تحولات کلي در روش هاي تجزيه و تحليل علمي

معمولاً و به طور سنتي وقتي از روش علمي بحث مي شود، توصيفي از يک رويه به ذهن متبادر مي شود که از طريق مطالعات تجربي بتواند بر دانش ما بيفزايد. يعني، همان روشي که در فيزيک، شيمي، زيست شناسي، و امثال آن به کار
يکشنبه، 13 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحولات کلي در روش هاي تجزيه و تحليل علمي
 تحولات کلي در روش هاي تجزيه و تحليل علمي

 

نويسنده: دکتر يداله دادگر




 

معمولاً و به طور سنتي وقتي از روش علمي بحث مي شود، توصيفي از يک رويه به ذهن متبادر مي شود که از طريق مطالعات تجربي بتواند بر دانش ما بيفزايد. يعني، همان روشي که در فيزيک، شيمي، زيست شناسي، و امثال آن به کار مي رود. اما فرايند تکاملي روش علميِ فراگير، تا حدودي پيچيده و غير متجانس بوده و هست. به گونه اي که در برخي از زمان ها روش علمي بر روش رياضي و امثال آن منطبق بوده است. در سنت هاي استخراج شده از انديشه ي ارسطو و افلاطون، اصولاً علم به معرفتي اطلاق مي شود که تمام گزاره هاي آن يا بديهي باشند و يا از گزاره هاي بديهي استخراج شوند. در آن مفاد، روش علمي و استدلال بر هم منطبق بودند. تا اواسط قرن نوزدهم با وجود اين که علم و فلسفه از هم جدا شده بودند، اما هنوز به فيزيک دانان و شيمي دانان نيز فيلسوف اطلاق مي شد. اصطلاح « علمي » در مفاد امروزي نيز از همان وقت مطرح شده است. (1) روش هاي علمي، روش هايي هستند که دانشمندان آن ها را معمولاً به طور مشترک به کار مي برند. ارسطو شايد جزء اولين کساني است که ابداع روش علمي به او منتسب شده است. وي ابتدا واژه ي « استقرا » را ( در مفادي خاص ) معرفي کرد. مثلاً ارسطو در يک جا استقرا را به عنوان يک عنصر منطقي و در جاي ديگر به عنوان يک حقيقت جهانشمول مطرح مي کند که به صورتي شهود از ملاحظه ي روابط پديده ها حاصل مي شود. (2) در ضمن ارسطو علم را به عنوان يک معرفت علّي و معلولي معرفي مي کند. (3)
جالب است که رويه ي پيش گفته متجاوز از دو قرن بعد نيز به عنوان پايه ي کليديِ روش علمي باقي ماند و حتي مخالفان ظاهري روش ارسطو نيز وظيفه ي دانشمند را تدوين احکام جهانشمول درباره ي روابط علّي و معلولي بين پديده ها مي دانستند. (4) بديهي است با وجود اين که روابط بين پديده ها در مواردي خاص حالت علّي و معلولي دارند، اما در همه حال چنين نيستند. اصولاً فعاليت علمي، امري يکنواخت نبوده، بسيار متنوع و نامتجانس است. به همين دليل است که برخي دانشمندان معمولاً از طريق مشاهدات به استخراج قواعدي کلي مبادرت مي ورزند و بنابراين روش استقرا را برمي گزينند. عده اي ديگر به روش قياس پناه مي برند و قواعد کلي را از يک سري مفروضات به دست مي آورند. مفروضات مربوطه مستقيماً قابل آزمون نخواهند بود، زيرا دربرگيرنده ي ابعاد غير قابل مشاهده اي - حتي در علوم فيزيکي - هستند ( مثلاً مفروضات مربوط به امواج الکترومغناطيس ). اولي ( استقرا ) جنبه ي تجربي دارد و دومي ( قياس ) عمدتاً ابعاد عقلي را دربرمي گيرد.
در عين حال علاوه بر روش تجربي و عقلي ( يا استقرا و قياس )، گروه هايي از پژوهشگران روش تاريخي را دنبال مي کنند. بسياري از زمين شناسان، باستان شناسان و حتي زيست شناساني که به دنبال بررسي تحولات زيستي هستند، روش تاريخي را براي بررسي مورد نظر بر مي گزينند. زيرا در آن پژوهش ها، لازم است وقايع گذشته مورد مطالعه قرار گيرند. بديهي است که در اين صورت نمي توانيم بگوييم که روش علمي براي بررسي علوم تجربي بايد لزوماً استقرا باشد. (5) حتي عده اي از دانشمندان با توجه به ماهيت دانش مورد مطالعه ي خود از روش هاي نقل و شهود و عرفان نيز ممکن است استفاده کنند. بنابراين، شايد اين يک موضع محتاطانه باشد که اصولاً روش علمي را مسيري کلي تعريف کنيم که به پژوهشگر و دانشمند اين قدرت را بدهد که از طريق صورت بندي قوانين طبيعت به گسترش دانش کمک کنند.
خلاصه نيازي به خط کشي سفت و سخت بين روش هاي علمي قياسي و استقرايي و غير آن وجود ندارد، تا جدال اول در روش ها را تازگي بخشد. گذشته از اين، حتي به نظر نمي رسد لازم باشد بين واقعيت ها و ارزش ها چنان جدايي اي در نظر گرفته شود تا جدال دوم در روش ها احيا شود. مطلب ديگر اين است که روش هاي علمي مي توانند مکمل هم باشند ( و در موارد بسياري چنين هستند ) و در مواردي اصولاً پيوند ناگسستني دارند. مثلاً از يک سو پيدا کردن روش استقراي محض ( و بدون پيوند قياسي )، غير ممکن به نظر مي رسد و از سوي ديگر هرگاه در پروژه اي امکان استفاده از روش استقرا در کنار روش قياس وجود داشته باشد، و از آن استفاده شود، پاسخگويي پروژه ي مذکور از اعتباري قابل دفاع برخوردار خواهد بود. با توجه به جايگاه خاص روش استقرا و قياس در ميان روش هاي علمي، مناسب است به آن دو مستقلاً اشاره شود.

روش هاي استقرا و قياس

همان طور که اشاره شد، شيوه هاي استدلال علمي به طور سنتي در قالب دو نمونه ي قياس و استقرا شکل گرفته اند. قياس و استقرا هر دو از يک سري قضايا و يک نتيجه تشکيل مي شوند. قياس دست کم يک نتيجه ي کلي دارد که نهايتاً ساخته ي ذهن بشر است و امکان دارد مستقيماً قابل اندازه گيري و آزمايش نباشد. در کنار قضيه ي کلي، چند قضيه ي جزئي نيز در قياس وجود دارد. از ترکيب قضاياي جزئي و کلي يک حکم ( نتيجه ) حاصل مي شود. در عين حال فرايند استدلال در قياس از کل به جزء است. در قياس اگر قضاياي کلي و جزئي صحيح باشند، نتيجه قطعاً صحيح خواهد بود. در صورتي که استدلال در دستگاه قياسي درست باشد، آن دستگاه را از نظر علمي « معتبر » مي دانند. براي درک دقيق تر موضوعْ يک مثال اقتصادي را در نظر مي گيريم. فرض کنيد قضيه ي کلي و اوليه ي ما اين است که: « منافع کشورهاي پيشرفته در صورت پيوستن به سازمان تجارت جهاني (6) ( پس از شش ماه ) افزايش خواهند يافت ».
همچنين فرض کنيد قضيه ي جزئي در دستگاه قياس فوق چنين باشد: انگلستان کشوري پيشرفته و ( بيش از شش ماه است که ) به WTO ملحق شده است. بديهي است که در اين صورت به طور منطقي مي توانيم نتيجه بگيريم که منافع اقتصادي کشور انگلستان افزايش يافته اند. يعني، با فرض صحت قضاياي دوگانه نتيجه ي نهايي قابل اعتماد خواهد بود. اما در مقابل، استقرا دستگاهي است که قضاياي آن ( حتي در صورتي که صحيح باشند ) تنها به صورت جزئي از نتيجه حمايت مي کنند. بنابراين،‌ مقوله ي اعتبار يا عدم اعتبار در استقرا همانند قياس نيست. در عين حال هرچه احتمال حمايت و همراهي قضايا از نتيجه بيش تر باشد، دستگاه استقرايي بهتري وجود دارد. ضمناً استدلال در استقرا از جزء به کل است. در دستگاه استقرا نيز ممکن است قضاياي کلي وجود داشته باشند ( لزوماً تمام قضاياي آن جزئي نخواهند بود ). در عين حال نتيجه ي دستگاه ممکن است جزئي و يا کلي باشد.
به نمونه اي اقتصادي از يک دستگاه استقرايي اشاره مي کنيم:
1. تمامي کشورهاي اروپايي از انضباط اقتصادي برخوردارند و پيشرفته هستند.
2. کشورهاي ژاپن و کره ي جنوبي از انضباط اقتصادي برخوردارند و پيشرفته هستند.
3. کشورهاي امريکا، انگليس، و کانادا از انضباط اقتصادي برخوردارند و پيشرفته هستند.
بنابراين، احتمالاً هر کشوري که از انضباط اقتصادي برخوردار است، پيشرفته نيز هست. بديهي است نمي توانيم به طور يقيني ادعا کنيم که هر کشوري که از انضباط اقتصادي برخوردار است، پيشرفته نيز هست. ممکن است کشوري پيدا شود که با وجود برخورداري از انضباط اقتصادي در عين حال نهايتاً پيشرفته محسوب نشود. (7) بنابراين، تفاوت محوري بين استدلال هاي قياسي و استقرايي به چگونگي ارتباط بين قضاياي دستگاه استدلال و نتيجه ي آن بستگي دارد. به اين صورت که در قالب استدلال قياسي، ادعا مي شود که نتيجه، از قضاياي مقدماتي تبعيت قطعي مي کند. اما در استدلال استقرايي، اين تبعيت جنبه ي احتمالي دارد و قطعي نيست. به همين دليل استدلال قياسي اگر معتبر باشد، افزودن قضاياي جديد آن را معتبرتر نخواهد کرد. اما افزودن قضاياي مناسب در دستگاه استقرايي، مي تواند اعتماد مربوط به نتيجه را بالا ببرد و بنابراين آن را معتبرتر سازد.
در ضمن استقرا در دو نوع تام و تمام و ناقص طبقه بندي مي شود. تحليل ها و نقدها متوجه استقراي ناقص خواهند بود. زيرا استقراي تام و تمام ( در صورتي که وجود داشته باشد )، مشکلي ندارد. استقراي تام و تمام زماني است که افراد مورد بررسي محدود باشند. مثلاً اگر معلوم شود که تک تک کشورهاي عضو اپک، قواعد بازي را رعايت نکرده و در سهميه ي توليد نفتِ مورد توافق، تقلب کرده باشند، مي توانيم يک حکم کلي به اين صورت اعلام کنيم که کشورهاي عضو اپک قاعده ي سهميه بندي توليد نفت را رعايت نکرده اند. بديهي است که حکم کلي فوق قابل قبول خواهد بود. اما استقراي کامل يا تام و تمام بجز در موارد محدود، وجود ندارد. استقراي ناقص زماني است که افراد مورد مطالعه نامحدود باشند و حکمي که در مورد عده اي قابل دفاع است، در مورد همه به کار رود. نقد استقرا مربوط به اين نوع است. يکي از برجسته ترين روش شناسان، موريس کوهن است که در ارتباط با دشواري هاي استقراگرايي نقطه نظرهايي قابل تأمل دارد. وي در کتابي پيرامون روش علمي که در سال 1931 منتشر ساخت، يک سري از خطاهاي استقراگرايي را برشمرد. (8) وي در جايي تصريح مي کند که « روش علمي به طور رايج با تقديس استقرا همراه است. »
کوهن نگراني خود را در مورد حاکميت يک سويه ي روش استقرا در مطالعات علمي رايج ابراز مي کند و مي گويد در اين قالب، گويي قرار است روش علمي راه را بر تمامي برداشت هاي ذهني سد کند. زيرا در قالب استقرا در مرحله ي اول تنها بر جمع آوري داده هاي واقعي تکيه مي شود و در مرحله ي دوم آن ها دسته بندي مي شوند. در مرحله ي سوم از درون همان واقعيات، يک فرضيه استخراج مي شود تا خود آن ها را توضيح دهد. بنابراين، تنها در مرحله ي سوم است که قياس عقلاني نقشي مختصر دارد. تازه اين قياس، مطلب تازه اي به همراه ندارد و تنها به تصريح آن چيزي مي پردازد که آزمايش هاي قبلي نشان داده اند.
وي ادامه مي دهد که اگر قرار است اصطلاح روش علمي به هر مفاد معني داري اطلاق شود، نبايد به يک سري شواهد حسي محدود شود، بلکه بر عکس، اصولاً علم و بررسي علمي زماني آغاز مي شود که يک پرسش جدي مطرح باشد و يک امرِ فکري پيچيده ايجاد شده که نياز به حل و فصل و پاسخگويي داشته باشد. کوتاه کلام اين که کوهن روش استقرايي را تخريب گر دانش مي داند تا توسعه ي دهنده ي آن، و تصريح مي کند که: روش علمي يک تلاش قاعده مند و نظام وار است که بر مبناي آن مي توانيم از خطا مصون باشيم، (9) ولي اگر خود روش پُر از خطا باشد، نقض غرض خواهد بود. (10)
يکي از جذبه هاي روش استقرا، تصوير عيني بودن و اطمينان بخشي آن نسبت به ساير شيوه هاي استدلال است. زيرا در قالب آن ادعا مي شود که استقرا براساس مشاهدات است و آن نيز جنبه ي عيني دارد. همچنين، ادعا مي شود که گزاره هاي مشاهداتي ارتباطي به عقايد و سلائق، ايدئولوژي و آرمان هاي افراد و گروه ها ندارند. به اين دليل است که استقراگرايان، روش استقرايي را اساس علم مي دانند. يک مشکل اساسي در استقرا اين است که با وجود نادرست بودن قضاياي آن، ممکن است نتيجه درست باشد و برعکس ( يعني، با وجود صدق مقدمات دستگاه استقرايي، ممکن است نتيجه درست نباشد ).
براي مثال با فرض يک اقتصاد سه کالايي، دستگاه زير را مورد توجه قرار مي دهيم: 1) طبق نظريه ي فيليپس افزايش قيمت کالاي الف با نرخ بيکاري در کوتاه مدت رابطه ي عکس دارد؛ 2) طبق نظريه ي فيليپس افزايش قيمت کالاي ب با نرخ بيکاري رابطه ي عکس دارد. طبق نظريه ي فيليپس افزايش قيمت کالاي پ با نرخ بيکاري در کوتاه مدت رابطه ي عکس دارد ( به همين ترتيب ). پس مي توانيم نتيجه بگيريم که طبق نظريه ي فيليپس، در کوتاه مدت تورم با بيکاري رابطه ي مبادله اي ( بده و بستان ) دارد. با وقتي اندک ملاحظه مي شود که مقدمات دستگاه نادرست اند، ولي نتيجه درست است.
حالا مي توانيم برعکس، يک دستگاه استقرايي را نشان دهيم که مقدمات آن درست، ولي نتيجه نادرست باشد. فرض کنيد قيمت کالاي الف در ايران توسط سازوکار بازار تعيين شود. همچنين، فرض کنيد که قيمت کالاي ب، پ، ت، ج، و چ نيز توسط بازار تعيين مي شوند. آيا مي توانيم نتيجه بگيريم که تمامي قيمت هاي نسبي در ايران توسط بازار تعيين مي شوند؟ خير. زيرا ممکن است که چندين کالا توسط دولت قيمت گذاري شوند. (11)
در اين که روش استقرا در موارد بسياري موفق بوده است، شکي نيست. به ويژه در مواردي از مطالعات مربوط به فيزيک و اخترشناسي، استفاده هاي فراواني از روش استقرا شده است. گروهي از استقراگرايان همين موفقيت ها را عامل اثبات موفقيت آن در ساير موارد قلمداد کرده اند. اما اين نيز با مشکل دور ( يا مسئله ي معروف استقرا ) مواجه است و نمي تواند به عنوان يک قاعده ي علمي قابل دفاع باشد. زيرا از طريق خود روش استقرا به اثبات اعتبار استقرا مبادرت شده است. (12) به علاوه استقراگرايان عقيده دارند که اول، علم با مشاهده آغاز مي شود و دوم، مشاهده عنصري يقين آور است. اول اين که عنصر مشاهده شده با انتظارات، عقايد، و فرهنگ مشاهده گر مرتبط است و مشاهده ي خالص از نظريه وجود ندارد. سوم، نمي توانيم مشاهده را يقين آور تلقي کنيم، زيرا بسياري از مشاهدات، ساليان درازي مسلم فرض شده اند، اما در يک مقطع مردود شناخته مي شوند. مثلاً مردم سال ها عقيده داشتند که زمين مسطح است، يا قبل از نظريه ي کپلر، مرکزيت زمين در منظومه ي شمسي يک امر مسلم بود، اما تحولات بعدي هر دو را رد کردند. به علاوه موفقيت نسبي روش هاي رقيب استقراگرايي ( ابطال گرايي، ابزارگرايي، برنامه هاي پژوهش و امثال آن ) نيز ر تضعيف آن مؤثر بوده است. بنابراين، با اين که روش استقرا در موارد جزئي و در شرايط خاص مفيد واقع مي شود، اما به عنوان يک روش علمي جامع، با دشواري هاي جدي مواجه است.

