از نبوت يا اجتهاد
آيا زن مي تواند مجتهد بشود؟
آيا مي تواند مرجع تقليد باشد؟
زن و مرد در زمينه ي کسب کمالات و ارزش هاي مشترک هستند. اصل مجتهد شدن و مجتهد پروردن کمالي علمي است که در اين زمينه زنان همچون مردان مي توانند با رعايت حدود اسلامي، به تحصيل علم بپردازند و به مراتب عاليه ي علم و فقاهت برسند و هيچ محدوديتي و منعي براي ايشان وجود ندارد. (1)امّا بايد توجه داشت که مرجعيت، کمالي بالاتر از اجتهاد و فقاهت نيست و تنها نکته ي متفاوت در آن، وظيفه و مسؤوليّت خطير افتاء و زعامت و سرپرستي است. فقهاي بزرگوار ما در طول تاريخ معمولاً تا هنگامي که مجبور به پذيرفتن اين مسؤوليت نمي شدند، از قبول آن خودداري مي کردند. در صورتي که اگر کمال مستقلّي به حساب مي آمد، در پي کسب آن بودند.
مرجعيت مسلمين، مسؤوليتي است آميخته با وظيفه ي افتاء، رفت و آمد با افراد مختلف، سؤال و جواب و ولايت بر بعضي امور و دين مقدس اسلام براي رعايت حشمت و احترام زن و ملاحظه ي ويژگي هاي عمومي زنان، اين بار را بر دوش آنان قرار نداده است. (2) البته برخي از علما احتمال آن را که مرجعيّت زن براي زنان مثل امامت جماعت جايز باشد، طرح کرده اند. (3) گرچه در اين صورت نيز بايد شؤونات زنان و نقشي که دين از آن ها خواسته است، مانند همسرداري و مادري و پوشيدگي از نامحرم و جز آن رعايت شود.
پس براي روشن شدن پاسخ بايد به چند نکته توجه داشت:
اوّلاً براساس دين اسلام، زن از جهت کمالات هم رديف مرد است و شرافت هر انساني به ايمان و عمل صالح اوست و نه چيز ديگر. (4) محروم کسي است که از ايمان کامل و عمل خوب و تقوا بي بهره باشد.
در ميان زنان عالم چهره هايي مانند حضرت زهرا (سلام الله عليه)، سَرور همه ي زنان عالم بلکه مردان – غير از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و علي (عليه السلام) – وجود دارند. در مورد شايستگي بانوان براي کسب کمالات مختلف در همه ي عرصه ها، مي توان به روايتي از امام باقر (عليه السلام) اشاره کرد:
به خدا سوگند سيصد و سيزده تن از مردان نزد او – امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) – مي آيند که با آنان پنجاه زن نيز هست. (5)
ثانياً در عالم تکوين و تشريع، محروميت و ظلمي در کار نيست. تفاوت زن و مرد در ويژگي ها و وظايف و نقش آنان براي رعايت تناسب است. (6) چرا که آفريننده ي عالم و فرستنده ي قوانين، عالم، قادر، غني، خير و حکيم مطلق است و امکان ندارد به موجودي ظلم کند. علاوه بر اين که موجودات حقي بر گردن خداوند ندارند تا تضييع آن موجب ستم و تعدّي شود.
ثالثاً اگر در تعاليم اسلام، تکليف خاصي براي مردان و زنان قرار داده شده باشد، براساس وحي و شناخت واقعي خداوند است. چه بسيارند حکمت ها و نکاتي که ما به آن ها احاطه نداريم، مثلاً در حج براي مرد دست کشيدن به حجرالاسود و بوسيدن آن مستحب است و براي زن مستحب نيست، اين مسأله نه به خاطر بي توجّهي به حقوق زن، بلکه به خاطر حشمت و احترام زن است. (7)
رابعاً براساس تفکر و فرهنگ اسلامي، نگرش ما به مسائل با نگرش فرهنگ مادي و دنيوي متفاوت است. براساس ديد مادي، هر منصب و مقامي از نظر ماديات سنجيده مي شود. اگر کسي رئيس و وزير و وکيل باشد، بهره مند است و به حق خود رسيده است. در حالي که از نگاه الهي هر پست و مقام و مسؤوليتي فقط در صورتي ارزش دارد که موجب اقامه ي حق و يا دفع باطل شود. (8) اگر وظيفه اي موجب قرب الهي و خدمت به دين و مردم باشد، نعمت است وگرنه بلا و گرفتاري است. (9)
خامساً شرط « مرد بودن مرجع » چنان که بعضي بزرگان فرموده اند از مجموعه تعاليم اسلام و آنچه مقصود از کمالات زن و مرد و نظام اجتماع و سعادت آن هاست، به دست مي آيد. اين مطلب، مسأله اي است که مورد قبول قطعي اهل شرع مي باشد. اين وظيفه، مسؤوليت و تکليفي است که هيچ حقّ و نفعي را اثبات نمي کند، بلکه مانند جهاد، باري است بر عهده ي مردان. (10)
سادساً شؤونات مرجعيت مثل ولايت، مديريت، روابط متعدد با اقشار مختلف، حلّ دعاوي و مانند آن با روحيه ي غالب بانوان سازگار نيست، چرا که زنان نوعاً عاطفي تر، احساساتي تر و لطيف تر از مردان هستند و به امور ديگري مکلف شده اند. (11)
آري سنگر مرجعيت، مرداني پولادين، با کياست، شجاع و مقاوم مانند شيخ مفيد، سيد مرتضي، علامه ي حلّي، وحيد بهبهاني، سيد بحرالعلوم، ميرزاي شيرازي، شيخ فضل الله نوري، سيد ابوالقاسم کاشاني و امام خميني (رحمه الله) مي طلبد تا در تمامي بحران ها و عرصه ها پاسخگو باشند.
آيا زن مي تواند پيامبر يا امام باشد؟
قبلاً در بحث مرجعيت زن نکاتي طرح شد که با توجه به آن ها، پاسخ ديگر موضوعات مشابه روشن مي شود.پيرامون امامت و نبوت بايد گفت دارا بودن مقام عصمت و ولايت که جوهر اصلي آن مقامات است، در مورد زنان نيز وجود دارد. (12) زنان بزرگي مثل حضرت زهرا (سلام الله عليها) و مريم (عليها السلام) به اين مقام رسيده اند. فاطمه ي زهرا (سلام الله عليها) در فضيلت و کمال و عصمت و ولايت بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و علي (عليه السلام) برترين مقامات را دارند. بنابراين زنان با مردان در اصل کمالات مشترکند، امّا تصدّي وظيفه ي رسالت و امامت و ولايت (13)، رتق و فتق امور، بررسي وضعيت مردم، سروکار داشتن با افراد مختلف اعم از زن و مرد و کارهاي دشوار و طاقت فرسايي مثل جنگ با دشمنان خدا و دين، تکاليفي است که بر دوش زن گذارده نشده است. در افتادن با قابيليان و فرعونيان عالم و نيز مقاومت و تدبير در برابر کفار و مشرکين، ابوسفيان ها، معاويه ها و هارون ها، مرداني با صلابت، استوار، پرتلاش و با تدبير مي طلبد که در همه ي عرصه هاي زندگي بدون هيچ قيد و بندي حضور فعّال داشته باشند و خداوند متعال چنين وظيفه اي را از زن نخواسته است، بلکه او را براي اين قبيل تکاليف نساخته است.
زمان اعطاي مقام نبوت و امامت پايان پذيرفته است و از اين که هيچ يک از پيامبران و اوصياي آن ها زن نبوده اند، مي توان فهميد که خداوند حکيم، مصالح خاصي را ملاحظه کرده است. وجود زناني همچون مريم مقدس (عليها السلام) و فاطمه ي زهرا (عليها السلام) در ميان اين بزرگان و منصوب نشدن آنان بسي جاي تأمّل دارد.
شايد بتوان مرد بودن پيامبران را از اين آيه که سه بار نيز در قرآن آمده، استفاده کرد:
وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ (14).
ما پيش از تو نفرستاده ايم جز مرداني که به آنان وحي مي کرديم.
اين آيه به ظاهر دليلي است بر اين که پيامبران الهي همگي رَجُل به معناي مرد بوده اند، نه رَجُل به معناي انسان و شخصيت (15). از اين نکته در مي يابيم که نبوت شرايطي دارد که در زنان يافت نمي شود.
دليل ديگري که براي مرد بودن امامان و پيامبران مي توان ذکر کرد آن است که اختصاص حکومت و امارت به مردان، تقريباً مورد اتّفاق فقهاي شيعه است. وقتي زن نتواند بر جمعي ازمردم امير باشد، به طريق اولي امام و پيامبر که زعامت و اداره ي جامعه ي بشري را بر عهده دارد، جايگاهي دور از دست اوست. (16) وقتي ولايت و اداره ي خانواده بر عهده ي مرد گذاشته مي شود، قطعاً حکومت و امامت جوامع نيز به وي اختصاص دارد. (17)
امامت و نبوت، عظيم ترين مسؤوليتي است که مي توان براي يک انسان تصور کرد و مستلزم صبر و مقاومت استواري است که در کم تر فردي به چشم مي خورد، پس خداوند متعال و حکيم اين بار گران را بر دوش مردانِ برگزيده قرار داده است.
آيا زن مي تواند بر جمعيّتي حاکم و امير باشد؟
مسأله امارت و حکومت زن با مسائل ديگري مانند مرجعيت و نبوت و امامت و قضاوت زن همسان است. گرچه در هر مورد دلايل جداگانه اي مطرح شده است، امّا با شناخت روحيات و مقام زن در نگاه دين، رأي اسلام در همه ي اين موارد روشن مي شود.اين مسأله تقريباً مورد قبول همه ي فقهاي شيعه است که زن نمي تواند حاکم بر مردم باشد (18). در تفکر اسلامي برخلاف تفکّر مادي، معناي اين امر توهين و محروميت زن از يک سري امتيازات و حقوق نيست، بلکه فراغت از يک رشته تکاليف دشوار و فوق طاقت و شرايط نوعي زنان است.
در مدينه ي نبي (صلي الله عليه و آله و سلم) و کوفه ي علي (عليه السلام) حکومت به اندازه ي يک کفش پاره ارزش ندارد.
اِلاّ أَن أُقيم حقّاً، أَوأَدفع باطلاً (19).
مگر اين که موجب اقامه ي حقي و يا دفع باطلي گردد.
از شواهدي که بر منع حکومت زنان مي توان ذکر کرد، اين که حضرت زهرا (سلام الله عليها) و زينب (سلام الله عليها) با اين که از برترين انسان ها بوده اند، توسط پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) به رياست مردم منصوب نشدند. اگر اين کار شرعاً جايز بود، معصومين (عليهم السلام) خصوصاً براي مقابله با سنّت هاي جاهلي به انجام آن اقدام مي کردند، چنان که حکم به ابطال ساير سنّت هاي غلط و رايج دادند و بر اين (20) مهمّ اصرار داشتند.
آياتي مانند:
وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ (21).
و در خانه هاي خود بمانيد. [اي همسران پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)]
و:
وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ (22).
و هنگامي که چيزي از وسايل زندگي را (به عنوان عاريت) از آنان [=همسران پيامبر] مي خواهيد، از پشت پرده بخواهيد.
و ساير آيات سوره ي احزاب و نور و رواياتي که دلالت بر عدم وجوب جمعه و عدم استحباب جماعت بر زنان و عدم جواز تصدي قضا براي ايشان دارد و روايات بسيار در ابواب مختلف فقه و اخلاق، به طريق اولي عدم جواز حکومت و ولايت زن را ثابت مي کنند. (23) ديني که چنين احکامي دارد، هيچ گاه راضي نمي شود اموري را به زنان بسپارد که مستلزم حضور هميشگي در مجالس مختلف و رفت و آمد با نامحرمان باشد.
آيه ي:
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْض (24).
مردان سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتري هايي که خداوند (از نظر نظام اجتماع) براي بعضي نسبت به بعضي ديگر قرار داده است.
و آيه شريفه ي:
لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ (25).
و مردان برآنان برتري دارند.
دلالت دارند بر آن که مديريت جامعه و حکومت – نه فقط خانواده و منزل – با رجال است. (26)
علاوه بر اين آيات و فهم و سيره ي مؤمنين و نيز عمل معصومين، سخناني نيز از ائمه نقل شده است که ولايت و امارت زنان را به صراحت نفي مي کند. از جمله در نهج البلاغه آمده است:
و لا تملّک امَرأًةً ما جاوَزَ نَفسَهَا (27).
اداره ي امور ديگران را به هيچ زني مسپار.
و روايات بسيار ديگري که مورد پذيرش علماي شيعه و سنّي قرار گرفته است. (28)
براساس قاعده ي « اذن در شيء، اذن به لوازم آن نيز هست » اگر ما نقش و کارکردي را براي جنس زن پذيرفتيم، در حقيقت لوازم و پيامدهاي آن را نيز امضا کرده ايم. بنابراين چون منصب رياست جمهوري و وزارت و استانداري و مانند اين ها مستلزم رفت و آمدهاي مکرّر و حضور در مجالس مختلف و گفت و گوهاي بسيار است، با مقام و منزلت و متانت بانوان مؤمن و ديد اسلام به زن سازگار نيست (29).
روشن شد که خداوند وظيفه و منصب حکومت را بر عهده ي زنان نگذاشته است و اين وظيفه با ويژگي ها و جايگاه بانوان در جامعه اسلامي منافات دارد. با بينش الهي، اين مسأله نقصان و تبعيضي براي بانوان شمرده نمي شود.
پينوشتها:
1.عبدالله جوادي آملي: زن در آئينه ي جلال و جمال، ص 377.
2.لطف الله صافي گلپايگاني: معارف دين، ج 1، صص 274 – 268.
3.عبدالله جوادي آملي: زن در آئينه ي جلال و جمال، ص 376.
4.نحل (16): 96.
5.تفسير عياشي: ج 1، ص 75.
6.لطف الله صافي گلپايگاني: معارف دين، ج 1، ص 270.
7.لطف الله صافي گلپايگاني: معارف دين، ص 271.
8.نهج البلاغه، خطبه 33.
9.لطف الله صافي گلپايگاني: معارف دين، ج 1، صص 273 و 272.
10.سيد ابوالقاسم خويي: التنقيح، ج 1، صص 226 – 224؛ برخي اين سخن را تأييد کرده اند و برخي نيز آن را نقد نموده اند. در اين باره رجوع کنيد به: محمد محمدي گيلاني: « بررسي شرطِ مرد بودن مفتي »، نشريه ي فقه اهل بيت، ش 13.
11.لطف الله صافي گلپايگاني: معارف دين، ج 1، ص 276.
12.فاطمه فکور: پايگاه اجتماعي و سياسي زن، فصل نامه ي کتاب نقد، ش 12، ص 33.
13.لطف الله صافي گلپايگاني معارف دين، صص 281 – 276.
14.انبياء (21): 7؛ النحل (16): 34؛ يوسف (12): 109.
15.محمد تقي مصباح يزدي: پرسش ها و پاسخ ها، ج 5، صص 42 – 43.
16.محمد تقي مصباح يزدي: پرسش ها و پاسخ ها، ج 5، ص 42 – 43؛ لطف الله صافي گلپايگاني: معارف دين، صص 275 – 281.
17.سيد محمد حسين طباطبايي: الميزان في تفسير القرآن، ذيل آيه ي « الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء »، ج 4، صص 365 و 366.
18.محمد تقي مصباح يزدي: پرسش ها و پاسخ ها، ج 5 ، ص 43.
19.نهج البلاغه، خطبه ي 33.
20.لطف الله صافي گلپايگاني: معارف دين، ج 1، ص 278.
21.احزاب (33): 33.
22.احزاب (33): 53.
23.لطف الله صافي گلپايگاني: معارف دين، ج 1، ص278.
24.نساء (4): 34.
25.بقره (2): 228.
26.لطف الله صافي گلپايگاني: معارف دين، ج 1، ص 279.
27.نهج البلاغه، نامه 31؛ نيز رواياتي که مي گويد « رستگار و خوشبخت نشده است قومي که اداره ي آن را زن به عهده داشته است ». يا تعابيري مانند آن که گرچه سند بعضي از آن ها ضعيف است، اما مورد قبول و عمل فقهاي شيعه و استناد فقهي قرار گرفته اند.
28.لطف الله صافي گلپايگاني: معارف دين، ج 1، صص 279 – 281.
29.لطف الله صافي گلپايگاني: معارف دين، ج 1، ص 281.
کريمي، حميد، (1387) حقوق زن، تهران: انتشارات کانون انديشه جوان، چاپ چهارم.
/ج