برخي از اصطلاحات معروف عرفاني كه در مقام جمع بندي از ديدگاه عرفا پيرامون چينش نظام هستي و برخي مباحث تكميلي مؤثر است، در اين نوشتار مورد بحث و دقت قرار مي گيرند:
1. جلا و استجلا
«جلا» عبارت است از: ظهور و جلوه ي ذات خداوند براي خودش و در خودش و به بياني ديگر، آن گاه كه حق تعالي بدون استفاده از تعين هاي خلقي به تماشاي ذات خود بنشيند، جلا روي داده است و طبيعي است كه اين حقيقت در دو تعين اول و ثاني اتفاق مي افتد و به همين خاطر به هر يك از تعين هاي حقي- يعني تعين اول و ثاني- مرتبه يا تعين جلاييه گفته مي شود. (1)اما «استجلا» عبارت است از: «ظهور و جلوه ي ذات حضرات حق براي خودش و در تعين هاي خلقي و به تعبير ديگر، هرگاه خداوند خود را در تعين هاي خلقي ملاحظه و جمال و جلال خود را در آنها تماشا كند، استجلا مطرح خواهد شد. (2)
ملاعبدالرزاق كاشاني در اصطلاحات الصوفيه مي گويد:
" الجلاء هو ظهور ذات المقدّسه لذاتها في ذاتها و الاستجلاء ظهورها لذاتها في تعيّناته؛ (3) «جلا ظهور ذات مقدس باري تعالي در ذات خود و براي خود است و استجلا ظهور ذات خداوند براي خود و در تعين هاي [خلقيِ] خويش».
به عنوان تشبيه، گاهي انسان بدون استفاده از چيزي، خود را مي نگرد، اما گاهي آينه اي را به دست گرفته و در آن خود را تماشا مي كند. علم ذات به ذاتِ خداوند نيز به اين دو صورت انجام مي پذيرد؛ اگر بدون استفاده از تعين هاي خلقي و قبل از آن، خداوند به تماشاي قد و قامت خود بپردازد، جلاست و اگر تعين هاي خلقي از عالم هاي عقلي، مثالي و مادي را آينه هاي ظهور و جلوه ي خود قرار دهد و خود را در مظاهر و آينه هاي آنها بنگرد، استجلا خواهد بود. از اين رو به تعين هاي خلقي، تعينات يا مراتب استجلائيه گفته مي شود (4) و به همين سبب اهل معرفت همه ي عالم و موجودات آن را با اين منطق مي نگرند كه آيات خداوند و آينه هاي خدانما هستند. (5)
2. حضرات خمس
يكي از واژه هاي معروف در عرفان اسلامي، «حضرات خمس» است. مطابق بحث هايي كه تاكنون گذرانده ايم، از ديدگاه عرفاني، هر موجودي به اندازه ي وسعت و مقدار هويت خود، مظهر حق تعالي است و خداوند در او ظهور نموده و اسم ها، صفت ها، كمال هاي حق و به تبع آنها ذات مقدسش در آن حضور خواهد داشت. بنابراين همه ي اشياي عالم محضر و يا حضرت خداوند هستند و باري تعالي در آن حضور دارند. با اين حساب، تعداد حضرات تا بي نهايت خواهد بود، اما عارفان مسلمان همه ي آنها را در پنج مرحله دسته بندي كرده اند و از آنها به «حضرات خمس» نام مي برند.مطابق آنچه در عرفان آمده است، حضرات خمس به قرار زير مي باشند:
حضرت اول: تعين اول و تعين ثاني؛
حضرت دوم: عالم عقل؛
حضرت سوم: عالم مثال؛
حضرت چهارم: عالم ماده؛
حضرت پنجم: انسان كامل.
همچنان كه ملاحظه مي شود، تعين هاي حقي در مجموع يك حضرت به حساب آمده است (6) و در پي آن، هر يك از عالم هاي سه گانه كه تعين هاي خلقي را تشكيل مي دهند، حضرت هاي دوم، سوم و چهارم را سامان مي دهند و حضرت خامس كه جامع همه ي حضرات قبلي مي باشد و از جهتي تمام «قوس صعود» (7) در آن معنا مي يابد، كون جامع يا انسان كامل مي باشد و همچنان كه در بحث هاي مربوط به انسان شناسي عرفاني خواهد آمد، انسان كامل حضرتي است كه خداوند به صورت كامل در آن ظهور نموده و حضور دارد، پس اين حضرت را «حضرت جامعه» مي گويند.
اصطلاح ديگري كه در بستر حضرات خمس استفاده مي شود، واژه ي «غيب» و «شهادت» است؛ زيرا حضرت اول كه در ميان تعين ها غيبي فراتر از او يافت نمي شود، «غيب مطلق» است و در جانب ديگر، حضرت چهارم و عالم ماده كه شهادتي بارزتر از او ديده نمي شود، «شهادت مطلقه» نام دارد. با اين حساب، حضرت دوم و عالم عقل كه به جانب غيرمطلق نزديك تر است، «غيب مضاف» است؛ زيرا گرچه در مقايسه با حضرت اول، شهادت است، اما نسبت به حضرات ديگر غيب به شمار مي آيد.
به همين روش حضرت سوم و عالم مثال «شهادت مضاف» خواهد بود؛ زيرا به حضرت شهادت مطلقه؛ يعني عالم ماده نزديك تر است و هرچند در مقايسه با او غيب است، ولي نسبت به حضرات بالاتر شهادت محسوب مي شود، اما حضرت خامس يا انسان كامل، جامع غيب و شهادت است و همه ي حضرات غيب و شهادت مطلقه و مضاف را در خود دارد. (8) هرچند نمونه ي اعلاي اين جامعيت در انسان كامل است، اما نمونه ي ضعيف آن كه مي تواند به فعليت كامل برسد، در نوع انسان وجود دارد. از اين رو هر انساني در درون خود نمونه ي كوچكي از عالم ماده، مثال، عقل و اله را داراست.
3. قوس نزول و صعود
عرفا مجموعه ي نظام هستي را به شكل دايره ترسيم مي كنند و آن را «دايره ي وجوديه» مي نامند (9) كه از حق تعالي شروع مي شود و بر اساس «حركتِ ايجاديِ دوريِ استرجاعي» (10) كه از رحمت و حب خداوند سرچشمه مي گيرد و همان ظهوري است كه به نفس رحماني موسوم است، ابتدا همه ي موجودات به صورت علمي در دو تعين اول و ثاني پديد مي آيند و در ادامه ي سير نزولي با توجه ايجادي و مدد وجودي (11) (نه علمي) همه ي موجودات در تعين هاي خلقي يكي پس از ديگري پديد مي آيند و اين سير آن قدر ادامه دارد تا به دورترين نقطه ي دايره ي وجود، از نقطه ي مبدأ، يعني پايين ترين نقطه ي نزول مي رسد كه در اينجا نصف دايره ي وجودي خاتمه مي يابد. اين مقدار از قوس دايره را كه سير نزولي دارد، قوس نزول يا نزولي مي گويند.پايان قوس نزول
بين فلسفه- كه به طور عمده حكمت متعاليه مراد است- و عرفان در تعين نقطه ي پاياني قوس نزول اختلاف وجود دارد. در فلسفه، آخرين نقطه ي قوس نزولي، ماده ي نخستين يا «هيولاي اولي» است كه هيچ فعليتي جز قوه ي محض ندارد و از اين رو تنزل يافته ترين موجود به شمار مي آيد. (12)امام خميني (رحمه الله) در كتاب مصباح الهداية همين نظر را برمي گزينند و مي گويند:
فانّ مبدأ حصول الصور و الترقي و التوجّه من الكثرة الي الوحدة و من النزول الي الصعود هو الهيولي الاولي ...؛ (13) «همانا آغاز پديدارشدن صورت ها و ترقي و توجه از كثرت به سوي وحدت و از نزول به سمت صعود، هيولاي اولي است ...».
در اين عبارت هرچند هيولا مبدأ قوس صعود شمرده شده است، اما روشن است كه آغاز قوس صعود كه توضيح آن در پي مي آيد، پايان قوس نزول خواهد بود.
اما در عرفان، نقطه ي نهايي قوس نزول، انسان است و از همين جهت نقطه ي آغازين قوس صعود نيز انسان مي باشد. صائن الدين بن تركه اصفهاني در تمهيد القواعد مي گويد:
" فالمدد الالهي ... يصل الي العقل الاوّل المكنّي عنه بالقلم ثمّ اللوح ثمّ العرش ثم الكرسي ثم باقي الافلاك فلكاً بعد فلك ثم يسري في العناصر ثمّ المولّدات و ينتهي الي الانسان منصبغاً بجميع خواصّ ما مرّ عليه من المراتب؛ (14) مدد الهي [ابتدا] به عقل اول كه با عنوان قلم از او ياد شده است، مي رسد. سپس به لوح و پس از آن به عرش و در پس از آن به كرسي و بعد از آن به باقي افلاك، يكي پس از ديگري رسيده و آن گاه در عناصر سريان مي يابد، سپس در مولّدات [سه گانه ي معدِن، نبات و حيوان] جريان مي يابد و در نهايت [قوس نزول] به انسان مي رسد، در حالي كه رنگ همه ي خواصِ مراتبي كه از آن گذشته را به خود گرفته است. "
مراتب استيداعيه و استقراريه
هر موجودي در گذر از مراتب قوس نزول، احكام آن مرتبه را به خود مي گيرد و به تعبير ديگر كه در متن هاي عرفا آمده است، رنگ آن مرتبه را به خود گرفته، (15) از آن مرحله در خود بهره اي فراهم مي سازد. از اين رو به مراتب نزولي، مراتب استيداعيه گفته مي شود كه ويژگي هاي خود را نسبت به موجوداتي كه از آنها مي گذرند، به وديعه مي گذارند. البته در مسير قوس نزولي از آن قسمت كه نطفه وارد رحم مي شود تا انسان شكل گيرد و قوس نزولي به پايان رسد، به جهت آنكه در اين مراحل، در رحم استقرار يافته است، مراتب استقراريه ناميده مي شود.صدرالدين قونوي در مفتاح الغيب مي گويد:
" فمبدأ الاستقرار، في الرحم و ما قبل ذلك فمختص بمقام الاستيداع؛ (16) «آغاز استقرار و [مراتب استقراريه] در رحم است و مراتبي كه قبل از آن قرار دارد، به مقام استيداع اختصاص دارد». (17)
قوس صعود
با پايان يافتن نيم دايره ي قوس نزولي، نيم دايره ي قوس صعودي آغاز مي شود و همچنان كه پايان قوس نزول در عرفان، انسان بود، آغاز قوس صعود نيز انسان خواهد بود كه از اين جهت به وي «باب الابواب منازل آخرت» گفته اند.اين مسير صعودي، از جهتي شبيه مسير نزولي است؛ زيرا مراحل و عوامل واحد و همساني را البته به صورت معكوس مي پيمايد و همچنان كه در قوس نزول پس از گذر از تعين هاي حقاني، عالم عقل، مثال و ماده را در پيش داريم، در قوس صعود، ابتدا وارد عالم مثال و در پي آن عالم عقل و پس از آن به تعين ثاني و در آخر به تعين اول مي رسيم. اما در عين اين شباهت، اين دو مسير عين هم نيستند؛ چرا كه از نظر عرفا تكرار در تجلي- كه خود بحث مستقلي مي طلبد- (18) وجود ندارد، و از اين رو حركت حبّيِ ايجادي به شكل خط مستقيم ترسيم نمي شود، بلكه به شكل دوري و دايره اي ترسيم مي شود و تعبير از سير نزولي و صعودي به قوس نزول و صعود، به طور دقيق وجه همساني و مغايرت آن دو را تبيين مي كند.
پينوشتها:
1. صائن الدين بن تركه، التمهيد في شرح قواعد التوحيد، فصل 33، ص 376.
2. ر. ك: حسن حسن زاده آملي، هزار و يك نكته، نكته ي سوم، ص 13.
3. ملاعبدالرزاق كاشاني، اصطلاحات الصوفية، ص 20.
4. صائن الدين بن تركه، التمهيد في شرح قواعد التوحيد، فصل 33، ص 376.
5. ملاصدرا، اسفار، ج2، ص 356.
6. جامي در نقدالنصوص ابتدا مراتب و حضرات كليه را به سبب تفكيك بين تعين اول و تعين ثاني، شش مرتبه و حضرت طرح مي نمايد و در ادامه مي گويد: «و گاه باشد كه تعين اول و ثاني را ... مرتبه ي واحده اعتبار كنند و مراتب كليه را منحصر در پنج مرتبه دارند و آن را حضرات خمس خوانند» (ر. ك: جامي، نقدالنصوص، ص 29-32).
7. اصطلاح قوس نزول و صعود در بحث پسين بررسي خواهد شد.
8. قيصري، شرح فصوص الحكم، فصل پنجم از مقدمه، ص 28.
9. ملاصدرا، اسفار، ج7، ص 107 و ج8، ص 132؛ جامي، نقدالنصوص، ص 200.
10. صائن الدين بن تركه، التمهيد في شرح قواعد التوحيد، فصل 43، ص 455.
11. همان، فصل 40، ص 434.
12. ملاصدرا، اسفار، ج7، ص 107؛ شرح رسالة المشاعر، تصحيح سيدجلال الدين آشتياني، ص 370.
13. امام خميني، مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية، با مقدمه ي استاد سيدجلال الدين آشتياني، ص 61.
14. صائن الدين بن تركه، التمهيد في شرح قواعد التوحيد، فصل 43، ص 455.
15. قيصري، شرح فصوص الحكم، فصّ آدمي، ص 65.
16. محمدبن حمزه فناري، مصباح الانس، سؤال چهارم از خاتمه، ص 297.
17. ر. ك: همان، ص 294-297؛ صائن الدين بن تركه، التمهيد في شرح قواعد التوحيد، فصل 49، ص 489-190.
18. ر. ك: قيصري، شرح فصوص الحكم، فصّ سليماني، ص 359؛ ملاصدرا، اسفار، ج1، ص 353 و ج2، ص 340-341 و 358-359؛ علامه طباطبايي، نهاية الحكمة، ص 22.
اميني نژاد، علي؛ (1390)، آشنايي با مجموعه عرفان اسلامي (كليات، تاريخ عرفان، عرفان نظري، عرفان عملي و...)، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (رحمه الله)، چاپ دوم