تحركات نظامي- امنيتي صهيونيسم در قلمرو عثماني (1)

آموزه هاي ديني تحريف شده ي يهوديت در « تورات » ، منشأ بسياري از اقدامات خشونت بار صهيونيسم جهاني، در طول قرن هاي گذشته بوده است:
يکشنبه، 30 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحركات نظامي- امنيتي صهيونيسم در قلمرو عثماني (1)
تحركات نظامي- امنيتي صهيونيسم در قلمرو عثماني (1)

 

نويسنده: محسن فرسايي




 

1- جنگ

آموزه هاي ديني تحريف شده ي يهوديت در « تورات » ، منشأ بسياري از اقدامات خشونت بار صهيونيسم جهاني، در طول قرن هاي گذشته بوده است:
" از شهرهاي اين امت هايي كه يَهوَه، خدايت، تو را به ملكيّت مي دهد، ذي نفس را زنده مگذار، بلكه ايشان را، حتي هتّيان و اموريان و كنعانيان و خزريان و حويان و يبوسيان را چنان كه يهوه خدايت تو را امر فرموده است، هلاك كن.
تورات- سفر تثنيه، باب200، آيه هاي 16 و 17
. . . به شهر رسيدند و شهر را فتح كردند و هر آنچه در شهر بود از مرد و زن و جوان و پير، حتي گاو، الاغ را به دَم شمشير كشتند و شهر را با آنچه در آن بود در آتش سوزانيدند. اما طلا و نقره و ظروف سيمين و آهنين را به خزانه خانه ي خداوند گذاردند و يوشع، راحاب فاحشه را با هرچه از آن او بود، زنده نگه داشت. "
تورات- سفر يوشع، باب6، آيه هاي 21 تا 25"
معتقدان به صهيونيسم همواره آيه هاي تورات را دست آويزي براي توجيه حمله، جنگ و خشونت عليه مخالفان خود قرار داده اند.
بازگشت پيروزمندانه به صهيون و تصاحب « سرزمين مقدس » با خشونت ديني، از ديرباز در انديشه ي مدعّيان صهيونيست وجود داشته است. در اوايل قرن 16م. يك يهودي مرموز و ناشناخته به نام ديويد روبني (1) به « ايتاليا » رفت و مدعي شد كه از « وادي خيبر » در « عربستان » آمده است و در آنجا، آنان لشگري مجهز و دولتي سازماندهي شده، دارند.
يهوديان ذي نفوذ ايتاليا مقدمات ملاقات او با پاپ كلمنت هفتم را انجام دادند و براي او پرچمي باشكوه كه نشان دَه سبط گمشده ي بني اسرائيل داشت، تهيه و تنظيم كردند. او پرچم به دست و سوار بر اسب با همراهان و ملازمان يهودي به ديدار پاپ رفت. ويل دورانت در اين باره مي نويسد:
" در سال 1524م. يك نفر يهودي عرب، كه جواني خوش سيما بود و خود را داوود روبني مي خواند، سوار بر اسبي سفيد شهر روم را به تاخت پيمود و در واتيكان به خدمت كلمنس هفتم رسيد و خود را برادر و رسول پادشاه يهود، كه به گفته ي وي در عربستان بر قبيله ي عبراني و باستاني راوبين حكومت داشت، معرفي كرد. وي اضافه كرد كه فرمانرواي تاج دارش 300 هزار نفر سرباز و مقدار كمي سلاح، آماده ي كارزار كرده است و اگر پاپ و شاهزادگان اروپايي سلاح كافي به او برسانند، مي توانند به كمك قبيله ي راوبين مسلمانان را از فلسطين بيرون براند. كلمنس به اين پيشنهاد علاقه مند شد و از وي، به عنوان يك سفير واقعي، با احترام تمام پذيرايي كرد. (2) "
بعد از ديدار پاپ و روبني، در حقيقت توافقي ميان مسيحيت و دولت خيالي بني اسرائيل به عمل آمد. در سال 1525م. ديويد روبني با دو معرفي نامه از سوي پاپ خطاب به پادشاه « پرتغال » و پادشاه مسيحي « حبشه » ، عازم « ليسبون » شده خوان سوم، پسر مانوئل ثروتمند و پادشاه « پرتغال » او را به عنوان سفير رسمي دولت بني اسرائيل به گرمي پذيرفت. روبني در « ليسبون » به چهره اي جنجالي بدل شد. مارانوهاي به ظاهر مسيحي گروه گروه به ديدارش مي شتافتند. به سان يك قدّيس و پيامبر، دست او را مي بوسيدند و در همه جا حضورش را علامت ظهور قريب الوقوع مسيح اعلام مي داشتند. روبني در ليسبون، دربار شخصي و باشكوه خود را به راه انداخت و سفراي كشورهاي مختلف را به حضور مي پذيرفت.
روبني در ديدار با سفير « فاس » به صراحت اعلام كرد كه به زودي يهوديان، « بيت المقدس » و ارض اسرائيل را از تصرف حكمرانان مسلمان خارج خواهند نمود. او نامه نگاري به يهوديان « شمال آفريقا » را نيز آغاز كرد و به آنان لشكركشي عنقريب دولت بني اسرائيل و استقرار دولت جهاني يهود را بشارت مي داد. (3)
بورژوازي يهود و شخص روبني كه جوّ رواني مساعدي را در سراسر اروپا و حتي كشورهاي اسلامي آماده كرده بودند، به دليل حاكميّت سليمان قانوني كه مقتدرترين سلطان عثماني ( با 46 سال خلافت بر سرزمين هاي اسلامي ) بود، نتوانستند هيچ حركت نظامي خاصّي انجام دهند؛ زيرا سليمان قانوني با حمله هاي برق آسا، تمام قواي مسيحي اروپايي را در لاك دفاعي و تفرقه ي نظامي فرو برده بود.
يهوديان صهيونيست به منظور حفظ اين جوّ رواني و روحيه ي بازگشت ظفرمندانه به صهيون، در سال 1532م. يك يهودي ديگر به نام ديوگو پايرس (4) ( 1501-1532م ) را كه ظاهراً مسيحي ولي نام يهودي او سليمان مولكو (5) بود، به كمك روبني فرستادند. آنها همچنان مورد عنايت پاپ كلمنت پنجم بودند تا اينكه با حمل پرچم معروف خود، دو نفري به عنوان سفراي دولت بني اسرائيل به پايتخت امپراتوري « بيزانس غربي » وارد شدند و شارل پنجم را به جنگ عليه عثمانيان و همراهي با يهوديان براي تأسيس دولت اسرائيل دعوت نمودند. ويل دورانت اين جريان را چنين شرح مي دهد:
" ديوگو پيرس، يكي از يهوديان نوكيش كه به مقام دبيري شاه رسيده بود، خود را ختنه كرد تا يهودي بودنش را به ثبوت رساند؛ وي نامش را به سليمان مولخو تغيير داد؛ رو به سوي كشور عثماني نهاد و به مسيحيان اعلان نمود كه ديويد روبني پيش قدم و مبشّر مسيحاست و خود مسيحا نيز در سال 1540م. ظاهر خواهد شد.
روبني به ونيز رفت ( 1530م ) و به سناي آن كشور پيشنهاد كرد كه يهوديان اروپا را براي حمله ضدّ تركان عثماني مجتمع و مسلح سازد. در خلال اين احوال، مولخو به آنكونا رسيد؛ از پاپ گذرنامه اي گرفت، در خاك ايتاليا به مسافرت پرداخت و در رم با شوق و التهاب يهوديّت را تبليغ كرد.
وقتي دستگاه تفتيش افكار درصدد برآمد وي را به جرم بازگشت به دين يهود دستگير كند، كلمش او را از مهلكه نجات داد و از شهر بيرون فرستاد. با آنكه حالا ديگر مولخو ايمانش را نسبت به روبني از دست داده بود، باز خود را به وي رساند و در مأموريت [ تشكيلاتي و صهيونيستي ] صاعقه آسايي همراه وي به راتيسبونا رفت در آنجا هر دو نفر عريضه اي براي شارل پنجم فرستادند كه مارانوها را ضدّ اسلام مسلح سازد. (6) "
در خصوص اقدامات ديوگو پايرس در كشور « عثماني » ، در مبحث بعدي توضيح بيشتري داده خواهد شد، اما آنچه در اين مقطع زماني مانع از عملياتي شدن اقدامات جنگ افروزانه ي صهيونيسم اروپايي مي شد، همانا اقتدار و اِشرافيت كامل دولت عثماني بر فعاليت هاي نظامي دولت هاي غربي بود.
به طور كلي در قرن 16م. با توجه به فتوحات مؤثر سليمان قانوني و گشودن مرزهاي « صربستان » ، « اتريش » و « مجارستان » طرح جنگي يهوديان كه تحريك مسيحيان و آغاز دور دوم جنگ هاي صليبي بود، با شكست مواجه شد.
يهوديان صهيونيست پس از ناكامي هاي گذشته، در اوايل قرن 17م. جنگ رواني ديگري را جهت فراهم نمودن بستر جنگي مناسب عليه امپراتوري عثماني تدارك ديدند.
در سال 1606م. كتابچه اي چند صفحه اي به نام « اخبار رم » در سراسر اروپا تكثير شد كه متن آن، ترسيم اوضاع بين المللي و شرايط سياسي حاكم بر روابط عثماني و اروپايي ها بود. اين اطلاعات در پوشش نامه نگاري دو ايتاليايي تنظيم شده بود، كه توسط فردي به نام W. W ( قابل توجه كاربران اينترنت ) به انگليسي ترجمه مي شود.
نويسنده ي اين رساله پيش بيني مي كند كه:
" در سال 1607م. قدرت هاي اروپايي از مجارستان تا مسكو به ترك ها و محمد ( ص ) خداي آنان، اعلام جنگ خواهند كرد؛ مسلمانان را از اروپا بيرون خواهند ريخت و قسطنطنيه را تصرف خواهند نمود. در اين زمان مردم تونس، مراكش و عربستان بر عثماني ها خواهند شوريد و آنان را از آفريقا بيرون خواهند كرد و هم زمان صوفيان و مادها ( ايراني ها ) ‌و مردم مالابار ( هند ) نيز به پا خواهند خاست و به اين موج مسيحايي خواهند پيوست و سرانجام « اسباط ده گانه ي گمشده ي بني اسرائيل » ظهور خواهند كرد و سرزمين مقدس را از عثماني ها بازپس خواهند گرفت. "
يك سال پس از انتشار « جزوه ي اخبار رم » فرقه اي از كشيشان پيوريتن در « انگلستان » پديد آمد، كه خود را پدران زائر مي خواندند. آنان نخستين موج مهاجرت پيوريتن ها از انگلستان به « بندر آمستردام » را سازمان دادند، كه دو سال ( 1607-1609م ) تداوم يافت. هدف از اين مهاجرت، سفر به « فلسطين » و جنگ در ركاب مسيحي بود كه وعده ي ظهور نزديك آن داده مي شد. (7)
تلاش هاي صهيونيستي با ظهور فراماسونري در اوايل قرن 18م. عليه امپراتوري « عثماني » شدت بيشتري پيدا كرد. چنان كه اين هماهنگي ها از طريق فراماسونري فرانسه در قالب حمله ي ناپلئون به « مصر » در سال 1798م. يعني يك دهه بعد از انقلاب كبير شده توسط ماسون ها در فرانسه انجام شد.
ناپلئون با فراخواني يهوديان جهان از طريق راه زميني مصر، قصد ايجاد يك دولت يهودي در فلسطين را داشت و در حقيقت اين جنگ و حمله ي متجاوزانه كه از سوي شوراي عالي يهود در فرانسه حمايت مي شد، اولين جنگ بزرگ مسيحي- صهيونيستي اروپا عليه مسلمانان بعد از جنگ هاي صليبي بود.
اين جنگ در زمان حاكميت سلطان سليم سوم به وقوع پيوست. با حكم جهاد توسط سلطان، تمام مسلمانان با شعار « جاهدوا باموالكم و انفسكم في سبيل الله ذلكم خيرلكم ان كنتم تعلمون » ، از « شبه جزيره ي عربستان » ، « شامات » و « آناتولي » و « آفريقا » به نبرد با لشكريان متجاوز و تحريك شده ي صهيونيسم پرداخته و در نهايت ناپلئون بدون دست يابي به « فلسطين » و « سرزمين مقدس » با قبول شكست از سرزمين هاي عثماني خارج شد.
متعاقب اين ناكامي بزرگ، يونانيان با تحريك عناصر دونمه ي داخلي و عوامل خارجي دست به شورش زدند كه توسط ابراهيم پاشا سركوب شد. اما اين جنگ داخلي در سال 1203ه. ش ( 1824م ) بهانه اي براي حمله و جنگ دولت هاي اروپايي عليه دولت عثماني شد، كه در سال 1205ه. ش ( 1826م ) منجر به صلح گرديد.
بعد از اين جنگ، درگيري ها و حملات مرزي مختلفي كه ميان عثماني و كشورهاي همسايه وجود داشت، هيچ كدام حاكميّت امپراتوري را در معرض سقوط قرار ندادند. تا اينكه در جريان بحران بالكان كه از سال 1875 تا 1878م. ادامه داشت، دولت « روسيه » به تلافي جنگ هاي كريمه ( 1856م ) و به طمع به دست آوردن متصرفات اروپايي عثماني و به تحريك نخبگان چهار ميليون يهودي روسي در سال 1256ه. ش ( 1877م ) به « عثماني » ‌حمله كرد. يهوديان با شعار ملت بزرگ مسيحي، قصد استفاده از قدرت نظامي روسيه عليه امپراتوري عثماني را داشتند تا ضمن رهايي از ستم الكساندر دوم به اهداف صهيونيستي خويش نائل آيند؛ ضمن اينكه سياست راهبردي روسيه نيز دست يافتن به تنگه هاي « بُسفر و داردانل » بود، اما امپراتوري روسيه ناخواسته در جوّ رواني يهودي- صهيونيستي قرار گرفت.
ظاهر قضيه تحت عنوان كمك به برادران مسيحي جلوه داده مي شد كه داستايوفسكي آن را عملي درخور تحسين مي شمرد ( 1877م ) و اتحاد ملل مسيحي را رسالت ملت روس مي دانست و براي رسيدن به اين هدف معتقد بود، دير يا زود بايد به فتح « قسطنطنيه » نيز اقدام كرد. (8)
پس از تهاجم « روسيه » در 24 آوريل 1877م. و رسيدن ارتش روسيه به « اسلامبول » ( قسطنطنيه ) و اعلان آتش بس يك طرفه ي عثماني، كشورهاي « انگلستان » و « فرانسه » به دليل عدم اطمينان از آينده ي حاكميت در « عثماني » و احتمال تسلط مسيحيان ارتدوكس، به روسيه اعتراض كردند كه درنهايت معاهده ي سن استفانو (9) ميان روسيه و عثماني منعقد شد. ولي به علت يك طرفه بودن، مورد اعتراض دول اروپايي قرار گرفت كه در كنفرانس برلن در ژوئيه ي 1878م. اين معاهده تغيير يافت و درنهايت كشورهاي حوزه ي بالكان به استقلال دست يافتند. در تهاجم 1256ه. ش ( 1877م ) روسيه، سرزمين هاي زيادي از امپراتوري عثماني جدا شد، ولي حاكميّت اسلامي همچنان باقي بود. سلطان عبدالحميد جريان وابستگي عوامل داخلي و هدايت آنان توسط بيگانگان را براي براندازي دولت عثماني در سناريوي جنگ بالكان را چنين شرح مي دهد:
" من مي دانستم كه وزير جنگ « عوني پاشا » از انگليسي ها، پول دريافت كرده است. من نمي دانم اين ماجرا چگونه رخ داد، آيا حسين عوني پاشا در همين جا با سفارت انگليس به تفاهم رسيده بود يا پس از رفتن به آنجا، وزارت خارجه ي انگليس نواي نارضايتي كينه توزانه ي او را شنيده و وي را به دام انداخته بود. اما مدت ها بعد « موسورس پاشا » ، سفيرمان در لندن به من گفت: حسين عوني پاشا مبلغ قابل توجهي پول را از انگليس دريافت كرده است. . . روزي كه موسوروس پاشا اين نكته را به من گفت، مصادف بود با ايامي كه مدحت پاشا را به عنوان صدراعظم منصوب كرده بودند. حسين عوني پاشا رفيق مدحت پاشا بود و آنها با همكاري يكديگر، عمويم را از سلطنت بركنار كرده بودند. مدحت پاشا نيز مانند حسين عوني پاشا سياستي را در طرف داري از انگليس تعقيب مي كرد. نمي توانستم قبول كنم كه كسي كه به مقام وزارت جنگ و صدراعظمي ارتقاء يافته بود، از يك دولت بيگانه پول دريافت كرده باشد. اگر مدحت پاشا نيز مسافر چنين راهي مي بود، بايد بگويم حكومت در دام افتاده بود. . . رفته رفته اعمال مدحت پاشا موجب ترديد من شد. در آن مرحله با اينكه به شدت از جنگ پرهيز مي كردم، مي ديدم كه به تدريج به سوي جنگ مي رويم. كاملاً برآشفته بودم؛ اما سعي مي كردم بردبارانه با حوادث روبرو شوم. « مدحت پاشا » راضي به سازش با دولت هاي بزرگ نمي شد و بنابراين در هيئت وزيران تصميم گرفتند، پيشنهادهاي دولت هاي بزرگ را رد نمايند كه اين خود به معناي اعلام جنگ بود.
بلافاصله او را به كاخ احضار كردم و از او خواستم پيش از آنكه چنين تصميم زيان باري را به دولت هاي بزرگ اطلاع دهند، يك جلسه ي عمومي متشكل از شخصيت هاي مهم دولت تشكيل دهند. با اكراه پذيرفت، اما براي اتخاذ تصميمي كه خود در پي آن بود، نيز پنهاني شروع به انجام اقداماتي نمود. . .
تصميم نهايي همان شد كه مدحت پاشا مي خواست: بدين ترتيب دولت عثماني با آنكه در صربستان و قره داغ ( ‌مونته نگرو ) مشغول جنگ بود، با كشورهاي روسيه، انگلستان، اتريش، مجارستان، آلمان، فرانسه و ايتاليا نيز وارد جنگ شد.
مدحت پاشا در كاخ آشوب ايجاد مي كرد و كشور را به سوي جنگ سوق مي داد و سلطنت عثماني از اساس به لرزه درآمده بود. در وراي همه ي اينها هم صدراعظم را مي ديدم كه كوركورانه از انگلستان پيروي مي كرد. حال به دليل فراماسوني بودنش يا دلايل شخصي ديگر. (10) "
اگرچه در سال 1288ه. ش ( 1909م ) عبدالحميد دوم مانع اصلي دست يابي به « فلسطين » ، در عثماني از قدرت مطلقه حذف شده بود؛ اما سرزمين هاي اسلامي و ملت اسلامي همچنان به عنوان يك تهديد باقي مانده بودند. بنابراين در يك طرح انسجام يافته ي صهيونيستي- ماسوني، تركان جوان با اطلاع از وضعيت اقتصادي نا به سامان و بدهي هاي خارجي و آشفتگي نيروهاي نظامي و ظهور اختلافات تركي- عربي در سال 1293ه. ش. ( 1914م ) به محض پناهنده شدن دو ناوشكن آلماني به نام هاي گوبن و برسلاو آنها را تغيير نام داده به نام هاي ياوز و مدللي با پرچم عثماني به درياي سياه فرستاده و سواحل « روسيه » را مورد تجاوز قرار مي دهند تا آغازگر جنگي مفتضحانه باشند. انورپاشا و جمال پاشا با اصرار فراوان، ارتش بي رمق را به جنگ وادار كردند و با شروع جنگ جهاني، روند تصاحب امپراتوري عثماني به طور مستقيم در دست صهيونيسم و فراماسون هاي اروپايي قرار گرفت.
در اين باره رفتار ژنرال آللن بي انگليسي در پايان جنگ و اشغال « بيت المقدس » قابل تأمل است. او پس از رفتن به مسجد اموي و حضور در محلّ دفن صلاح الدين ضمن كوبيدن لگد و انداختن آب دهان بر روي آرامگاه صلاح الدين ايّوبي (11) گفت:
" امروز جنگ هاي صليبي پايان يافت. "
و به دنبال او وقتي كه ژنرال گوره ي فرانسوي در سال 1299ه. ش ( 1920م ) در « دمشق » به بازديد آرامگاه صلاح الدين رفت، گفت:
" صلاح الدين، ما اكنون برگشته ايم. . . "
موشه دايان رسماً اعلام داشت:
" ما به آرزوي دو هزار و پانصد ساله ي خود رسيديم و هرگز اينجا را تخليه نخواهيم كرد. (12) "
اين انتقام سازماندهي شده و كينه ي عميق نسبت به جامعه مسلمانان و حتي مسيحيان عثماني، چنان نهادينه شده بود كه يهودا بن مير (13) ، از رهبران اوليه ي سازمان صهيونيسم جهاني مي گويد:
" بنا به گفته ي آمونيم، ما بايد سوريه و تركيه را نيز فتح كنيم و با خون بچه هاي خود از كلّ دنيا حفاظت كنيم. (14) "
تأمّل در اظهارات فوق و عنايت به استراتژي جنگ محور و توسعه طلبانه اي از « نيل » تا « فرات » اين واقعيت را مشخص مي كند، كه صهيونيسم جهاني، همواره در انديشه ي اسرائيل بزرگ به سر مي برده است. در تأييد اين موضوع طرح بزرگ سازمان صهيونيسم جهاني در « خاورميانه » تحت عنوان نقشه ي استراتژيك اسرائيل در سال 1982م. اين گونه فاش شده است:
" مصر به عنوان يك پيكر متمركز، به ويژه اگر درگيري هاي سخت ميان مسلمانان و مسيحيان را در نظر بگيريم، همانند يك جسد است. تقسيم اين كشور به ايالت هاي جغرافياي مشخص بايد هدف سياسي ما در سال 1990م در جبهه ي غرب باشد. پس از آنكه مصر بدين گونه متلاشي شد و از دست قدرت مركزي خارج شد. كشورهايي نظير ليبي، سودان و آنهايي كه دورتر از آنها هستند، به همين سرنوشت دچار خواهند شد. . . تقسيم سوريه و عراق به مناطقي مشخص بر مبناي ويژگي هاي نژادي يا مذهبي بايد در دراز مدت، يكي از اهداف سياسي اسرائيل باشد و اولين گام در اين راه، انهدام قدرت نظامي كشورهاي ياد شده است. . . عراق كه داراي منابع عظيم نفتي است و اكنون درگير جنگ هاي داخلي است، هدف اصلي اسرائيل است. براي ما تقسيم اين كشور مهم تر از تقسيم سوريه است؛ زيرا اين كشور در كوتاه مدت جدي ترين خطر براي كشور ما به شمار مي آيد. (15) "
يقيناً فضاي امروز نظام بين الملل ( سال 1385ه. ش مطابق با 2006م ) و حضور سربازان آمريكايي، انگليسي و اسرائيلي در « عراق » ‌مؤيّد اين استراتژي صهيونيسم است.

پي‌نوشت‌ها:

1. David Reubeni.
2. ويل دورانت؛ « تاريخ تمدن » ، ج6، ص 876.
3. شهبازي، عبدالله: « زرسالاران يهودي و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران » ، جلد دوم، ص300.
4. Diyog Piers.
5. Solomon Molocho.
6. همان منبع، ص 877.
7. شهبازي، عبدالله؛ « زرسالاران يهودي و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران » ، جلد دوم، ص309.
8. نقيب زاده شهربابكي، احمد، « تحولات روابط بين الملل » ، نشر قومس، چاپ دوم، 1370، ص 75.
9. San Stefano.
10. عصمت بوزداع؛ « خاطرات سلطان عبدالحميد دوم » ؛ ترجمه داوود وفايي- حجت الله جودكي، قبله، تهران، 1377، چاپ اول، صص 37 تا 33.
11. صلاح الدين يوسف فرزند ايوب در سال 516ه. ش در شهر « تكريك عراق » به دنيا آمد و پس از آنكه در دفاع « بيت المقدس » در مقابل حملات صليبيون به پيروزي رسيد و سلسله ي اتوبيان را بنيانگذاري كرد، در سال 572ه. ش از دنيا رفت.
12. خسروشاهي، هادي؛‌ « اسرائيل پايگاه امپرياليسم » ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول، 1370، ص 56.
13. Ywhuda Ben Meir.
14. روژه گارودي؛ « محاكمه ي صهيونيسم اسرائيل » ، ص 151.
15. همان منبع، صص 153-154 و كتاب « پرونده ي اسرائيل و صهيونيزم سياسي » ، نوشته ي روژه گارودي، ص 143، به نقل از مجله ي « كيونيم » ( ارشادات ) ، بيت المقدس، ش14، فوريه ي 1982، صص 49-59.

منبع مقاله :
فرسايي، محسن؛ ( 1388 ) ، براندازي صهيونيستي در امپراتوري عثماني، تهران: انتشارات هلال، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط