پیوند شبکه ای دین، رسانه و فرهنگ

فرآیند بازنگری در حوزه های سه گانه ی رسانه ها، دین و فرهنگ به دلیل فراتر رفتن از طبیعت گرایی تلویحی دوران تجدد و روی آوردن به پویایی فرهنگی، که جامعه کنونی را شکل می دهد، نویدبخش ارائه تحلیل پربارتری است.
يکشنبه، 10 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پیوند شبکه ای دین، رسانه و فرهنگ
 پیوند شبکه ای دین، رسانه و فرهنگ

 

نویسندگان: استوارت ام. هوور و نات لاندبای
مترجم: مسعود آریایی نیا



 

شکل گیری شبکه ای به هم پیوسته

فرآیند بازنگری در حوزه های سه گانه ی رسانه ها، دین و فرهنگ به دلیل فراتر رفتن از طبیعت گرایی تلویحی دوران تجدد و روی آوردن به پویایی فرهنگی، که جامعه کنونی را شکل می دهد، نویدبخش ارائه تحلیل پربارتری است.
مکتب بیرمنگام (1) تحقیقات مربوط به حوزه ی ارتباطات گروهی را به سوی مطالعات فرهنگی - انتقادی سوق داد، اما در حوزه ی تحقیقات فرهنگی هیچ گاه رابطه ی دین و فرهنگ و رابطه دین و رسانه ها به طور جدی بررسی نشده است. نکته ی شگفت آور دیگر، این است که ریچارد هوگارت (2) در کتاب خود با عنوان کاربردهای سواد (3) (1957)، که یکی از متون پایه در حوزه ی مطالعات فرهنگی است، هنگام بحث درباره ی نقش دین در زندگی طبقه ی کارگر، به توانایی و قابلیت این نظریه های سه قطبی توجه اندکی نشان می دهد. استوارت هال (4) و تونی جفرسون (5) به تبیین پدیده ی مقاومت از طریق مناسک (6) (1976) در میان خرده فرهنگ های جوانان کشور انگلستان پس از جنگ جهانی دوم پرداختند، بدون آنکه از امکان مقاومت فرهنگی از طریق دین سخنی به میان آورند. این موضوع نشان دهنده ی بی توجهی تحقیقات رسانه ای به موضوعات دینی است. گراهام مورداک (7) نیز که در تدوین این کتاب همکاری دارد، این گونه بی اعتنایی ها به عناصر دینی را به طور جدی تر نقد می کند.
حوزه ی جامعه شناسی مجدانه تر از تحقیقات رسانه ای به مطالعه ی دین اقبال نشان داده است، اما نقش رسانه ها را در این زمینه نادیده گرفته و یا ناچیز قلمداد کرده است. رابرت واتنو (8) با بررسی موضوع دین پژوهی در فرهنگ مدرن، در زمینه ی بسط و گسترش حوزه ی جامعه شناسی فرهنگی (1988-1992) سهم بسزایی داشته است. با این حال، در تحقیقات او رسانه ها به حاشیه رانده شده اند (هوور، 1995). با توجه به وابستگی روز افزون جامعه به رسانه ای شدن روابط اجتماعی - فرهنگی، که خود محصول و معلول رسانه های گروهی و فن آوری رایانه ای ارتباطات است (موضوعی که کلیفورد کریستیانز (9) در این کتاب بدان می پردازد)، چاره ای جز توجه به آن در مطالعات دین و فرهنگ نیست.
جامعه شناسان دین از منظر نوسازی (10) جامعه بر موضوع دین تأکید ورزیده و از بزرگ کردن نقش منحصر به فرد رسانه ها در مدرنیته و پسامدرنیته پرهیز کرده اند و هیچ نظریه ی عمومی ای در مورد تحول فرهنگ و دین از طریق رسانه ها مطرح نکرده اند، هر چند اغلب آثار ارائه شده در حوزه ی جامعه شناسی دین (مقایسه کنید با بیر (11)، 1994) القا کننده ی چنین نظریه ای هستند جسوس مارتین - باربرو (12) در تحقیق خود در زمینه ی نقش فرایندهای رسانه ای در دین و فرهنگ عمومی امریکای لاتین (1992) به تبیین پیچیدگی تحلیلی ای می پردازد که معلول حذف رسانه ها از جریان بررسی فرهنگ و جامعه است.

