نويسنده: کلود هتاوي(1) (2) مهندس مشاور
قبل از اين که راجع به مباني ايمان منطقي خودم به خدا بحث کنم، مي خواهم اين نکته را بگويم که در حال حاضر ايمان من بيشتر روي تجربه بنا شده است. ما نبايد ايماني را که از راه تجربه توليد شده به چشم تحقير نگاه کنيم يا آن را غير منطقي بناميم، زيرا در اين صورت منکر ارزش روش هاي علمي خواهيم شد؟ بلکه بايد اين نوع ايمان را مافوق استدلال منطقي بناميم.
من در نخستين سال هاي عمر خود خدا را به دلايلي که بعداً درباره ي آن ها بحث خواهم کرد مي شناختم، ولي حالا ايمان من بيشتر بر تجربه متکي است و از تجلي انوار ايزدي در دلم توليد شده است و تمام دلايل منطقي را پشت سر مي گذارد. کساني که اهل تجربه نيستند، دلايل تجربي را مقنع نمي دانند، ولي کساني که با تجربه سروکار دارند دلايل تجربي را کاملاً قانع کننده مي شمارند.
من به همان خداي يکتايي که پيامبران به ما شناسانده اند ايمان دارم و روح بشر نمي تواند مفهومي جز اين را قبول کند. چنان که آگوستين گفته: « تو ما را براي خود آفريدي، و روح ما تا به تو نرسيده قرار و آرام نخواهد گرفت ».
حال من شمه اي از مباني عقلي ايمان خود را به وجود يک خداي مافوق الطبيعه بيان مي کنم. نخست به حقيقت ساده و انکارناپذيري که سابقاً نيز در اين کتاب گفته شد اشاره مي کنم و آن اين است که « هر طرح را طراحي است ». توجه مخصوص من به اين موضوع، در نتيجه ي شغل و تجارب فني من ايجاد شده است. بعد ازسال هاي متمادي کار و مطالعه در طرح هاي الکتروني و دستگاه هاي پيچيده ماشيني، امروز هر طرحي هر کجا که باشد توجه و علاقه مرا نسبت به خود جلب مي کند. شکي نيست که طرح عجيب جهان ما مخلوق يک طراح فوق العاده حکيم است. هرچند که اين دليل کهنه و قديمي شده است ولي کشفيات جديد علمي روز به روز بر قدرت و ارزش آن مي افزايند.
وقتي يک نفر مهندس طرحي را مي بيند، آن را مورد مطالعه و تحسين قرار مي دهد. وي تمام رنج و اشکالي را که در ايجاد اين طرح متحمل شده اند احساس مي کند و مي داند که براي به وجود آوردن يک شيء مطلوب چه اندازه نيرو و ماده و قانون طبيعي را به هم آميخته اند. چون خود هميشه با مسائل و مشکلات طرح ها مواجه است، از ديدن طرحي زيبا زبان به تحسين و تمجيد مي گشايد.
چند سال پيش من مأمور شده بودم يک ماشين الکتروني را که بتواند مدت کمي فرضيه ها و معادلات مشکل دو بعدي را حل کند طراحي کنم . براي اين کار از صدها لامپ حبابي و ابزارهاي الکترومکانيکي و چرخ هاي متعدد استفاده کردم، و بالاخره اين ماشين يعني « مغز الکتروني » در يک اتاق کوچک در اداره ي کميته ي مشورتي هواپيمايي ملي شهر لنگلي فيلد کارگذاشته شد. پس از سال هاي متمادي کار روي يک طرح و تحمل رنج هاي فراوان براي من مشکل است قبول کنم که اين پيچ و مهره ها بدون مداخله ي يک طراح باهوش و خود به خود در جاهايشان قرار گرفته باشند.
حال توجه کنيدکه دنياي محيط ما پر از طرح هاي بي شمار مستقل و در عين حال به هم مربوطي است که هر يکي به نوبه ي خود صدها مرتبه از مغز الکتروني من پيچيده تر و عجيب تر هستند. اگر براي ماشين حساب من طراحي لازم بود، پس چگونه ممکن است براي بدن من، با اين همه خصوصيات فيزيکي و شيميايي و زيستي، طراحي لازم نباشد؟ مسلماً براي عالم کون، که من جزء ناچيزي از آن هستم، طراح حکيم علي الاطلاقي لازم است.
