5- مسئوليت پذيري
بخشي از « هويت آدمي » در قلمرو مسئوليتها و تکاليف فردي وي شکل مي گيرد. البته با ذکر اين نکته که تعريف « هويت »، عمدتاً به جنبه ي نقش آدمي و چگونگي ايفاي آن، ناظر باشد.وايتهد در باب ريشه ي تاريخي واژه ي تکليف چنين مي گويد:
« ما برآنيم که در باب دوره اخير تمدن که به اوج خود رسيده است، بحث نماييم، دوره اي که حداکثر سه هزارسال را در بر مي گيرد. در اين دوره متفکرين رخ نموده اند و مفهوم تکليف سربرآورده و به تعريف درآمده است. بالاتر از همه مفهوم روان – يا به عبارت ديگر، ذهن – به وجود آمده است. » (1)
توصيف وي در بيان ميزان اهميت تکليف و برخي مقوله ها، چنين است:
« اين سه نوع ويژگي ( زيبايي، تمييز عقلاني و تکليف ) به بالاترين حد متصور و ممکن از رضايت در شناخت عملي، مشارکت دارند و به اين معني مي تواند آن زيبايي خوانده شود که رضايت نهايي خداي عشق جهان را فراهم مي آورد. » (2)
لازم به ذکر است که گرچه مسئوليت و تکليف، مترادف يکديگر به کار مي روند وليکن تکليف بيشتر از مسئوليت بار اخلاقي دارد. در عبارات وايتهد، تکليف از مقوله زيبايي به شمار آمده است، در حالي که از مقوله اخلاقي محسوب مي شود.
برخي انسان گرايان نيز در شيوه هاي درماني خود بر « مسئوليت فردي » آدمي تأکيد نموده وآن را با مقوله « انتخاب فرد » پيوند مي زنند. (3) آنها با بيان اين مطلب که افراد، آزادند، شايستگي انتخاب دارند و مسئول انتخابها، موفقيتها و عدم موفقيتهاي خود هستند، منظور خود را از واژه ي مسئوليت فردي، روشنتر توصيف مي نمايند. (4)
مسئوليت در سه جلوه، همچون اضلاع مثلثي رخ مي نمايد، و حاصل آن مسئوليت فردي، مسئوليت اجتماعي و مسئوليت الهي است که به ترتيب در قبال خود، خلق و خدا معنا پيدا مي کند. منظور از مسئوليت فردي يا مسئوليت در قبال خود، اين است که آدمي حدود توانايي اش را به درستي بشناسد، آنها را از حيث اصلي و فرعي بودن از يکديگر تمييز دهد و تا سرحد امکان، به پرورش و شکوفايي آنها اقدام نمايد و به تعبيري ديگر حق خويشتن را برخود ادا کند. چنانچه خط سير زندگي او از چنين مراحلي عبور کند، موفقيّتها و کاميابيهايي که نصيب وي خواهد گرديد، فصل درخشان و ارزنده اي از هويتش، تکوين مي يابد.
6- تصحيح برداشتهاي شخصي
تجربياتي که فرد در دوران زندگيش کسب مي کند، گرچه برخاسته از رويکردهاي وي نسبت به خويشتن، زندگي و جامعه است وليکن هر يک به نوبه خود، برداشت جديدي را به همراه مي آورد. اريکسون، اين واقعيّت را در عباراتي گويا و روشن، توصيف مي کند:« او طي زمانهاي گذشته، دانش و برداشتي درباره ي خود به عنوان اين که پسر يا دختر، قوي يا ضعيف، بلند يا کوتاه، زرنگ يا تنبل، زشت يا زيبا، کم حرف يا پرحرف و امثال آن، به دست آورده است. حال بايد آنها را در يک مجموعه و قالب به نحوي جاي دهد که هويتي واحد و منسجم در خود مشاهده کند و نسبت به گذشته و آينده آگاه باشد. » (5)
يادآوري چند نکته، خواننده را در درک بهتر مطلب ياري خواهد داد:
- برداشتهاي شخصي گرچه زمينه خودشناسي را فراهم مي کند ولي لزوماً با آن، منطبق نيست زيرا ممکن است برداشتهاي شخصي، تصوير ناقص و معيوبي از خويشتن به فرد ارائه دهد، در حالي که خودشناسي غالباً به معناي درک صحيح و جامع از خويشتن است.
- برداشتهاي شخصي بيشتر به قالب و چارچوب و خودشناسي عمدتاً به محتوي، معطوف است. در اولي، فرد درصدد انسجام بخشيدن به يافته هاي پراکنده خويش در طي زمانهاي متوالي است و در دومي، درصدد افزايش اطلاعاتي درباره خويشتن مي باشد.
- در تکوين برداشتهاي شخصي، نقش اطرافيان و به ويژه همسالان، برجسته، مهم و غيرقابل انکار است، معمولاً در سنين نوجواني و جواني، تأثيرپذيري فرد از همسالان بيش از معلمان و مربيان و اساتيد و نقش گروه اخير بيش از تأثير والدين، مطرح مي باشد. اين تأثيرات از طريق تلقين هاي ديگران در خصوص لياقت، کارآمدي و ساير خصوصيات اعمال مي شود.
- رويکرد جوانان به گذشته و آينده، نقش مؤثري در تکوين هويت فردي آنان دارد. برخي گذشته گرا و شماري آينده گرا بوده و قشر ديگري در تعادل ميان اين دو، نگاه خود را از حيث زمان، گسترش مي دهند. از جمله مواردي که بايد مورد تصحيح قرار گيرد، برداشت جوانان نسبت به موضوع زمان از جمله گذشته و آينده مي باشد. لازم است عواقب گذشته گرائي افراطي و آينده گرائي نامعقول به نحو مطلوبي براي آنان، مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد.
در حقيقت نگاه متعادل به زمان، منوط به اين است که جوانان بدانند، بايد در زمان حال زندگي کرد و نيم نگاهي به گذشته داشت تا برخي حوادث نامطلوب گذشته، تکرار نگردد و علاوه بر آن، براي آينده نيز، طرح و برنامه مناسبي تنظيم نمود.
7- پذيرش جنسيّت
چنانچه « هويت » را به منزله ي سازماني زنده و پويا، تلقي کنيم، مي توان نتيجه گرفت که عناصر و اجزاي اين سازمان به طور منطقي در يکديگر تأثير و تأثر متقابل خواهند داشت. از جمله ي اين عناصر، جنسيّت مي باشد. به اين معنا که پذيرش جنسيّت جوان از جانب خود يا ديگران نقش با معنايي در شکل گيري هويت مردانه يا زنانه ايفا مي نمايد.اريکسون معتقد است: « مسأله مهم ديگر، نقش جنسي مناسب در بزرگسالي است که براي پيدايش و تکامل احساس « هويت فردي » لازم است. هنگامي که همانندسازي جنسي سالم در مرد يا زن رخ دهد، شخصيّت که مجموعه اي از خصوصيات و صفات سالم و همگون کيفيت هاي جنسي است، مشخص مي شود.
ناتواني در ايجاد يک هويت جنسي مناسب غالباً منجر به « درهم ريختگي دوجنسي » (6) مي شود و در نتيجه ساختمان هويت فردي را ضعيف مي نمايد. » (7)
موضوع ديگري که به عامل جنسيت مربوط بوده و در شکل گيري هويت فردي نقش دارد، نوع و چگونگي و ميزان امکاناتي است که به هر جنس اختصاص مي يابد، چنانچه اين امکانات به طور متعادل در اختيار آنان قرار گيرد، مشکلي در تکوين هويت، پيش نخواهد آمد و در صورتي که توزيع امکانات غيرعادلانه، انجام شود، ساختار هويت فردي را مواجه با مشکل مي سازد.
اين واقعيّت با صراحت در اظهارنظرهاي اريکسون، بيان شده است:
« ... در نتيجه، رسيدن به هويت ثابت، براي بعضي از گروهها، مشکل تر است. مثلاً براي گروه زنان که در بعضي جوامع، شرايط نابرابري با مردها دارند، دستيابي به هويت ثابت دشوار است. » (8)
از عبارت بالا اين گونه مي توان برداشت نمود که نوجوانان و جوانان، بخشي از هويت خويش را در ارتباط با جنسيّت، ملاحظه مي نمايند. حال چگونه اين پديده در تکوين هويت فردي، تأثير مي گذارد، موضوعي است که با توجه به نکات ذيل قدري روشنتر مي شود:
1- دختر يا پسربودن، مسأله اي نيست که صرفاً به جنسيّت مربوط باشد بلکه نحوه روبرو شدن با اين موضوع و طرز تلقي خاص ناشي از آن در شخصيت جوان تأثير عميقي برجاي مي نهد.
2- طرز تلقي اطرافيان به ويژه والدين از جنسيت فرزند، در شکل گيري هويت جنسي او، نقشي تعيين کننده دارد، اگر آنها جنسيّت فرزند را همان گونه که هست، به خوبي پذيرا شوند، فرزند نيز مشکلي در پذيرش هويت جنسي خويش نخواهد داشت. و در مقابل اگر جنسيت فرزند، مورد طرد و عدم پذيرش والدين قرار گيرد، به طور قطع چنين فرزندي با پديده جنسيّت خويش ( دختر يا پسر بودن ) کنار نخواهد آمد. به عنوان نمونه مي توان به برخي از والدين اشاره نمود که علي رغم ميل به داشتن پسر، صاحب دختر مي شوند و يا بالعکس. در اين قبيل موارد رفتارهاي خاص والدين از قبيل تلقين رفتار جنس مخالف به فرزند، پوشاندن لباس جنس مخالف به او و يا تقويت عملکردهايي که مربوط به جنس مخالف است و حتي آرايش موي سر فرزند به گونه ي جنس مخالف، همه در نقش پذيري و هويت جنسي فرزند آثار زيانباري برجاي مي نهد.
3- پذيرش جنسيّت به وسيله فرزند تابع پذيرش اين امر از سوي اطرافيان و به ويژه والدين مي باشد. چنانچه والدين به فرزندشان، احساس پذيرش خود را نشان داده و به او به خاطر دختر يا پسربودن افتخار کنند، همان گونه که نسبت به ساير فرزندانشان با هر نوع جنسيّتي که دارند، مفتخر باشند، قطعاً هر يک از فرزندان اعم از دختر يا پسر از جنسيت خويش احساس رضايت خاطر داشته و احساس کهتري ( خودکم بيني ) در آنان به وجود نخواهد آمد.
4- اعطاي امتيازات به فرزندان در محيط خانواده بايد به صورتي عادلانه انجام گيرد و هيچ يک از فرزندان نبايد به جهت دختر يا پسر بودن از موقعيت و يا امتياز خاصي محروم شوند، البته لازم به ذکر است، چنانچه در مواردي دقيقاً نتوان يک امتياز را به همه داد، ضرورت دارد که با شرايط مشابه و مناسبي، براي ديگر فرزندان نيز اقدامي صورت گيرد تا مبادا نوعي احساس تبعيض و نابرابري امکانات در فرزندان به وجود آيد و ناخواسته در شکل گيري هويت جنسي شان، تأثيري منفي برجاي گذارد.
5- در سطح کلان و فراتر از خانواده، لازم است در برابرسازي امکانات براي دختر و پسر تلاش نمود. اين امکانات اعم از فرصتهايي براي فعاليتهاي فکري، فرهنگي، آموزشي، هنري، اجتماعي و نيز اوقات فراغت مي باشد. مراکزي نظير کانونهاي فرهنگي، تربيتي خانه هاي فرهنگ، کانون هاي ادبي و هنري و نيز مراکز بسيج که عمدتاً فعاليتهايشان معطوف به نسل جوان است، ضروري مي باشد که در توزيع عادلانه فرصتها فعاليتهايشان، اين مهم را در نظر گيرند.
- کتابهاي درسي و کمک درسي، متون آموزشي که در سالهاي متمادي دوران تحصيل، مورد استفاده نسبتاً طولاني دانش آموزان مي باشد و براي آنان سنديّت و اعتبار قابل ملاحظه اي دارد، و علاوه بر آن در ساليان دراز پس از پايان دوره تحصيلات، خاطرات اين کتابها در ذهن افراد باقي مي ماند، ضروري است که از حيث محتوي، موضوع پرداخت، تصاوير، طرحها و الگوسازيها به گونه اي عمل نمايند که تعادل لازم در پرداختن به مسائل دختران و پسران را حفظ نموده و هويت جنسي دختر و پسر به قدر کافي مورد اهتمام قرار گيرد. اگر چه در سالهاي گذشته وضع اين گونه بود که نقش دختران در اين مجموعه در سايه و حاشيه بوده و نقش پسران در متن وکانون اصلي توجه قرار داشت. نتيجه آن هم تکريم هويت جنسي پسر و تحقير هويت جنسي دختر بود. دختراني که با چنين پيشينه اي، پرورش مي يافتند براي اداره زندگي جديد، همسرداري شايسته و ايفاي نقش اجتماعي شان، اعتماد به نفس لازم را نداشتند و به همين جهت با کوچکترين مشکلي احساس ناتواني کرده و از پاي در مي آمدند، زيرا « هويت فردي » آنان از قدرت و شفافيّت لازم برخوردار نبود.
لازم به يادآوري است که منظور از تکريم هويت جنسي در اين مبحث دقيقاً اين است که نوجوانان و جوانان اعم از دختر و پسر، مورد احترام جامعه، اطرافيان و والدين باشند به گونه اي که هر يک از آنان با هر جنسيّتي به آنچه که هست افتخار نموده و بتواند ظرفيّتهاي دروني خود را پرورش داده و به ظهور و بروز برساند.
- رسانه هاي گروهي به ويژه صدا و سيما نيز مسئوليت بزرگي در تکوين هويت فردي جوانان برعهده دارند. در طراحي، ساخت و اجراي برنامه ها و ايفاي نقشها بايد به گونه اي عمل کرد که هويت فردي دختر و پسر کاملاً مورد احترام قرار گيرد و هيچ يک از لحاظ هويت جنسي ( دختر يا پسر بودن ) ، مورد بي مهري و يا تحقير نقش قرار نگيرند.
8- همانندسازي متعادل
از آغاز زندگي و تقريباً سالهايي که آدمي خود را مي شناسد، ناخودآگاه به تقليد از رفتار و عملکرد ديگران مي پردازد. و متعاقب آن، بخشهايي از شخصيت ديگران را که مورد توجه او قرار مي گيرد، به عنوان الگو و سرمشق مي پذيرد.برخي از روانشناسان به اين پديده، توجه خاصي مبذول نموده و از آن به عنوان يک نياز نام مي برند به عنوان مثال مي توان از آلبرت بندورا (9) نام برد. وي و همکارانش مدلل ساخته اند که « ما قادريم بامشاهده ي شخص ديگري که در حال اجراي عملي است، رفتار « جديدي » را ياد بگيريم، ما حتي براي اينکه بتوانيم عملي را در زمان ديگري انجام دهيم، ملزم نيستيم که آن را به هنگام تماشاي الگوي عملي اجرا کنيم. براي نمونه، کودکي ممکن است برنامه اي را از تلويزيون ببيند، ولي بعداً برخي از اعمالي را که ديده است، اجرا کن. » (10)
روانشناس ديگري که به پديده ي الگوهاي رفتاري، به طور گسترده و عميقي پرداخته، ژان پياژه (11) است، وي ذيل عنوان « الگوي برون سازي – درون سازي » مي گويد:
« حاصل هر مواجهه ي ذهني با محيط بستگي به حالت موجود فرد و ويژگي هاي محيط دارد، فرد تنها مي تواند عناصري از محيط را دروني بسازد که بتواند خود را با آنها برون سازي کند و انطباق دهد. برون سازي و درون سازي، هميشه توأماً عمل مي کنند. اگر چه در هر زمان خاصي، ممکن است يکي از ديگري اهميت بيشتري داشته باشد. هر عمل شناختي که در آن برون سازي و درون سازي در حال تعادل و توازن باشند يک سازش هوش (12) را تشکيل مي دهد. » (13)
همانندسازي و يا به تعبيري ديگر الگوگرائي، بخش قابل توجهي از شخصيت نوجوانان و جوانان را شکل مي دهد. و به همين اعتبار در تکوين « هويت فردي » ايفاي نقش مي کند. ولي چنانچه از حالت متعادل فراتر رفته و جنبه ي افراطي به خود گيرد، مخلّ روند همانندسازي خواهد شد. اين واقعيت در گفتار اريکسون اين گونه آمده است: « پايه و اساس يک مرحله نوجواني سالم و موفق، و همچنين دست يابي به هويتي منسجم و پايدار، از زمان کودکي شکل مي گيرد. به علاوه، گروههاي اجتماعي اي که نوجوان با آنها همانندسازي مي کند نيز اهميت دارند. همانندسازي افراطي (14) با قهرمانان مشهور اجتماعي نظير دانشمندان، رهبران انقلابي و سياسي، ورزشکاران و ... مسبب قطع « جوانه همانندسازي » (15) مي شود و هويّت در حال رشد را مختل و محدود مي نمايد. » (16)
براي پرهيز از همانندسازي افراطي، ارائه چند پيشنهاد و توصيه ضروري به نظر مي رسد:
- از « مطلق کردنِ » چهره ها و شخصيتهاي غير معصومين (عليه السلام) در انديشه کودکان، نوجوانان و جوانان بايد خودداري کرد. فقط معصومين (عليه السلام) از خطا و لغزش برکنارند و ديگران هر اندازه که رشيد و متعالي باشند، امکان خطا درباره آنان وجود دارد، لذا اين امر موجب مي شود که از همانندسازي افراطي بپرهيزند و شخصيتها و قهرمانان را با نگاهي واقع بينانه ارزيابي نموده و جنبه هاي مثبت و برجسته آنها را در خويش درونسازي نمايند.
- والدين، مربيان و مسئولان تعليم و تربيت، از پرورش « تفکر نقّاد » نسبت به فرزندان و دانش آموزان، غفلت ننمايند، زيرا برخورداري از انديشه ي منتقدانه، مانع همانندسازي افراطي مي شود. از ويژگي هاي چنين تفکّري، ارزيابي منصفانه وآگاهانه، نقاط قوت و ضعف الگوها و سرمشقهاي انساني مي باشد.
- نويسندگان، فيلمسازان و انديشمندان مراقب باشند که در طراحي الگوهاي نسل جوان، به دام مبالغه و افراط کاري کشيده نشوند زيرا گرايش به مبالغه و افراط کاري، حداقل محدود شدن باب انتقاد سالم را در پي دارد و از مظاهر ديگر آن شخصيت زدگي نسل جوان مي باشد.
اگر مغز انساني را به يک کوه يخ تشبيه کنيم، قسمت ناخودآگاه آن عبارت از هشت نهم کوه يخ است که در زير آب است و براي بينندگان، ديدن آن ميسّر نيست. برعکس، قسمت ديگر مغز يعني وادي خودآگاه که يک نهم باقيمانده را تشکيل مي دهد قابل درک و کنترل مي باشد. اندازه و نيروي وادي خودآگاه مغز نسبت به وادي ناخودآگاه درست مثل نسبت پوست يک پرتقال است به خود پرتقال. (17)
منينگر (18)9- بازآفريني خاطرات کودکي
اگر هويت را به مثابه کتاب روح آدمي ملاحظه نماييم، در آن صورت صفحات و فصلهاي اوليه آن که در دوران کودکي به رشته تحرير درآمده است، براي بسياري از افراد، اين بخش از زندگي کاملاً محو شده و براي برخي به صورت خاطراتي کمرنگ باقي مانده است و براي معدودي در صحنه روشن ذهن آنان همچنان زنده، شفاف و پابرجاست.تجربيات و خاطرات کودکي حتي در صورتي که از ذهن آدمي پاک شده باشد، نيز در زندگي، عملکرد و انتخاب او همچنان نفوذ دارند، زيرا بخشي از « هويت » وي را تشکيل مي دهند.
براي دستيابي به « هويت فردي » ناگزيريم تا آنجا که مقدور است به بازسازي، تجديد بنا و شفاف کردن تجربيات و خاطرات گذشته بپردازيم تا بتوانيم ميان آنها و وضعيت کنوني خود، پلي بزنيم و پيوندي معقول برقرار کنيم.
يونگ، (19) يکي از روانشناسان برجسته مکتب تحليلي، به روشني دريافت که براي تکميل پازل « هويت » نياز به زنده کردن خاطرات دوران کودکي اش دارد. ولي براي رسيدن به اين معنا، راه درازي را به مدت سه سال در اعماق روح و روان خويش پيمود.
او ابتدا ناگزير بود پيوسته به ياد خود بياورد که « من چيستم و کيستم؟ » براي پاسخ به اين سؤال، ابتدا، از بخش ناهشيار خود مدد گرفت و آن ساختن مدل دهکده اي با سنگريزه بود، يعني بازآفريني دوره اي از کودکي اش که با شور و شوق با تکه هاي کوچک، ساختمان مي ساخت. در ضمن جستجو به دنبال سنگريزه ها، مي انديشيد: « هنوز در اين چيزها زندگي هست، هنوز پسر کوچولو در همين دور و برهاست. »
اين فعاليت تازه، ذهن او را به خود مشغول داشت و تا حد امکان روي اين کار وقت صرف کرد. بعدها گفت: « اين لحظه، نقطه عطف سرنوشتم بود. » (20)
ساختن دهکده هاي مدل با سنگريزه، تنها آغاز رويارويي يونگ با ناهشياري اش بود، اين فعاليت، تخيلات و روياهاي او آزاد مي ساخت و در سالهاي بعد، يونگ آنها را فعالانه و مشتاقانه دنبال کرد. در نتيجه اين سير و سفر دراز در ناهشياري، او کانون و معناي نويني براي زندگي خويش و ادراک تازه شخصيت انسان پي ريزي کرد.
موفقيت يونگ در پيوند ميان گذشته و حال و رسيدن به « هويت فردي » ، ما را برمي انگيزد که نقش گذشته و به ويژه دوران کودکي خود را در تکوين روحيات و رفتار فعلي مان، جدي تلقي نماييم. در واقع اگر « هويت » را همانند نقشه اي متشکّل از قطعات فراواني بدانيم، بخش ناهشيار وجودمان، تکه هاي گمشده اي از اين پازل هويت است که با يافتن و ترکيب کردن و يا در جاي خود قرار دادن آنها مي توان « هويت فردي » را به روشني تعريف و تبيين نمود. براي دستيابي به اين آرمان، توصيه هايي چند مي آوريم:
- حفظ و ثبت خاطرات کودکي، زماني امکانپذير است که کوشش شود اين خاطرات، شيرين و مطبوع باشد، زيرا آنچه مطلوب و دلپذير است، سالها در خاطرات اين دوران، مي ماند و از يادها نمي رود. به والدين توصيه مي کنيم، روشهايي را به کار گيرند که نتيجه ي مفيد و سازنده اي براي فرزندان داشته باشد.
- والدين هر نوع پاداش و تشويقي را که فرزندان از مدرسه و معلمانشان دريافت مي کنند و قابل نگهداري است، از قبيل لوح تقدير، عکسها، جوايز مادي و هدايا را در محل مناسب براي فرزندانشان و آينده آنها حفظ و حراست کنند، زيرا اين مجموعه يادآور افتخارات دوران کودکي و سالهاي دبستان بوده و در حقيقت، بخشي از « هويت فردي » آنان را تکميل مي کند. اين مجموعه، علاوه بر يادآوري و بازآفريني خاطرات کودکي، در رشد و تقويت اعتماد به نفس نيز تأثير بسزايي دارد، نوجوانان و جواناني که به جهت برخي ناکامي ها و شکستهاي زندگي، خود را مي بازند، با مراجعه به اين مجموعه، احساس لياقت از دست رفته خويش را باز مي يابند و براي مبارزه بامشکلات بعدي زندگي، آماده تر مي شوند.
- تقويت فرهنگ مکتوب، نقشي انکارناپذير در تکميل « هويت فردي » دارد، زيرا خاطره نويسي، شرح حال نويسي و نوشتن زندگينامه چنانچه به خوبي به دانش آموزان تفهيم شود، مي تواند از محو و ناپديد شدن اين بخش از زندگي ( کودکي سوم يا دوره دبستاني ) جلوگيري نمايد.
10- تحليل رويدادها
پيچيدگي حوادث و رويدادهاي زندگي معاصر، به گونه اي است که امکان يک تحليل جامع از آنها را براي نوجوان و جوان، محدود مي نمايد. اين مجموعه ي حوادث از سه مؤلّفه ي پيچيدگي، تغيير و تحول و شتاب فزاينده برخوردار است و بر همين اساس، احتمال جمعبندي آنها و استنتاج منطقي اين رويدادها، خود به خود کاهش مي يابد. نوجوانان و به ويژه جوانان در رويارويي با اين پديده ها، چون قادر به برقراري رابطه منطقي با آنها نيستند، لذا احساس مي کنند در اين بخش از زندگي، دچار ترديد، سردرگمي و بلاتکليفي هستند و هويت فردي آنها، نامعلوم و ناقص است.اريکسون نيز در نظرياتش به اين موضوع اشاره مي نمايد:
« آسيب پذيري نوجوان در مقابل فشارهاي سريع اجتماعي، سياسي، اقتصادي و تکنولوژيک، ممکن است به شکل گيري و تکامل احساس هويت او صدمه بزند و باعث ايجاد احساس ناامني، عدم اطمينان، اضطراب و عدم ثبات در فرد شود، اين تغييرات، ارزشها و سنتهايي که در کودکي براي فرد اعتبار داشته اند را نيز متزلزل مي کند و همين پديده باعث تعارض بين نسلها مي شود، يعني حقيقت يک نسل براي نسل ديگر افسانه مي گردد. » (21)
به منظور ياري رساندن به نوجوانان و جوانان در جهت تکامل « هويت فردي » ، شيوه هاي زير پيشنهاد مي شود:
- ابتدا لازم است فرصتهايي به نسل جوان داده شود تا از ترديدها، نگرانيها و ابهامهايي که بر وجودش چنگ انداخته، سخن گويد و با بيان آنها، آرامش درون پيدا کند. زيرا انباشتن و متراکم ساختن اين مسايل، از درون او را خسته و ناتوان مي کند. و لازمه ي اين امر، « هنرِ خوب شنيدنِ » اطرافيان و مخاطبانِ نسل جوان است تا به راحتي بتواند از دردها و دغدغه هايش گفت و گو نمايد.
- اطلاع از رنجهاي جوانان، در حقيقت مقدمه ي « آسيب شناسي هويت » است. زيرا زماني که به خوبي مي دانيم مشکل اصلي چيست، خواهيم توانست راه مقابله با آن را بيابيم.
در اين مرحله، لازم است هر نوع اطلاعات، رهنمودها و تدابير مناسب و مقتضي در جهت حل مشکلات جوانان را به صورتي دوستانه و خيرخواهانه، در اختيارشان قرار دهيم و تصميم گيري را به عهده ي خودشان بگذاريم. زيرا اگر آنان خود تصميمي اتخاذ نمايند، عواقبش را نيز خواهند پذيرفت.
آموزش شيوه نقد انديشه ها و تحليل رويدادها، کمک شايان توجهي به اين نسل، خواهد بود. زيرا غالب جوانان، حوادث را درک مي کنند، اما قدرت تحليل آنها و رابطه شان با ساير پديده هاي اجتماعي، در توان همه نسل جوان نمي باشد، بلکه معدودي مي توانند به تحليل منطقي آنها بپردازند.
- رسانه هاي گروهي به ويژه صدا و سيما به لحاظ گسترش حوزه ي اطلاع رساني و جاذبيت هاي تصويري، مي توانند به غني سازي برنامه هايي که متضمن تحليل رويکردهاست بپردازند. و با اشاره به حوادث مستند و تحليل آنها، ذهن جوانان را به درک رابطه ي ميان حوادث متوجه سازند.
11- مثبت گرايي
در روايت است که حضرت عيسي (عليه السلام) با حواريين به مردار سگي گذشتند. حواريين گفتند: چه قدر بوي اين مردار بد است! حضرت عيسي (عليه السلام) فرمود: چه قدر دندانهاي او سفيد است. (22)ادراک هويت فردي، مستلزم توجه به دو جنبه ظاهراً متضاد آدمي است، قوتها و ضعفها، فزوني ها و کاستيها، يعني هم جوان قادر به درک جنبه هاي ارزنده وجود خويش باشد و درحد اعتدال آنها را باور کند و هم اطرافيان معترف به اين موارد باشند. مورد اولي در مبحث « خودشناسي »، مطرح گرديد و در اين بخش عمدتاً تأکيد بر مورد دوم است، يعني اطرافيان جوان به گونه اي با او مواجه شوند که بيشتر ناظر به جنبه هاي مثبت و مفيد وي باشند. زيرا نمي توان وجود فرد را از محسّنات و مزايايش منفک نمود، اينها بخشي از هويت او را تشکيل مي دهند، همان چيزهايي که وجود فرد، به شدّت وابسته بدانهاست.
از سوي ديگر، جوان، در موقعيّت تلقين پذيري قرار دارد و نحوه قضاوت، ارزيابي و مواجهه ي ديگران با وي، از اهميت خاصي برخوردار است. به همين منظور، ضرورت دارد که برخورد اطرافيانِ جوان با ظرافت، دقت و هوشمندي خاصي همراه باشد، تا آسيبي متوجه « هويت فردي » او نشود. از اين روي، مواردي را به اطرافيان نسل جوان اعم از والدين، مربيان، دبيران و اساتيد، توصيه مي نماييم:
- « مثبت نگري » مقدمه و زمينه « مثبت گرايي » است. ابتدا بايد، خود را به مثبت انديشي وارد نمود تا پس از آن در عمل بتوان مثبت گرا بود. براي « مثبت انديشي » نيز اعتدال روحي و اخلاقي، شرط لازم، محسوب مي شود.
- شرط ديگر مثبت انديشي درباره جوانان، شناخت دقيق آنهاست. زماني که اطرافيان بتوانند تواناييها، علايق، آرمانها و نگرانيهاي نسل جوان را بشناسند، مي توان ادعا کرد که شناخت نسبي و قابل قبولي از آنها پيدا کرده ايم. و اين امر محتاج نزديک شدن به دنياي جوان، ارتباط متقابل و متکي بر اعتماد و نيز ايجاد صميميّت، مي باشد.
- در موارد ارتباطي با نسل جوان بايد مراقب بود که به آن چيزهايي که مورد علاقه شديد جوانان بوده و به عبارتي از افتخاراتشان محسوب مي شود، لطمه اي وارد نشود و در صورت لزوم بايد محتاطانه و مدبرانه و به صورتي پيشنهادي موضوع را با آنان در ميان نهاد تا روحيه آنها جريحه دار نشده و « هويت فردي » شان، آسيب نبيند.
- هر نوع رفتار « مثبت گرايي » مبتني بر پذيرش عاطفي نسل جوان است. به اين معني که ابتدا آنها بايد احساس کنند که از مقبوليت لازم برخوردارند تا براساس آن بتوانند رفتار مثبت ديگران را به خوبي تفسير نمايند.
12- پرورش تواناييهاي فردي
غالباً اين سخن را از معلمان زيادي مي شنويم که معتقدند با کلاسهاي 45 يا 50 نفر، مواد درسي متعدد و امتحانات پي در پي، فرصتي براي پرداختن به تواناييهاي دانش آموزان باقي نمي ماند. در حالي که چنين عواملي نمي تواند مانع تحقق هدف مذکور شود.در حقيقت فلسفه آموزش و پرورش هر ملتي تعيين کننده خط مشي و راه و رسم تعليم و تربيت آن جامعه مي باشد. از جمله مواردي که رويکرد فلسفي دستگاه آموزش و پرورش يک کشور را تبيين مي نمايد نوع نگرش آن به تواناييها، ظرفيتها و قابليتهاي فردي همه دانش آموزان است. آموزش و پرورش پيشرو و بالنده بايد تلاشي مستمر به سوي پرورش تواناييهاي يکايک افراد به صورتي جامع و فراگير باشد.
يکي از صاحبنظران مالزيايي طي سخناني در اجلاس منطقه اي يونسکو اظهار داشته است:
« فلسفه آموزش و پرورش در کشور من تصريح مي کند، بايد به شکوفايي استعدادهاي فردي همه افراد آن چنان توجه شود که آنان بتوانند به شخصيّتي متعادل و موزون از لحاظ فکري، معنوي، عاطفي، جسماني و داراي ايماني راسخ و تسليم در برابر حق، دست يابند و در پيشرفت جامعه و ملت خود، سهمي ايفا نمايند. » (23)
البته بايد پذيرفت که رشد و تعالي علمي براي يکايک دانش آموزان يک مدرسه يا دانشجويان دانشگاه، باري سنگين بر دوش همه نهاده است ولي گريزي از آن نيست. نخبه پذيري و توجه خاص به معدودي از دانش آموزان به گونه اي که آنان را تا سطح المپيادهاي بين المللي برساند، براي وجدان عمومي و اذهان جامعه، قانع کننده نيست، هنر تعليم و تربيت اين است که از تواناييهاي فردي يکايک دانش آموزان غافل نماند. شکوفايي تواناييها، نقش برجسته اي در باور شخصي دانش آموزان به خويشتن خود ايفا مي کند و راکدماندن آن، از باور به خويشتن مي کاهد. بي شک نوجوانان و جواناني که در محيطهاي علمي مدرسه و دانشگاه، شاهد به ثمر نشستن ظرفيت ها و خلاقيت هايشان هستند، احساس اعتماد به نفس بيشتري مي کنند و همين امر بر شکل گيري و تقويت هويت فردي آنان تأثير دارد. به اين معنا که پيوندهاي محکم و معناداري با آنچه که نشان لياقت آنهاست مي يابند و پاي بندي به پيوندهاي مذکور، شاخص هويت فردي شان محسوب مي شود.
لازم به ذکر است که پرورش تواناييهاي فردي، محدود و منحصر به نظام رسمي آموزش و پرورش يک کشور نمي باشد، بلکه يک وظيفه ملي محسوب مي شود ولي دستگاه تعليم و تربيت به لحاظ فلسفه وجودي، ساختار، سازمان، شرح وظايف و سازوکارهايي که دارد، نقش اول را ايفا مي نمايد. پس از آن نهاد خانواده، در دايره مسئوليت مذکور، گام مي نهد که شرح آن در بخش « هويت خانوادگي » خواهد آمد.
13- تعديل انتظارات ديگران
از عواملي که بر احساس خوشبختي آدمي اثر مي گذارد، اين است که شيوه زندگي، طرز تفکر و برخورد او با آداب و رسوم اجتماعي، مورد تأييد معاشران وي باشد. (24)اصرار فرد بر تأييد ديگران، به تدريج لزوم همرنگ شدن با جامعه را پيش مي کشد و اين امر برفرايند تکوين هويت تأثير گذار است.
در اين زمينه اريک فروم مي نويسد:
« از دست رفتن نفس در شخص، شکي عميق، نسبت به هويت وي مي آفريند و لزوم همرنگ شدن را افزايش مي دهد. اگر من چيزي جز آنچه مقرر شده و بايد باشم نيستم. پس اين « من » کيست؟ امروز با آنکه بدون حجت قبول مي کنيم که مقصود از ما جز ما نيست، آن شک هنوز وجود دارد و حتي افزايش يافته است. اين همان احساس انسان اين عصر است که در نمايشنامه هاي « پيرانده لو » (25) بيان شده است. « پيرانده لو » نخست مي پرسد: « من کيستم ؟ » و جز آنکه مي بينم بدنم محلي را از فضا اشغال کرده، چه دليل ديگري بر هويت خويش دارم؟ پاسخي که وي به اين پرسش مي دهد اين است که « من فاقد هويتم و نفس من صرفاً بازتاب انتظاراتي است که ديگران از من دارند، به عبارت ديگر، من هر چه شما بخواهيد هستم. » (26)
فروم در ادامه به ارتباط همرنگي با جامعه و زوال هويت اينگونه اشاره مي کند: « لزوم همرنگ شدن با از دست رفتن هويت بيشتر مي گردد و چنين معني مي دهد که شخص فقط وقتي مي تواند از خويشتن اطمينان داشته باشد که موافق انتظارات ديگران زندگي کند. » (27)
و در نهايت، مطلب را چنين خاتمه مي دهد:
« شکي که درباره ي هويت خويش داريم يا مطابق انتظارات ديگران رفتار کردن و چون آنها شدن، آرام مي گردد و نوعي ايمني به دنبال مي آورد ولي بهايي که بايد در برابر بپردازيم گران است. دست کشيدن از خودانگيختگي و فرديّت راه زندگي را مي بندد و آن را بي نتيجه مي گذارد. » (28)
پينوشتها:
1- وايتهد، آلفرد، نورث، سرگذشت انديشه ها، ترجمه عبدالحسين گواهي، ص 56
2- همان، ص 59
3- مباحث عمده در روانپزشکي، گروه نويسندگان، ترجمه دکتر جواد وهاب زاده، ص 481
4- همان، ص 479
5- شاملو، سعيد، مکتب ها و نظريه ها در روانشناسي شخصيت، ص 65
6- Bisexual diffusion
7- همان، ص 66
8- همان، ص 69
9- Albert Bandura
10- روان شناسان بزرگ، گروه نويسندگان، ترجمه دکتر به پژوه و دکتر رمضان دولتي، ص 41
11- Jean Piaget
12- Intellectual adaptation
13- همان، ص 194
14- Overidentification
15- Budding Identity
16- شاملو، سعيد، پيشين، ص 66
17- منينگر، ويليام، خويشتن شناسي، ترجمه هوشنگ مستوفي، صص 11-10
18- Meninger
19- کارل گوستا و يونگ/ C.G. Jung (1961-1875)
20- شولتس، دوان، روانشناسي کمال، ترجمه گيتي خوشدل، ص 153
21- شاملو، سعيد، پيشين، ص 66
22- امام خميني، شرح چهل حديث، ص 314
23- آموزش و پرورش براي آينده، گروه نويسندگان و کارشناسان يونسکو، ص 123
24- راسل، براتراند – تسخير خوشبختي – ترجمه فريدون حاجتي – انتشارات گنجينه – ص 169
25- Luigi Pirandello/نويسنده ايتاليايي
26- فروم، اريک – گريز از آزادي – ترجمه عزت الله فولادوند – ص 249
27- همان – ص 250
28- همان – ص 250
شرفي، محمدرضا؛ (1379)، جوان و بحران هويت، تهران: انتشارات سروش، چاپ ششم