سالم سازي و درمان

حفظ سلامت رواني و جسماني، يکي از مهمترين وظائف زندگي به شمار مي آيد. در حديث نبوي تندرستي و امنيت، دو نعمتي شمرده شده اند که انسان تا زماني که آنها را از دست ندهد به ارزش آنها پي نخواهد برد. اسلام به عنوان دين
شنبه، 5 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سالم سازي و درمان
 سالم سازي و درمان

 

نويسنده: علي اصغر احمدي




 

حفظ سلامت رواني و جسماني، يکي از مهمترين وظائف زندگي به شمار مي آيد. در حديث نبوي تندرستي و امنيت، دو نعمتي شمرده شده اند که انسان تا زماني که آنها را از دست ندهد به ارزش آنها پي نخواهد برد. اسلام به عنوان دين انسان ساز، تأکيد وافر بر ساختن انسانهايي دارد که از سلامت رواني برخوردارند تا بتوانند اهداف خويش را پيگيري کنند. از اين رو اسلام براي حفظ سلامت رواني و جسماني برنامه هايي را تدارک ديده تا از طريق آن بتواند انسانهاي مؤمن متکاملي را تربيت کند. تأکيد عمده ي اين دين در حفظ سلامت رواني و جسماني انسان بر محور پيشگيري استوار است. اسلام تلاش مي کند تا سلامتي انسانها را پيش از نياز به درمان تأمين نمايد، يعني تلاش اسلام بر محور حفظ بهداشت رواني و جسماني استوار است و به طور خلاصه از ديدگاه اسلامي پيشگيري مهمتر و بهتر از درمان مي باشد.

بهداشت رواني

همانگونه که قدم مهم در سلامت جسماني حفظ بهداشت فردي و عمومي است به همين ترتيب مهمترين قدم در سالم سازي رواني نيز حفظ بهداشت رواني مي باشد. انسان با رعايت نکات خاصي مي تواند سلامت رواني خود را تأمين و قبل از آنکه نيازمند به درمان باشد، از وقوع بيماري پيشگيري کند.
شارع مقدس اسلام براي حفظ بهداشت رواني، اصول و قواعدي را وضع کرده تا با اعمال و رعايت اين اصول و قواعد بتوان سلامت عمومي را تأمين کرد. اين اصول با تأکيد بر بهسازي محيط زيست انسان، اعم از خانواده و جامعه، در نهايت وظائفي را براي فرد تعيين مي کند که اين وظائف باعث حفظ سلامت رواني وي مي شود. ما با مطالعه ي راههاي تأمين سلامت رواني از ديدگاه اسلام، در نهايت به وظائف فردي انسان از ديدگاه اسلام خواهيم پرداخت.

راههاي تأمين بهداشت رواني از ديدگاه اسلام

1. تحکيم مباني خانواده و بالا بردن فرهنگ آن:

يکي از راههاي تأمين سلامت رواني براي انسانها، تأمين محيطي گرم و عاطفي براي ارضاء نيازهاي گوناگون رواني و ارگانيک است. خانواده هسته اي، از ديدگاه اسلام مناسبترين مجموعه اي است که مي تواند چنين محيطي را فراهم آورد. از ديدگاه اسلام، خانواده گراميترين نهادي است که خداوند بر آن صحه گذاشته است. پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود:
" ما بني في الاسلام بناء احب الي الله عزوجل و اعز من التزويج (1) ( در اسلام هيچ بنائي ساخته نشده است که در نزد خداوند مطلوبتر و گراميتر از ازدواج باشد ).
با اين ديدگاه و نيز با تأکيد وافري که بر خانواده گذاشته شده است، ضرورت تشکيل اين نهاد، جاي هيچگونه شبهه اي ندارد. خانواده به عنوان طبيعي ترين محل براي ارضاء نيازهاي مختلف رواني، مي بايد مورد توجه قرار گيرد.
با تحکيم مباني خانواده و بالا بردن فرهنگ آن مي توانيم در تأمين بهداشت رواني انسان قدمهاي مؤثري را برداريم. توجه به روابط ظريف زوجين و توجيه آنان در زمينه ي نقشها و وظائفي که نسبت به يکديگر عهده دار هستند و نيز نقش هر يک در تأمين سلامت رواني طرف مقابل و ارضاء کامل نيازهاي يکديگر، و آموزش آنها به خانواده ها، نقش تعيين کننده اي در حفظ سلامت رواني آحاد اجتماع دارد. خانواده با تأثير قطعي بر ساخت شخصيت کودکان مي بايد از لحاظ آشنايي با نظام تعليم و تربيت اسلامي، غني و با تأثيرات گوناگون رفتارها بر روي شکل گيري شخصيت کودک آشنا شود. توجه به مراحل رشد کودک، توجه به وظائف والدين در هر يک از مراحل، آشنا شدن با تنبيه و تشويق و چگونگي اعمال آن، توجه به تفاوتهاي رواني و تربيتي دختر و پسر و بسيار ظرائف ديگر، از اهم وظائف خانواده در رابطه با تأمين سلامت رواني براي فرزندان خود به شمار مي آيد.
در رابطه با خانواده تذکر اين نکته ضروري است که چارچوب خانه از ديدگاه اسلام اهميت بسزايي در حفظ عفت و حدود اجتماع دارد. از ديدگاه اسلام خانه با غير خانه از لحاظ تلذذ و ارضاء هاي نفساني تفاوتي بسيار عميق و مهم دارد. خانه محلي است براي اشباع نفس از لذائذ گوناگون زندگي، محل طنازي زن است براي شوهر و توجه عميق شوهر به زن، حتي اگر در خانه منکري نيز پنهاني انجام گيرد، از لحاظ حدود اجتماعي اسلام، قابل پي گيري نيست، به شرط اينکه عفت و پاکي جامعه از انجام آن منکر آسيب نبيند. به عبارت ديگر خانه از لحاظ اسلام محل آزادي فرد براي زندگي در محدوده خود است. اين آزادي و تعيين محدوده ي خانه براي آن، به اين دليل است که اجتماع بزرگتر محلي است براي کار و کوشش و تکامل علمي، صنعتي، سياسي و اجتماعي، لذا بايد دامن اين اجتماع از هوسرانيها و لذت طلبيهاي بي قيد و بند پاک باشد.
مرزهاي خانه از ديدگاه اسلام مرزهايي بسيار مهم تلقي مي شود، مرزهايي که لذت طلبيها را در خود حفظ کرده و اجتماعي را از آلودگي محفوظ مي دارد.

2. به سازي محيط:

يکي ديگر از راههاي تأمين سلامت رواني، به سازي محيط اجتماعي در جهت وصول به چنين هدفي است. اگر اجتماع محل عرضه انواع محرکهاي نفساني باشد و روابط اجتماعي بر اين اساس استوار گردد، مدارهاي سازمان رواني انسانها به طور عمده در جهت ارضاء هواي نفس به کار مي افتد و در نهايت جامعه مجموعه اي مي شود از تحريکات و ارضاء هاي نفساني که به دليل عدم امکان براي ارضاء نيازهايي که جامعه به وجود آورده، بسياري از فرايندهاي رواني مختل شده و بالاخره ناهنجاري و بيماري افزايش پيدا مي کند. بدون شک تحريک نفساني بسيار ساده تر از ارضاء نيازي است که در پي آن به وجود مي آيد. زني که با بدن نيمه برهنه در کوچه به راه مي افتد ممکن است چندين نفر را تحريک کند، و همين امر خود موجب بروز انواع فعاليتهاي ناتمام و معيوب رواني مي شود. بهتر است که او از ابتدا خود را بپوشاند تا چنين وضعي را به وجود نياورد.
توجه به ساير ابعاد اجتماعي نيز از لحاظ سالم سازي محيط اجتماعي از اهميت به سزائي برخوردار است. تصحيح روابط متقابل اجتماعي، اصطلاح ذات بين، رعايت حقوق فردي و اجتماعي انسانها، احترام متقابل، پسنديدن آنچه براي خود مي پسنديم براي ديگران نيز بپسنديم، و بسياري دقايق ديگر از ضرورتهاي ايجاد زمينه براي حفظ سلامت رواني است.
تخليه جامعه از هواهاي نفساني و تخليه آن به آداب اخلاقي و اجتماعي، مي تواند محرکهاي مزاحم و محرکهاي بيماري زا را به حداقل ممکن برساند. در روان شناسي بدون توجه به اين نکات نمي توان از سلامت رواني سخن گفت. امروزه در غرب نفس اماره انسان را تا حد ممکن تحريک کرده، ولي او را در ارضاء آنها تنها مي گذارند. هر کسي رابطه اش را با طرف مقابل بر اساس ميزان بازدهي متقابل تعيين مي کند، لذا خانواده هسته اي از فايده مي افتد و خانواده زوجي (2) که در آن طرفين هيچ گونه تعهد جدي در مقابل يکديگر ندارند رايج مي شود. در چنين جوامعي نهادهاي اجتماعي از قبيل پليس، مراکز اورژانس، آتش نشاني و مراکز مددکاري اجتماعي جاي روابط عاطفي بين افراد را گرفته است. در اين گونه جوامع اگر کسي احتياج به نوعي از کمک داشته باشد مي تواند به کمک تلفن، نهاد مربوطه را خبر کرده و از آنها استمداد بجويد، ولي اگر به نحوي نتوانست ارتباط برقرار کند بعيد نيست که در خانه اش بميرد و 8 سال تمام جنازه اش در خانه بماند. ولي هيچکس از مرگ او خبردار نشود، مگر اينکه بنا به تصادف پليس در تعقيب سارقي در خانه ي او را بکشند و با اسکلت 8 ساله وي مواجه بشود! در چنين جامعه اي که دائما نفس اماره انسان تحريک مي شود و مدارهاي ناتمام و معيوبي را بر روي دست انسان مي گذارد، انتظاري جز بيمار شدن نمي توان داشت. يک مددکار اجتماعي در حد وظيفه اش مي تواند به انسان کمک کند، يک پرستار بيمارستان هر قدر مهربان و وظيفه شناس باشد، در حيطه شغلي خود مي تواند به يک بيمار کمک کند و خلأهاي عاطفي وي را نمي تواند اشباع کند، هر چند که خود نيز متعلق به مجموعه اي است که احتياج به عواطف متقابل دارد.
در چنين جامعه اي بيماري و ناهنجاري رواني جزء اجتناب ناپذير محيط به شمار مي آيد. بدون توجه به تأثيراتي که محيط بر انسان مي گذارد و بدون توجه به ميزان کارآيي محيط در ارضاء نيازهاي رواني، نمي توان سخن از سلامت رواني گفت. بنابراين در جامعه ي بيماري زا سخن از درمان گفتن، سخن گزافه و بيهوده است.
در جامعه ي اسلامي تلاش مي شود محرکهاي نفساني به حداقل ممکن کاهش يافته و با تحديد اين محرکها در خانه و نيز پيش بينيهاي لازم براي ارضاء اين تحريکات، از به وجود آمدن بار اضافي بر سازمان رواني انسانها جلوگيري به عمل آيد.

3. بهبود شيوه هاي تعليم و تربيت:

يکي ديگر از راههاي تأمين بهداشت رواني اشاعه و گسترش ديدگاههاي اسلامي درباره ي تعليم و تربيت در بين افراد اجتماع است. تعليم و تربيت اسلامي با تأکيد بر شناخت خود و ارائه برنامه هاي لازم جهت حيات معقول، مي تواند گامي مؤثر در جهت تأمين سلامت رواني بردارد. اخلاق اسلامي به عنوان دانشي گسترده که روابط فردي و اجتماعي انسان را مورد بحث قرار مي دهد، مي تواند انسان را در تأمين سلامت رواني خود و ديگران ياري کند. آموزش اخلاق اسلامي به نوجوانان و جوانان يک کشور، تا حد زيادي در سالم سازي محيط مي تواند مؤثر باشد.
اساساً تعليم و تربيت اسلامي تأکيد بسيار زيادي بر شناخت خود دارد. در صورتي که اهداف اين نظام که گسترش خودآگاهي و تفکر معقول در جهان برون و درون است متحقق گردد، انسان کمتر آسيب پذير شده و مي تواند خود را در مقابل محرکهاي آسيب زا مصون دارد، زيرا عقل مهمترين و بهترين وسيله براي حفظ سلامت رواني و سالم سازي رواني به شمار مي آيد.
انساني که بر اساس نظام تعليم و تربيت اسلامي پرورده شود داراي ويژگيهايي است که اين ويژگيها وي را در تأمين بهداشت رواني خود و ديگران ياري مي نمايد. اين ويژگيها عبارتند از (3):
الف: تفکر و محاسبه نفس
ب: عبادت و ذکر
ج: حسن ظن و خاطر محدود
الف- تفکر و محاسبه نفس: يکي از وظايف انسان از ديدگاه اسلام، تخصيص ساعاتي از شبانه روز براي تفکر در خويشتن و بررسي اعمال و افکار خود است. انسان مؤمن خود را مورد بررسي دائمي قرار مي دهد.
قال رسول الله (صلي الله عليه و آله وسلم): " حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا وزنوا قبل ان توزنوا و تجهزوا للعرض الاکبر. ( خود را مورد محاسبه قرار دهيد قبل از آنکه مورد محاسبه قرار گيرد و اعمال خويش را بسنجيد، قبل از آنکه عمل شما را بسنجند و خود را براي عرض بزرگ ( قيامت ) مجهز نمائيد ). "
قال حسن بن علي (عليه السلام): " قال رسول الله لا يکوت العبد مؤمناً حتي يحاسب نفسه اشد من محاسبه الشريک شريکه و السيد عبده. ( گفت رسول خدا که عبد مؤمن نخواهد شد تا اينکه خويشتن را مورد محاسبه قرار دهد، شديدتر از محاسبه شريک، شريک ديگرش را و يا خواجه اي برده اش را ). "
محاسبه نفس يا بررسي و مراقبت رواني موجب مي شود انسان دامنه ي خودآگاهي خويش را افزايش داده و در واقع از رشد گياهان هرز و زائد و نيز از پژمردگي گياهان پرطراوت، در بوستان وجود خويش ممانعت به عمل آورد. در صورتي که تعليم و تربيت يک جامعه چنين برنامه مستمري را براي دانش آموزان خود مقرر نمايد، بدون شک آنان را در سالم سازي محيط کلي جامعه کمک خواهد کرد. آموزش و پرورش جامعه ي ما اين عنصر اسلامي و مهم را در درون خود به شکل آشکار به غفلت برده است.
محاسبه ي نفس يا بررسي و مراقبت رواني خود يکي از ارزشهاي سازنده در درمان بيماريهاي رواني نيز به کار گرفته مي شود. ما در مبحث درمان به اين نکته خواهيم پرداخت.
ب- عبادت و ذکر: اديان الهي تلاش بسياري را در جهت ايجاد ارتباط زنده و مستمر بين انسان و خالق او از طريق عبادت و ذکر، به خرج مي دهند. اسلام و به خصوص مکتب تشيع زمينه ي بسيار گسترده اي را از طريق قرآن و ادعيه فراهم آورده است تا ارتباط پوياي بين انسان و خدا برقرار باشد. وقتي انسان بتواند در تمامي حالات و لحظات با خالق عليم، سخن بگويد، با او راز و نياز کند و دردها و نگرانيهاي خويش را به او عرضه دارد، و از او در غلبه بر مشکلات ياري بخواهد، بدون شک از تنهايي بيرون خواهد آمد. نکته ي مهم در اين ميان بينشي است که اسلام به انسان مي بخشد و آن ارتباط مستمر با کسي است که از همه شنوايان شنواتر و از همه ي بيننده ها بيننده تر است و از همه ي عالمان عالمتر است، و به انسان از رگ گردن او نيز نزديکتر است و بين قلب انسان و خود او واسطه است و اگر خوانده شود اجابت خواهد نمود. ذکر خداوند و ياد او يکي از عبادات بزرگ است که حدي براي آن قائل نشده اند. يعني در اسلام تمامي عبادات حدي دارند، الا ذکر که حدي براي آن قرار نداده اند، تمامي زمانها و مکانها و تمامي لحظات، مي تواند با ذکر خداوند پرشود.
انساني که اين چنين با خداوند در ارتباط است و با گسترش شعور و بصيرت و معرفت خويش دامنه ي ارتباط خود را نيز گسترش مي دهد، به سوي نفس مطمئنه در حرکت است و مي تواند در مقابل مصائب زندگي آرامش خويش را حفظ کرده و با تکيه بر خداوند، سراسر وجود خويش را آرامش بخشد.
شايد هيچيک از مکاتب الهي به اندازه ي مکتب تشيع مشحون از ادعيه غني و انسان ساز نباشد. دعاهايي که در کتب شيعي مکتوب است، يکي از ابواب بسيار مهم ارتباط انسان با خداست، انسان با قرائت اين ادعيه ارتباطي با خدا مي يابد که حاصل آن سبکي روح و تصفيه درون است. گريه که يکي از وسائل بسيار مهم در تلطيف روح به شمار مي آيد، در بطن و متن برخي از اين ادعيه وجود دارد. انسان با قرائت اين دعاها در لحظه اي احساس شکستن دل مي کند و بي اختيار اشک از چشمانش جاري مي شود. اشک حکايت از نوعي سخن گفتن غير کلامي با خدا دارد. فرد در اين حالت گويي با قلب خود سخن مي گويد نه با زبان خويش، در قلب انسان شوري به پا مي شود که مي خواهد خود را از جا برکند و به دامن خدا بيفکند. در اين حال انسان انتظار دارد دستان خدا او را در ميان گرفته و در رحمت بيکران خويش غرقه نمايند. خلاصه گريه مکالمه قلب انسان با خداست و نشان آن هم اشک است.
انساني که اين گريه را تجربه کرده و لذت آن را چشيده و عظمت آن لحظات را درک کرده است، از بسياري از اضطرابات و فشارهاي روحي درامان خواهد بود. اين گريه تماس قطع شده انسان با هستي مطلق را مجدداً برقرار و تصحيح کرده و او را اطميناني خاص مي بخشد.
ج- حسن ظن و خاطر محمود: يکي ديگر از نتايج تعليم و تربيت اسلامي در اين است که انسان را نسبت به کل هستي خوش بين مي سازد. او را نسبت به خداوند متوکل کرده و نتايج امور را در ديد خداوند مي بيند. اين حسن ظن باعث مي شود انسان در زندگي از آلام و مصائب زودگذر رنج باقي به دل راه ندهد. او روند جهان را چنان درگذر مي بيند که بزرگترين مصائب را چون خاري که به پا خليده، مي يابد، هرچند که پا را مي آزارد، لکن آنقدر براي آن ارزش قائل نيست که به آن دل ببندد و فکر خويش را به آن مشغول دارد. چند لحظه اي آن را در آغوش کشيده و جاي آن را تر مي کند و خار را بيرون مي کشد و به راه خويش ادامه مي دهد. اين انسان سلامت رواني خويش را از پيش براي خود به ارمغان فرستاده است.
از خصوصيات ديگر اين انسان خاطر محمود است. خاطر آن چيزي است که ذهن حاضر انسان را به خود مشغول مي دارد. انسان اسلام از توجه و دل مشغولي افکار ناپسند و پست به دور است. او به جاي اينکه در انديشه ي اتومبيل فلان و شغل فلان و لب و روي و موي فلان باشد، در انديشه کل هستي است، در انديشه شناخت جهان است و ظرائف آن، در انديشه ي کمال خويش است و اهداف خود. قرآن کريم با آياتي تکان دهنده، انسان را از تفکر در مضامين پست و حيواني و سپردن خاطر به تمايلات و هواهاي نفساني برحذر داشته و به انسان نهيب مي زند که ذهن خويش را به آيات او مشغول دارند.
اولم يتفکروا في انفسهم ما خلق الله السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق (4)
اولم ينظروا في ملکوت السموات و الارض و ما خلق الله من شيء (5).
قل سيروا في الارض فانظروا کيف بدأ الخلق (6)

