نويسنده: سيامک باقري چوکامي
هم وطنان عرب خوزستان خود را جزئي جدايي ناپذير از ملت بزرگ ايران مي دانند. گواه اين مدعا، تمايل و گرايش شديد آن ها به دفاع از کشور در دوره هاي مختلف تاريخي از جمله در دوره ي شيخ فارس ( به هنگام تعيين سرحدات توسط کميسيون ارزنة الروم )، ايستادگي حاج جابرخان در جنگ ايران و انگليس و بالاخره بارزتر از همه دوره ي جنگ تحميلي است ( قيم، 1383، 51 ). با شروع جنگ جهاني اول، انگليس در سي و يکم اکتبر 1914م. عيله عثماني اعلام جنگ کرد و پس از ورود به بحرين حرکت خود را توسعه داد. در بيست و سوم ماه نوامبر، بصره به اشغال انگليس در آمد. علي رغم اعلام بي طرفي دولت ايران در جنگ جهاني اول، دولت هاي روس، انگليس و عثماني هرسه کشور ما را مورد تهاجم قرار داده و زيان هاي مالي و جاني فراواني را به آن وارد ساختند.
نيروهاي انگليسي به شُعَيبِيّه و خرمشهر اعزام شدند تا راه هاي ورودي بصره را حراست کنند و از هر گونه تهاجمي که ممکن بود از اين سو صورت گيرد، جلوگيري کنند. علماي شيعه براي دفاع از دين و سرزمين اسلامي فتواهايي صادر کردند و مردم جنوب ايران از سوسنگرد تا تنگستان و دشتستان در مقابل انگليسي ها جانانه جنگيدند. در اين جنگ عشاير عرب از فتواي مراجع بزرگ شيعه تبعيت کردند. آن ها با رسيدن فتواي مجتهد بزرگ زمان آيت الله سيد محمد کاظم طباطبايي يزدي و فرزندش سيد محمد به دشت آزادگان فعلي، جهاد را بر خود واجب دانستند و با شعار: « يا لَهاويِ الجَنهَ اِمشِي وَيانَه » ( اي که هوا و هوس بهشت در سر داري با ما به جهاد بيا ) به دشمن يورش آوردند.
در اين جنگ هم وطنان عرب خوزستاني و نيروهاي مبارز ايراني از يک سو مجبور بودند با متجاوزان انگليسي بجنگند و از سوي ديگر نيز با شيخ خزعل عامل دست نشانده ي انگليس در داخل مبارزه کنند. نيروهاي خزعل براي جلوگيري از مشارکت قبايل بني کعب، شادگان و نيز زرگان باويه در جهاد عليه انگليس در دو جبهه ي شادگان و اهواز درگير شده بودند. از سوي ديگر نيز قبايل عرب ساکن غرب کارون براي جلوگيري از پيشروي دشمن در غديرهاي زيت و دعج راه را بر آن ها بستند. اين جنگ سرانجام به نبردي مهم و کم نظير تبديل شد که در آن تعداد زيادي از هم وطنان عشاير عرب بني طرف، سواري، بني ساله، بني مالک، بني تميم، شرفاء و... به شهادت رسيدند. با اين همه توانستند دشمن متجاوز انگليس را شکست دهند و قواي او را مجبور به عقب نشيني به اهواز کنند. عشاير شادگان مأموران خزعل را اخراج کردند و نسبت به آن ها اعلان انقلاب کردند. عشاير زرگان و باويه هم نفت را قطع کردند.
يکي از جبهه هاي نبرد ميان هم وطنان عشاير عرب با قواي انگليسي به فرماندهي روبنسون در تپه ي منجور در پانزده کيلومتري غرب اهواز بود. در اين جنگ بسيار شديد، عده ي زيادي از مجاهدين، شهيد و يا زخمي شدند. بسياري از عشاير غرب کارون در اين معرکه شرکت داشتند. اين جنگ از نظر تسليحات کاملاً نابرابر بود، زيرا يک طرف از اسلحه ي سرد و سلاح قديمي استفاده مي کرد، در حالي که طرف مقابل از سلاح هاي پيشرفته و مرگبار بهره مي برد. در اين جنگ، عشاير عرب خوزستان به صورت تن به تن و با سلاح هايي چون شمشير، تبر، فاله (1)، چماق و تعداد کمي تفنگ هاي فتيله اي با سربازان انگليس جنگيدند. با اين همه، هم وطنان عشاير عرب در جنگ پيروز شدند و بسياري از سربازان دشمن را به هلاکت رسانده و اسلحه هاي زيادي نيز به غنيمت گرفتند. انگليسي ها در اين جنگ با هم وطنان عرب خوزستان و به ويژه قبيله ي بني طرف که از ارزش ها و آرمان هاي خود دفاع مي کردند، به گونه اي رفتار کردند که تاريخ کمتر نظير آن جنايت ها را ديده است. ويلسن در اين خصوص مي گويد: « هيچ کس از ساکنان سوسنگرد نجات نيافت، و اگر خانه اي از آتش سالم ماند، به صورت تصادفي بوده است » سربازان انگليسي به طرز وحشيانه اي کودگان، زنان و سالمندان و حتي حيوانات بني طرف را آماج گلوله هاي توپخانه ي خود قرار دادند ( پورکاظم، 1375، 69-85 ).
از ديگر حماسه هاي عشاير خوزستان، نبرد در منطقه ي امانيه واقع در ده کيلومتري اهواز بود. در اين نبرد که حماسه ي گمبوعه شکل گرفت، مقر نظاميان انگليسي در امانيه قرار داشت. در درگيري که بين هم وطنان عشاير منطقه ي گمبوعه و انگليسي ها رخ داد، حدود پانصد نفر از عشاير دلاور و غيور توسط نيروهاي متجاوز انگليسي به شهادت رسيدند ( عزيزي بني طرف، 1372، 67-68 ). از اين نبردها، شعارهايي در حافظه ي تاريخ به جاي مانده است. برخي از شعارهاي هم وطنان عشاير عرب خطاب به سربازان دشمن که حکايت از اعتقاد ديني و وطن دوستي اين طوايف دارد چنين است:
« اَليَوصَل حَدنَا اِنگِص اِيدَه ». هر کس به مرز کشورمان تجاوز کند، دستش را مي بريم.
« اِحنَ اَهلِ المَلعَبِ وَ اَرکانِ حُدُودَهُ ». با ما ميدان بازي ( توان رويارويي ) نداري. يعني اين سرزمين متعلق به ماست و تو حقي در آن نداري.
« ما اَگُومُ اِلّا اَرکانچ خيِسَه ». از سنگرم بلند نمي شوم، مگر آنکه ارکان تو را ( در چهار جهت ميدان جنگ ) از کشته هاي دشمن پر کنم.
برخي از شعارهاي هم وطنان عشاير عرب خوزستان خطاب به شيخ خزعل است:
« يِتنَدَّم خَزعَل يَالعايِف ديِنَهُ ». خزعل که دين خود را ترک گفته، پشيمان خواهد شد.
« اَلحارَبُ دين اللهِ ايِرِفضُونَهُ ». کسي که با دين خدا ستيزه کند، او را دور مي افکنند ( پورکاظم، 1375، 121-122 ).
تهاجم عراق به منطقه ي خوزستان در سال 1359، که با شعار امت عربي و تبليغات تفرقه افکنانه ي قومي نيز همراه بود، با وجود عرب نشين بودن بخش غربي استان خوزستان و نيز زمينه ي مساعد محلي به خاطر حضور نيروهاي سياسي خلق عرب، با مقاومت منطقه اي و محلي روبرو شد. در اين جنگ علي رغم آتش سنگين نيروهاي بعثي به مناطق مختلف خوزستان بسياري از مردم عرب کشورمان با وجود نزديکي به جبهه هاي جنگ حاضر به ترک محل زندگي خود نشده و بسياري از ايشان در منازل مسکوني خود به شهادت رسيدند.
در خرمشهر دفاع جانانه ي مردمي باعث شد تا دشمن روزها از دستيابي به خرمشهر عاجز بماند. در همين راستا مقاومت غيورمردان و زنان آباداني مانع از سقوط آبادان تا روز آخر جنگ کرديد و هنگامي که دشمن تقريباً تا نزديکي اهواز پيش آمده بود، امام (ره) فرمودند: « مگر جوان هاي اهوازي مرده اند که اهواز سقوط کند » و اين صحبت امام (ره) انفجاري عجيب و بزرگ در بين مردم و جوانان به وجود آورد و جوانان به سمت مساجد سرازير شدند و سازماندهي شدند و لذا دفاع مستحکمي در مقابل دشمن به وجود آمد. حتي آوارگان و مهاجران با وجود تبليغات فراوان دشمن، مبني بر تکريم اعراب، به جاي پيوستن به عراق، به آن پشت کردند و به هم وطنان ايراني خود در بخش مرکزي پناه آوردند.
به اين ترتيب موضوع وفاداري هم وطنان عرب خوزستان امري انکارناپذير است که پژوهشگران و تاريخ نگاران غربي نيز به آن اذعان داشته و آن را تأييد مي کنند. از جمله ژان پير ديگار و همکارانش در کتاب ايران در قرن بيستم نويسند: « در دوران جنگ ايران و عراق واکنشي که صدام از اهالي عرب تبار خوزستان انتظار داشت پديدار نشد، بلکه برعکس به رغم صدماتي که از جنگ متحمل شده بودند، وفاداري آنان به ايران هرگز مورد انکار قرار نگرفت » ( به نقل از: قيم، 1383، 44 ).
جنگ تحميلي عراق عليه ايران و شهادت بيش از دوازده هزار خوزستاني در جريان جنگ که بسياري از آن ها از هم وطنان عرب خوزستاني بودند و خنثي شدن توطئه ها و جمله ي معروف امام خميني مبني بر اينکه: « خوزستان دين خود را به اسلام ادا کرده است ». بهترين مؤيد و گواه بر گفته ي فوق است ( به نقل از: قيم، 1383، 45 ). در همين رابطه، مقام معظم رهبري مي فرمايند: « دشمنان ملت ايران درباره ي مردم عزيز خوزستان چيز ديگري فکر مي کردند و چيز ديگري از آنچه که آن ها فکر مي کردند، پيش آمد. صف اول رزمندگان مبارز و دلاور، جوان هاي فداکاري بودند که فرزندن اين آب و خاک و پروردگان اين منطقه بودند. مردم عزيز خوزستان، زن هاشان و مردهاشان. من در دوران دفاع مقدس به بعضي از روستاهايي که زير ستم دشمن بعثي قرار گرفته بود، رفتم و از نزديک وضعيت آن مردم را، روحيه ي آن ها ديدم. آن ها پيوستگي شان به ايران اسلامي و به ملت مبارز و قهرمان و به اسلام که در ايران پرچم آن بر افراشته شده بو، آن چنان بود که دشمنان بعثي نتوانسته بودند با وسوسه قوميت و همزباني، اين پيوند مستحکم را سست کنند. بنابراين حضور ما در اين منطقه از يک جهت قدرداني از مردم عزيز خوزستان است... ». (2)
به اين ترتيب هم وطنان عرب علاوه بر اينکه به واسطه ي قرار داشتن در منطقه ي جنگي خسارات روحي و مالي بسياري را متحمل شدند، بخش قابل توجهي از مديريت جنگ را برعهده داشتند و بسياري از شهداي استان خوزستان به ويژه خرمشهر را نيز هم وطنان عرب تشکيل داده اند. در ادامه به عنوان نمونه اي از رشادت ها و ايثار گري هاي هم ميهنان عرب تنها در خصوص شهيد علي هاشمي يکي از شهداي بزرگوار جنگ تحميلي اشاره مي شود.
شهيد علي هاشمي در سال 1340 هـ.ش. در منطقه ي حصيرآباد اهواز ديده به جهان گشود و با پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357 به عضويت کميته ي انقلاب اسلامي در آمد و در سال 1359 پس از حمله ي کشور متجاوز عراق به خاک ايران، به همراه چهل نفر از نوجوانان و جوانان محله هاي حصيرآباد و آخر آسفالت اهواز به حميديه عزيمت کرده که در نهايت تيپ سي و هفت نور را تشکيل دادند. سرانجام در تاريخ چهارم مرداد ماه سال 67 در يک درگيري نابرابر با دشمن زبون در سن بيست و هفت سالگي به شهادت رسيد. در خصوص رشادت هاي شهيد علي هاشمي و هم وطنان عرب کشورمان سرلشکر محسن رضايي چنين مي گويد: « حدود هفت يا هشت ما بعد از تأسيس قرارگاه نصرت من در ملاقاتي خدمت حضرت امام (ره) عرض کردم که ما داريم کار مخفيانه انجام مي دهيم و حضرتعالي براي ما دعا بفرماييد. نه ماه بعد تازه به اولين نفرات بعد از خودم يعني برادرانم آقاي شمخاني، آقاي رشيد و آقاي صفوي گفتم و ده ماه بعد به مسئولين اصلي کشور اطلاع داديم که منطقه اي را براي عمليات آماده کرده ايم سرنگه دار چنين راز بزرگي در جنگ، آقاي علي هاشمي و جوانان غيرتمند و وفادار دشت آزادگان بودند. اين چنين مسئله ي مهم و به کلي سِري را با آقاي هاشمي داشتيم و در واقع پيچيده ترين طرح و پيچيده ترين قرارگاه و پررمز و رازترين قرارگاه جنگ، قرارگاه نصرت بود. هيچ قرارگاهي در جنگ چنين راز و رمزي نداشت.
دوستان و برادران قرارگاه نصرت کاملاً مورد اعتماد بودند و جالب است بدانيد که اکثر اين دوستان از برادران عرب ما در استان خوزستان بودند؛ شهيد علي هاشمي، آقاي عباس هاشمي، آقاي علي ناصري، و البته شهيد حميد رمضاني که ايشان اهوازي بودند. اکثراً از برادران عرب خوزستان بودند و نشان دادند که محرم ترين و سرنگه دارترين افراد نظام در طول هشت سال دفاع مقدس بودند. نيروهاي بومي دشت آزادگان حق بزرگي بر گردن دفاع مقدس دارند. برادران قرارگاه نصرت سوار بلم ها مي شدند و چهل، پنجاه کيلومتر را در آب هاي عراق مي رفتند؛ آبراه هاي دجله را متر مي کردند که اگر قرار شد نيروها از جايي از دجله عبور کنند، عرض دجله را در نظر بگيرند.
اتوبان بغداد - بصره را فيلم برداري مي کردند و اطلاعات تهيه مي کردند. آن قدر علي هاشمي و دوستانش بر هور مسلط شده بودند که يک هفته قبل از عمليات خيبر تصميم گرفتيم همه ي فرماندهان جنگ را با لباس مبدل عربي و دشداشه و چفيه سوار بلم ها کنيم و فرستاديمشان به کنار دجله تا آن ها به زميني که قرار بود بسيجي ها چند روز بعد عمليات بکنند، دست بزنند و اوضاع را بررسي نمايند.
آقاي مرتضي قرباني، آقاي محمدباقر قاليباف، شهيد احمد کاظمي، شهيد حسين خرازي، شهيد مهدي باکري، شهيد محمد ابراهيم همت همه ي اين ها سوار بلم ها مي شدند و لباس عربي به تن کردند و با هدايت علي هاشمي و برادران قرارگاه نصرت از اين درياي عظيم هور عبور مي کردند و از صبح تا شب کنار دجله مي نشستند و يادداشت برداري مي کردند، حد خط تعيين مي کردند، که گردان به گردان نيروها در کجا قرار بگيرند. حتي شهيد باکري و شهيد کاظمي را در جزيره پياده کردند، در حالي که دشمن در جزاير مستقر بود. اين مهارت هاي اطلاعاتي آقاي علي هاشمي و دوستانش فوق العاده بالا بود و مسئله ساده اي نبود؛ مسئله ي بسيار بزرگي بود.
ايشان در ايده هاي عملياتي که به دست آورده بود و در نحوه ي سازماندهي بسيجيان خيلي نقش مؤثري داشتند. شايد هيچ عملياتي به اندازه ي عمليات خيبر و بدر اين قدر محرمانه نبود. ما براي شکستن بن بست در جنگ، قرارگاه نصرت را تشکيل داديم و ثمره ي آن تلاش ها فتح جزاير خيبر و ناامن شدن جاده ي شمال به جنوب عراق بود که تا پايان جنگ تقريباً براي عراقي ها از خاصيت افتاد و همچنين تجربه ي هور باعث فتح فاو و عمليات پيروزمندانه ي کربلاي پنج شد. ما هم در حمله به فاو، پنج ضلعي و شلمچه از تجربه ي هور و قرارگاه نصرت استفاده کرديم. آقاي علي هاشمي در به کارگيري نيروهاي بومي تخصص فوق العاده اي داشت، يعني از نيروهاي بومي توانسته بود عناصر اطلاعاتي زبردستي را آموزش دهد.
يک بار من و آقاي علي هاشمي و دوستانش چند روز مانده به عمليات خيبر سوار قايق شديم و کيلومترها رفتيم تا نزديک جزيره ي شمالي؛ به طوري که سيل بندهاي جزيره ي شمالي را مي ديديم و قدم زدن نيروهاي عراقي را هم من شخصاً ديدم. آن چنان اين نيروهاي بومي که آقاي علي هاشمي سازماندهي کرده بود ما را به خوبي به منطقه بردند و برگرداندند و بعد هم از لو رفتن عمليات جلوگيري کردند که فکر نمي کنم در هيچ ارتشي چنين مهارتي براي فرماندهان آن ها حاصل شده باشد.
بعد از عمليات فاو، شهيد علي هاشمي را فرمانده ي سپاه ششم کشور کرديم که هم سپاه و هم بسيج خوزستان زير نظرش بود و هم لشکر پنج نصر و چند تيپ ديگر. از گوشه ي کوشک تا چزابه که حدود دويست کيلومتر مي شد، خط پدافندي سپاه ششم امام جعفر صادق (ع) بود و در واقع علي هاشمي در اين ميدان از سطح يک فرمانده ي لشکر به سطح يک فرمانده ي سپاه که چندين لشکر زير نظرش است، ارتقا پيدا کرد.
در ارديبهشت، خرداد و تير سال 67 وضع جبهه عوض شد، چون تمام پشت سر عراق قرار گرفته بودند تا جنگ را پايان دهند. از اين رو مجوز استفاده از سلاح هاي شيميايي و غير متعارف از طرف دنيا به عراق داده شد. از همين زمان دشمن به فاو و به جزاير حمله کرد و در حمله به جزاير آقاي علي هاشمي که مسئول آن منطقه بود و دفاع از جزاير را برعهده داشت تا آخرين فشنگ و تا آخرين نفس مقاومت سختي انجام داد. اين نبرد کاملاً نابرابر بود. دشمن به دويست سيصد متري قرارگاه نصرت رسيده بود. تا آن نقطه مقاومت کردند که اگر عقب نمي آمدند، به دست دشمن مي افتادند و به آن ها گفتم که نبايد اسير شويد و سريع منطقه را تخليه کنيد، اما عراق آمد با هليکوپتر پشت سر آن ها نيرو پياده کرد و آن ها در حال آمدن به عقب با نيروهاي عراقي مواجه شدند. بر اثر استقامت شديد علي هاشمي و قرارگاه نصرت تعداد نيروهاي باقي مانده حدود پانزده نفر شده بود، در مقابل چند لشکر تا دندان مسلح بعث. از آن پانزده نفر حدود نه نفر از طريق اختفا در نيزارها به ايران آمدند و دونفر اسير شدند و چهار نفر هم مفقود شدند. علي هاشمي جزو اين عده بود که بعدها ما مطمئن شديم که علي هاشمي شهيد شده است و به لقاء الهي پيوسته است.
زندگي شهيد علي هاشمي و مجاهدت و مبارزات ايشان در مقابل عراق يکي از بهترين الگوها براي اتحاد ملي است، چون نژاد عراقي ها عرب بود و بيشترين مقاومت در مرزهاي خوزستان هم از برادران عرب ما بود و اعراب خوزستان ثابت کردند که ايراني هستند و به ايران وفادار هستند، و نمونه ي بارز اتحاد ملي را در قرارگاه نصرت و تلاش هاي فراوان شهيد علي هاشمي مي توان مشاهده کرد و علي هاشمي و هم رزمانش را مي توان به عنوان نماد اتحاد ملي معرفي کرد ».
پينوشتها:
1- نيزه سه شاخه که مخصوص صيد ماهي است.
2- بيانات رهبر انقلاب در منطقه ي عملياتي فتح المبين 1389/1/11.
منبع مقاله :
باقري چوکامي، سيامک؛ (1391)، قوم عرب، تهران: اميرکبير، چاپ اول