پي‌نوشت‌ها:

1. معروف است که براي اولين بار ويليام هيول در سال 1840 اصطلاح جديد «‌ علمي » را اختراع کرد و اصطلاح مدرن « علم » نيز در سال 1867 مطرح شد.
2. در واقع مي توان دومي را نوعي قياس تلقي کرد. زيرا نتيجه ي عام مربوط به آن بر يک سري فرض هاي ذهني استوار است.
3. ر.ک.: ارسطو، سياست، ترجمه ي حميد عنايت، انتشارات شرکت سهامي کتاب هاي جيبي، چ سوم، 1358.
4. به عنوان نمونه، فرانسيس بيکن، ديويد هيوم و استوارت ميل را مي توانيم نام ببريم.
5. مگر آن که مفهوم استقرا گسترش داده شود. کما اين که برخي از صاحب نظران قياس را نيز « استقراي ثانويه مي نامند ». يا بتوان طبق تعريف، هر نوع استدلالي را که تعميم آن نهايتاً از راه تجربه صورت گيرد، استقرا ناميد.
6. WTO ( World Trade Organization )
7. همچنين بايد توجه داشت که در استقرا نتيجه ممکن است يک حکم جزئي باشد. مي توان مثال اقتصادي زير را مورد توجه قرار داد: 1) رفتار دولت سوئد شفاف و از نظر اقتصادي کارآمد است؛ 2) رفتار دولت هلند شفاف و از نظر اقتصادي کارآمد است؛ 3) رفتار دولت هندوستان شفاف، پس احتمالاً هندوستان از نظر اقتصادي کارآمد است. خلاصه نمي توانيم به نتيجه ي مذکور يقين پيدا کنيم.
8. M. Cohen, 1931, Reason and Nature: essays on the meaning of scientific method, Harcourt Brace.
9. طبق ديدگاه بيش تر دانشمندان، روش علمي خود نوعي از منطق است و منطق هم ابزاري براي تقليل خطاي فکر است.
10. Ibid, p. 79.
11. برخي به طور کنايه و يا حتي به طور معمول، از مثال بوقلمون ( مربوط به راسل )، در اين زمينه استفاده مي کنند. به اين بوقلمون طي هفته هاي مداوم، در ساعت 9 صبح غذا داده مي شد. بنابراين زمينه ي پيدايش يک حکم کلي فراهم شد که او هر روز در ساعت 9 صبح تغذيه مي شود. اما شب کريسمس خود بوقلمون کشته و خوراک ديگران شد.
12. به نظر مي رسد ديويد هيوم اولين دانشمندي باشد که مشکل فوق را مطرح ساخت. وي مي گويد ممکن است استقرا در موقعيت الف موفق بوده باشد، همچنين در موقعيت ب، پ، ت، و... اما اول اينکه نمي توانيم اين حکم کلي را استخراج کنيم که: پس در همه ي موقعيت ها موفق بوده است؛ دوم اينکه اگر هم بتوان چنين حکمي استخراج کرد، اين خود مستلزم دور است. بنابراين، اول بايد اعتبار علمي استقرا از راهي مستقل از خودش اثبات شود؛ سپس در ساير موقعيت ها مورد قضاوت قرار گيرد.

منبع مقاله :
دادگر، يداله؛ (1391)، درآمدي بر روش شناسي علم اقتصاد، تهران: نشر ني، چاپ سوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.