اين نظم و ترتيب و طرح، يا هر اسمي که مي خواهيد روي آن بگذاريد، از دو طريق مي تواند به وجود آيد: يا درنتيجه ي تصادف، يا درنتيجه ي مشيت. با توجه به اين که هرقدر نظم و ترتيب بيشتر باشد احتمال تصادف کمتر مي شود، اکنون که ما در ميان اين طرح هاي نامتناهي قرارگرفته ايم، من راهي جز ايمان به خداي قادر لايزال ندارم.
نکته ي دومي که مي خواهم به آن اشاره کنم اين است که طراح اين جهان بايستي وجودي مافوق الطبيعه باشد، و من به يک خداي مافوق الطبيعه قائلم، چون از طرفي در فلسفه ي من وجود يک مفهوم مافوق الطبيعه قابل قبول است و از طرفي به عنوان عالم طبيعي معتقدم که عالم طبيعت احتياج به يک علت اولي و مافوق الطبيعه دارد. در فلسفه ي من وجود مفهوم مافوق الطبيعه قابل قبول است، و بديهي است که نمي توان آن را با شواهد و دلايل طبيعي ثابت کرد، زيرا بنا به تعريف خودمان آن وجود مافوق الطبيعه است و از طرفي علم فيزيک جديد ثابت مي کند که طبيعت نمي تواند نظم و ترتيب خودش را خود بوجود آورد.
سرآيزاک نيوتن کشف کرده بود که جهان از نظم و ترتيب به سوي بي نظمي و انحلال مي رود و ميل دارد در همه ي اجسام حرارت مساوي باشد، و از اين جا، لزوم بدايتي را براي جهان درک کرده بود. بعدها با مطالعات بر روي حرارت اين مطلب روشن تر شد؛ بدين ترتيب که لازم آمد ميان نيروي قابل استفاده و نيروي غيرقابل استفاده يا انتروپي فرق قائل شوند، و ملاحظه شد که در تمام تغييراتي که در حرارت صورت مي گيرد، يک قسمت از نيروي قابل استفاده تبديل به نيروي غيرقابل استفاده مي شود و عمل عکس يعني تبديل نيروي غيرقابل استفاده به نيروي قابل استفاده هيچ وقت اتفاق نمي افتد، و اين همان قانون دوم ترموديناميک ( حرارت و حرکت ) است.
بولتزمن (3) به اين موضوع علاقه مند شد و هوش سرشار و اطلاعات رياضي وسيع خود را به کار انداخت. او ثابت کرد که قانون دوم حرارت و حرکت حالت مخصوصي از يک اصل کلي است و نشان مي دهد که در تمام نقل و انتقالات قسمتي از نظم و ترتيب از بين مي رود. در مورد حرارت، تبديل نيروي قابل استفاده به نيروي غيرقابل استفاده، عملاً عبارت ازکاهش نظم و ترتيب مولکولي و متلاشي شدن طرح منظم است. به بيان ساده، نتيجه ي عقيده بولتزمن اين مي شود که طبيعت نمي تواند طراح خود باشد، چون در هر تغييري که در طرح به وجود مي آيد قسمتي از طرح متلاشي مي شود و از بين مي رود. در موارد خاص ممکن است نظم و طرح از نقصان به کمال سير کند، ولي در مقابل آن در جاهاي ديگري نظم بيشتري از بين خواهد رفت.
جهان « توده ي » بزرگي از نظم است، بنابراين براي ايجاد آن يک علت نخستين عظيم لازم است که در معرض قانون دوم ترموديناميک واقع نباشد، يعني مافوق الطبيعه باشد.
پينوشتها:
1- Claude M. Hathaway.
2- داراي درجه ي B. S. EE. و M. S. از دانشگاه کلرادو، سابقاً مهندس نقشه کشي در آزمايشگاه مهندسان مشاور کمپاني جنرال الکتريک نيويورک، طراح « مغز الکتروني » درکميته ي مشورتي هواپيمايي ملي واقع در لنگلي فيلد، اکنون رئيس قسمت تحقيق و تکميل آلات هزاوي درکمپاني هميلتون واچ، عضو انجمن هاي متعدد علمي، و متخصص در اندازه گيري فيزيکي و الکتريکي و ابزارهاي اندازه گيري.
3- Boltzmann.
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سيد مهدي امين، علي اکبر صبا، عبدالعلي کارنگ و علي اکبر مجتهدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هشتم