درمان

بيماري رواني محصول اختلاف شديدي است که در سازمان رواني فرد و يا بخشي از آن به وقوع پيوسته است. تشخيص نوع اختلال و علت بروز آن امري اجتناب ناپذير در درمان است. در بيماري رواني تشخيص درست و دقيق بيماري و علت به وجود آورنده ي آن بسيار مشکل است، زيرا در اکثر اوقات بيماري محصول کارکردي سازمان شخصيت است که چنين سازماني در طول زندگي بيمار شکل گرفته و مفاهيم و محرکها در آن معاني خاص خود را دارند. براي مثال مفهوم پدر يا مادر و يا مفاهيم حساسي که باعث پيدايش علائم بيماري شده اند، در نزد بيمار داراي معنا و مفهومي است که اين معنا و مفهوم با آنچه در نظردرمانگر است تفاوتي بنيادين و اساسي دارد. درمانگر بايد مفهوم واقعي يک شيء و معناي آن را در سازمان رواني بيمار به خوبي تشخيص داده و جايگاه آن را تعيين کند. اين عمل خود جزئي از تشخيص به شمار مي رود.
آنچه امروزه با کمال تأسف رايج است، با ديدن چند علامت عنوان مشخصي بر بيمار داده شده و پس از آن درمان آغاز مي گردد. وضعيت روان پزشکي ما دچار چنين خلأيي از تشخيص و درمان عميق است. در اين حرفه، عنوان زدن بر بيمار جاي تشخيص را گرفته. وقتي گفته مي شود فلان فرد دچار شيزوفرني نوع کاتاتوني شده است، اين عنوان گوئي آخر خط تشخيص تلقي مي شود، به عبارت ديگر روان پزشک به دلائل گوناگون وقت کافي صرف بيمار نمي کند، با همين تشخيص، علائمي را که معمولاً از آن نوع بيماري در ذهن خويش دارد، بر علائم مشاهده شده از بيمار اضافه کرده و بر اساس آن نوعي درمان فيزيکي اعم از شيمي درماني و يا شوک درماني را تجويز مي نمايد. و به همين دليل روان پزشکي در کشور ما موفقيت چنداني نداشته است.
بيمار بايد در جلسات متعدد مورد مطالعه قرار گرفته و سازمان رواني او براي درمانگر و همچنين براي خود بيمار تشريح شود. تشخيص عجولانه و تعيين عنوان براي بيماري، در درمان بيماريهاي رواني عملي است ناپسند. هرچند که ممکن است درمانگر تشخيصي مقدماتي از بيماري را بيابد. لکن براي تشخيص احتياج به آزمون و بررسي عميق و دقيق دارد. مي بايد سازمان رواني بيمار مورد مطالعه قرار گرفته و با تشخيص تيم پزشکي، در صورتي که علت يا عللي عضوي موجد اختلال رفتاري و پيدايش بيماري شده است، با درمانهاي مربوطه اقدام به رفع آن علت يا علل نمود. اين بخش از درمان به طور عمده مي بايد زير نظر روان پزشکان انجام پذيرد. در صورتي که علل عضوي در پيدايش بيماري تشخيص داده نشد، لازم است سازمان رواني بيمار از ابعاد کارکردي مورد مطالعه و تشريح قرار گيرد. اين بخش از کار مي بايد توسط روان شناس انجام گيرد. و از آنجايي که معمولاً با تأثير متقابل عوامل کارکردي و عوامل عضوي، بيمار رواني ترکيبي از علائم دوگانه را از خود بروز مي دهد، لذا همکاري روان پزشک، تيم پزشکي يا تيم روان شناسي در تشخيص و درمان بسيار مفيد و مؤثر خواهد بود.
آنچه که ما در مبحث درمان مدنظر قرار مي دهيم ابعاد روان شناختي درمان بيماري رواني مي باشد، يعني آنچه پس از تشخيص به عهده ي روان شناس قرار مي گيرد. از آنچه تاکنون مورد مطالعه قرار داديم مي توان به دو روش در جهت درمان بيماريهايي که علل کارکردي دارند، نائل آمد. اين دو روش عبارتند از:
1. خوددرماني فطري
2. تجديد سازمان معقول

1. خوددرماني فطري:

ابوعلي سينا طبيب را معين طبع مي دانست. او مي گفت طبيعت خود درمانگر بيمار است. يا به عبارت ديگر ارگانيزم بيمار خود درمانگر خويش است، لکن طبيب تنها اين طبيعت را در جهت انجام درمان ياري مي نمايد. جراحتي که بر روي پوست به وجود آمده، شکستي که بر استخوان افتاده و يا ميکروبي که وارد بدن بيمار شده است، همگي توسط ارگانيزم ترميم و مرتفع مي شوند، لکن طبيب با مرحم نهادن بر جراحت و يا در امتداد قرار دادن استخوان و نيز با تقويت بيمار در مقابل ميکروب، بدن را براي انجام وظيفه خويش ياري مي نمايد، لذا طبيب معين طبع مي گردد، نه درمان کننده. زيرا درمان کننده، بدن و ارگانيزم بيمار است. چنين قاعده اي در مورد نفس و روان انسان نيز صادق است. « من فعال » پيوسته در حال فعاليت و تجديد سازمان دهي است. سکون و سکوت در مورد سازمان رواني انسان معنا و مفهومي ندارد. عناصر موجود در ساختمان رواني انسان پيوسته استمرار پيدا مي کند. « من فعال » ، در اين تلاش خلأهاي رواني را پر کرده و مدارهاي مختل را ترميم مي نمايد. چنانکه در مورد سازمانهاي ناتمام گفتيم من فعال از طريق خيالپردازي، رؤيا و اهداف انحرافي، آنها را تکميل مي کند. اين عمل در مورد ساير سازمانهاي مختل رواني نيز انجام مي پذيرد، و اگر چنين فرايندي وجود نداشت، انسان در مقابل اولين موانع، سازمان رواني خويش را از دست مي داد. چنانکه اگر سيستم دفاعي ارگانيزم يعني گلوبولهاي سفيد در بدن وجود نداشته باشند، انسان با اولين ميکروبها از پاي درمي آمد. به عبارت ديگر « سازمان دهي من فعال » تشکيل دهنده ي سيستم دفاعي روان در مقابل تهديدهاي مختل کننده مي باشد.
بدين ترتيب اصلاح و خود درماني رواني که ما از آن با خود درمان فطري نام برديم، فرايندي مستمر در جهت درمان نابسامانيهاي سازمان رواني انسان است. انسان پيوسته خود را درمان مي کند و مدارهاي نابه هنجار را اصلاح مي نمايد.
در شرايطي که بيمار رواني، تحت تأثير عوامل مختل کننده، سازمان مطلوب رواني خويش را از دست مي دهد، اصل « خود درماني فطري » مي تواند او را در بازيابي سلامت خود ياري کند. در صورتي که بتوان محرکهاي زائد و مزاحم را از اطراف بيمار حذف يا به حداقل رساند و محيط مطلوبي از لحاظ طبيعي و اجتماعي براي وي فراهم آورد، او خود به درمان خويش خواهد پرداخت. اين فرايند نيازي به خودآگاهي يا تلاش بيمار ندارد، بيمار بدون خودآگاهي نيز بهبود پيدا خواهد کرد.
قاعده ي فوق در مورد اکثر بيماراني که علت عضوي ندارند و يا علائم بيمار آنها هدف اصلي بيمار به شمار نمي آيند، کارساز است. درمورد بيماراني که علائم بيماري آنها علت اصلي بيماري است، يعني آن علائم برآورنده ي مقصود اصلي بيمار به شمار مي آيند، و انفکاک از آنها را به هر قيمتي که شده نمي پذيرند، اين روش مي بايد با احتياط بيشتري اعمال شود. در صورتي که بيمار علائم بيماري را از خود بروز دهد تا مورد توجه بيشتر قرار گيرد، مانند علائم هيستريک، مورد توجه قرار دادن اين بيماران به نحوي که مراقبت ويژه از جانب آنها تلقي شود، خود مشکل زا خواهد شد، زيرا بيمار به اين دليل بيمار است که مي خواهد هر چه بيشتر تحت مراقبت و توجه قرار گيرد. فراهم آوردن شرايطي که در آن اين مقصود فراهم آيد، خود باعث استمرار بيماري خواهد شد. در مورد اين بيماران اعمال اين روش احتياج به ظرافت و دقت بيشتري دارد.
در مرود بسياري از بيماران رواني که در بيمارستانها بستري مي شوند، علت اصلي در تغيير رفتار آنان همين قاعده ي خود درماني فطري است. يعني بيمار خواه بستري مي شد يا نمي شد، تغيير حاصله، اجتناب ناپذير بود و شايد بيمارستان تنها حذف کننده ي محرکهايي بشمار آيد که در محيط بيمار موجد پيدايش علائم مي شده اند.
علت اصلي کمبود بيماريهاي رواني کارکردي در روستاها نسبت به شهرها، وجود شرايط لازم براي خود درماني فطري است. محيط هاي ساده تر به دليل عدم وجود محرکهاي کثير و پيچيده و نيز وجود فرصت کافي براي تماس با محيط طبيعي و همچنين وجود روابط نزديک اجتماعي، زمينه هاي لازم براي پيدايش بيماري رواني را ندارد و اگر محرکي سازمان رواني فردي را مختل نمايد، او شرايط کافي براي بازيابي روند طبيعي را در حفظ سلامت رواني خويش در اختيار دارد.
هنگامي که محرکهاي شديد چون مرگ نزديکان، آتش سوزي، سيل، جنگ، بمباران مناطق مسکوني و محرکهاي مشابه ديگر به وقوع مي پيوندند، افرادي که در معرض چنين محرکهايي قرار گرفته اند، ابتدائاً دچار رفتارهاي نابه هنجار شده، ولي پس از مدتي رفتار عادي خود را باز مي يابند، در اين مدت من فعال فرصت يافته است تا با خود درماني، سازمان به هم ريخته رواني خود را سروسامان دهد و در نتيجه رفتار نا به هنجار را از بين ببرد. چنين افرادي که براي محرکهاي مصيبت زا سازمان رواني خود را سازگار کرده اند، مانند افراد واکسينه شده در مقابل بيماريها، در مقابل مصائب مشابه مقاومت از خود نشان مي دهند.
اين شيوه از درمان در صورتي که با افزايش خودآگاهي و بصيرت عقلاني همراه نباشد، در طولاني مدت نمي تواند فرد را از آسيب محرکهاي مختل کننده مصون بدارد. در مورد افرادي که شرايط ايجاد کننده ي اختلال، شکلي دائي دارد بايد از روش « تجديد سازمان معقول » استفاده کرد.

2. تجديد سازمان معقول:

عقل از طريق خودآگاهي و قضاوت عقلاني مي تواند سازمانهاي معيوب و مختل را تشخيص و با تجديد سازمان آنها باعث درمان بيماري رواني شود. انسان از طريق گسترش خودآگاهي خود و تجزيه و تحليل دقيق محتواي رواني خويش مي تواند نکات بيماري زا را تشخيص و از طريق معقول درمان کند.
اگر درمانگر خود به علت بيماري پي ببرد و آن را در اختيار بيمار بگذارد، بسياري از اوقات موجب درمان بيماري نخواهد شد، زيرا آنچه را که درمانگر فهميده و آن را به بيمار انتقال مي دهد، همان چيزي نيست که بيمار نيز خود در خودآگاه خويش آن را فهميده باشد و چه بسا بيمار بر سادگي و ناداني درمانگر نيز بخندد. بيمار بايد خود به بيماري خويش و علت وقوف يابد و يا به عبارت ديگر خود درون خويشتن را کشف کند، نه اينکه آن را به او نشان دهند.
درمانگر مي تواند بيمار را به سوي هدف سوق دهد، ليکن آنچه که در واقع اتفاق مي افتد راه يافتن بيمار به حيطه بيماري زاي خود است. بيمار به تناسب وضع و حالت روحي خويش مدت زماني را در روز به تفکر در خويشتن اختصاص مي دهد. او گوشه ي خلوتي را برگزيده به تفکر در خود مي پردازد. رفتارها، افکار، تمايلات و روابط خود را مورد بررسي و تعمق قرار مي دهد. او با اين عمل خويش حيطه ي خودآگاه را گسترش مي دهد و با توجه به وقايع و عللي که در گذشته اتفاق افتاده و او به برخي از ابعاد آن وقايع توجه خودآگاهانه نداشته، توجهي خودآگاهانه مي نمايد و آنها را مورد بررسي مجدد قرار مي دهد. او ماحصل نتايج خود را به نزد درمانگر مي آورد. اگر بيمار قادر به خواندن و نوشتن باشد، بهتر است ماحصل تفکرات خود را به صورت مکتوب به نزد درمانگر بياورد. درمانگر با توجه به محتواي تفکرات او و با عنايت به نکاتي که بيمار از آنها گريز داشته و نخواسته است به آن حيطه ها نزديک شود، سعي مي کند توجه بيمار را به آن نکات جلب کرده و از او بخواهد که راجع به آن نکات بيشتر بينديشد. او در اين عمل فقط در بيمار اين حساسيت را ايجاد مي کند که به نکات مبهم تفکراتش بيشتر بينديشد. و چيزي بيشتر از اين به او نمي گويد. زيرا بيمار خود بايد کشف کند نه اينکه درمانگر به او بگويد.
بيمار در طي اين جلسات و به خصوص لحظاتي که در تفکر به سر مي برد، خاطراتي را به ياد ميآورد که برايش با تازه ائي از عواطف را ايجاد مي کنند، با يادآوري اين خاطره ها و توجه خودآگاهانه به آنها موجب مي شود انرژيهاي ناتمام و معيوب در اين خاطره ها با توجه جديد تخليه شود. کينه اي که فرد از همسايه خويش در ساليان پيش به علت پارک کردن اتومبيل در مقابل خانه او به دل گرفته بود، اينک با زنده شدن مجدد، در نظر بيمار مسخره مي نمايد و در واقع اين مدار ناتمام امروز به اتمام مي رسد. شايد اگر همان روز نيز شرايط فعلي وجود داشت، بيمار هرگز کينه همسايه را به دل نمي گرفت. براي بيمار امروز اين عقده چه مضحک به نظر مي رسد.
چنين خودآگاهي مجددي مدارهاي مختلف کننده را از بين مي برد و به عبارت بهتر آنها را تصحيح مي کند. اين نوع سازمان دهي معقول به وقايع گذشته است.
در مواردي بيمار از همکاري سرباز مي زند. زيرا نفس راحت طلب از دخالت عقل به حيطه هايي که يادآوردن آنها رنج زاست، ممانعت بعمل مي آورد. در اين شرايط ادامه ي درمان مشکل مي شود. يکي از راههاي اجراي ادامه ي درمان اين است که بيمار مدت چند هفته بدون اينکه به درمانگر مراجعه کند، به برنامه تفکر روزانه ادامه دهد و پس از آن ماحصل تفکرات را به نزد درمانگر بياورد. با فاصله اي چنين طولاني، بيمار فرصت مي يابد تا گاه به حيطه هايي که نفس اجازه ي ورود به عقل را نمي دهد سري کشيده و به بي خطر بودن يادآوري آنها در حال حاضر پي ببرد.
تجديد سازمان معقول را اين جانب تحت عنوان بررسي و مراقبت رواني، مدون و به شکل آزمايش به اجرا درآورده ام. در زير چکيده اي از اين شيوه و نتايج بررسي تحقيقي مربوطه را مي خوانيم.
بررسي و مراقبت رواني: بررسي و مراقبت رواني روشي است براي کنترل ويژگيهاي مختلف رواني که اصولي چند در مورد آن توضيح داده شده است. اين روش اولين بار به عنوان فصلي از کتاب روانشناسي سال سوم اقتصاد اجتماعي و فرهنگ و ادب در سال تحصيلي 63-62 تدوين و تاکنون نيز جزئي از آن کتاب را تشکيل مي دهد.
در اين روش توضيح داده مي شود که انسان ساعاتي را براي تفکر در اعمال و افکار خويش اختصاص داده و با مطالعه ي علل خارجي و داخل به وجود آورنده ي آن، سعي کند اعمال و افکار نادرست خويش را محو و اعمال درست را نيز تقويت و استمرار بخشد (7). مهمترين عنصر در اين روش « اختصاص زماني است براي تفکر درباره ي خويشتن ». اگر انسان چنين زماني را مشخص کند و در اين زمان خود را از تمامي وظائف ديگر فارغ نمايد و اعمال خويش را از کوچک و بزرگ تحت مداقه قرار دهد، او در واقع قدمي مهم در حفظ سلامت رواني خويش برداشته است.
اين روش در دو ترم متوالي در سال تحصيلي 65-64 بر روي دانشجويان رشته روان شناسي دانشکده روان شناسي و علوم تربيتي دانشگاه علامه طباطبايي به عنوان تکليف درس علم النفس از ديدگاه دانشمندان اسلامي، به صورت آزمايشي به اجرا درآمد. روش کار از اين قرار بود که دانشجويان هر يک مطالعه اي بر روي يکي از رفتارها و يا افکار خويش انجام داده و با تفکر پيرامون آن، نتايج حاصله را بر روي برگه اي مي نوشتند و اين برگه را به استاد تحويل مي دادند؛ استاد مربوطه در طول هفته گزارش را مطالعه و با توضيحي درباره ي بهبود روش و يا رفع اشکالات مربوطه، مجدداً گزارش را به دانشجو پس مي داد. هر يک از اين گزارشها نمره داشت که به نسبت دقت در تجزيه و تحليل و توجه به ظرائف رفتاري به آن تعلق مي گرفت. از جمع نمرات گزارشها و تقسيم آنها بر تعداد گزارشي که مي بايد دانشجو در طول يک ترم مي داد، نمره کار عملي دانشجو که 5 نمره از 20 نمره را شامل مي شد، تعيين مي گرديد. به دانشجويان توضيح داده مي شد که مقصود از اين گزارشها شناخت محتواي فکري آنان نيست، بلکه قصد اين است که روش تجزيه و تحليل رفتار به آنها آموخته شود، لذا اين نکته مهم نبود که کدام رفتار و يا فکر مورد تجزيه و تحليل قرار مي گرفت، مهم اين بود که روش دقيق و ظريف اعمال شود. از اين رو اگر کسي نمي خواست فکرش را به کسي بيان کند، ضرورتي به بيان آن فکر وجود نداشت، بلکه اگر حتي يکي از رفتارهاي پيش پا افتاده خود را نيز مورد تجزيه و تحليل قرار مي داد کافي بود.
اين کار در طول ترم به نحوه اي که در بالا توضيح داده شد ادامه پيدا کرد. در پايان ترم اين روش مورد ارزيابي قرار گرفت به اين نحو که از دانشجويان خواسته شد که بدون مشخص کردن نام و تنها با ذکر جنسيت به اين سؤال پاسخ دهند: « در ابتداي ترم راجع به بررسي و مراقبت رواني چگونه مي انديشيدم و اينک چگونه؟ ». نتايج حاصله از ارزيابي در دو ترم با يکديگر اندکي متفاوت بود.
1) در ترم اول که دانشجويان آخرين ترمهاي خود را مي گذراندند، در يک کلاس حدوداً 25 نفر جمع شده بودند. اين کلاس کوچک فرصت آن را ايجاد کرده بود که تقريباً هر هفته يک گزارش از هر دانشجو گرفته شود. مجموع گزارشهاي اخذ شده در اين ترم حدوداً 10 عدد بود. و باز به دليل وجود فرصت کافي، گزارشها دقيقاً مطالعه و نکات مربوطه کتباً و گاه به تفصيل در پايين ورقه يادداشت شده و به دانشجو تحويل مي شد.
از جمع بندي نتايج اين ارزيابي چنين نتيجه گيري شد که حدود 95 درصد از اين دانشجويان اساساً با چنين روشي پيش از آن آشنايي نداشته اند. 100 درصد آنها اذعان کرده بودند که اين روش تأثير بسيار جدي بر تصحيح افکار و افعال آنها داشته است. هرچند که برخي از آنها از ابتداي ترم نسبت به آن بدبين بودند، ليکن در انتهاي ترم آن را مفيد و برخي نيز از آن به عنوان يک روش درماني ياد کرده اند.
2) در ترم دوم دانشجويان درس علم النفس با رشد زيادي روبرو شده و به حدود 100 نفر رسيده بودند. اين تعداد در دو کلاس که پي در پي تشکيل مي شد جمع شده بودند. به دليل کثرت دانشجو، قرار شد تعداد گزارشها به نصف تقليل پيدا کند. از اين رو از هر دانشجو حدوداً تعداد 5 گزارش در طول ترم اخذ شد. و باز به دليل کثرت دانشجو، توضيح زياد درپاي گزارش آنها امکان پذير نبود. در پايان ترم نيز تنها فرصت شد از يکي از کلاسها ارزيابي انجام گيرد. لازم به تذکر است که اکثريت قريب به اتفاق اين دانشجويان از سال اول بودند.
حاصل ارزيابي اين دانشجويان اين بود که حدود 75 درصد از دانشجويان اين روش را مفيد دانسته و آن را روشي بسيار سازنده در اصلاح رفتار ذکر کرده بودند. 25 درصد از دانشجويان نيز به دلائلي چون قلت مقدار گزارشها، مجبور بودن آنان براي دروغگويي و يا جنبه ي تکليف داشتن آنها و همچنين دانستن هدف اين کار، براي آن روش فايده اي نيافته بودند.
از مقايسه بين نتايج اين دو ارزيابي، مي توان به کيفيت رواني مطلوب آن پي برد. علت عمده ي تفاوتهاي فوق در قلت تعداد گزارشهاي اخذ شده در تحقيق دوم بوده است. در صورتي که گزارشهاي بيشتر مورد دقت قرار گيرد و دانشجويان بيشتر موظف به ارائه ي گزارش بودند به سودمندي آن بيشتر پي خواهند برد.
اينک دو نمونه از اظهارنظرهاي دانشجويان پيرامون بررسي و مراقبت رواني عرضه مي شود، اين دو گزارش از نتايج ارزيابي ترم دوم انتخاب شده است. علت اين انتخاب اين است که در ترم دوم اظهار نظرهايي وجود داشته که اين روش را غير مفيد تلقي کرده اند و براي اينکه از ميان چنين اظهار نظرها نمونه اي عرضه شود، اين انتخاب صورت گرفت.
اظهار نظر اول: در ابتداي ترم ديد نسبتاً جالب و مفيدي نسبت به مراقبت داشتم و احساس مي کردم به وسيله ي آن مي توانم ناراحتيهاي خود را درمان کنم، ولي ادامه و حقيقت امر آن را چيز ديگري يافتم چرا که مراقبت براي من يک شکنجه شده بود و دروغهايي که اصلاً در عمرم نگفته بودم مجبور شدم در اين مراقبتها بيان کنم و اصلاً در واقع امر براي من مفيد نبود.
اظهار نظر دوم: در ابتداي ترم با توجه به توضيحاتي که جنابعالي با توجه به آيات و روايات بيان نموديد، راجع به بررسي و مراقبت رواني اطلاعاتي بيشتر از آنچه که در دوره ي دبيرستان از آن مي دانستم کسب کردم، اما در ابتدا فقط به ديده ي يک تکليف به آن نگاه مي کردم، ولي با گذشت زمان و تهيه گزارش بيشتر به عمق اهميت آن پي بردم زيرا واقعاً با لحظه اي تفکر انسان به علل رفتار خودش پي مي برد و تأثيري جالب براي من داشت، زيرا خودم قبلاً راجع به آن رفتارهايم که بيان نموده دقيق فکر نکرده بودم، اما با تهيه گزارش که يک تا دو ساعت هم براي آن صرف مي کردم به علل واقعي رفتارهاي ذکر شده در گزارش پي برده و حتي درصدد مبارزه با آن دسته از ريشه هاي نامطلوب رفتارم برآمدم. بررسي و مراقبت رواني براي من که تأثير خوبي داشت. زيرا حتي فهميدم که مي توانم لااقل با فکر کردن به دلايل بروز رفتارم برسم و آنهايي که خوب بوده تقويت کنم و آنهائي که نامطلوب بوده از بين ببرم. به هر حال بنده کاملاً با اين برنامه موافق هستم. ولي يک نکته در نظرم هست و آن نمره اي بودن آن است. به هر حال اگر نمره اي نبود بهتر بود. ولي باز هم به نظر من اگر نمره اي بودن آن لازم است اين مقدم است.
در مجموع روش بررسي و مراقبت رواني به عنوان يکي روش مفيد درمان پيشنهاد مي شود.

پي‌نوشت‌ها:

1- بحارالانوار، ج103، ص 222.
2- خانواده ي هسته اي خانواده اي است که از يک پدر و مادر و تعدادي فرزند تشکيل شده و معمولاً زوجيت زوجين بر اساس قراردادهاي رسمي تعيين مي شود. در حالي که خانواده زوجي عبارت است از زندگي غير رسمي يک زن و يک مرد.
3- اين ويژگيها، ويژگيهاي منحصر به فرد نيستند، بلکه ويژگيهايي هستند که در صورت تحقق دقيق و کامل انسان را از ابتلاء به بيماري رواني محافظت مي دارند.
4- روم: 8.
5- اعراف: 185.
6- عنکبوت: 20.
7- رجوع شود به خطبه نهج البلاغه، که در وصف « رجال لاتلهيم تجاره و لا بيع من ذکر الله » ايراد شده است.

منبع مقاله :
احمدي، علي اصغر؛ (1374)، روانشناسي شخصيت از ديدگاه اسلامي، تهران: اميرکبير، چاپ دهم



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط