ايدئولوژي ماشينها: تکنولوژي کامپيوتر

جاي هيچ گونه ترديدي نيست که تکنوپولي آمريکايي، با همان شتاب و بي پروايي که به تکنولوژي پزشکي گردن نهاد، همان گونه کامپيوتر را نيز جزئي از وجود خود ساخت و با آن عجين شد. چه بسا اين اجتناب ناپذير بوده اما در هر
دوشنبه، 17 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ايدئولوژي ماشينها: تکنولوژي کامپيوتر
ايدئولوژي ماشينها: تکنولوژي کامپيوتر

 

نويسنده: نيل پستمن
برگردان: صادق طباطبايي



 

جاي هيچ گونه ترديدي نيست که تکنوپولي آمريکايي، با همان شتاب و بي پروايي که به تکنولوژي پزشکي گردن نهاد، همان گونه کامپيوتر را نيز جزئي از وجود خود ساخت و با آن عجين شد. چه بسا اين اجتناب ناپذير بوده اما در هر صورت بي نهايت تأثرآور است. با اين بيان نمي خواهم بگويم که کامپيوتر همچون پرده اي چهره ي نمادها و ارزشهاي اصولي ما را پوشانده است، بلکه فقط مايلم اين مطلب را متذکر شوم، چنان که در تکنولوژي پزشکي ديديم، کاميپوتر به نحوي و از راههايي صاحب قدرت تعيين کننده و هدايتگر انديشه هاي ما شده که شايد يک فرهنگ هوشيار و بيدار، از قبول و پذيرش آن امتناع مي ورزيد. از اين جهت شايسته است ايده ها و انگيزه هايي را که تکنولوژي کامپيوتر در ذات خود دارد و خواب و خيالي را که در سر مي پروراند، شناخته و آنها را دقيقاً مورد بررسي و مطالعه قرار دهيم. البته ديگران هم اين کار را کرده اند، از جمله يوزف وايتسن باوم ( Joseph Weizenbaum ) در کتاب ارجمند و پراهميت خود، قدرت کامپيوتر و ناتواني عقل آدمي ( Die Macht des Computer und die Ohnmacht der Vernuft ) . وايتسن باوم، در اين کار مانند ديگران با دشواريهايي مواجه شد که ناشي از جهان شمولي و حضور عام کامپيوتر بود؛ زيرا اولاً امکانات کاربردي کامپيوتر بي نهايت متنوع بود و ثانياً در اغلب ماشينها و آلات ديگر صنعتي به کار رفته و در آنها هضم شده آن چنان که ديگر قابل تفکيک نمي باشد. از اين رو مشکل مي نمايد که در اين راه به آن قسمت از ايده و انديشه اي پرداخته شود که فقط از کامپيوتر نشأت مي گيرد. مثلاً کامپيوتر مانند استتوسکوپ ( گوشي قلب ) نيست که فقط از ابعادي مشخص برخوردار است و نقش محدودي را نيز ايفا مي کند. اگر از دزدان حرفه اي که به کمک استتوسکوپ اقدام به باز کردن قفلهاي رمز گاوصندوقها کرده و با آن صداي دندانه هاي مختلف چرخانه هاي کليد رمز را شناسايي مي کنند صرف نظر کنيم، اين وسيله را فقط پزشکان به کار مي برند. اما از کامپيوتر همه کس استفاده مي کند و يا به نوعي در خدمت کامپيوتر قرار دارد، و اين همه به خاطر کاربردها و مقاصدي است که ظاهراً حد و مرزي ندارد و پايان پذير نيست.
علاوه بر کاربردهاي متداولي که کامپيوتر دارد نظير حفظ و طبقه بندي اسناد، تنظيم جدولها و نمودارها و پرداخت متون و تنظيم مطالب و موضوعات، يک سلسله موارد استعمال را مي توان برشمرد که مشحون از شکوفاييها و نمايانگر قدرت خارق العاده و اعجاب برانگيز آن است. هم اکنون مقاله اي از نيويورک تايمز را پيش رو دارم که نشان مي دهد کامپيوتر چگونه مي تواند به کمک معماران و آرشيتکتها درآمده و به ارائه طرح يک استخر عظيم و داراي هشت باند سرسره ي آبي و امواجي به ارتفاع دو و نيم متر بپردازد. (1) در آرشيو محقري که من در اختيار دارم مقاله اي وجود دارد که به کاربرد کامپيوتر براي تعيين برنامه هاي کنفرانس رؤساي شرکتهاي تجاري و تدوين نمودارهاي آماري و برآورد عملکرد کار مديران شرکتها، اشارات مفصلي دارد. (2) در مقاله ي ديگري نشان داده مي شود که چگونه کامپيوتر مي تواند با تدوين گرافيکهاي خاص، به اعضاي هيئت منصفه ي يک دادگاه کمک کند تا اظهارات شهود را بهتر به خاطر بياورند. در اين مقاله از گريگوري مازارس ( Gregory Mazares )، رئيس واحد گرافيک علوم قضايي، نقل قولي بدين شرح آمده است: « ما سازماني زنجيره اي هستيم داراي شبکه اي پيوسته و مورد بهره برداري، و کار خود را روي روشهاي بصري متمرکز کرده ايم. اعضاي هيئت منصفه ي اصولاً به آنچه که مي بينند باور دارند. اين تکنولوژي، مطالب را به صورت نمودارهاي ساده شده و اطلاعات را خرده خرده و منظم در برابر ديدگان آنان قرار داده و با اين روش، هوشياري دائم آنان را باعث مي گردد ». (3) در حالي که آقاي مازارس اعضاي هيئت منصفه اي را که درون شبکه ي زنجيره اي او قرار دارند ياري مي کند که مطلب يا مطالبي را به خاطر بياورند، آقاي مورتون ديويد ( Morton David ) از شرکت کامپيوتر فرانکلين، به آنان مي آموزد چگونه کلمه ي موردنظر را از کتاب مقدس الکترونيکي، به سرعت برق استخراج کنند. ( واژه ي برق [ آذرخش ] در کتاب مقدس، نسخه ي نيوانترناسيونال، 42 مرتبه در نسخه ي کينگ جيمز King James، فقط 8 بار تکرار مي شود. اگر شما هم به اين مسائل علاقه منديد، مي توانيد نظير همين کارها را حتي فقط در عرض چند ثانيه انجام دهيد ). اين موفقيت آن چنان به ذهن و تخيلات آقاي ديويد سيطره پيدا کرده که اظهار مي دارد: « تکنولوژي ما قادر است نظير آن دگرگوني عميقي را ممکن سازد که اوراق متحرک ( کتاب ) با اختراع صنعت چاپ توسط گوتنبرگ پديدار ساخت ». (4)
مقاله ي ديگري توصيف مي کند، چگونه مي توان از کامپيوتر براي اتخاذ تصميمات لازم در امور مربوط به سرمايه گذاريها سود جست؛ به اين ترتيب که کامپيوتر قادر است سناريوي کامل گردش کار را تنظيم کرده و ارائه دهد. حال اين سناريو از چه دقت و ظرافتي برخوردار است؟ در اين مورد اطلاعاتي به ما داده نمي شود. (5) در مقاله ي ( Technology Review ) مي خوانيم چگونه کامپيوتر مي تواند به پليس کمک کند تا آدرس کساني را که در موارد اضطراري تلفن مي کنند، در دسترس داشته باشد و در آينده اي نزديک، براساس پيش بيني صورت گرفته- به حدي اطلاعات لازم درباره ي هر فرد تلفن کننده ي احتمالي در اختيار پليس خواهد بود که به مدد آنها قادر است ميزان جديت و اهميت موارد درخواست اضطراري و تلفني را ارزيابي کند.
با اين تفاصيل، اين سئوال به ذهن خطور مي کند که آيا چارلز باباژ ( Charles Babbage ) در راه تحقق چنين مقاصدي بوده است زماني که در سال 1882، شش سال بعد از اختراع گوشي قلب، اعلام کرد موفق شده است ماشيني اختراع کند که قادر به انجام محاسبات ساده ي رياضي و چهار عمل اصلي مي باشد؟ پاسخ شايد مثبت باشد. زيرا او به تکميل اين دستگاه نپرداخت، بلکه مشغول کار بر روي ماشن حساب مفصل تري شد که قادر باشد محاسبات پيچيده تري را انجام دهد. اين کار را هم رها کرد و از سال 1883 به کار و ساختن ماشينهاي حساب پشت کرد و از آن پس وقت خود را بر روي ماشينهاي قابل برنامه ريزي متمرکز کرد، که مي توان آنها را اجداد کامپيوتر مدرن توصيف نمود. اولين ماشين او از اين نوع، که باز هم بنابر خصلت و خوي او ناتمام ماند، توسط نوار و کارتهاي سوراخ دار هدايت مي شد. اين نوع ماشينها در کارخانجات مکانيزه شده ي بافندگي فرانسه مورد استفاده قرار گرفتند. خلال 37 سال بعد، باباژ همچنان به کار تکميل و بهبود ماشينهاي قابل برنامه ريزي سرگرم بود. هر مدل جديد او کامل تر و پيچيده تر از نمونه قبل بود. (6) در يک مقطع زماني به خصوص، متوجه شد که مکانيزه کردن اعمال و برنامه هاي رده بندي شده و مدرج مي تواند وسيله اي باشد که به کمک آن هرگونه عمل و تنظيم برنامه ي غيرمدرج را نيز انجام داد. بدون اغراق مي توان گفت که يافته هاي باباژ با کشف اصول و قواعد حروف الفبا توسط يونانيها در سه قرن قبل از ميلاد، قابل قياس است؛ به اين ترتيب که مي توان از حروف الفبا، با حذف نقش اصلي آنها که براي بيان و مشخص کردن صداي خاص هر حرف و هجي کلمات به کار مي روند، به عنوان علايمي براي طبقه بندي، حفظ کردن و اعاده ي سيستماتيک اطلاعات سود جست. طبعاً آقاي باباژ که داراي اين فکر و قدرت دريافت شده بود، مي توانسته در انديشه ي طراحي و ساخت ماشيني داراي شعور و قدرت بررسي و پردازش اطلاعات و داده ها بوده باشد. هر چند در زمان حيات او ادوات تکنيکي لازم براي تحقيق چنين ايده اي هنوز وجود نداشته است. براي خلق کامپيوتر، به صورتي که ما امروز در اختيار داريم، بايد بشر سالها صبر مي کرد تا يک سلسله اختراعات و اکتشافات مقدماتي ديگر رخ مي نمودند؛ از قبيل تلگراف، تلفن، استفاده ي فني از قوانين بل ( Bool ) در علم جبر، پيدايش سيستمهاي اتصال رله و خودکار، که مقدمات اختراع سيستم و مدار اتصالي ديجيتال را توسط کلودشانون ( Claude Shannon ) فراهم آورند. امروزه هرگاه واژه ي کامپيوتر را بدون توضيح دقيق تر به کار مي بريم، نوعي سرگرمي و بازي که در سالهاي 40 همين قرن توسط ماشينهاي اختراعي جان نويمان ( John Neumann ) وارد بازار شد، در اذهان تداعي مي شود. قبل از اين دوران کلمه ي حسابگر يا کامپيوتر به فردي اطلاق مي شد که با وسايل مکانيکي به انجام امور محاسبات مي پرداخت. سپس همان طور که اعمال محاسبه به ماشين منتقل شد، واژه ي کامپيوتر نيز از شخص به ماشين انتقال يافت، خاصه به اين دليل که ماشينهاي اختراعي نويمان قدرت بي مانندي را در عمل به اثبات رساند.
بعد از اختراع کامپيوترهاي ديجيتال، ديگر مشخص بود که کامپيوتر قادر به انجام وظايفي است که از پاره اي جهات به « هوش » قابل تعبير است. در سال 1936 رياضي دان بزرگ انگليسي، آلن تورينگ ( Alan Turing ) نشان داد که مي توان ماشيني ساخت که رفتاري درست نظير يک انسان داشته باشد و آن را براي انجام اعمال و اهدافي معين به کار گرفت. تورينگ مي خواست خصلت و قدرت هوش را به ماشيني اعطا کند که بتواند با استفاده از اطلاعات و پيامهايي که به او داده شده به تبادل فکر با انسان ديگر بپردازد، به عبارت ديگر اين ماشين قادر باشد براي يک انسان، نقش مخاطب را ايفا کند. در سالهاي اوليه ي تأسيس « لابراتور هوش مصنوعي » متعلق به انستيتو تکنولوژي ماساچوست، وايتسن باوم موفق به تنظيم و ارائه ي برنامه اي براي دستگاه هوش مصنوعي شد بنام اليزا ( Eliza ) که نشان داد به چه آساني مي توان از عهده ي تست هوش تورينگ برآمد. هرگاه اين ماشين مجهز به برنامه ي اليزا مورد سئوالي قرار مي گرفت که در جمله ي آن، مثلاً به شيئي يا اسمي اشاره مي شد، اين برنامه مي توانست با اين جمله: « چرا نسبت به اين شيء يا اسم علاقه منديد؟ » از خود عکس العمل نشان دهد. به عبارت ديگر اين دستگاه برنامه ريزي شده قادر بود جمله اي را که به او داده مي شد، به هم ريخته و در فرم ديگري در آورد و سپس در مورد شيء به خصوصي که در جمله بود، اطلاعات بيشتري را طلب کند. کاري را که اليزا انجام مي داد مي توان در حقيقت به کار يک روانکاو مهربان و به لحاظ هزينه، ارزان توصيف کرد؛ چه اين سئوال از نوع همان سئوالاتي است که در طول روان درماني از جانب روان شناس مطرح مي شود. برخي اشخاص که از اليزا استفاده مي کردند، حاضر نبودند قبول کنند که با يک ماشين در حال گفت و گو هستند. بعد از آنکه وايتسن باوم رؤياي ماشين تورينگ را محقق ساخت، براي مدت زماني دستگاه را از مدار خارج کرد و به تأليف کتاب قدرت کامپيوتر و ناتواني عقل آدمي پرداخت. او در اين کتاب به طرح سئوالاتي پرداخت که از جمله، به نتايج پژوهشهاي کساني که در حوزه ي برنامه ريزي براي هوش مصنوعي به پژوهش اشتغال داشتند، عنايت داشت. او همچنين برنامه هايي را مورد سئوال قرار داد که براساس فرضيه ي بي سر و صدا و پذيرفته شده ي « هر کاري را کامپيوتر مي تواند انجام دهد، بايد انجام دهد » پي ريزي شده بود. و نيز راه و رسم هاي مختلف تأثيرات گسترده ي تکنولوژي کامپيوتر را در شکل دهي تصور و برداشت انسان از جهان، آن طور که کامپيوتر مي طلبيد، به دقت مورد بررسي قرار داده بود. اين همان ايدئولوژي کامپيوتر است که اينک بدان مي پردازم.

