نويسنده: ادريس کتاني (1)
مشکلات تئوريک و چشم انداز آينده
خلاصه مقاله
نويسنده اين مقاله به تأثيرات انقلاب اسلامي در جوامع اسلامي اشاره مي کند و در عين حال نگرانيهاي خود را از تحولات سياسي ايران در سالهاي اخير مطرح مي کند و پديده اصلاح طلبي و شعارهايي نظير آزادي، دموکراسي، جامعه مدني و توسعه سياسي در ايران را نشانه هايي از تضعيف رويکردهاي مذهبي و ضد استکباري انقلاب مي داند. نويسنده همچنين به تلاش غرب براي جلوگيري از اتحاد کشورهاي اسلامي و ايجاد تفرقه در درون آنها مي پردازد و در پايان ابراز اميدواري مي کند که جمهوري اسلامي با تکيه بر ديدگاههاي امام خميني (رحمه الله) و موانع اصيل اسلامي از اين آزمون با موفقيت بيرون آيد.مقدمه
به عقيده من، علاقمندان و حاميان جمهوري اسلامي که از عظمت عملکردهاي رهبرآن، امام خميني آگاهي دارند، لازم مي دانند که:- نخست: ملت عزيز ايران و رهبران و مسئوولين جمهوري اسلامي، از مواضع سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ديني انديشمندان اسلامي و جنبشهاي ملل مسلمان در خارج از ايران، باخبر شوند.
- دوم: وسايل ارتباط جمعي ايران، اعم از راديو، تلويزيون و مطبوعات، با پيگيري و تلاش مستمر، در اين امر مهم بکوشند و با در نظر گرفتن عکس العملهاي مسلمانان در سراسر جهان، نسبت به تعيين خط مشي مناسبي براي دفاع از انقلاب و نظام اسلامي و اهداف والاي آن، نسبت بهتعيين خط مشي مناسبي براي دفاع از انقلاب و نظام اسلامي و اهداف والاي آن، اقدام نمايند. خصوصاً آنکه برخي ملل اسلامي، شاهد تهاجم فکري- فرهنگي غرب و مسيحيت بوده و هجوم فرهنگي استعمارگران را علت ضعف و انحطاط خود در دوران معاصر مي شمارند.
بايد گفت که وسايل ارتباطي جمهوري اسلامي، با برنامه هاي خود به زبان عربي، توانسته است بازتاب و تأثير گسترده اي در آن دسته از ملتهاي جهان عرب که جمهوري اسلامي را پرچمدار بزرگ اسلام مي دانند و به آن افتخار مي کنند، ايجاد کند و جاي هيچ گونه احساس ضعف و کاستي در اذهان آنان باقي نگذارد، اما در مقابل، من نسبت به وجود اطلاع رساني صحيح درباره ي جنبشهاي اسلامي که بايد با همکاري و همفکري و همبستگي با ديگر ملتها، در برابر انديشه هاي پيدا و پنهان استکبار جهاني، مقابله کند، ترديد دارم و نمي دانم که آيا اخبار درستي درباره ي آنها به زبان فارسي، به اطلاع ملت ايران مي رسد يا خير.
من در نوشته ها و سخنرانيها و مصاحبه هاي خود در همايشهاي ساليان اخير که در تهران و دمشق به مناسبت سالگرد ارتحال حضرت امام برپا شده، دلايل عدم موفقيت انقلابهاي اسلامي الجزاير و افغانستان را برشمرده و يادآور شده ام که مسلمانان جهان، به پيروزي انقلاب اسلامي ايران به برکت رهبري امام خميني (رحمه الله)، غبطه مي خورند.
اما ناگهان، جهان اسلام با پديده اي به نام « اصلاح طلبي » روبه رو مي شود که ضمن مخالفت با نظريه ي « ولايت فقيه » ، شعار آزادي، دموکراسي، حق تعيين سرنوشت براي مردم، توسعه سياسي و حقوق ملت و جامعه مدني سر مي دهد و مدتي نمي گذرد که اعتراضات دانشجويان دانشگاهها و حوادث پس از آن به وقوع مي پيوندد. عملاً مشخص بود که همه ي مخالفان، از ابتدا با طرح اين شعارهاي فريبنده و اعتراضات، ماهيت اسلامي حکومت را نشانه گرفته اند. همين موضوع باعث شد که رهبر جنبش اسلامي مراکش ( مغرب ) در پاسخ به سوال خبرنگار شبکه ي « الجزيره » قطر، اين طور عنوان کند:
« انقلاب ايران، پس از ايجاد جنگ قدرت و پرداختن به مسايل داخلي که به جاي توجه به اسلام، سرگرم آن شده است، ديگر آن جلوه و شکوه سابق را ندارد. »
حقيقت آن است که ملتها و جنبشهاي اسلامي سني مذهب، انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني و بر ضد شاه و حاميان استکباري او را مورد تأييد و پشتيباني قرار دادند و حکومت جمهوري اسلامي را هم با وجود « شيعه » بودن مذهب ايرانيان، به خاطر آنکه از استقلال و آزادي و فرهنگ و تمدن اسلامي، بهره ي کامل داشت، تأييد کردند و با وجود اختلافات مذهبي، تا زمانيکه جمهوري اسلامي ايران به اين وصول و مباني وحدت بخش، پايبند بوده و احکام اسلام را پياده نمايد، از آن پشتيباني خواهند نمود و همين اصول و مباني اسلامي وحدت بخش است که امام خميني با استفاده از آن، انقلاب و حکومت اسلامي را برقرار نمود و با کسب پيروزيهاي چشمگير تاريخي، نه تنها توجه و استقبال ملتهاي اسلامي را به دست آورد، بلکه تعجب و تحسين جهان غرب را نيز موجب شد.
ديدگاه دنياي اسلام و جهان غرب نسبت به حکومت جمهوري اسلامي ايران در طول هشت سال رياست جمهوري حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني، تغيير نکرد، زيرا در اين دوران هيچ ابهامي در حکومت بر مبناي ولايت فقيه، در هيچ يک از عرصه هاي ديني، سياسي و اجتماعي به وجود نيامد و براي اولين بار، حکومتي ايجاد شد که در برخورد و رويارويي اسلام با استکبار و استعمار جديد، موفق عمل کرد و در برابر استعمارگراني که علاوه بر سلاحهاي کشتار جمعي، با اسلحه ي « لائيسم » و « بي ديني » به جنگ دنياي اسلام آمده اند، ايستادگي نمود. در حاليکه پيش از آن استکبار جهاني توانسته بود با روشهاي خاص خود، حکومتها و احزاب مختلف را تحت نفوذ خود درآورده و با استفاده از ابزار گوناگون، فرهنگ و تمدن بي ديني رايج در غرب را در کشورهاي اسلامي هم رواج دهد.
در چنين عصري که پيامبر بزرگ اسلام، خبر از « جدايي حاکمان از قرآن » داده و مسلمانان را از آن برحذر داشته بودند، چطور ممکن بود که حکومتي با نام « جمهوري اسلامي » برپا شود و پايه هاي حکومت را بر اساس اصول و ارزشهاي تغيير ناپذير اسلامي قرار دهد؟ خصوصاً آنکه با توجه به حديث پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) که توسط معاذبن جبل نقل شده، مي توان دريافت که منظور آن حضرت، همين عصري است که ما در آن زندگي مي کنيم:
« بدانيد که چرخ اسلام در گردش است. پس همه جا در پي قرآن در حرکت باشيد، که چه بسا حاکمان، راه خود را از قرآن جدا کنند. پس شما از قرآن جدا نشويد. » (2)
همواره مشکل مسلمانان با حکومتهاي موجود همين بوده است. يعني آن حکومتها در برابر انديشه ي دموکراسي مبتني بر لائيسم که از پشتوانه ي انتخابات هم برخوردار است، مطيع و سرسپرده بوده اند. البته اين انتخابات، جز يک بازي سياسي گمراه کننده و فريب دهنده نيست.
پس تا زمانيکه قانون برتر حکومت اسلامي، بر مبناي احکام الهي قرار داشته باشد هيچ کس در هيچ زماني حق ندارد آن را تحت هيچ عنواني، اعم از قانون بشري، آزادي، دموکراسي حق ملت در تعيين سرنوشت خويش، تغيير دهد و بر اساس مفاهيم غربي که از جدايي دين از حکومت و سياست ناشي شده، حکومتي به وجود آورد که در عملکردهاي خود از آزادي مطلق برخوردار باشد و هدف قانون اساسي آن، تنها در خدمت منافع خاص گروهي قرار گيرد. با تأسف بايد گفت در حال حاضر، در نود درصد از کشورهاي اسلامي، چنين حکومتهايي بر سر کار هستند.
در چنين وضعيتي، جمهوري اسلامي ايران، به عنوان حرکتي جديد و منحصر به فرد که در تاريخ نوآوريهاي سياسي و مذهبي، سابقه نداشت، توانست ابعاد ديني و دنيوي ( مادي و معنوي ) حکومت را با هم ترکيب کند و وظايف هر يک از حوزه هاي دين و سياست را به نهادهاي خاص خود بسپارد و در اين ميان، ولي فقيه، به عنوان راهبر و راهنما، مسؤول حفظ و حراست از « اسلاميت » نظام در ابعاد عقيدتي، فکري، فرهنگي و اخلاقي مي باشد.
با اين وجود، و با گذشت دو دهه از عمر انقلاب- که با وجود برخي نارسائيها- با موفقيت همراه بود، حکومت اسلامي با حرکتي بر خلاف اسلاميت حکومت مواجه شد که دنياي غرب، ضمن حمايت از آن، آن را حرکت اصلاح طلبانه ناميد و به دنبال آن حوادثي چون اعتراضات دانشجويان به وقوع پيوست که در اين ميان، ابهام جديدي در ذهنها پديد آورد: گمان مي کرديم که انقلاب اسلامي، نسل زمان طاغوت و گروههاي مختلف آن اعم از چپ گرايان و کمونيستهاي افراطي، ملي گرايان نژادپرست و بي دينان تندرو را از ميان برداشته و خطر آنان را براي هميشه از بين برده است اما اينطور که به نظر مي رسد، اين گروهها، به کمک حاميان جديد خود، دوباره سر بر آورده و به صحنه آمده اند.
من به عنوان يک پژوهشگر و جامعه شناس مسلمان، معتقدم که ويژگيهاي فکري- عقيدتي موجود در ملتهاي اسلامي غير عرب، معمولاً به خاطر آنکه در اقليت قرار دارند، اصالت و خصوصيات ويژه ي خود را بهتر حفظ کرده و در برابر دشمنان گوناگون متعدد، بهتر توانسته اند از خود دفاع کنند. بهترين مثال در اين مورد، جنبش ملتهاي چچن و داغستان بر ضد اشغالگران روسيه است.
بدون شک، مسؤولان جمهوري اسلامي ايران با وفاداري به راه امام خميني، به خوبي مي دانند که پرچمداران سومين انقلاب اسلامي در نيمه دوم قرن بيستم هستند که در سال 1357، با نام اسلام و بر ضد مهمترين رژيمهاي استکباري دنيا قيام کرد. از سوي ديگر، رهبران انقلاب ايران، از اين واقعيت آگاهند که استعمار فرانسه، در انحراف انقلاب الجزاير و تبديل آن به يک حکومت غير ديني که هنوز هم مسلمانان اين کشور از فتنه ها و ظلم آن در رنج هستند، نقش مهمي داشت و نيز، آمريکا و شوروي و هم پيمانان آنان، پس از پيروزي انقلاب اسلامي افغانستان، با تلاش بسيار، مانع از برپايي حکومت اسلامي در اين کشور شدند تا مبادا دولت اسلامي افغانستان، با ايران و پاکستان و ديگر کشورهاي اسلامي منطقه متحد شده و با تشکيل بزرگترين اتحاديه کشورهاي اسلامي، به يک قدرت هسته اي جهاني تبديل گردند و بتوانند در برابر توطئه هاي غرب و اسرائيل مقابله کنند. اين بود که آمريکا و روسيه، از زمان فروپاشي اتحاد شوروي و پيروزي انقلاب افغانستان، تمام توان سياسي- نظامي خود را به کار گرفتند تا با ايجاد اختلافات قومي و نژادي و مسلح کردن رهبران هر فرقه، آنان را به جنگ با يکديگر وادار کنند و به جاي يک حکومت متحد اسلامي، حکومتي نژاد پرست و غير متحد به وجود آورند و به تدريج آن را به حکومتي پادشاهي تبديل کرده و عملاً بر آن مسلط شوند. اگر چنين حکومتي در افغانستان برپا شود، نقش آن همانند نقش و تأثير « اسرائيل » خواهد بود و از ايجاد حکومتي متحد در ميان کشورهاي اسلامي غير عربي منطقه آسياي ميانه و شرق دور، جلوگيري خواهد نمود. زيرا ايجاد چنين اتحاديه اي در جهان اسلام، يقيناً موجب تغييراتي در ساختار رژيمهاي عربي نژادپرست خواهد شد و آنها را به دولتهاي اسلامي متحد و تحت اراده ي ملتها تبديل خواهند نمود و اين حالت ذلت بار و تفرقه آميز موجود در کشورهاي عربي را که در برابر اسرائيل و حاميان آن، سرفرود آورده اند، از بين خواهد برد. چنين روندي قطعاً مخالف خواست و اراده ي استکبار خواهد بود.
در واقع، آنچه ذکر شد، همان استراتژي و هدف ميان مدت و بلند مدت غرب و اسرائيل در کشورهاي اسلامي و عربي است که بسياري از علماء، روشنفکران و رهبران سياسي اين کشورها از آن بي خبر و بي اطلاعند و وسايل ارتباط جمعي و غرب و شرق کمونيست و بي دين، در برابر آن سکوت اختيار کردند.
اما پديده ي جديد، يا به عبارت ديگر، مصيبت جديد در نظام جمهوري اسلامي ايران آن است که به تدريج، حالت دنياي غرب را به خود گيرد و به سوي آن گرايش پيدا کند، يعني با ايجاد درگيريهاي حزبي- مذهبي بر سر قدرت و مشغول ساختن افکار عمومي به چند روزنامه ي چپ گرا، که هدف اصلي شان تضعيف اصول و ارزشهاي حکومت اسلامي است، صحنه ي جنگ با دشمن خارجي را به درگيري ميان گروههاي داخلي مردم تبديل کنند و با انديشه هاي مارکسيستي و تبليغات رسانه اي غربي، جزئيات مفاهيم تمدن اسلامي را مورد هجوم قرار دهند، در حاليکه فلسفه ي احکام الهي را با توجه به کليات آن مي توان درک نمود و مسائلي چون: حقوق زنان، نظام خانواده، برابري، آزادي، دموکراسي، موسيقي و رقص، حجاب، قصاص و غيره، از اين سري مسايل هستند.
چگونه ممکن است انقلاب ايران و حکومت اسلامي با چنين رويدادهايي مواجه شود، در حاليکه تنها بيست سال از عمر آن مي گذرد؟
در واقع، به جاي آنکه غرب، ايران را به صدور انقلاب به کشورهاي عربي متهم کند، بايد گفت اين جهان غرب است که توانسته « انقلاب لائيک » خود را به جهان عرب صادر نمايد و امروز تلاش مي کند آن را در حکومت جمهوري اسلامي هم رواج دهد.
انتظار مي رفت که جمهوري اسلامي ايران، در دوران تصدي رياست سازمان کنفرانس اسلامي- که آمادگي و شايستگي خود را هم در ابتدا با ساخت سالن اجلاس و محل استقرار رهبران کشورها و سخنرانيهاي مراسم افتتاحيه اجلاس نشان داد- از اين فرصت مناسب استفاده کند و علاوه بر اصلاح روشها و راهکارهاي سازمان کنفرانس اسلامي، نسبت به پيشنهاد امضاي « پيماني براي دفاع از امنيت امت اسلام » - با هر عنواني که مورد قبول همگان قرار گيرد- اقدام نمايد و با توجه به آنکه حق « دفاع از امنيت »، يک حق بين المللي است که اتحاديه اروپا هم از آن استفاده کرده ولي در کشورهاي عربي در انجام آن ناکام مانده اند، اينبار در عرصه ي جهان اسلام اين مهم به پيشنهاد ايران مي توانست صورت گيرد. اما حتي چنين کاري هم انجام نپذيرفت!
از سوي ديگر، عقيده ي ما بر آن بود که « انقلاب اسلامي » و « حکومت اسلامي » بدون شک بي هيچ بحث و گفتگويي، « جامعه ي اسلامي » را در پي دارد. اما ناگهان با شعار « جامعه مدني » روبه رو شديم، در حاليکه اين اصطلاح، يک مفهوم غربي و کاملاً غير ديني است که دنياي غرب آن را وارد فرهنگ سياسي خود نموده تا جايگزين « جامعه ي ديني » گردد. بايد دانست که اين واژه، تنها يک شعار کلاسيک نيست، بلکه يکي از مفاهيم جاافتاده و عميق تمدن غير ديني غربي است که جهان غرب با استفاده از وسايل تبليغاتي و ارتباطي و فرهنگ خود، آن را به عنوان روشي جديد در فرهنگ سياسي پيشرفته به کشورهاي ما القاء نموده و درصدد است تا افکار و انديشه هاي سياسي نسلهاي آينده ما را تحت الشعاع قرار دهد.
اين بود نگاهي اجمالي به تصوير انقلاب اسلامي ايران، بيست سال پس از پيروزي از ديدگاه علماء و جنبشهاي اسلامي خارج از ايران، و کشوري چون « مغرب » که گرچه از نظر جغرافيايي از آن دور است، اما از لحاظ فکري، عقيدتي و ايماني با آن نزديکي بسيار دارد.
اين ديدگاهها، تجزيه و تحليلهاي خود را بر مبناي نظرات سه منبع اصلي و اساسي قرار داده که عبارتند از:
الف) ديدگاههاي رهبر انقلاب، حضرت امام خميني و خط مشي هاي تعيين شده توسط ايشان براي حال و آينده.
ب) از ديدگاه مواضع اصيل اسلام و هشدارهايي که درباره ي فتنه ها و مشکلات دوران معاصر داده و راه حلهايي که در برابر آنها ارائه نموده است.
ج) از ديدگاه تجزيه و تحليلهاي اسلامي، سياسي و اجتماعي همزمان با دوران بيداري ملتهاي اسلامي در جهان که از نشانه هاي آن، ايجاد جنبشهاي آزادي بخش در ميان ملتهاي عربي و اسلامي براي رهايي از سلطه استعمار در نيمه ي اول قرن بيستم بود که البته حکومتهاي مستقل حاصل از آن جنبشها، دوباره در دام استعمار گرفتار آمدند. در نيمه ي دوم اين قرن هم شاهد بوديم که اسرائيل به وجود آمد و علي رغم مخالفت جهان عرب، فلسطين را اشغال کرد. از سوي ديگر، انقلاب الجزاير با شکست روبه رو شد و انقلاب اسلامي افغانستان که بر دومين ابرقدرت جهان پيروز شد، هنوز هم در حال رويارويي با تهديدات موجود مي باشد و با دشمنان وحدت سياسي- ديني خود مقابله مي کند. در ادامه شاهد برپايي انقلاب اسلامي ايران بوديم که پيروزي بي سابقه و بي نظير آن بر قدرتي استکباري امروزه در برابر آزموني جديد قرار داد. بدون شک، جمهوري اسلامي ايران قادر خواهد بود که با ياري خداوند متعال، بار ديگر اين آزمون را هم با موفقيت و پيروزي ديگري، گذرانده و جهان اسلام را به عنوان قدرتي جهاني مطرح کند و بتواند جامعه بشري را از گردابي که در آستانه ي سقوط در آن قرار گرفته، رهايي بخشد.
پينوشت:
1- پژوهشگر در مسايل اسلامي و استاد دانشگاه رباط ( مراکش ).
منبع مقاله :گروه نويسندگان؛ (1385)، ايدئولوژي، رهبري و فرآيند انقلاب اسلامي، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (رحمه الله)، چاپ دوم