داستان کوتاه
از صحبت ياران دمشقم ملالتي پديد آمده بود: سر در بيابان قدس نهادم و با حيوانات انس گرفتم، تا وقتي كه اسير قيد فرنگ شدم و در خندق طرابلس با جهودانم به كار گِل داشتند، يكي از رؤساي حَلَب كه سابقه معرفتي ميان ما بود گذر كرد و شناخت. گفت: اين چه حالت است؟ گفتم: چه گويم؟
همي گريختم از مردمان به كوه و دشت ... كه جز خداي نبودم به ديگري پرداخت
قياس كن كه چه حالم بود در اين ساعت ... كه در طويله نامردم هم ببايد ساخت
پاي در زنجير پيش دوستان ... بِهْ كه با بيگانگان در بوستان
بر حالت من رحمت آورد و به ده دينارم از قيد فرنگ خلاص داد و با خود به حلب برد و دختري كه داشت به عقد نكاح من درآورد به كاوين صد دينار. مدتي برآمد. اتفاقاً دختري بدخوي، ستيزهروي، نافرمانبردار بود. زبان درازي كردن گرفت و عيش مرا منغص داشت. چنانكه گفتهاند:
زن بد در سراي مردِ نكو ... هم در اين عالم است دوزخ او
زينهار از قرين بد زينهار ... وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (1)
باري زبان تعنت دراز كرده، همي گفت: تو آن نيستي كه پدر من تو را از قيد فرنگ به ده دنيار خلاصي داد؟ گفتم: بلي. به ده دينارم از قيد فرنگ خلاص كرد و به صد دينار در دست تو گرفتار.
شنيدم گوسفندي را بزرگي ... رهانيد از دهان و دست گرگي
شبانگه كارد بر حلقش بماليد ... روان گوسفند از وي بناليد
كه از چنگال گرگم گر ربودي ... چو ديدم عاقبت، خود گرگ بودي
لغات:
فرنگ: فارسي شده كلمه فرانك است كه نام اجداد مردم فرانسه بوده است. مسلمانان كلمه فرنگ را براي همه مردم اروپا و عيسويان به كار بردهاند
كاوين: كابين، مَهر، مبلغي كه هنگام عقد زناشويي به عهده مرد قرار ميگيرد.
پيامها:
گريز از سختي، آسايش نميآورد، بلكه بايد در مقابل مشكلات صبر كرد تا به نتيجه رسيد.
كليد گنج سعادت ، نويسنده سيد ابوالقاسم هاشمي ارسنجاني، ناشر نداي دوست، چاپ اول، قم، 1379، صفحه 83 و 84 .
www.irc.ir
از صحبت ياران دمشقم ملالتي پديد آمده بود: سر در بيابان قدس نهادم و با حيوانات انس گرفتم، تا وقتي كه اسير قيد فرنگ شدم و در خندق طرابلس با جهودانم به كار گِل داشتند، يكي از رؤساي حَلَب كه سابقه معرفتي ميان ما بود گذر كرد و شناخت. گفت: اين چه حالت است؟ گفتم: چه گويم؟
همي گريختم از مردمان به كوه و دشت ... كه جز خداي نبودم به ديگري پرداخت
قياس كن كه چه حالم بود در اين ساعت ... كه در طويله نامردم هم ببايد ساخت
پاي در زنجير پيش دوستان ... بِهْ كه با بيگانگان در بوستان
بر حالت من رحمت آورد و به ده دينارم از قيد فرنگ خلاص داد و با خود به حلب برد و دختري كه داشت به عقد نكاح من درآورد به كاوين صد دينار. مدتي برآمد. اتفاقاً دختري بدخوي، ستيزهروي، نافرمانبردار بود. زبان درازي كردن گرفت و عيش مرا منغص داشت. چنانكه گفتهاند:
زن بد در سراي مردِ نكو ... هم در اين عالم است دوزخ او
زينهار از قرين بد زينهار ... وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (1)
باري زبان تعنت دراز كرده، همي گفت: تو آن نيستي كه پدر من تو را از قيد فرنگ به ده دنيار خلاصي داد؟ گفتم: بلي. به ده دينارم از قيد فرنگ خلاص كرد و به صد دينار در دست تو گرفتار.
شنيدم گوسفندي را بزرگي ... رهانيد از دهان و دست گرگي
شبانگه كارد بر حلقش بماليد ... روان گوسفند از وي بناليد
كه از چنگال گرگم گر ربودي ... چو ديدم عاقبت، خود گرگ بودي
لغات:
فرنگ: فارسي شده كلمه فرانك است كه نام اجداد مردم فرانسه بوده است. مسلمانان كلمه فرنگ را براي همه مردم اروپا و عيسويان به كار بردهاند
كاوين: كابين، مَهر، مبلغي كه هنگام عقد زناشويي به عهده مرد قرار ميگيرد.
پيامها:
گريز از سختي، آسايش نميآورد، بلكه بايد در مقابل مشكلات صبر كرد تا به نتيجه رسيد.
پينوشتها:
1. ما را از عذاب دوزخ حفظ كن.
منبع مقاله :كليد گنج سعادت ، نويسنده سيد ابوالقاسم هاشمي ارسنجاني، ناشر نداي دوست، چاپ اول، قم، 1379، صفحه 83 و 84 .
www.irc.ir
/ج