روندهای دینی معاصر

تحول در فرهنگ مذهبی مناطق مسیحی - یهودی نشین جهان، که گفته می شود نهادهای دینی آنها در نیمه دوم قرن حاضر رو به زوال نهاده است، موضوع پژوهش نظری حاضر است. این زوال در عصری به وقوع پیوسته است که رسانه ها، مهم ترین بازیگران حوزه عمومی آن هستند. اینک رسانه ها عامل تعیین کننده ی دسترسی به آن حوزه اند و این موقعیت نهادهای دینی را همانند سایر نهادها تحت تأثیر قرار می دهد.
زوال ساختارهای دینی با روند دیگری در حوزه ی دین مرتبط است: روندی که به طور روزافزون بر فردگرایی و خودمختاری فردی تأکید می کند. حتی در آن دسته از کشورهای صنعتی غربی که به طور سنتی مذهبی اند (مثل امریکا و کانادا)، انحطاط نهادهای دینی به موازات افزایش اقتدار و اختیار افراد در زمینه ی مسائل اعتقادی و اعمال دینی به وقوع پیوسته است (هاموند (13)، 1993). به همین دلیل، هم اکنون تعدادی سازمان «فراکلیسایی (14)» ایجاد شده (وانتو، 1988) و حوزه گسترده ای از فعالیت ها، پیوندها، خدمات و فرآورده ها تدارک دیده شده است که دلالت های مذهبی دارد. این مجموعه ارزش ها و نمادهای مذهبی، امروزه به یکی از محورهای اصلی مشابهت و همگونی رفتار تبدیل شده و این پدیده فی نفسه یکی از کارکردهای صنایع رسانه ای در کالایی کردن (15) فرهنگی است (مور (16)، 1994).

پویایی فرهنگی مدرنیته

نقطه تماس دین و رسانه ها را باید از طریق شناخت الگوهای و فرایندهای فرهنگی بررسی کرد و در اینجا کار بازاندیشی را با توضیح انگاره های متباین (17) دین و رسانه ها در چهارچوب فرهنگی مدرنیته آغاز می کنیم. می توان گفت رسانه ها، همان گونه که در گستره ی موضوعات فرهنگی - اجتماعی حضور دارند، به طرق دیگری نیز با دین مرتبطند. اولاً فرض بر این است که رسانه ها به عنوان مولدان موفق یا ناموفق پیام های دینی، دارای قدرتند. این تلقی، با رویکرد ذات گرایانه به دین و توجه به نهادهای تاریخی و آموزشی آن همراه است. همچنین می توان رسانه ها را فراهم آورنده ی مواد خام لازم برای ساخت آگاهانه یا ناآگاهانه ی معانی دینی در زمینه های مختلف زندگی دانست، که این دیدگاه برگرفته از رهیافت کارکردگرایی است. بدین ترتیب، رسانه ها می توانند هم در فرایند خلق و آفرینش نمادها (یعنی نمادهایی که در متون رسانه ای تولید می شوند) و هم در جریان تفسیر و کاربرد این نمادها به دین خدمت کنند.
به طور کلی، واژه ی رسانه به رسانه های مبتنی بر فن آوری، مثل رادیو، تلویزیون و نشریات دلالت می کند.
موضوع تعامل میان فرهنگ و پدیده ی رسانه ای شدن دین از جنبه ها و سطوح مختلف قابل بررسی است یکی از چهارچوب های تحلیلی ممکن است حاوی سطوح سه گانه زیر باشد:

1- سطح کلان:

تحلیل جامعه به عنوان یک کل

2- سطح میانه:

تحلیل نهادهای اجتماعی و عملکرد آنها

3- سطح خرد:

تحلیل درک افراد و انتقال معانی
قصد ما از طرح چنین چهارچوبی این نیست که صرفاً فرهنگ را بستر داد و ستد رسانه ها و دین جلوه دهیم، هر چند که این دو حوزه از یکدیگر متأثرند. دین به عنوان جهانی نمادین یا عوالم معارف و ارزش های غایی و رسانه ها به عنوان واسطه ی ارتباطات، به سهم خود، به وجود آورنده ی ابعاد ریشه ای و بنیادین فرهنگ به شمار می روند.
ما، در اینجا به طرح دوباره چهارچوب نظری نمی پردازیم. در سطح تحلیل کلان و سطح تحلیل اجتماعی، مؤلفان این کتاب، نظریه های جامعه شناختی کلاسیک درباره ی فرهنگ، دین و جامعه را با نظریه های معاصر تلفیق کرده اند. مثلاً گراهام مورداک و جسوس مارتین - باربرو، ارکان و مبانی تحلیل خود را از نوشته های ماکس وبر برگرفته اند، ولی از نظریه های موجود در زمینه ی مدرنیته نیز استفاده کرده اند. گابریل بار - هایم (18)، نات لاندبای، گرگورگوثالس (19) و بابی الکساندر (20) نیز در زمینه تبیین نظری مناسک در جامعه، تحت تأثیر امیل دورکیم و بیش از او، ویکتور ترنر (21) و دیگران هستند.

اجتماعات، آیین ها و مقاومت

پویایی رسانه ها، دین و فرهنگ، یک سویه نیست تعامل آنها در هر دو بعد نظری و پدیدارشناختی می تواند صورت ها و جهت های مختلفی به خود گیرد که در این راستا می توان به توصیف سه شکل عمده ی اجتماعات، آیین ها و مقاومت پرداخت.
می توانیم برداشت ها و تعاریف مختلف دین را مدنظر قرار دهیم. گرچه از یک سو دین را به طور مستقیم به فرهنگ و از سوی دیگر به رسانه ها ربط داده ایم، اما پرسش هایی درباره ی تعریف عملی دین پیش می آید. در اینجا، رویکرد ما، به کاربردن گستره ی وسیعی از برداشت های مختلف از دین و فراهم ساختن زمینه ها و شرایط لازم برای ارائه ی تعاریف دقیق تر و ذات گرایانه و نیز تعاریف کارکردگرایانه تر از دین است، که حتی از پدیده های به ظاهر غیر دینی نیز برداشت و تصویری دینی ارائه می دهد. لاندبای در نقد تعریفی که کلارک (22) و هوور ارائه کرده اند، دشواری تعریف دین را به خوبی به تصویر کشیده است. عناوینی چون «تظاهرات اجتماعی، آیین ها و مقاومت» یکی از مجاری شناخت امور دینی در چهارچوب کلی مورد نظر ما است.
اجتماعات در واقع محل تلاقی و امتزاج اعمال دینی با تاریخ، نظریه ها، نهادها و اعمال ساختارمند هستند. آنچه در اینجا مورد توجه ماست، پدیده ها و اموری است که با مذاهب رسمی مرتبط است. مثلاً سبک برنامه های مذهبی (23) در امریکا یکی از مصادیق این مقوله است. به همین ترتیب، می توان از عملکرد روابط عمومی نهادهای مذهبی در کشورهای صنعتی غربی به عنوان مصداقی دیگر از همین مقوله نام برد. به طور کلی، در اینجا بر رابطه ی ابزاری اعمال دینی و رسانه ها تأکید می ورزیم، که در آن اعمال مذهبی یا تاریخ با اصول اعتقادی نهادینه شده یا ساختارمند پیوند خورده است.
به اعتقاد کاری (24) (1989) مفهوم مناسک، بیانگر حوزه تحلیلی غنی و کاملاً متفاوتی است. استفاده از رسانه ها در بسترهای فرهنگی و اجتماعی صورت می پذیرد و به همین دلیل نمی توان فرایند ارتباطات را به سهولت از این زمینه ها و بسترها جدا ساخت. البته از نظر کاری اصطلاح مناسک بدواً استعاره به شمار می آید. لذا با طرح استعاره ای جدید که معنی ضمنی دیگری دارد، از تلقی مورد نظر کاری فراتر می رویم. به اعتقاد ما، استفاده از رسانه ها در تصورات هستی شناختی انسان ریشه دارد و از همین رو، رسانه ها در زندگی روزمره ی آدمیان نقشی شبه دینی ایفا می کنند. مقوله ی مناسک باید این چشم انداز وسیع را مورد نظر قرار دهد. به نظر ما، معناسازی ملازم با رویه و رفتار رسانه ها، دارای ابعادی جوهری، هستی شناختی و اصیل است. البته برخلاف ادعای سطحی و بی مایه برخی افراد، ما لزوماً مدعی نیستیم که رسانه ها به وجود آورنده ی دین هستند. به نظر ما، بحث و مناقشه درباره ی ذات گرایی (25) امری خارج از موضوع است. در عین حال، معتقدیم که برخی از جنبه های اجتماعی و فرهنگی نوین رسانه ها، نمادها، تمثیل ها، ارزش ها و کارکردهای رسانه را آکنده از مضامین دینی می کند.
در اینجا می توان به طرح مقوله ی مقاومت پرداخت. سنت مطالعات فرهنگی سنتی انگلستان اذعان می دارد که متون رسانه ای، مخاطبان خود را با شرایط ضروری شکل گیری فرهنگ آشنا می سازند. این عمل، تلویحاً بیانگر انتقال قدرت به مخاطب در فرآیند قرائت متن رسانه هاست که با نظریه ی تحلیل فرهنگی در حوزه ی جامعه شناسی منطبق است (ر.ک واتنو، 1987، هانتر (26)، برگسن (27) و کارزویل (28)، 1984) و نیز بیانگر این نکته است که محیط جمعی، مانند متن نمایشنامه ای اجتماعی عمل می کند که هشیاری و آگاهی فرد و اجتماع در برابر آن شکل می گیرد.
این پدیده از لحاظ دینی و آیینی حداقل از دو جهت اهمیت دارد: اول اینکه فرایندهای ساختاری که موجب پیدایش برداشت های تازه ای از حقیقت، ارزش، معنا، خیر و حق می شود، در ابعادی از فردیت انسان و شبکه ی اجتماعی اش ریشه دوانیده است که موجب پیدایش ژرف ترین و متعالی ترین معانی می شود. دوم اینکه فرایند فرهنگ سازی از طریق رسانه ها، میدان و عرصه مناقشات فرهنگی و اجتماعی است به عبارت بهتر، عناصر دینی و هستی شناختی موجود در متون رسانه ها همواره اساس مناقشات بین مردم و گروه ها بوده است.

بازاندیشی

عمل بازاندیشی باید توأم با تأمل بیشتر درباره ی رسانه ها، دین و فرهنگ، به همان صورت، که در تحولات جاری جامعه حضور دارند، باشد و این مسئولیت باید در چهارچوب مدرنیته فهمیده شود. پژوهشگرانی که مقالاتشان در این کتاب درج شده است، به ارائه ی رویکردهایی نظری پرداخته و به کمک آنها نگاه دقیق تری به انجمن های تبلیغاتی، مناسک مرسوم و پایداری منازعه آمیز عوامل مختلفی انداخته اند که به اتفاق، سازنده ی دین رسانه ای (29) در عصر مدرنیته اند و در مقابل دعاوی و خواسته های پیشین مربوط به مدرنیته قرار می گیرند.

کاستی های رویکردهای قبلی

تبیین نظری موقعیت دین، فرهنگ و رسانه ها و ارتباط متقابل آنها کار آسانی نیست. البته قبلاً درباره ی این حوزه های سه گانه تحقیقات خاصی صورت پذیرفته است، اما در اغلب موارد این حوزه ها به صورت دوتایی (مثلاً دین و فرهنگ) بررسی شده است و هیچ گاه هر سه حوزه و کل ساختار آنها به طور همزمان مطالعه نشده است.
درباره ی دین و فرهنگ تاکنون تحقیقات فراوانی انجام پذیرفته است. مطالعات اخیر درباره ی دین مدرن (بلا (30)، مادسن (31)، سولیوان (32)، سویدلر (33) و تایپتون (34)، 1985؛ هاموند، 1993؛ روف (35)، 1993؛ واتنو، 1992) و دین پسامدرن (بیر، 1994؛ وارنر (36)، 1993) به عمیق تر شدن فهم ما از اعمال مذهبی انجامیده است. از سوی دیگر، با وجود شواهد جالبی که حاکی از اهمیت رسانه هاست، تعداد کمی از این مطالعات راجع به دخیل بودن رسانه ها در افزایش شناخت دین توضیحاتی داده اند.
در سال های اخیر، تبیین نظری دقیق تری از «رسانه ها و فرهنگ» ارائه شده است و نکته ی مهم تر اینکه حوزه ی مطالعات فرهنگی (گراسبرگ (37)، نلسون (38)، ترایچلر (39)، 1992؛ ترنر 1989) از آن گونه درک فرهنگی سخن به میان می آورد که بر نقش مهم رسانه ها در شکل گیری فرهنگ صحّه می گذارد. همان گونه که قبلاً نیز خاطرنشان شد (هوور، 1995)، با اتخاذ رویکردی سنجیده و عالمانه برای مطالعه ی دین و اعتقادات دینی، می توان این شناخت را به طور مشخص تشریح کرد. اما چنین رویکردی همیشه در عرصه ی تحقیقات غایب بوده است.
نکته ی آخر این است که شماری از تحقیقات به تبیین روابط موجود میان دین و رسانه پرداخته اند البته تعداد اندکی از این تحقیقات مسئله ی فرهنگ را به طور جدی بررسی کرده اند. تحقیقات مربوط به دین و رسانه از لحاظ تاریخی به دو مقوله ی گسترده تقسیم می شود: یکی تحقیقات اداری است که نظریه ی رسانه ای ابزارانگارانه ای را فرض قرار داده و به بررسی چشم اندازها، اعمال و حقوق قانونی نهادهای رسمی دینی پرداخته است. دوم تحقیقاتی است که روابط میان دین و رسانه ها را در قالب دوگانه انگاری خصومت آمیزی بررسی می کند که، یا به صورت ریشه ای و بنیادی و یا به بیان صریح تر، با در نظر گرفتن رسانه های «مذهبی» خودآگاه و تأثیر آنها بر نهادها و تعاریف متداول دینی، رسانه را تهدیدی برای دین حق می شمارد. مقایسه کنید با (فور (40)، 1987؛ ماگریج (41)، 1977-1986؛ اولاسکی (42)، 1988).
بخش قابل توجهی از متون موجود درباره ی تلویزیون دینی برای مثال (بروس (43)، 1991؛ فرانکل (44)، 1987؛ هادن و شاپ (45)، 1988؛ هادن و سوان (46)، 1981؛ هورسفیلد (47)، 1984؛ شولتز (48)، 1991) ذیل مقوله ی دوم قرار می گیرند. در این متون تهدیدات، برنامه ها و فعالیت های دینی رسانه ها بر ضد دین حق را به اجمال یا به تفصیل تشریح کرده اند. در این تحقیقات، به این موضوع توجه نمی شود که دین و رسانه ها دو مقوله ی مجزا یا همتا و در مقولات اجتماعی رقیبند. به علاوه، در این تحقیقات به مسئله ی فرهنگ نیز بی اعتنایی شده است. لذا در این تحقیقات، به احتمال تقریب دین و رسانه در چهارچوب فرهنگ معاصر نیز بی توجهی شده است. تعداد کمی از پژوهش ها و پژوهشگران این رویکرد جامع (یعنی نظریه های سه قطبی یاد شده) را برگزیده اند. البته شمار آنها هم اکنون در حال افزایش است (السکاندر (49)، 1994؛ هوور، 1988؛ لایندرمن (50)، 1996؛ پک (51)، 1993).

پی‌نوشت‌ها:

1. Birmingham school
2. Richard Hoggart
3. The Uses of Literacy
4. Stuart Hall
5. Tony Jefferson
6. Resistance through Rituals
7. Graham Murdock
8. Robert Wuthnow
9. Cliford Christians
10. Modernization
11. Beyer
12. Jesus Martin-Barbero
13. Hammond
14. Parachurch
15. Commodification
16. Moore
17. Contrasting sketches
18. Gabriel Bar-Haim
19. Gregor Goethals
20. Bobby Alexender
21. Victor Turner
22. Clark
23. Televangelism
24. Carey
25. Essentialism
26. Hunter
27. Bergesen
28. Kurzweil
29. mediated religion
30. Bellah
31. Madsen
32. Sullivan
33. Swidler
34. Tipton
35. Roof
36. Warner
37. Grossberg
38. Nelson
39. Treichler
40. Fore
41. Muggeridge
42. Olasky
43. Bruce
44. Frankle
45. Hadden and Shupe
46. Swan
47. Horsfield
48. Schultze
49. Alexander
50. Linderman
51. Peck
منبع مقاله :
ام. هوور، استوارت، لاندبای، نات؛ (1382)، بازاندیشی درباره ی رسانه، دین و فرهنگ، ترجمه ی مسعود آریایی نیا، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیما)، چاپ اول




 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط