نويسنده: عبّاس محمّدي اصل
به نظر پارسنز، جوامع نوين از غرب مسيحي برخاسته اند و اين امر محصول تطوري ديرپا است. از اين لحاظ پارسنز متذکر مي شود « نوع نوين جامعه در عرصه اي منحصراً تطوري در غرب ظهور کرده است. اين حوزه اساساً دربرگيرنده آن بخش از اروپا است که بوسيله نيمه غربي امپراطوري روم در شمال مديترانه سقوط کرد. بنابراين جامعه مسيحي غرب شالوده چيزي را فراهم آورد که ما آن را نقطه عزيمت نظام جوامع نوين مي ناميم ». ( Parsons, 1971: 1 )
پارسنز در مرور آراء مربوط به پيدايش نظام جوامع نوين، ديدگاه هاي مارکس و وبر را مورد نقد قرار مي دهد. به نظر او « مارکس اعتقاد داشت فئوداليسم محدود به اروپا نبوده، بلکه به نظر مي رسد همين دوره، ظهور سرمايه داري اروپا را به توسعه عام جامعه اي رهنمون شده و بعدها همين مرحله نيز زمينه پيدايش دوره نهايي سوسياليسم - کمونيسم - واقع گردد ». ( Parsons, 1971: 1-2 )
از سوي ديگر وي معتقد است « وبر دليل نظري دقيق تري براي تمييز تجدد غربي از تطور سطح بالاي ديگر تمدن ها هاي اصلي فراهم آورد. حتي کساني که ديدگاه وبر در باب نقش مذهب در تکوين اين تطور سطح بالا را مورد سوال قرار مي دهند، در اين نکته توافق دارند که مدت ها پس از آغاز فرايند نوسازي غرب هيچگونه توسعه قابل مقايسه اي در نقاط ديگر رخ نداد. در مجموع بايد گفت نظام نوين غير اروپايي فقط در عرصه مستعمرات يا همانند ژاپن در قالب لازم الاجراء دانستن الگوي غرب نوين گسترش يافته است. وبر در مقدمه مطالعه تطبيقي خود راجع به جامعه شناسي دين اين مطلب را پيش مي کشد که غرب نوين، خواه ناخواه داراي اهميتي جهاني است. او نتيجه مي گيرد ترکيب عواملي چون علوم تجربي، صنايع مستظرفه، نظام هاي عقلاني حقوقي و مديريت، دولت نوين و سرمايه داري و بورژوازي نوين عقلاني؛ نظام اجتماعي - فرهنگي يگانه اي را با ظرفيت انطباق پذيري بي نظيري فراهم آورده است ». ( Parsons, 1971: 2 )
پارسنز بر اين مبنا مي پندارد تطور جوامع به ظرفيت انطباق پذيري آنها وابسته است و لذا ظهور جوامع نوين را نيز به اين امر منوط مي داند. از اين جهت او تصريح مي کند « اين فرض که مسير تطوري از جوامع اوليه انسان ها به اشکال فعلي، متضمن جهشي اساسي در ظرفيت انطباق پذيري بوده، فرض معقولي است. تز ما اين است که ظهور نظام نوين جوامع از طريق فرايندي پيچيده و مستمر در طي قرون اين جهش را بوجود آورده است ». ( Parsons, 1971: 3 ) غناي ظرفيت انطباق پذيري در تمدن غرب اما ضمناً گوياي تراکم پذيري عناصر فرهنگي ساير تمدن ها در آن نيز هست؛ چنانکه پارسنز تأکيد مي کند « جوامع نوين تقريباً حاوي اجزاي فرهنگي کثيرالمنشايي هستند که همه آنها غربي نيست ». ( Parsons, 1971: 3 )
با اينکه پارسنز الگوي تبيين وبري توسعه تطور غرب را مي پذيرد؛ ليکن ضمناً مي کوشد تفسير وبر از سرمايه داري را نيز غنا بخشد. هم از اين رو است که وي مدعي مي شود « توسعه نظريه جامعه شناختي و مدارک هر دم افزون موجود، ما را قادر مي سازد اساساً در چهارچوب تفسيري وبر از سرمايه داري بورژوايي - عقلاني تجديدنظر روا داريم. با اين حال سر آن نيز نداريم با جهت گيري او راجع به توسعه تمدن غربي در عرصه الگوي عام تطور اجتماعي - انساني چالش ورزيم ». ( Parsons, 1971: 3 )
منبع مقاله :
محمّدي اصل، عباس؛ ( 1392 )، تکامل اجتماعي در نظريه ساختي - کارکردي تالکت پارسنز، تهران: نشر جامعه شناسان، چاپ اول