترين نگشايند که به مضمون « کلّم النّاس علي قدر عقولهم » عبارت به کار رفته است و از لغت و اصطلاح و عباراتي که بسيار اشکال در فهميدن آن باشد کمترين شعر نگفته است. زيرا که خود کمترين مردم اين ولايت است و بر دانش و عبارات اين ها راه برده است. بدين سبب خون دل در عبارت و مهارت نخورده است (32) ».از عوامل ديگري که سبب سادگي اشعار تعزيه مي شوند به موارد زير مي توان اشاره کرد:
1- هدف اصلي سراينده ي تعزيه، چنانکه اشاره شد، بيان خصوصيات و حالات و حرکات نمايشي شخصيت تعزيه يا توصيف و تصوير وقايع و صحنه هاست. زيبايي و شيوايي کلام، هدف و قصد شاعر تعزيه نيست. اگر شاعر گاهي در حد توان خويش اشعار زيبا و دل انگيزي مي سرايد، جنبه ي فرعي و ثانوي دارد که ارتجالاً از ذهن و زبان او تراويده است.
2- اشعار تعزيه، بخصوص آن چه مظلوم خوانان مي خوانند، با آواز و آهنگ خوانده مي شود. چون تماشاگر تعزيه، به موسيقي و حرکات نمايشي تعزيه خوان بيش از زيبايي سخن او توجه دارد. از اين رو به فرض اينکه ضعف و سستي يا نارسايي در کلام تعزيه باشد، چندان نمودي ندارد. به همين سبب است که اشعار نسخه هاي مخالف خوانان که موسيقي ندارد، غالباً از اشعار نسخه هاي مظلوم خوانان شيواتر و سکته هاي شعري در آن ها نسبتاً کمتر است.
3- نکته ي مهم درباره ي شعر نمايشي، اجراي آن است؛ اگر شاعر تعزيه مي خواست شعر زيبا بسرايد، يا قواعد و ضوابط دستوري و ادبي زبان را دقيقاً رعايت کند، ممکن بود جنبه ي نمايشي آنکه هدف اصلي است از ميان برود، يا دست کم ضعيف شود (33). اما با اين همه نبايد پنداشت که همه ي اشعار تعزيه، اين چنين هستند و همواره شاعران تعزيه قواعد دستوري و ادبي و کلامي را رعايت نمي کرده اند. شعرهاي بي عيب و نقص و خوش آهنگ و روان در تعزيه بسيار است. قضايي نيز از اين قاعده مستثني نيست و بنا به دلايل مذکور اشعار سست و عاميانه در اشعار او فراوان است اما اشعار نغز و خوش آهنگ بسياري نيز سروده است. مثلاً در مجلس حنابندان از نسخه ي نصيرايي، در مناجاتي که در آن نماي کلي وقايع کربلا بيان شده است چنين آمده است:
شب قتل است و بر عالم در و ديوار مي گريد
زمين و آسمان، ثابت و سيار مي گريد
شب قتل است و عالم را در اوضاع دگر بينم
که ماهي در بحر و مرغ بر اشجار مي گريد
شب قتل است و فردا من به خون خواهم شناکردن
از اين رو هرچه آيد در نظر بسيار مي گريد
شب قتل است و فردايش علي اکبر به خون غلتد
زقتلش ام ليلاي جگرخون، زار گريد
شب قتل است و فردا نعش عباسم به خون خوابد
سپه بر هم خورد بر من سپه سالار مي گريد
شب قتل است و قاسم روز آن صد چاک گردد
عروسش در عزا با خاطر افگار مي گريد
شب قتل است و فردا روز، کار اصغر آيد سر
نشيند بر گلويش تير تا سوفار مي گريد
شب قتل است و بر من خواهر مظلومه ام زينب
گهي نالد، گهي زارد، که آن بي يار مي گريد.
يا در تعزيه ي شهادت امام، زبان حال علي اکبر با اسب خود را اين چنين بيان مي کند:
مرحبا اي مرکب فرخنده ي آغشته به خون
که به يک گام زدن برديم از دشت برون
حال گر سنگ جفا شيشه ي عمرم بشکست
باش پاداشت که مرا رفته کار از دست
عمرم آخر شد و در پشت تو من جا دارم
يک تمنا ز تو اي باديه پيما دارم
رو که تا رمقي هست تو از غم برهان
جسم مجروح مرا تا به در خيمه رسان
برسانم به در خيمه که شايد پدرم
مرحم از مهر گذارد به جراحات سرم (34)
سبک شعري شاعر
سبک شعري قضايي به سبک خراساني نزديک است. مثلاً گاه در اشعار خود از حرف اضافه ي « مر » استفاده مي کند:تا بداني خاطرت خواهم، نباشم دشمنت
دو خبر ده مر حسين، تا وارَهَم از ملعنت (35)
بخواهي را در معناي مي خواهي به کار برده است:
به جاي آنکه نوازي، مرا ز غمخواري
بخواهي که خوري خون من ز خواري (36)
آوردن « مي » برسر فعل امر
مي بتازيد اي سپاه از هر طرف
بر سر وي، نيزه و زوبين به کف (37)
آوردن حروف اضافه ي « براي » و « به » به جاي « را »ي مفعولي مثلاً در بيت زير، براي خود به معني خود را به کار رفته است:
اگر زمن شنوي روي به سوي ميدان کن
برو براي خود اندر زمانه پنهان کن (38)
يک امشب خواهر محنت قرينم
بيا تا از برايت سير بينم (39)
گاهي کلماتي همانند « خاطر » را که در گويش محلي « خاطَر » تلفظ مي شود با کلماتي همچون برادر هم قافيه مي کند، مثلاً در بيت:
بدان اي خواهر آزاده خاطر
شوم من کشته، گردي بي برادر (40)
بيا تو حضرت عباس اي نکو اختر
بپوش بر قد قاسم تو رخت، اي غم خور (41)
به کار بردن افعال دعايي مثل « نماناد » در بيت زير
در کهنه دير دنياي فاني
هر کس نماناد اين جاودانگي (42)
ساختن فعل از اسم يا صفت، مثلاً در بيت زير از شرمنده فعل ساخته است:
چرا تو شير، چنين نانجيب گرديدي
مگر ز زاده ي شير خدا نَشَرميدي (43)
اقتباس و گزينش آگاهانه ي اشعار
گاه شاعر عين ابيات شاعران ديگر را مي آورد. مثلاً در تعزيه ي حنابندان اين بيت سعدي را آورده است:ببند يک نفس اي آسمان دريچه ي صبح
ز آفتاب که امشب خوش است با قمرم (44)
گاه شاعر مفهوم کلي را در بيت مي گنجاند، اما از فحواي کلام مي توان فهميد که از کدام شعر استفاده کرده است. مثلاً در اين بيت از بيت معروف فردوسي تقليد کرده است.
ز نامم چه پرسي ايا بدنژاد
مرا مرگ تو مادر نام نهاد
که از اين ابيات فردوسي تأثير پذيرفته است:
تهمتن چنين داد پاسخ که نام
چه پرسي که هرگز نبيني تو کام
مرا مام من نام، مرگ تو کرد
زمانه مرا پتک ترگ تو کرد (45)
ويژگي هاي زباني اشعار قضايي
سادگي زبان
مقصود از سادگي زبان اين نيست که لغات و تعبيرات ادبي در اشعار تعزيه به کار نرفته اند، بلکه منظور اين است که شيوه ي سخن و بيان گفتار در بيشتر اشعار تعزيه به طور کلي روشن و ساده است (46). يعني شاعر تلاش کرده با زبان مردم با آن ها سخن بگويد و از به کاربردن لغات مهجور و مشکل ادبي کمتر استفاده کند و هم چنين از صناعات ادبي همچون استعاره و کنايه و صناعات ديگري که مختص اديبان و اهل فضل است کمتر استفاده مي کند و در صورتي که ناچار به استفاده از آن باشد، سعي مي کند بلافاصله مفهوم استعاري را خود بيان کند، مثلاً در بيت زير حضرت زينب را درّ درج حيا، که مفهومي استعاري است مي داند، اما بلافاصله او را معرفي مي کند، که مخاطب را به سختي نيندازد:اي درّ درج حيا اي زينب
اي مه برج حيا اي زينب (47)
کاربرد کلمات عاميانه و متداول در منطقه، همراه با لغات ادبي با هم (48) که نشانگر فرهنگ و زبان عاميانه ي هر منطقه است. از جمله لغات و اصطلاحات زير:
خاطر منظور داشتن: خاطرکسي را خواستن، تعلق خاطر داشتن.
از اين خدمت مرا معذور داريد
اگرکه خاطرم منظور داريد (49)
طلب کردن: دعوت کردن براي شرکت در مراسم جشن و عروسي.
به اهل حرم با آل هاشم
طلب کن يک به يک در عيش قاسم (50)
سرود گفتن: ترانه ها و تصنيف هايي که در هنگام شادي مي خوانند.
سکينه با رقيه هر دو آييد
سرودي بر عروسم سر نماييد (51)
دعوا کردن: جنگ کردن.
اي حسين، بي دولت و بي نعمت و بي لشکري
شاه بي نعمت ندارد وقت دعوا، همتي (52)
کدخدا: داماد.
نوگل باغ حسن آن قاسم نو کدخدا
سربريده شد ز تن از خنجر فولاد رفت (53)
صاحب: سرور شخص محترم.
مکن صاحب، چنين شرمانده عباس
تو شاهي و تو را شد بنده عباس (54)
جزول: جدول آب.
به جاي خون از اين پيکان و شمشير
رود از جسم طفلان جزول شير (55)
تغير کردن: تخطئه کردن کسي، از روي غرور صحبت کردن.
يابن نمير؟ اين همه تغيّر مي کني
معلوم مي شود به که اين حرف مي زني؟ (56)
رواج: شيوه ي حرکت و نوع راه رفتن.
خوب کردي اي علي اکبر نوشتي نامه ات
من فداي نطق شيرين و رواج نامه ات (57)
خانه آباد: يعني خداوند خانه ي شما را آباد گرداند و از آن بهره مند شويد. مقابل کلمه ي نفرين، خانه خراب است.
زمين کربلا اي سست بنياد
مرا لب تشنه کردي خانه آباد (58)
شرمانده: شرمنده.
ز مهمانداري ات حالي ندارم
کنون شرمانده از روي عيالم (59)
دلالت دادن: تسلي دادن.
چه سان يک يک دهم از غم دلالت
کزيشان اي فلک دارم خجالت (60)
لغات و ترکيبات عربي
با توجه به ويژگي هاي ساده و عاميانه بودن اشعار تعزيه، قاعدتاً نبايد در آن، کلمات مغلق و پيچيده ي عربي و اصطلاحات نامتداول به کار رود، اما برخلاف آن مي بينيم کلمات مهجور و اصطلاحات غريب عربي به کار مي رود. همانند:کلف: سياهي سرخ مانند (61)
سداد: بيماري اي است که به بيني استوار شود و صاحب آن دم زدن نتواند (62).
لجّاره: بلندآواز و بي شرم و در تداول، زن بد و بي حيا (63).
غراب البين: زاغ سرخ پا و سرخ رفتار (64).
عسعس شکر: شکارکننده ي گرگ (65).
سليل: فرزند (66) و ...
آمدن درويش کابلي
حيرتم امروز در اين پهن دشتگشته زمين شش، سماوات هشت
صاحب اين خيمه و خرگاه کيست
باعث اين ناله ي جان کاه کيست
چيست از اين ناله ي جان کاهشان
رفته به نه طاق سما آهشان
زينب (س):
تازه جوان آمده اي از کجا
گويي به من از ره صدق و صفا
ز اهل کجايي و کجا مي روي
بگذر از اين جا که جفا مي بري
چيست تو را مطلب ايا خسته حال
بهر خدا راست بگو اين مقال
درويش ( کابلي ):
آمده ام تا که ببينم شما
قوم فرنگيد و يا با خدا
امت پيغمبر اگر نيستيد
پس چه کسانيد بگو کيستيد
بهر چه هستيد بگو مستند
اشک فشانيد فگار و نژند
زينب(س):
کافر و هندو و نصارا نه ايم
تابع ناقوس و کليسا نه ايم
ما همگي زاده ي پيغمبريم
ما خلف شيرخدا، حيدريم
باب گرامم علي مرتضي است
مادر من حضرت خيرالنساست
بهر چه هستيد چون من اشکبار
گريه ي تو چيست بلا اختيار
درويش:
در شب دوشينه به وقت سحر
شيرخدا آمدم اندر نظر
گفت در آن عالم خواب اين چنين
صدق تو با ماست اگر از يقين
گفت برو در صف کرببلا
آب رسان زود به اولاد ما
زان که حسينم بود اندر تعب
تشنه لب و تشنه لب و تشنه لب
کابليم، کابليم، کابلي
حق علياً حق علياً حق علي
زينب (س):
آن که به خواب تو شد مُنجلي
باب من زار بود آن علي
چون که تويي سالک راه هدي
رحمت حق باد به ذات شما
آب چو داري، مکن افغان و شين
زود رسانش به جناب حسين
من که در اين جاي به تاب و تبم
زينبم و زينبم و زينبم
درويش:
بهر خدا راست بگو که حسين
آن که ورا خوانده نبي نور عين
با دل پرحسرت و حال خراب
ده تو نشانم که برم زود آب
زينب(س):
يکه سواري که نمايان بود
اهل و عيالش همه گريان بود
طفل صغيري که کشد شور و شين
جده ي او فاطمه، بابش حسين
گر چه سکينه بدهد، تشنه، جان
بهر خدا آب به بابش رسان
درويش با امام:
اي شه بي يار سلام عليک
بي کس و غمخوار سلام عليک
امام:
کيستي اي مرد عليک السلام
چيست تو را درد عليک السلام
درويش:
عرض من زار شنو اي جناب
از کف من گير همين جام آب
نوش کن اين آب، ايا نور عين
من به فداي تو شوم اي حسين
امام
کابليا زود ببر جام آب
بهر سکينه که بود دل کباب
زان که صغير است نموده است غش
نيست و را طاقت و تاب عطش
درويش :
من به فدايت شوم اي محترم
برده ام اين آب به اهل حرم
آب نخوردند که بنوشي تو آب
آب بنوش اي خلف بوتراب
امام:
کابليا زود ببر جام آب
بهر سکينه که بُوَد دل کباب
من خورم آب ايا کابلي
آب بود در کف بابم علي
آب من از ساغر حيدر بود
آب ز سرچشمه ي کوثر بود
کابليا خانه ات آباد باد
کز عطش تشنه لبان کرده ياد
باز ببر کابليا جام آب
بهر سکينه که بود دل کباب
درويش:
کن نظري اي شه صاحب وفا
جانب من از ره صدق و صفا
قوم ستم آب مرا ريختند
بر سر من خاک جفا ريختند
باد مگر لطف خدايت حفيظ
من به ثوابي نشدم مستفيض
کن کرمي اذن جهادم بده
اين شرف اي فخر عبادم بده
تا شوم اي خسرو عالي جناب
روز قيامت ز شهيدان حساب
امام:
چون که تو را ميل سعادت بود
قلب تو مايل به شهادت بود
هست مرادت که شوي جان نثار
روبه صف لشکر دشمن گذار
درويش با سپاه
هر آن کس که داند، بداند نکو
هر آن کس که نداند بگويم به او
منم شير درنده ي کابلي
غلامي ز عباس بن علي
هر آن کس که سير آمده از جان خويش
بيايد قدم را گذارد به پيش
ابن سعد:
به جنگ هژبران کشيده عنان
بگو از کجايي تو اي پهلوان
نيي از شجاعان ملک عرب
بگو تا بدانم ز اصل و نسب
که تا ثبت دفتر کنم نام تو
بس آن گه برآرم همي کام تو
درويش:
ز نامم چه پرسي ايا بدنژاد
مرا مرگ تو نام، مادر نهاد
زکابل زمين آمدم با ستيز
که قتل تو سازم به شمشير تيز
بيا تا بگرديم به دشت نبرد
پس آن گه ببين جنگ مردان مرد
ابن سعد:
هلا اي سپه از دو سو رو کنيد
به درويش، حمله زهر سو کنيد
يمين و يسارش بگيريد تنگ
بکوشيد در جنگ او بي درنگ
پينوشتها:
1. کارشناسي ارشد زبان و ادبيات فارسي، مدرس دانشگاه آزاد اسلامي واحد ميناب.
2. خرمشاهي، بهاء الدين و فاني، کامران:
دايره المعارف تشيع، مترجم احمد صدر حاج سيدجوادي، جلد چهارم، نشر شهيد سعيد محبي، 1383، ص 440.
3. فلسفي، نصرالله:
زندگي شاه عباس اول، تهران: دانشگاه تهران، 1353، جلد 1، چاپ سوم، ص 10.
4. نراقي، حسن:
چکيده تاريخ ايران از کوچ آريايي ها تا پايان سلسله ي پهلوي، چاپ اول، تهران: اختران، 1387، ص 107.
5. چلکوسکي، پتر:
تعزيه هنر بومي و پيشرو ايران، ترجمه ي داوود حاتمي، چاپ اول، تهران: اميرکبير، 1367، ص 188.
6. مستوفي، عبدالله:
شرح زندگاني من ( تاريخ اجتماعي و اداري دوره ي قاجاريه )، جلد 1، انتشارات زوار، 1341، ص 288.
7. محيط طباطبايي:
« تعزيه داري و شبيه خواني از زمان ديلميان تا امروز »، روزنامه اطلاعات، سال 50، شنبه 20 دي 1354، ص 5.
8. به نقل از پيشکسوتان و کهنسالان.
9. ميرشکاري، علي رضا:
تعزيه در ميناب، چاپ اول، بوشهر: انتشارات شروع، 1382، ص 47.
10. تقيان، لاله:
درباره ي تعزيه و تئاتر در ايران، چاپ اوّل، تهران: نشرمرکز، 1375-1374، ص 49.
11. شهيدي، عنايت الله:
پژوهشي در تعزيه، چاپ اول، تهران: دفتر پژوهش هاي فرهنگي، 1380، ص 255.
12. قضايي، حسين علي:
عمده المجالس ( نسخه خطي ).
13. ميرشکاري، پيشين، 53.
14. قضايي، پيشين.
15. همانجا.
16. همان، 55.
17. همانجا.
18. همايوني، صادق:
تعزيه و تعزيه خواني، تهران: جشن هنر، بي تا.
19. شهيدي، پيشين، ص 255.
20. همان، ص 267.
21. ميرشکاري، پيشين، ص 185.
22. بلوکباشي، علي:
تعزيه خواني، حديث قدسي مصايب در نمايش آييني، تهران: اميرکبير، 1384، صص 83 تا 94.
23. تقيان، پيشين، ص 51.
24. ميرشکاري، پيشين، ص 71.
25. همان، ص 72.
26. همايوني، پيشين، ص 72.
27. شهيدي، پيشين، ص 31.
28. همان، ص 24.
29. محرم يزدي، عبدالوهاب بن محمدعلي
( -1277 ؟ق ): فرهنگ خداپرستي [ چاپ سنگي ]. اين کتاب در مرثيه ي شهداي کربلا و وقايع روز عاشورا است که به شعر سروده شده و افراد مختلفي بر آن مقدمه و تعليقه نوشته اند.
30. بيدل مازندراني کرمانشاهي، محمد بن علي محمد:
( 1264-ق 1313 ): تحفه الذاکرين [ چاپ سنگي ]. کتاب مرثيه و مرثيه سرايي واقعه کربلا از قرن سيزدهم هجري قمري.
31. چلکووسکي، پيشين، ص 78.
32. قضايي، پيشين.
33. شهيدي، پيشين، ص 537.
34. شهادت امام، نسخه ي کريان، 870-874.
35. حنابندان، نسخه ي کريان، بيت 266.
36. شهادت امام، نسخه ي کريان، بيت 1259.
37. شهادت امام، نسخه ي کريان، بيت 1252.
38. شهادت امام، نسخه ي کريان، 325.
39. حنابندان، نسخه ي نصيرايي، بيت 228.
40. حنابندان، نسخه ي نصيرايي، بيت 214.
41. حنابندان، نصيرايي، 487.
42. شهادت امام، نسخه ي کريان، بيت 1270.
43. شهادت امام، نسخه ي کريان، بيت 1413.
44. حنابندان، نسخه ي نصيرايي، بيت 239.
45. شاهنامه فردوسي.
46. همان، ص 538.
47. شهادت امام، نسخه ي کريان، بيت 639.
48. همانجا، ص 539.
49. حنابندان، نسخه ي کريان، بيت 375.
50. حنابندان، نسخه ي کريان، بيت 415.
51. حنابندان، نسخه ي کريان، بيت 422.
52. شهادت امام، نسخه ي کريان، بيت 91.
53. شهادت امام، نسخه ي کريان، بيت 357.
54. شهادت امام، نسخه ي کريان، بيت 406.
55. حنابندان، نسخه ي کريان، بيت 163.
56. شهادت حر، نسخه ي نصيرايي، بيت 290.
57. هجوم، نسخه ي کريان، بيت 134.
58. عابس، نسخه ي نصيرايي، بيت 1.
59. عابس، نسخه ي نصيرايي، بيت 9.
60. هجوم، نسخه ي کريان، بيت 6.
61. عابس، نسخه ي کريان، بيت 133.
62. عابس، نسخه ي کريان، بيت 153.
63. عابس، نسخه ي کريان، بيت 160.
64. عابس، نسخه ي کريان، بيت 162.
65. عابس، نسخه ي کريان، بيت 219.
66. هجوم، نسخه ي کريان، بيت 318.
1. بلوکباشي، علي:
تعزيه خواني، حديث قدسي مصايب در نمايش آييني، انتشارات اميرکبير، 1384، صص 8 تا 94.
2. بهاء الديني خرمشاهي، کامران فاني:
دايره المعارف تشيع، ترجمه ي احمد صدر حاج سيدجوادي، نشر شهيد سعيد محبي، 1383.
3. تقيان، لاله:
درباره ي تعزيه و تئاتر در ايران، چاپ اوّل، تهران: انتشارات مرکزي هنرهاي نمايشي، 1375.
4. چلوسکي، پتر:
تعزيه هنر بومي و پيشرو ايران، ترجمه ي داوود حاتمي، چاپ اوّل، تهران: انتشارات اميرکبير، 1367.
5. روزنامه اطلاعات، سال 50، 20 ديماه 1354.
6. شهيدي، عنايت الله:
پژوهشي در تعزيه، چاپ اول، تهران: دفتر پژوهش هاي فرهنگي، 1380.
7. فلسفي، نصرالله:
زندگي شاه عباس اول، جلد اول، مؤسسه ي انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1353.
8. مستوفي، عبدالله:
شرح زندگاني من ( تاريخ اجتماعي و اداري دوره ي قاجاريه )، جلد اول، انتشارات زوار، 1341.
9. ميرشکاري، علي رضا:
تعزيه در ميناب، چاپ اول، بوشهر: انتشارات شروع، 1382.
10. نراقي، حسن:
چکيده تاريخ ايران از کوچ آريايي ها تا پايان سلسله ي پهلوي، چاپ اول، انتشارات اختران، 1387.
11. همايوني، صادق:
تعزيه و تعزيه خواني، تهران: جشن هنر، بي تا.
تعزيه و تعزيه خواني، تهران: جشن هنر، بي تا.
منبع مقاله :
خيرانديش، دکترعبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي؛ (1391)، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر پنجم)، ( بي م )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول