زندگي پارسنز را به سه دوره مي توان تقسيم کرد. دوره ي اول که مصادف است با طرح نظريه ي کنش که مبتني بر تحليل ساختي اوست که در کتاب ساخت کنش اجتماعي، مطرح شده است. اين دوران تا پايان جنگ جهاني دوم ادامه دارد.
پارسنز در اين دوران هم چنان معتقد به تحليل ساختي کنش اجتماعي است. جهت گيري نظري و مطالعات او در اين دوران را مي توان تحت عنوان « ساخت گرايي » قلمداد کرد.
دوران دوم زندگي فکري پارسنز از پايان جنگ جهاني دوم با تأليف کتاب سيستم اجتماعي شروع مي شود. در اين مرحله، دو کار عمده ي او در سال 1951 انتشار يافت. هر دو کار، در جهت ترکيب ديدگاه انتزاعي، با واقعيت هاي اجتماعي است. اولين کار او با همکاري ادوارد شيلز (1) تحت عنوان ارزش ها، انگيزه ها و سيستم کنش است. دومين کار او سيستم اجتماعي، (2) نام دارد. پارسنز پس از انتشار کتاب ساخت کنش اجتماعي در سال 1937، به لحاظ توجه به انتزاعي بودن نظريه اش متوجه مطالعات جديدي گرديد. او در دوران جنگ جهاني دوم متوجه شد که روشنفکران به مباحث نظري او علاقه دارند. از اين رو سعي کرد تا به مطالعه ي واقعيت هاي جاري و عيني جامعه بپردازد و در جهت غنا بخشيدن به نظريه ي کنش اجتماعي اش به مطالعات تجربي پرداخت. او نظريه ي کنش اجتماعي را براي تحليل و تفسير بحران اجتماعي دوران پس از جنگ و نزاع غرب با نازيسم به کاربرد، و شرايط جديد، نظريه کلان پارسنز را به سوي امور واقعي و تجربي سوق داد.
پارسنز در مقدمه ي کتاب سيستم اجتماعي مدعي است، جريان انديشه ي تئوريکي او متوقف نگرديده است؛ زيرا پس از تأليف کتاب ساخت کنش اجتماعي در حال نگارش کتاب جديدي بوده است. او مدعي شد که کتاب جديد او به طور اساسي متفاوت از آن چه که قبلاً نوشته خواهد بود که اميد به نو بودن آن داشت. ( Parsons, 1951 )
پارسنز مدعي است که انديشه ي او متوقف نشده، بلکه تأليف و تفکر، سنتّي فکري و نظري براي او است. او در تلاش براي طرح ديدگاه جديد علمي است و اميد به بهتر شدن کار جديدش دارد. در ادامه با توجه به تحول انديشه ي پارسنز، به نظريه هاي متعددي که مطرح کرده است، اشاره مي شود.
از گفتار پارسنز نتيجه مي گيريم که خود او تحول پذيري انديشه اش را قبول داشته و در بازسازي نظريه اش تلاش کرده است. زيرا با تغيير شرايط و ايجاد مسائل جديد، برداشت او از جامعه و مسائل اجتماعي نيز تغيير کرده است. او به طور مشخص با پايان گرفتن جنگ جهاني دوم و ايجاد مسائل جديد، درصدد مطالعه ي آنها برآمده و در عين حال از انديشه هاي راديکالي مارکسيستي در دهه هاي پنجاه و شصت متأثر گرديده و به طرح ديدگاه تکاملي اش پرداخته است. او در اين مرحله از انديشه، متوجه سه مفهوم جديدگرديد: 1- تمايزپذيري ساخت و کارکرد، 2- هم گرايي ساخت و کارکرد، و 3- سيستم.
در اين دوره پارسنز نظريه ي کارکردگرايي ساختي و نظريه ي تحول و تکامل را توسعه داده است. نظريه ي کارکردگرايي ساختي اش حکايت از وجود سيستم هاي اجتماعي داراي کارکردهاي مشخص دارد. مسئله ي اصلي در اين نظريه بيان نيازهايي است که سيستم ها در حالت تعادل دارا هستند.
1- نظريه ي ساخت گرايي پارسنز
انديشه ي ساختي پارسنز را مي توان بيشتر در کتاب ساخت کنش اجتماعي او جست و جو کرد. او در اين کتاب در عين حال که طراح نظريه ي « کنش اجتماعي » يا « نظريه ي کنش ارادي » است، به تحليل ساختي جامعه نيز پرداخته و به عبارت ديگر، به تحليل ساختي کنش و سپس نظام اجتماعي پرداخته است.براي بيان « نظريه ي ساختي » پارسنز لازم است که در آغاز به محتواي کتاب ساخت کنش اجتماعي که دربردارنده ي نظريه ي ساختي است، توجهي اجمالي بنماييم. کتاب از چهاربخش اصلي تشکيل شده است:
" بخش اول، اختصاص دارد به طرح ديدگاه تئوريک پارسنز، تحت عنوان نظريه ي اختياري کنش که مشتمل بر طرح نظريه، مراحل توسعه ي تاريخي نظريه و اثبات گرايي فردي است. بخش دوم، در مورد نحوه ي تدوين نظريه ي اختياري کنش از سنت اثباتي مارشال در حوزه ي اقتصاد، پاره تو در روش شناسي، و ديدگاه تحليلي و عموميت هاي تجربي دورکيم در تقسيم کار، گروه هاي شغلي، سوسياليسم، روش شناسي، جامعه شناسي اثباتي، کنترل اجتماعي، و مذهب است. "پارسنز در بخش سوم به پيدايش نظريه ي اختياري کنش از سنت ايدئاليستي، سنت ماکس وبر و ديدگاه او درباره ي سرمايه داري مدرن و مذهب مي پردازد. او در بخش چهارم کتاب در پي ارائه ي خلاصه اي از ارزيابي ها و مشکلات روش شناختي در علوم اجتماعي است.
پارسنز در کتاب ساخت کنش اجتماعي در پي بيان ساده ي انديشه ي متفکران پيش از خود ( مارشال، پاره تو، وبر و دورکيم ) نيست، بلکه قصد او ايجاد هم گرايي بين ديدگاه هاي آنها با طرح نظريه ي واحدي است. نظريه ي عمومي او، ساخت کنش اجتماعي است که چارچوب کتاب را تشکيل مي دهد و در ضمن عنوان کتاب نيز مي باشد. اين کتاب صرفاً خلاصه اي ساده شده از کارهاي چهار نظريه پرداز نبوده، بلکه بررسي نظري جوامع از مجموعه ي آرا و نظريه هاي آنان است.
پارسنز مدعي است که کارهاي متفکران فوق الذکر از دريچه اي خاص متفاوت نيستند. هر چند که سوروکين، پارسنز را به لحاظ باور به تفاوت بين حوزه هاي فکري و علمي اين چهار متفکر مورد نقادي قرار داده است، ولي پارسنز مدعي است که هر چهار متفکر، تعلق به يک حوزه ي فکري تئوريکي دارند که باتوجه به تحولات اساسي در حوزه ي تاريخ فکري و نظري جامعه شناسي، قابل دسترسي مي باشند. ( p.LX، منبع شماره ي 2 )
بي جهت نيست که پارسنز مدعي شده است کتاب ساخت کنش اجتماعي بيان کننده ي علم اجتماعي سيستماتيک است. به عبارت ديگر، کتاب دربردارنده ي مجموعه اي از اطلاعات و مباحث نيست، بلکه حاوي تاريخ تفکر اجتماعي است. ( p.XVI، همان ) مي توان اظهار کرد که کتاب ساخت کنش اجتماعي، مطالعه ي ثانوي (3) گروهي از نويسندگان در حوزه نظريه اجتماعي است. به طورکلي مشخصات کتاب را مي توان اين گونه مطرح کرد:
1- خلاصه ي ساده شده ي افکار متفکران فوق نيست.
2- در صدد بيان پيش فرض هاي نظريه ي اجتماعي آنها نيست.
3- مطالعه ي نظريه هاي اجتماعي نبوده، بلکه مطالعه اي در نظريه اجتماعي است. به عبارت ديگر، نگاهي از بيرون به نظريه هاي اجتماعي نيست، بلکه از طريق بررسي عناصر ساختي تشکيل دهنده ي نظريه ها در پي دست يابي به مشترکات و اختلاف نظريه هاي آنهاست.
4- يک کار مستقل نظري سيستماتيک و دربردارنده ي مجموعه موارد مشترکي است که در انديشه ي همه ي آنها وجود دارد.
5- نظريه ي ساخت کنش اجتماعي، صرفاً در پي بيان اين نکته نيست که همه ي متفکران در يک حوزه ي فکري و يا يک مکتب واحد جامعه شنناختي به انديشه و تفکر پرداخته اند، بلکه از دريچه هاي گوناگون در طراحي نظريه ي واحد اجتماعي مشارکت دارند.
6- نظريه ي کنش اجتماعي، تجمع گروهي از مفاهيم داراي ارتباطات منطقي بين آنها نيست، بلکه نظريه اي مبتني بر دانش تجربي و مفاهيمي است که به آنها نسبت داده مي شود. ( p.XXII، همان )
7- در نهايت ، ساخت کنش اجتماعي، کوششي است در تدوين نظريه ي مستقلي که به اشکال گوناگون در انديشه ي چهار متفکر وجود دارد. از اين روست که پارسنز مدعي است که مارشال، يکي از مهم ترين اقتصاددانان نسل خود بوده که به طور ضمني به طرح ديدگاه جامعه شناختي پرداخته است. پاره تو، آشکارا تحت عنوان اقتصاددان و جامعه شناس در جهت پيوند دادن اقتصاد و جامعه شناسي تلاش کرده است. وبر، معرف نظريه ي نظام سرمايه داري بوده است و دورکيم به لحاظ نظريه ي تقسيم کار اجتماعي، در چارچوب سنت هاي اقتصاد کلاسيک قرار دارد. ( p.X ، همان )
تز اصلي پارسنز در اين کتاب، بيان مطالعات چهار متفکر در طراحي انديشه ي نظري جديد است. عمده ترين کار پارسنز در اين کتاب، ايجاد هم گرايي ميان انديشه هاي مطرح شده با تعابير متفاوت مي باشد.
جفري الکساندر (1987) معتقد است که کتاب ساخت کنش اجتماعي، نظريه ي انتزاعي در باب کنش و نظم است که با طرح پيش فرض هايي، در جهت آشتي دادن تفکرات ماترياليستي و ايدئاليستي عمل کرده و در نهايت، به طرح نظريه ي کنش انجاميده است. ( Alexander, 1987 )
پارسنز در اين مدل به ترکيب سنت هاي ابزاري و ايدئاليستي، اختيارگرايي صرف با نظريه ي جبري، عمل فردي مبتني بر آزادي و تفکر سيستمي، ارتباط عقل و آزادي و کنترل اجتماعي پرداخته است.
نظريه ي اختياري کنش در صدد طرح مقولات متعدد زيراست:
1- ارتباط بين « هنجار » و ارزش
2- کارگزار انساني
3- شرايط اجباري
4- فشار براي کارايي از طريق هنجارها و ارزش هاي اجتماعي. ( p.28 ، همان )
مدل طرح شده ي پارسنز تحت عنوان کنش يکپارچه (4) ناميده شده است. کنش يکپارچه عبارت است از کنش فرد در يک موقعيت فرضي که بيان کننده ي مدلي است که متشکل از تلاش ها، هدف ها، شرايط، ابزار و نرم هاست. براساس اين مدل، هر فرد داراي استعداد کافي کارگزاري و کنشگري است زيرا فرد داراي قابليت انجام کنش است. کنشگران هدفدار و داراي اختيار هستند و آزادي عمل کنشگر بر محدوده ي شرايط، عينيت يافته و نامحدود نيست.
شرايط محيطي از کنترل کنشگران خارج است. شرايط محيطي مسلط بر فرد و در نهايت ابزار و زمينه ساز عمل مي باشد. بعضي از موقعيت ها، به عنوان شرايط و زمينه ي عمل هستند. در اين جهت گيري، مجموعه اي از نرم ها به عنوان استانداردهاي قضاوت و ارزيابي عمل وجود دارند. از اين رو کنشگر ضمن پيروي از هنجارها با تلاش هايش به اهداف خود دست مي يابد.
از نظر پارسنز کنش يکپارچه، داراي بخش هاي ذهني و عيني است. اهداف، تلاش ها، و نرم ها بخش هاي ذهني و شرايط و ابزار به عنوان بخش هاي مادي و عيني در نظر گرفته مي شوند. مدل کنش يکپارچه ( Unit Act ) بيان کننده ي هم گرايي بين سنت هاي فکري، از قبيل سنت ايدئاليستي، هنجاري، جمع گرايي، ابزارگرايي، فردگرايي، محيط گرايي و ماده گرايي است. مدل او، به عبارت ديگر در جهت در نظرگيري همه ي عناصر فکري عصر او بدون تسلط بخشي يکي از آنها بر ديگري است.
با طرح رابطه ي بين کارگزاري، تفسير، ذهنيت، تلاش، تعقيب اهداف به واسطه ي کنشگران، پديده ي ساخت مطرح مي گردد که پارسنز آن را ساخت گرايي اراده گرايانه (5) ناميده است.
ساخت گرايي اراده گرايانه و يا نظريه ي کنش را مي توان در مدل زير جست وجو کرد.
2- کارکردگرايي ساختي
مطالعات پارسنز خصوصاً در دوره ي مياني زندگي اش- پس از تأليف کتاب ساخت کنش اجتماعي- از ساخت گرايي به کارکردگرايي ساختي تغيير جهت داده است. پارسنز به طور مشخص به جابه جايي تحليل ساختي به کارکردي، در اين دوره اشاره کرده است و در جهت دگرگوني سطوح بررسي از تحليل ساخت کننش اجتماعي به تحليل کارکردي ساختي سيستم هاي اجتماعي گام برداشته است. اين تمايل به واسطه ي طرح الگوهاي نهادي شده که به سطح تعميم هاي تجربي آزمايش و تفسير شده نزديک است، صورت گرفته است. ( p.42، منبع شماره ي 16 )در تحليل کارکردي ساختي توجه اصلي پارسنز در پاسخ گويي به چندين سؤال اساسي زير است:
1- سيستم اجتماعي چيست؟ 2- نظريه ي کنش ارادي چه وضعيتي مي يابد؟ 3- تعادل در سيستم چگونه است؟ 4- نظريه ي انحراف و تقابل چه رابطه اي با عوامل و عناصر فوق دارند؟
در کارکردگرايي ساختي تمايز بين فرهنگ، شخصيت و جامعه، عامل فهم ارتباط بين فرد و جامعه و روند اجتماعي شدن است، هم چنين همگي اين عناصر بر جامعه اثر مي گذارند ( ايده ي روان شناختي ) و به پيدايش فرهنگ هاي اجتماعي مي انجامند. و اين ارتباط بين عناصري است که به طراحي مدل سيستمي پارسنز از زندگي اجتماعي انجاميده است.
ساخت هاي مادي، نهادها و سازمان هاي جامعه به لحاظ انواع نقش هايي که توليد مي کنند، داراي اهميت هستند و به نوعي مي توان اظهار کرد که سيستم اجتماعي عبارت از مجموعه ي نقش هاي اجتماعي است. در کل در جامعه چهار خرده نظام متفاوت و در عين حال مرتبط با يکديگر وجود دارد « خرده نظام هاي زيستي، شخصيتي، فرهنگي و اجتماعي ». خرده نظام هاي شخصيتي، اجتماعي، به لحاظ تحليلي از يکديگر متمايز و در واقع يکي مي باشند.
خرده سيستم ها از نظر پارسنز با اين که با يکديگر مطابقت دارند، سطوح يا حدود متفاوت تحليل زندگي اجتماعي را تشکيل مي دهند. شخصيت، به عنوان سيستم سازماني شده ي موقعيت و تغيير عمل نقش فردي تعريف شده است. سيستم شخصيتي، متمايز کننده ي زندگي اجتماعي در سطح فردي است سيستم شخصيتي به واسطه ي سيستم فرهنگي و اجتماعي کنترل مي شود. سيستم فرهنگي پارسنز ارائه ي تحليل در ادامه ي عمل کنشگر مي باشد. سيستم فرهنگي عاملي در انسجام شخصيت و سيستم هاي اجتماعي است. سيستم فرهنگي به فرد و کنش واقعي برنمي گردد، بلکه به الگوهاي وسيع و نمادين معنا و ارزش تعلق دارد. سيستم اجتماعي، کنشي متقابل بين شخصيت ها و افراد مي باشد. سيستم اجتماعي در بردارنده ي نهادها و سازمان هاي اجتماعي است که کارکردشان توليد عدالت و مشروعيت اجتماعي است.
هدف اصلي پارسنز در بحث سيستم اجتماعي، طرح سيستم واحدي است که ترجيحاً در آن کليت فصل کنشگر در سيستم تجلي بيابد. ازاين رو تحليل پارسنز متوجه ي پاسخگويي به اين سؤال است که چگونه سيستم، کنشگر را کنترل مي کند، نه اين که چگونه سيستم کنشگر را خلق يا ايجاد مي کند.
در تحليل کارکردگرايي ساختي دو پيش فرض اساسي وجود دارد: 1- انسجام فرهنگي و نظم مادي، 2- تمايل پذيري کنشگران بدون درک نقش جامعه.
نظريه ي سيستمي پارسنز، مبتني بر طرح خرده نظام هايي است که هر يک از آنها وابسته به ديگري است. پارسنز تعلق خرده سيستم ها را به يکديگر ناشي از وجود دو عنصر « اطلاعات » و « انرژي » مي داند. مدل زير نشان دهنده ي اين نکته است که سيستم فرهنگي بر سيستم هاي ديگر به لحاظ اشراف بر اطلاعات، مسلط است و آنها را کنترل مي کند. سيستم اجتماعي نيز بر اساس عنصر اطلاعات، سيستم شخصيتي و زيستي را کنترل مي کند. در مقابل سيستم زيستي داراي انرژي بالاتري بوده و زمينه و شرط وجودي سيستم هاي ديگر مي باشد. از اين رو براساس انرژي موجود در آن، بر ديگر سيستم ها مسلط است و سيستم هاي ديگر به آن نيازمندند.
3- مدل AGIL يا مدل مبادله اي (6)
تالکوت پارسنز در مراحل نهايي حيات خويش که در اين گفتار به عنوان سومين مرحله ي انديشه ي او اطلاق گرديده است، به طرح مدل مبادله اي که آن را AGIL نيز خوانده اند، پرداخته است. در اين مدل پارسنز براي هر خرده سيستم يک کارکرد خاص در نظر گرفته است. « A » معرف تطابق (7) است و « G » معرف هدف يابي (8) مي باشد. هدف يابي به واسطه ي نيروهايي که در ارتباطات مادي جاي دارند و کنترل هستند، تحقق مي يابد. در اين راستا از ديگر عوامل مرتبط با آن مي توان به سياست و دولت اشاره کرد. سازمان يکي از مصاديق کنترل مي باشد که افراد را در جهت دست يابي به اهداف خاصي هدايت و کنترل مي کند. « I » معرف انسجام (9) است که بيان کننده ي نيروهايي است که از حقيقت ذاتي به سوي هم بستگي اجتماعي مي روند. هم بستگي نوعي احساس جمعي گروه مي باشد. همبستگي از طريق نرم ها و ارزش ها جهت داده مي شوند. « L » ( Ibid, 1987 ) معرف پايداري (10) است. پايداري حکايت از وجود نيروهاي ذهني دارد که مرتبط با واقعيت و عينيت هستند و در نهادي شدن فرد مؤثر مي باشند. رابطه ي بين عوامل چهارگانه ي مدل مبادله اي در جامعه به شکل زير قابل طرح است:
پول |
اقتصاد |
دنیای مادی |
تطابق |
Adaptation |
قدرت و حکومت |
سازمان |
دنیای مادی |
هدفداری |
AttainmentGoal |
نرم |
نرم ها |
دنیای ذهنی |
انسجام |
Integration |
ارزش |
ارزش های عمومی |
نیروهای ذهنی |
پایداری |
Latency |
رابطه هاي فوق را مي توان در جدول زير نيز بازگو کرد:
انطباق پذیری A « اقتصاد و امکانات » |
هدف یابی G « اهداف سیاسی » |
انسجام I « نرم ها » |
پایداری L « ارزش ها » |
مدل مبادله اي فوق داراي چند خصوصيت و ويژگي است:
1- با جريان هاي اجتماعي که عوامل متعددي هستند، مرتبط است و کنش يکپارچه ( Unit act ) را توضيح مي دهد.
2- مدلي ذهني است.
3- زيبا و ساده است.
4- داراي چهار وجه است که هيچ کدام به تنهايي مطابقت تام با نهادهاي اجتماعي ندارند.
5- تمايل اصلي مدل نزديک ساختن عناصر و عوامل عيني و ذهني است.
نکته ي اساسي در اين مدل ارتباط بين چهار بعد مي باشد. هر يک از بعدها نيز بر ابعاد سه گانه ي ديگر اثر مي گذارد.
پارسنز براي هر کدام مثال زده و نحوه ي اثرگذاري بر روي يکديگر را تشريح کرده است. به عنوان مثال اقتصاد را در « A » دنبال کرده و تأثير آن را در سازمان هاي تجاري و سياسي در « G » و نرم ها در « I » و ارزش ها را در « L » مورد توجه قرار داده است. از اين رو مدل فوق براي بيان رابطه ي بين ابعاد چهارگانه اش به صورت زير نيز قابل طرح است، زيرا از نظر پارسنز هر يک از ابعاد چهارگانه مي تواند به چهار بعد ديگر نيز تقسيم شود و اين کار استمرار يابد.
4- نظريه ي تعادل و تغيير پارسنز
پارسنز در طرح نظريه ي تعادلي اش که اساس بينش کارکردي ساختي است، متوجه چندين پيش فرض است:1- اهميت نقش و کارکرد پديده ها
2- ارتباط نقش ها با نهادها
3- اهميت فرهنگ عمومي
4- نهادي شدن سطوح متفاوت واقعيت
از اين رو پارسنز از طريق طرح نظريه ي تعادل بيشتر نوعي اجتماعي شدن را با تأکيد بر همکاري نقش ها، نهادها، ارزش ها، نرم ها و کارکردها مورد نظر داشته است.
پارسنز در دو دهه ي آخر عمرش متأثر از بحث هاي تکاملي جامعه اش بود و به طرح نظريه اي پرداخت که مبتني بر چند اصل عمده است، از اين قرار:
1- تمايزپذيري
2- شمول
3- تعميم ارزش ها
4- رشد تطبيقي (11)
به تعبير جفري الکساندر، چهار اصل فوق نسبت به ديدگاه تکاملي به معني مرسوم آن بيشتر بازگو کننده و توصيف کننده ي جريان نهادي شدن فرد مي باشند.
پارسنز در ديدگاه تعادلي اش در پي بيان و توضيح نحوه ي ارتباط عناصر سيستم ها با يکديگر بوده و در ديدگاه تکاملي به نحوه ي تغيير و تبديل هر يک در جريان نهادي شدن فرديت پرداخته است. از اين رو او ضمن اين که اجتماعي شدن و سازگاري بين عناصر سيستم را بازگو مي کند، به تحول پذيري عناصر آن نيز در مسير اجتماعي شدن ( در سطح خرد و کلان ) پرداخته است.
پينوشتها:
1. Edward Shils.
2. The Social system.
3. Secondary Study.
4. Unit Act.
5. Voluntaristic Structuralism.
6. Interchange Model.
7. Adaptation.
8. Goal Attainment.
9. Integration.
10. Latency or Pattern Maintain.
11. Adaptation Upgrading.
آزاد ارمکي، تقي؛ ( 1389 )، نظريه هاي جامعه شناسي، تهران: سروش ( انتشارات صدا و سيما )، چاپ ششم