مجموعه ي ايده و انديشه اي را که کامپيوتر در سر دارد مي توان حتي از عنوان کتاب ج. ديويد بولتر ( J.David Bolter ) انسان تورينگ ( Turing"s Man )، استنباط نمود. عنوان اين کتاب در حقيقت نوعي استعاره است. نظير آنکه مثلاً انسانها را از قرن شانزدهم تا چندي قبل- به دليل تأثير عميق صنعت چاپ در تمام ابعاد وجودي و فرهنگ بشري « انسان گوتنبرگ » بناميم. اگرچه بولتر از کامپيوتر، به لحاظ عملکرد آن، با عنوان کتاب نوين ياد مي کند، اما در عين حال گام فراتر نهاده و مي گويد کامپيوتر استعاره ي نافذ و برجسته ي عصر حاضر به شمار مي آيد. اين کامپيوتر است که با مفهوم و معنايي که به عصر حاضر مي دهد معيارهاي جديدي براي رابطه ي ما با اطلاعات، کار با ارکان قدرت و همچنين با طبيعت عرضه داشته است. برجسته ترين نشانه ي اين روابط جديد اين است که کامپيوتر، وظيفه ي انسان را در پروسسور ( Processor ) بودن، يعني گيرنده و ثبت کننده ي اطلاعاتي که بايد پردازش شوند، قرار داده و طبيعت را نيز همچون اطلاعاتي تلقي مي کند که بايد ارزيابي و پردازش شود. در راستاي مفهوم بخشي و ارائه ي تعاريف کلي، مهم ترين پيام کامپيوتر اين است که ما ماشين هستيم، گرچه ماشينهايي هستيم که داراي قدرت تفکر است، اما در هر صورت انسانها ماشين اند. از اين رو کامپيوتر مهمترين و کامل ترين ماشين تکنوپولي است که به هيچ وجه و با هيچ چيز ديگر قابل تعويض و جايگزيني نيست. کامپيوتر سلطه ي محض خود را بر روي طبيعت و الزامات آن، محيط زيست و اصولاً زيست شناسي ما، احساسات و عواطف ما، حرکات و حتي رسوم ما به دست مي گيرد. او مدعي حاکميت بلامنازع بر مجموعه ي تجربيات و رفتارهاي انساني و آنچه بر سر انسانها مي آيد و خلاصه تسلط کامل بر تمام ابعاد زندگي انساني است. و اين ادعا را با اين نمايش که او بهتر از ما قادر به فکر کردن است تحکيم مي بخشد. ماروين مينسکي ( Marvin Minsky ) که از اين هوش مصنوعي سخت به شگفت آمده و دچار نوعي هيجان زدگي هيستريک شده است، يکبار اظهار داشته بود، قدرت تفکر اين مغز سيليکوني آن چنان افسانه اي و مفتون کننده است که « ما بايد خوشحال باشيم، اگر ما را حتي به عنوان حيوانات خانگي خود نگه بدارد ». (7)

گيج کننده تر و خطرناک تر از اين، گفته ي مک کارتي ( McCarty ) واضع واژه ي « هوش مصنوعي » است که اظهار مي دارد: « حتي يک ماشين ساده نظير ترموستات را مي توان صاحب باورهاي عقيدتي دانست ». وي به سؤال جان سرل ( John Searle ) که قريب به اين مضمون پرسيده بود « اين ترموستات شما به چه چيز اعتقاد دارد؟ » پاسخ داده بود که: « ترموستات من عقايدي سه گانه دارد: الان خيلي گرم است، اينجا سرد است، و الان دما مناسب است ». (8)
نکته ي جالب و در خور توجه در اين جواب اين است که واژه ي « باور عقيدتي » داراي تعريفي نوين گشته است. اين تعريف، اين برداشت را که انسانها داراي حالت روحي و رواني خاصي هستند که به نوبه ي خود پايه ي باورهاي ذهني آنان را شکل مي دهد، باطل اعلام کرده و در عوض مدعي مي شود که باور عقيدتي يعني آن کاري که انسان يا هر شيئي انجام مي دهد. اين نقل قول نشان مي دهد که ظاهراً بين تجليات واقعي يک عقيده و تقليد و نسخه برداري از همان عقيده، تفاوتي اساسي وجود ندارد. اين نظريه همچنين اين تصور را، که فهم و روان آدمي پديده اي است حياتي، به دور مي اندازد. به بياني ديگر ما در اينجا با نوعي تشبيه و مقايسه و نيز استعاره اي بيمارگونه و جنون آميز روبه رو هستيم. از جمله ي « انسانها از بعضي جهات با ماشين برابرند » مي رسيم به جمله ي « انسانها تقريباً چيز ديگري جز ماشين نيستند. » و سرانجام به جمله ي « انسانها ماشين هستند »، ارتقا مي يابيم، و از اين مي رسيم به نظريه اي که مک کارتي نيز بدان تصريح دارد: « ماشينها، وجودي انساني هستند ».
از اين مطالب به اين نتيجه مي رسيم که انسان مي تواند ماشيني بسازد که قادر به کپيه برداري و تقليد از هوش انساني است و به همين جهت است که تحقيقات و آزمايشهايي در مورد هوش مصنوعي اجتناب ناپذير بوده است. آنچه در اين سير تفکر در خور توجه است، آن نتيجه ي تحقيرآميز و انحطاط آوري است که در ذات اين نگرش وجود دارد. هوش انساني، آن طور که وايتسن باوم مکرراً تأکيد مي کند، قابل کپيه کردن و انتقال به ديگري نيست. اين يک واقعيت بسيار روشن و واضح است که انسانها از يک نيروي حياتي تعقلي غيرمادي و غيرقابل تعويض و ريشه دوانده در حيات بيولوژيک خود برخوردارند که در يک مقياس بسيار محدود، در يک ماشين نمودار مي گردد؛ اما هرگز قابل انتقال و نسخه برداري نيست. ماشينها قادر به احساس و قدرت حس و لمس کردن نيستند، چه رسد به قدرت تفکر و فهم. اگرچه اليزا قادر است سئوال کند « چرا به مادر خود علاقه منديد و يا چرا در مورد او نگران هستيد »، سئوالي که ممکن است يک روانکاو نيز مطرح سازد. اما اين ماشين هرگز نمي داند معني اين سئوال چيست و حتي نمي داند اصولاً سئوال کردن يعني چه. ( طبيعي است که ممکن است روانکاواني هم باشند که ندانند معني سئوالات آنها چيست. خاصه اگر اين سئوالها و نظاير آن را روزانه بدون توجه، سيستماتيک و به طور عادت مطرح کنند و آن را جزئي از يک عادت هميشگي بدانند، در اين صورت است که مي توان گفت کار آنها به نوعي ماشين شباهت دارد ). شاخصه ي فهم و تعقل در درک معاني است که آن را با شيئي ديگر غيرقابل تعويض مي سازد و نه در نمود ظاهري و تظاهر و يا در عکس العملهاي لحظه اي. در اينجا منظور من از معني، بيشتر آن چيزي است که حداقل دو نفر، از به هم پيوستگي چند جزء يا چند سمبل به يکديگر به ذهنشان متبادر مي شود و شناخت يکساني به دست مي آورند. تا آنجا که من مي فهمم، اين شاخصه ي معني بخشي و درک معاني حتي در برگيرنده ي آن مجموعه اي است که احساسات، تجربيات، دستاوردها و ماحصل عواطف و ادراکات ما ناميده مي شود، که نه تنها نبايد الزاماً در قالب سمبلها نمودار گردد، که چه بسا اصولاً قابل بيان سمبليک نباشند. و با وجود آن که در قالب سمبلها جاي نمي گيرند اما معاني خاص خود را در بر دارند. ليکن کامپيوتر بدون سمبلها و نمادهاي خاص خود مشتي آهن پاره بيش نيست. علي رغم آنکه کاوش و کوشش براي پيدا کردن ماشيني که بتواند از قدرت تفکر و فهم انساني نسخه برداري کرده و داراي توان انديشيدن باشد، از ديرباز انسانها را به اين سو و آن سو کشانده، و علي رغم آنکه سيستم مداري ديجيتال به اين تلاشها چارچوبي علمي بخشيده، اما اين هوش مصنوعي هرگز نخواهد توانست به مخلوقي متفکر و داراي عواطف و خصوصياتي که از ويژگي انسانهاست، منجر شود. با وجود آنکه مطالب فوق ظاهراً از وضوح کافي برخوردار است و کاملاً بديهي به نظر مي رسد، اما تمايل به اين قياس که سعي مي کند که انسان را با ماشين و يا ماشين را با انسان مساوي يا مشابه انگارد، آن چنان قوي است که مدتهاست وارد زبان روزمره و محاورات ما شده است. غالباً و روز به روز بيشتر شنيده مي شود که عده اي مي گويند در نظر دارند و يا چه مي شد اگر مي توانستند وجود خود را به داده ها و برنامه هاي کامپيوتري مجهز سازند و يا اينکه برنامه و داده اي را از سازمان بدني خود پاک مي کردند. اينها مغز خود را نوعي نرم افزار پنداشته اند که مي تواند داده هايي را ارائه دهد و يا اين تصور که تفکر چيزي نيست جز پردازش و باز کردن کدهاي اطلاعاتي، نگارش و يا حذف داده ها. امروزه اين نگرش و پندار تقريباً جنبه عام پيدا کرده است.
يک مثال بارز و تکان دهنده که نشان مي دهد تا چه درجه اين مقايسه بين انسان و ماشين در اعماق زبان روزمره ي ما نفوذ کرده، حوادث بعد از چهارم نوامبر 1988 است که کامپيوترهاي مجاور ايستگاه برق آرپانت ( Arpanet )، ناگهان تنبل تر شده و سرانجام در انبوهي از اطلاعات و داده هايي که به هيچ وجه به سيستم متعلق نبود، غرق شدند و خفه گشتند. اين مسئله بلافاصله گريبانگير شش هزار کامپيوتر در ايالات متحده و ماوراي اقيانوس شد. اولين حدس و گمان اين بود که يک برنامه نرم افزار بيگانه خود را به درون سيستمها و برنامه هاي موجود نفوذ داده است. نام اين نرم افزار بيگانه را در حوزه ي قياس و تشابه و همان گونه که گفتم، در مقام استعاره ي انسان/ ماشين، ويروس نام نهادند. آن چنان که بعدها معلوم شد، عامل نفوذي، برنامه اي بوده که به منظور تخريب و غيرقابل استفاده کردن کامپيوترها طراحي شده بود و نوعي کرم مزاحم بوده است. بدون ترديد استعمال نابجاي واژه ي ويروس براي اين واقعه، که به لحاظ تکنيکي به هيچ وجه صحيح نيست، به دليل ارتباطي است که اين کلمه با حيات و زندگي و سلامت انسانها دارد. ريموند گوتسي ( Raymond Gozzi ) در يک تجزيه و تحليلي که انجام داده نشان مي دهد که وسايل ارتباط جمعي چگونه در مورد اين حادثه گزارش دادند: روزنامه ها نوشتند، کامپيوترها مبتلا به « عفونت » شده اند، اين ويروسها بيماري زا و مسري هستند. آزمايشهايي صورت گرفته بلکه بتوانند کامپيوترهاي مبتلا به عفونت را به « قرنطينه » ببرند و شبکه و سيستم اتصالي آنها را ضدعفوني کنند. علاوه بر همه ي اينها برنامه ريزان معتقدند، بتوانند نوعي « سرم » را پيدا کنند که به وسيله ي آن کامپيوترها را در برابر حملات جديد « واکسينه » کرده و مصون سازند. (9)
اين زبان و انتخاب اين کلمات تنها بيانگر يک تشبيه شاعرانه و انتقال خصلتهاي بشري به يک شيئي ديگر نيست، بلکه عميقاً نشان مي دهد که درک رابطه بين کامپيوتر و انسان به چه درجه از انحراف و انحطاط رسيده است. اگر کامپيوترها بتوانند مريض شوند، طبعاً مي توانند سالم هم باشند، و به محض آنکه سلامت خود را باز يافتند، خواهند توانست درست بينديشند و به اتخاذ تصميم بپردازند. از اينها نتيجه مي شود که کامپيوتر داراي اراده است، منظور و مقاصدي دارد، دلايل و علل و اسباب را مي شناسد و به عبارت ديگر، کامپيوتر در مقابل تصميمات و کارهايي که انجام مي دهد، از انسانها سلب مسئوليت مي کند. با يک کيمياگري گرامري جالب توجه، جمله « ما از کامپيوتر براي انجام محاسبات استفاده مي کنيم »، معنايي معادل « کامپيوتر حساب مي کند » پيدا مي کند. کامپيوتري که حساب مي کند، ممکن است تصميم بگيرد غلط محاسبه کند يا اصلاً حوصله ي حساب کردن نداشته باشد، مأموران باجه ي بانک همين معنا را در سر دارند وقتي به مراجعه کننده اي مي گويند که نمي دانند چه مقدار پول در حساب او وجود دارد، زيرا کامپيوتر « سر کار خود حاضر نشده است ». نتيجه ي جبري اين برخورد اين است که هيچ کس در بانک مسئوليت اين بي اطلاعي را ندارد. کامپيوترها نيز خطا مي کنند، خسته و مريض مي شوند و لذا نبايد بر آنان خرده گرفت! گويي اين نوع تفکر نشان دهنده ي جابه جايي قدرت ازلي حاکم بر همه چيز است. من اين تعبير را از استانلي ميلگرام ( Stanley Milgram ) به عاريت گرفته ام؛ آنجا که انسانها مسئوليت و دخالت خود را در برابر يک حادثه ي انجام شده و در مقابل يک واقعه، به دليل وجود مشيتي فاعل و قدرتي خارج از محدوده ي نظام بشري، نفي مي کنند. (10) سرانجام، ما اصل نظارت و کنترل را از خود گرفته به کامپيوتر واگذار مي کنيم. معناي ديگر آن اين است که ما بدون دغدغه ي خاطر و بدون تأمل به دنبال اهدافي روان مي شويم که از خرد به دور بوده و غير انساني است و فقط به اين دليل که کامپيوتر به دنبال اين اهداف است و يا به اعتقاد ما قادر است به آنها دسترسي پيدا کند، دنباله رو آن مي شويم.
ماشينها، با انواع بي نهايت مختلف خود، قادرند اعمال و حرکات انساني و حتي آنچه بيش از هميشه محتمل است، کارهاي ماوراي انساني و بالاتر از انسان را انجام دهند و در آن راه شتاب گيرند. يک مثال، که اين پوچي را نشان مي دهد، در اين ارتباط به ذهن من خطور کرد و آن نکته اي بود که يکي از شاگردان من در يک روز بسيار گرم و مرطوب تابستان در يک سالن سمينار که به وسايل تهويه مجهز نبود، اظهار داشت. او وقتي شنيد ميزان الحراره درجه ي حرارت هوا را 37 درجه ي سانتيگراد نشان مي دهد، گفت: « پس عجيب نيست که هوا اين قدر گرم است! » معناي اين حرف اين است که طبيعت در اينجا نقشي ندارد، بلکه فقط لازم است که دماسنج کار خود را تعطيل کند و اين قدر ديوانه بازي در نياورد، تا هوا مطبوع تر شود! از اين نقطه نظر، کامپيوترها به مراتب « انساني تر » از دماسنج و ديگر ابزار و ادوات تکنيکي هستند. برخلاف ساير ماشينها و دستگاههاي ديگر که فقط کار مي کنند، کامپيوترها کار را هدايت مي کنند و به قول نوربرت وينر ( Norbert Wiener ) « تکنولوژي فرمان و هدايت » هستند. اگر چيزي وجود نداشته باشد که لازم باشد آن را کنترل کنند و يا به آن فرمان دهند، ارزش چنداني ندارند و به اين دليل، کامپيوترها در نظام بوروکراسي داراي اهميت فراوان مي باشند.
بدون ترديد مي توان انتظار داشت که بوروکراتها تمايل شديدي به تصاحب ماشين و تکنولوژي از خود نشان دهند تا اين گمان را ايجاد کنند که تصميمات اين ابزار، نيازي به اعمال نظارت و کنترل از جانب آنان ( بوروکراتها ) ندارد. از آنجا که کامپيوتر تظاهر به هوش و بي طرفي مي کند، داراي آن چنان قدرت جادويي است که توجه را از مسئولان يک سازمان اداري و بوروکراسي منحرف کرده و آن را به سوي خود جلب مي کند؛ گوي کامپيوتر در مرکز اصلي قدرت و حاکميت قرار گرفته و آن را در دست دارد. يک بوروکرات که خود را به کامپيوتر مجهز کرده و در چتر حمايت او درآمده است، در واقع فرمانده و قانونگذار نامرئي زمان ماست و در عين حال يکي از بزرگترين ننگهاي اين عصر است. اگر آدولف آيشمن گفته بود که اين او نبوده، بلکه باطري يک کامپيوتر بوده که يهوديان را به کوره هاي آدم سوزي مي فرستاده است، احتمالاً هرگز به محاکمه کشانده نمي شد و مورد مواخذه قرار نمي گرفت.
اگرچه ( شايد هم به دليل آنکه ) من در مسير زندگي دانشگاهي خود نسبتاً دير وارد مسائل اداري و صاحب مسئوليتهاي تشکيلاتي شده ام، هر بار بيشتر در شگفتي فرو مي روم وقتي مي بينم مراجعه کنندگان با چه حرف شنوايي و اطمينان خاطر و رضايت مشهودي، دلايلي را که با جمله ي « کامپيوتر نشان مي دهد... » و يا « کامپيوتر تصميم گرفته است... » شروع مي شود، مي پذيرند. در نظام تکنوپولي اين عبارت جاي تعبير « خدا خواسته است » را مي گيرد و نتيجه و تأثير، تقريباً و عمدتاً همان است. براي کسي شگفت آور نخواهد بود اگر بگويم که من کمتر به اين نوع مزخرفات توسل مي جويم؛ ولي گه و گاه هنگامي که در تنگنا قرار مي گيرم احساس مي کنم، رفته رفته حتي خود من نيز بايد تسليم شوم. تاکنون هرگز کسي با کامپيوتر ستيز نکرده و نگفته است: « من به تو داده هاي نادرست مي دهم ولي تو به من باز داده ي درست بده! » اين نوع بي دفاعي انسانها در برابر کامپيوتر، يادآور قهرمانان فرانتس کافکا است؛ در داستان محاکمه، يوزف ک. ( Joseph K. ) به جرمي متهم مي شود. او اصلاً نمي داند که اين جرم چيست و چه کسي او را بدان متهم مي کند. کامپيوتر نيز از اغلب ما، پيکره هايي نظير يوزف .ک. ساخته است. غالباً به عنوان يک مدعي ناشناس ظهور مي کند، به امري يا چيزي ما را متهم مي کند، بدون آنکه اعلام دارد علت اين اتهام چيست و بدتر از آن اينکه حتي در اغلب موارد، اصولاً کسي دليل و ريشه ي اين اتهام را جويا نمي شود. ظاهراً همين که گفته شد: « کامپيوتر چنين فرموده است »، کفايت مي کند. حال چه کسي، چه داده هايي به کامپيوتر داده است؟ چگونه برنامه ريزي شده؟ چگونه اين داده ها پردازش مي شوند؟ به چه منظور و مقاصدي اين کار صورت مي گيرد؟ اينها در خدمت چه کسي و بر اساس چه هدفي است؟ چه تفکر و عقيده اي مبناي اين کار است؟ اينها همه سئوالاتي هستند که هرگز طرح نمي شوند. اعتبار اين مسائل فقط در حوزه ي زندگي خصوصي انسانها نيست، بلکه شامل تصميماتي نيز مي شود که جنبه ي عام و همگاني دارد. نهادهاي بزرگي مانند پنتاگون، سازمانهاي مالي ايالات متحده و حتي کارتلهاي چندمليتي با صراحت اظهار مي دارند، تصميمات و تدابيرشان براساس نتايج به دست آمده از کامپيوتر است. همين توجه اغلب کفايت مي کند و موجب آرامش خاطر و چه بسا مهمتر از آن باعث به خواب رفتن معترضين مي شود. حداقل به اينجا کشانده مي شويم که ديگر از اعتراض و خرده گيري دست مي کشيم. همين امر هم يکي از دلائل اساسي است که کامپيوتر باعث تقويت نهادهاي بوروکراسي شده و ضرورت اقدامات لازم و ميل به ايجاد دگرگونيهاي عظيم در سيستم اجتماعي را تضعيف ساخته است. « آغاز انقلاب کامپيوتر و شروع عصر تکنولوژي کامپيوتر بارها اعلام شده است »، اين مطلب را وايتسن باوم مي نويسد: « اما اگر پيروزي يک انقلاب در ميزان و عمق دگرگونيهايي است که در اجتماع و نظام اجتماعي پديدار مي سازد، در اين صورت مي توان گفت که انقلاب کامپيوتر هنوز رخ نداده است ». (11)
از آنجا که کامپيوترها روند و گردش کار يک نهاد سياسي، اجتماعي و يا اقتصادي را اتوماتيزه و خودکار ساخته و باعث افزايش بهره دهي و کارآيي بيشتر اين نهادها شده است- شايد هم به اعتباري چنين نباشد- با اين کار اذهان را از توجه به اين سئوال اساسي منحرف کرده که آيا اصولاً يک چنين تشکيلاتي ضروري هستند يا خير، و يا چگونه مي توان آنها را مفيدتر ساخت. محتوي و کارآيي يک دانشگاه، يک حزب سياسي، يک مجتمع مذهبي، يک دادرسي قضايي و يا حتي کنفرانس رؤساي يک شرکت تجاري بهتر نخواهد شد، اگر به سيستم خودکار و اتوماتيک مجهز شوند که گردش امور و هدايت دستور جلسه را به دست گيرد. ممکن است اين تجهيزات جلوه ي ظاهري فريبنده تر، صنعتي تر و خودکارتر داشته باشد، اما به هيچ وجه قادر نخواهد بود کاستيهايي را که مانع تأمين و تحقق اهداف اساسي يک چنين نهادهايي است مرتفع سازد. به عبارت ديگر تکنولوژي کامپيوتر هنوز نتوانسته است از چنان قدرتي برخوردار شود و باعث آن گونه دگرگونيهاي عميق اجتماعي، سياسي و مذهبي گردد که در اثر ظهور چاپ پديدار شدند. اگر ظهور چاپ و مطبوعات، به قول ديويد ريسمن ( David Riesman )، « باروت روح » آدمي شد، کامپيوتر به دليل آن که به نهادها و انديشه هاي ناقص جلوه اي کاذب مي بخشد، نوعي گرد و خاک بر روح مي نشاند.
من نمي خواهم تا آنجا پيش بروم که مانند وايتسن باوم ادعا کنم که کامپيوترها فقط وسايلي مزورانه هستند و پر از خدعه و زيرکي، که کارشان ايفاي وظايف بي اهميت است و از اين لحاظ، انقلاب کامپيوتر چيزي نيست جز انفجار اباطيل. شايد اين اظهارنظر در آينده محتاج تصحيح باشد، زيرا کامپيوتر نوعي تکنولوژي با هزار و يک نوع کاربرد است- و به قول سيمور پاپرت ( Seymour Papert ) کامپيوتر « پروتئوس (12) ماشينها » است. کافي است به عکسهايي بينديشيم که کامپيوتر توليد مي کند و در آن « واقعيتهاي نمادين » را نشان مي دهد؛ با نصب صفحات مينياتوري و مصوري که به جاي شيشه ي معمولي بر روي دسته عينک نصب مي کنند، انسان مي تواند از دنياي واقع کاملاً خارج شده و به جاي آن قدم در يک جهان سه بعدي تخيلي بگذارد که اجزاي آن با هر حرکت سر جابه جا شده و تغيير مي يابند. اينکه تيموتي لري ( Timothy Leary ) يکي از شيفتگان و مروجان اين واقعيت نمادين است، تضميني مطمئن خواهد بود که اين دستگاه- عينک مجهز به صفحه ي مينياتوري با قدرت ديد سه بعدي- از آينده اي سودمند و خلاق برخوردار خواهد بود. اما چه کسي مي داند؟ شايد اين واقعيت نمادين بتواند کساني را که قادر نيستند با واقعيت واقعي کنار بيايند ياري دهد و يک وسيله ي مناسب تر از اليزا براي درمان آنها باشد.
در هر صورت امروزه بسيار روشن است که تکنولوژي کامپيوتر، قدرت تکنوپولي را افزايش داده و انسانها را در اين عقيده راسخ تر کرده، که نوآفرينيها و شکوفاييهاي تکنولوژيکي، مرادف و همسنگ با پيشرفتهاي انساني است. اين موفقيت نتيجه ي تبليغ انگيزه ها و تصورات متنوعي است که توسط کامپيوتر صورت گرفته است، و من ذيلاً به توضيح مختصري درباره ي آنها مي پردازم.
کامپيوتر در اين تبليغات خود، اين مقايسه بين انسان و ماشين، يا ماشين و انسان را از حد و مرز عقلي و منطقي خارج ساخته و به گزافه گويي و غلو پرداخته است. من ادعا نمي کنم که اين وجه قياس را تکنولوژي کامپيوتر پيش آورده است؛ چه اين مسئله را در امور پزشکي نيز ديديم: هم پزشکان و هم بيماران مدتها است به اين باور رسيده اند که انسان مانند ماشين از قطعات مختلفي تشکيل شده که هرگاه دچار عيب و نقص شد، قابل تعويض با قطعات مکانيکي خواهند بود که همانند قطعه ي اصلي انجام وظيفه خواهد کرد، بدون آنکه در ديگر قطعات و اجزاي ماشين از اين طريق تغييري حاصل شود. بدون شک، تا حدودي اين فرض جنبه ي عملي نيز دارد، اما از آنجا که يک انسان در واقع يک ماشين نيست، بلکه يک مجموعه ي ارگانيسم بيولوژيکي است که ارگانهاي آن تماماً با يکديگر مرتبط بوده و از هرگونه اوضاع روحي و رواني به شدت و عميقاً متأثر مي شوند و حتي داراي تأثير متقابل هستند؛ لذا اين تلاش براي مقايسه و قرار دادن ماشين به جاي انسان و تقابل اين دو با يکديگر در جرگه ي پزشکي به حد و مرزي مي رسد که ديگر بايد بسيار جدي تلقي شود و قهراً مي تواند منجر به پيامدهاي بسيار خطرناک و بلاهاي عظيم گردد. نظير همين مسئله هم، در کارخانجات صنعتي براي کارگران واقعيت پيدا مي کند. تکنيک مدرن صنايع بر اين پايه ي عقيدتي استوار است که يک ماشين از اجزائي تشکيل شده است که هم قابل تفکيک از يکديگر بوده و هم قابل تعويض مي باشند. اما از آنجا که صنايع، کارگاههاي خود را طوري سر و سامان داده اند که در آنجا کارگران نيز به سان اجزائي قابل تفکيک از يکديگر و طبعاً قابل تعويض در آمده اند و به آنها مانند جزئي از اجزاي يک ماشين نگريسته مي شود، اين وضع نوعي از خودبيگانگي عميق و تلخکامي را پديدار ساخته است. اين همان نکته اي است که چارلي چاپلين در فيلم « عصر جديد » بدان پرداخته است. در آنجا نشان مي دهد چگونه ماشيني شدن انسان، ضايعات روحي و رواني خاصي را براي او پديد مي آورد، خاصه اگر در اين راه اغراق هم صورت پذيرد. اما از آنجا که کامپيوتر نه تنها « فکر » مي کند- و در حقيقت کار نمي کند- بلکه هدايت مي کند، از آن قدرت بي نظير و غيرقابل رقابتي برخوردار است که مي تواند آدم نماهاي مکانيکي را در کارگاهها به کار وادارد؛ قدرتي که براي تکنوپولي بي نهايت ارزشمند است و ما را به آن باور مي رساند که اين به نفع ماست که مانند يک ماشين عمل کنيم و حتي بتوانيم در جاهاي مهم و مقاطع خاصي، از ماشين به عنوان نماينده و جانشين خود بهره بگيريم و وظايف خود را به او محول سازيم. اين باروها بالاخره ما را به آنجا مي کشاند که اعتماد خود را به قدرت قضاوت و رأي انساني خود و نيز استنباطهاي ذهني خود را از دست بدهيم. با اين کار ما خصلت و توانايي منحصر به فرد و شاخصه ي انساني را که به اشياء در ابعاد ويژه ي رواني، عاطفي و اخلاقي و به صورت يک مجموعه مي نگرد، از ارزش و اعتبار انداخته و آن را با اعتقاد به قدرت و توان حسابگري و محاسبات تکنيکي، مبادله کرده و اين را جايگزين آن ساخته ايم.

از مجموعه ي آنچه که کامپيوترها عموماً قادر به انجام آن هستند، وزنه ي بسيار زياد و نامناسبي به سيستم تکنيکي مخابرات و ابزار ارتباط جمعي داده شده است، در حالي که در زمينه ي محتواي اين روابط و ارزش دروني اين پيامهاي انتقالي، کار بسيار کمي صورت گرفته است. به استثناي نيروي روشنايي الکتريکي، تاکنون هيچ تکنولوژي ديگري جز کامپيوتر نتوانسته اين کلمه ي قصار مک لوهان را که مي گويد: « رسانه همانا پيام است » از وضوح و روشني بيشتري برخوردار سازد. کامپيوتر را مي توان همچون يک فرايند توصيف و تلقي کرد. مثلاً نويسنده، نقاش، يا موسيقيدان بزرگ داريم اما هرگز نشنيده ايم که يک کامپيوترچي برجسته يا « کامپيوتريست » خوب داشته باشيم. طبيعي است که « برنامه ها » و « برنامه ريزان » خوب داريم، که برجستگي آنها در نوعي تيزهوشي انساني است که به کمک اين هوش نيز توانسته اند وظيفه و نقش خاصي را از انسان به کامپيوتر انتقال دهند و يا امکانات جديدي براي محاسبه، افزايش و سرعت و مقدار ذخاير اطلاعاتي بيافرينند. (13) ديويد بولتر مي گويد ( اگر سخن او درست باشد )- که طبيعتاً اين امکان وجود دارد که کامپيوترها در آينده به صورت نوعي کتاب درآيند و آيين و تکنيک کتابت را گسترش داده و آن را غناي بيشتري بخشند. (14) از آنجا که صنعت چاپ، زماني که جايگزين دستنويسي شد، اشکال جديدي از ادبيات ارائه داد، حال نيز ممکن است کتابت الکترونيکي تا حدودي به همين نحو عمل کرده و تأثيري مشابه داشته باشد. اما در حال حاضر وظيفه اي که تکنولوژي کامپيوتر ايفا مي کند بيشتر در شکل ظاهري و شيوه ي جديد انتقال مطلب است تا مطلبي با محتواي جديد و يا پيامي نوين که بايد مخابره شود و وارد ميدان تبادل افکار گردد. در حال حاضر تکنولوژي کامپيوتر، اطلاعات را در مقادير بسيار انبوه، سريع و به صورت محاسبه شده، جابه جا مي کند. کامپيوتر در واقع به رؤياي دکارت، رياضي کردن جهان، تحقق بخشيده است. تبديل حقايق به آمارهاي رياضي و ترجمان مشکلات در قالب معادلات رياضي، امروزه از کامپيوتر ساخته است. اين امر مي تواند تا حدودي مفيد باشد، اگر که از اين رهگذر نظم و قوانيني نمودار گردند که چه بسا در غير اين صورت مکتوم مي ماندند؛ اما اگر اين روشها کورکورانه و بدون بصيرت لازم و عاري از نقاديهاي ضروري به وجوه و ابعاد زندگي انساني تعميم داده شود، نه تنها منحرف کننده، بلکه بسيار خطرناک خواهد بود. اين امر هم در مورد اصل « سرعت » که از شاخصه هاي اساسي کامپيوتر است و در صف مقدم مناقب آن قرار مي گيرد، مصداق دارد و هم در کميت و ظرفيت ذخيره سازي بي نظيري که نسبت به انباشتن و منتقل ساختن اطلاعات داراست. در ارتباط با شرايط خاص و براي مقاصد ويژه اي شايد نتوان بر اين امور خرده گرفت که حسابگري، سرعت و انبوهي اطلاعات از اهميت و اعتباري خاص برخوردار شوند؛ اما پيام تکنولوژي کامپيوتر فراگير و در برگيرنده ي همه چيز و در نهايت نوعي حاکميت بي مرز و قيد و مآلاً سلطه طلبي است. کامپيوتر مدعي است- اگر خواسته باشيم به بياني ساده بگوييم، که بيشتر مشکلات اساسي ما در زندگي فردي و اجتماعي، راه حلهايي تکنيکي را طلب مي کنند که مستلزم دسترسي سريع به اطلاعاتي است که چه بسا در غير اين صورت نمي توانستند به سادگي در اختيار ما قرار داشته باشند. در اينجا من مدعي نقطه ي مقابل اين داعيه هستم و معتقدم اين يک ادعاي بي معنا و بيهوده است. مشکلات جدي و واقعي ما، فاقد خصلت و طبيعتي تکنيکي هستند و از فقدان يا کمبود اطلاعات نيز مايه نمي گيرند. اگر با فاجعه ي يک انفجار هسته اي روبه رو شويم، بي ترديد به دليل نارسايي اطلاعات نيست. اگر گرسنگي، امروز گريبان انسانهايي را گرفته است، به دليل فقدان يا کمي اطلاعات نيست. اگر نظام خانواده و روابط خانواده ها متلاشي مي شوند، اگر با کودکان رفتاري سوء مي شود و يا مورد تجاوز قرار مي گيرند، اگر افزايش بزهکاري و جنايت يک شهر را در آستانه ي اغتشاش کشانده، اگر آموزش و پرورش، فاقد قدرت لازم شده است، اينها به دليل کمبود يا فقدان اطلاعات نيست. معادلات رياضي، برقراري سريع ارتباط و رشد سرعت پيام رساني وسائل ارتباط جمعي و انبوهي مقادير اطلاعات، نقشي در اين مشکلات ندارند و اصولاً با آنها هم سر و کاري ندارند. علاوه بر اين وجود کامپيوتر، براي حل اين مشکل سودي ندارد.

علي رغم همه ي اينها، کامپيوتر ما را به استثمار کشانده و به خاطر جهان شمولي خود، انتظار برخورداري از احترام و ستايش ما را نيز دارا است و مدعي است در تمامي زمينه هاي زندگي و تمشيت امور ما داراي نقش و وظيفه مي باشد. کساني که مناقشه بر سر حاکميت گسترده و سروري تمام عيار کامپيوتر را امري بيهوده تلقي مي کنند، به گفته ي پل گودمن ( Paul Goodman ) فاقد زهد و « قناعت تکنولوژيکي » هستند. زهد و قناعتي که پايه ي آن را آگاهي همه جانبه تشکيل مي دهد و در عين حال مصلحت را در آن مي بيند که چيزي را مازاد بر نياز و بيش از آن مقدار که راي حل مسئله ي خاصي ضروري مي نمايد، نه مطالبه کند و نه اين خواسته را تحميل نمايد. نوربرت وينر ( Norbert Wiener )، زماني به کمبود اين قناعت هشدار داد، که به اين نتيجه رسيد که اگر ماشينهاي حساب ديجيتال قبل از اختراع بمب اتمي مورد استفاده قرار مي گرفتند، بودند کساني که بدون ترديدي ادعا کنند اين بمب بدون کامپيوتر نمي توانسته اختراع شده باشد. در حالي که مي بينيم بدون حضور کامپيوتر اين بمب ساخته شد. اين نکته ي بسيار مهمي است که لحظاتي به فکر فرو رويم و بينديشيم چه کارهايي و به چه ميزان مي تواند صورت گيرد، بدون آنکه نيازي به استفاده از کامپيوتر باشد و يا براي انجام آنها وجود کامپيوتر ضرورت داشته باشد.
سيمورپاپرت آرزو مي کرد، دانشجويان و دانش آموزان به تئوري شناخت مجهز مي شدند و با آموختن و به کار گرفتن آن، قادر مي شدند نقادانه فکر کنند و نقادانه بياموزند که چگونه مي توان به دانش و معرفت راه يافت. او در کتاب خود کودکان، کامپيوتر و آموزش جديد، اين احساس را به وجود مي آورد که برنامه ي کامپيوتري جديد او به نام لوگو ( Logo ) اين نياز را برآورده و ممکن مي سازد. اما آموزگاران خوب، توانسته اند طي صدها سال بدون کمک و استفاده از لوگو، به اين امر همت گمارند و موفق باشند. من ادعا نمي کنم که استفاده از لوگو توسط يک معلم آگاه و توانا، نمي تواند کمکي مؤثر باشد، بلکه در اين ترديد دارم که قدرت لوگو در آموزش، از قدرت مداد و کاغذ و حتي گفت و گو بيشتر است، خاصه اگر معلمي توانمند عهده دار تعليم باشد.
زماني که تيم فوتبال جوانان دالاس در رقابتهاي فوتبال مرتباً پيروز مي شد، گفته شد که دليل اين پيروزيها آن است که در ارزيابي و انتخاب بازيکنان تيم از کامپيوتر استفاده شده است. اما در سالهاي اخير که بازيکنان اين تيم به رغم جديت خود مثلاً يکبار به پيروزي دست مي يابند، ديگر از کامپيوتر صحبتي نيست. شايد به اين دليل که رفته رفته معلوم شده کامپيوتر در امور مربوط به پيروزي يک تيم در مسابقات فوتبال نقشي ندارد، همچنان که قبلاً هم با اين مسائل سر و کاري نداشته است. همين امر در نگارش و تدوين يک نثر واضح، کوتاه و دلپذير نيز مصداق دارد؛ کاري که با پردازش کامپيوتري متن، سر و کاري ندارد. چه بسا شاگردان من نپذيرند، اما هم مسلم و هم ممکن است که، بدون استفاده از کامپيوتر مي توان نثري دلنشين و خوب نگاشت و با کمک کامپيوتر متني بد و ناپسند.
گريز از قناعت و گرايش به حرص و آز تکنولوژيکي، که نظام تکنوپولي هم آن را مي طلبد و هم ترويج مي کند، هميشه خطري حاد بوده است. تکنوپولي بي توجهي و غفلت زدگي انسانها را نسبت به از دست دادن مهارتهاي گذشته، که نتيجه ي قهري بهره وري بي دريغ از کارآييهاي مفتون کننده ي تکنولوژي جديد است، تقويت مي کند. انسان بايد همواره به خاطر داشته باشد که چه کاري را مي تواند بدون توسل به کامپيوتر انجام دهد؛ و اگر براي انجام هر کاري از کامپيوتر استفاده کند، چه تواناييهاي ذاتي را از دست خواهد داد.
مقاله اي از سر برنارد لوول ( Sir Bernard Lovell ) مؤسس ارگان نظارت جردن بانک بريتانيا، پيش روي من است که در آن اظهار مي دارد کامپيوتر از بروز خلاقيت علمي جلوگيري مي کند. (15) او در اين نوشته پس از ذکر اعجاب خود از سهولت کار کامپيوتر در ارائه حيرت آورترين اطلاعات و دقيق ترين محاسبات و مفتون کننده ترين جزئيات درباره ي دورترين کهکشانها، شرحي از نگراني خود آورده است. نگراني او اين است که پژوهشهاي کامپيوتريزه و محدود در يک افق ذهني بسته، با شکوفايي ذهني و مهارتهاي عقلي در تعارض است؛ مهارتهايي که گاه قادر بود از پيشامدهاي غيرمنتظره، با قرائني ارزنده نتايجي سودمند حاصل کند. او آنگاه شواهد متعددي ارائه مي دهد و به دستاوردهايي اشاره مي کند که اثراتي دگرگون کننده داشته اند و تصادفاً در معرض ديد ذهن خلاق کاشف خود قرار گرفته اند. سپس ابراز عقيده مي کند که اين گونه اختراعات و اکتشافات در مسيري نامطلوب قرار گرفته و سيري نزولي پيدا کرده اند. و با نگراني اظهار مي دارد که کامپيوتر فيلتري شده که اطلاعات را غيرقابل عبور ساخته و چه بسا مانع قدرت خلاقيت و کند کننده ي ذهن نقاد باشد. بديهي است که او با کامپيوتر مخالفتي ندارد، بلکه از ضايعات و خسارتهاي ناشي از آن سخن به ميان آورده و به طرح سئوالاتي در اين باره مي پردازد.
دکتر کلي فوريشه ( Dr. Clay Forishee ) دانشمندي که در مؤسسه ي تحقيقات فضايي امريکا سرگرم تحقيق در مورد ميزان تواناييهاي انساني است، سئوالي شبيه به همين مضمون مي کند؛ و آن اينکه گويا هدايت خودکار هواپيما در پروازهاي غيرنظامي و استفاده از خلبان اتوماتيک، قدرت خلاقه و کارآيي خلبانان را در برخورد با حوادث غيرعادي و مشکل احتمالي در کار هدايت هواپيما، از آنان گرفته است. روبرت بولي ( Robert Buley )، که در خطوط هوايي نورث وست مدير پرواز است، گام فراتر نهاده و مي گويد: « اگر ما نيروهاي انساني و خدمه ي پروازي را در خدمت تکنولوژي در آوريم و به آنها اهميت ثانوي دهيم، در آن صورت خلاقيت آنان را در برخورد با اوضاع اضطراري سلب کرده ايم ». اين شخص مخالف کامپيوتر نيست، بلکه نگراني خود را در اين باره که با استفاده از کامپيوتر چه چيزي را از دست مي دهيم، ابراز مي دارد. (16)
همچنين اتان کاچ ( Ethan Katsch ) در کتاب خود، رسانه هاي الکترونيک و تغيير قانون، اين نگراني را بروز مي دهد: « نشاندن سيستم کامپيوتري به جاي چاپ، در واقع حقوقدانان را همچون وسيله اي براي بهره دهي بيشتر در آورده و آنان را به عنوان ابزاري با کارآيي بيشتر مورد تمجيد قرار داده است ». (17) وي سپس اضافه مي کند که اين ظرفيت نامحدود کامپيوتر در حفظ و ارائه ي اطلاعات، در واقع تهديدي است براي قدرت و مشروعيت قضاوت، و مي افزايد اين تهديد همچنان مکتوم باقي خواهد ماند و هرگز مورد توجه قرار نمي گيرد. « انباشته هايي از موارد نادر و تدوين سيستمي از رويه هاي قضايي براي مواردي که امکان وقوع آنها کم است، فاقد اهميت و کارآيي است. و اگر چنانچه روزگاري با فزوني و گسترش اين گونه موارد نادر مواجه شديم، باز هم از اين سيستم سودي نخواهيم برد ». اين سيستم، هرچند هم که در بعضي موارد ثمربخش باشد، اصولاً چه معنايي دارد؟ آيا اگر اين سيستم وجود نداشته باشد وکلاي مدافع قادر نخواهند بود اين موارد نادر و مشخص را بررسي کنند؟ آيا اين بدان معني است که قضات در صورت برخورد با انبوهي از اين موارد دچار سردرگمي خواهند شد؟
ما مي دانيم پزشکاني که خود را کاملاً به تجهيزات متکي ساخته اند، قدرت تشخيص خود را در ارزيابي مشاهدات و علايم ظاهري بيماري از دست داده و قادر به ارائه ي يک راه درماني نيستند. حال مي توانيم از خود بپرسيم که در صورت اتکاي مطلق به کامپيوتر، چه تواناييهاي سنتي را خورد کرده و از بين مي بريم. تکنوپوليستها و انحصارگران تکنولوژي در اين مورد هيچ دغدغه ي خاطري ندارند. کساني که در اين مورد اظهار نگراني مي کنند، به عنوان بدگمانان به تکنيک، نوحه گران و عناويني بدتر از اينها معرفي مي شوند. اما به عقيده ي من، اين فرزانگان کساني هستند که خود را با زهد و قناعت تکنيکي پرورش داده اند، همچنان که تاموس پادشاه اين کار را کرده بود.

پي‌نوشت‌ها:

1- New York Times، 7 اوت 1990، بخش C، ص 1.
2- Personal Computing، 29 ژوئن 1990، ص 36.
3- New York Times، 24 نوامبر 1989.
4- Publishers Weekly، 2 مارس 1990، ص 26.
5- Bottom line، 15 ژوئيه 1989، ص 5.
6- يک بررسي مختصر و خواندني درباره ي توسعه ي کامپيوتر را مي توان در کتاب آرنوپنزياس ( Arno Penzieas ) ديد با اين عنوان:
Ideas and Information: Managing in a High-Tech Word.
7- نقل از هانت، ص 318.
8- سيرل، ص 30.
9- رجوع شود به گوتسي، صفحات 180-177.
10- رجوع شود به ميلگرام.
11- وايتسن باوم، ص 32.
12- در افسانه هاي يونان، يکي از ايزدان دريا که مي توانست به دلخواه به هر شکلي در آيد؛ مجازاً به کسي اطلاق مي شود که ظاهر يا اصولش را به آساني تغيير مي دهد-م.
13- نشريه سان ( The Sun ) در شماره ي مارس 1991 خود، گزارشي در مورد لانک اسميت دو ساله انتشار داد. او به موتسارت بازيهاي ويدئويي شهرت يافته است. زيرا در يکي از مسابقاتي که کمپاني نين تندو ترتيب داده بود، توانست به امتيازات نجومي دست يابد. کامپيوترها به هنر موتسارت، چيزي نزديک تر از اين نمي يابند.
14- رجوع شود به کتاب بولتر ( J.D.Bolter ) که در 1991 منتشر شد، با اين مشخصات:
Writing Space: The Computer, Hypertext and the History of Writing ( Hillsdale, N.J: Law-rence Erlbaum Associates ).
15- Science Digest ، ژوئن 1984.
16- روزنامه ي News and Observer، 13 اوت 1989، از اين دو نفر مطالب خود را نقل مي کند.
17- رجوع شود به کاچ، ص 44.

منبع مقاله :
پستمن، نيل؛ (1390)، تکنوپولي: تسليم فرهنگ به تکنولوژي، ترجمه ي دکتر صادق طباطبايي، تهران: نشر اطلاعات، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.